کد خبر: ۴۰۲۳۹
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۱:۵۱
ز‌این‌رو تاکیدی که همواره باید در تعلیم و تربیت یک مسلمان به‌کار رود، این است: «ای مسلمان! لازمه‏ جدایی‌ناپذیر مسلمان‌بودن این است که خود را در سرنوشت با همه‏ مسلمانان جهان سهیم، شریک و یکی بدانی (سهیم‌بودن کم است؛ بلکه باید یکی بدانی).
مطلبی که در پی می‌آید، بخش منتشر‌نشده‌ای از سلسله‌درسگفتارهای شهید آیت‌الله دکتر بهشتی با عنوان «در مکتب قرآن» است که در بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید آیت‌الله دکتر بهشتی در‌حال تدوین و تنظیم برای انتشار است و توسط آن بنیاد در اختیار ما قرار داده شده است.

امروزه نقش قبله برای مسلمانان جهان این است که هر مسلمانی هنگام نماز در هرگوشه‏ دنیا به‌سوی کعبه به نماز می‌ایستد. اگر میان نمازگزاران دنیا و کعبه خطی رسم کنند، یا به عبارت دیگر تابلویی ترسیم کنیم که در آن نمازگزاران مسلمان در جهان و جهت به‌نماز‌ایستادن آنها را نشان دهد، نمایشگر نوعی مرکزیت جهانی و وابستگی یکایک مسلمانان به این مرکزیت جهانی است. آنچه می‌تواند برای نهضت اسلام و مسلمانان شعار قرار گیرد، عبارت از این نوع به‌هم‌پیوستگی متمرکز است که بر محور اسلام و تسلیم حکم خدا و آیین خدا‌بودن استوار است و مرکزیت آن با توحید و نبوت و تسلیم‌بودن در برابر آنچه وحی و نبوت از جانب خدا برای رهبری انسان‌ها آورده است. چنین به‌هم‌پیوستگی متمرکزی بر محور ایمان و عقیده و تسلیم در برابر عقیده‌بودن، شعار واقعی اسلام است! بنابراین اگر بخواهیم شعار بودن قبله‏ واحد را به زبان روز بیان کنیم، باید اینطور تعبیر کنیم: «مردمی که ایدئولوژی واحد آنها را به هم پیوسته و این ایدئولوژی بر زندگیشان تسلط کامل دارد، تشکیل‌دهنده جامعه ‏ جهانی اسلام هستند. اگر به‌سوی کعبه به نماز بایستیم در‌حالی که دل‌هایمان، جان‌هایمان، زندگی‌هایمان، مصلحت‌هایمان و سرنوشت‏هایمان از هم جدا باشد، آیا باز هم چنین قبله‏ واحدی می‌تواند شعار اسلام باشد؟ هرگز.»

از‌این‌رو تاکیدی که همواره باید در تعلیم و تربیت یک مسلمان به‌کار رود، این است: «ای مسلمان! لازمه‏ جدایی‌ناپذیر مسلمان‌بودن این است که خود را در سرنوشت با همه‏ مسلمانان جهان سهیم، شریک و یکی بدانی (سهیم‌بودن کم است؛ بلکه باید یکی بدانی). یک مسلمان به‌آن اندازه پیرو واقعی اسلام است که زندگی‏اش نمایشگر این به هم پیوستگی با سرنوشت مسلمانان دیگر جهان باشد. کسانی که به هر عنوان می‌‏کوشند این به‌هم‌پیوستگی در سرنوشت را متزلزل کنند، منحرفان از اسلام هستند، هر‌چند به‌سوی کعبه به نماز بایستند.»در این‌روزها به نام نامی بضعه‌الرسول، فاطمه‏‌زهرا(سلام‌الله‌علیها) در میان ما مجالس سوگواری، یادبود و تذکر تشکیل می‌شود. در این مجالس باید قبل از هرچیز به دوستداران زهرا‌(سلام‌الله‌علیها) این نکته یادآوری شود که مگر نه این است که این بانوی بزرگوار از روش، شیوه و رفتار عده‏‌ای از صحابه‏ پیغمبر دلی افسرده و پرخون داشت؟ مگر نه این است که دخت بزرگوار پیغمبر از آن مقدمان صحابه‏ پدر بزرگوارش ناراضی بود و ناراضی از دنیا رفت؟ وقتی که به شوهر بزرگوارش علی(علیه‏السلام) گله کرد و گفت: «اینچنین بر من ستم می‌رود و تو اقدام نمی‌‏کنی؟» در همان هنگام صدای اذان بلال بلند شد که می‌گفت: «اللَّه‌اکبر، اشهد ان لا‌اله‌الاّ‌‌اللَّه و اشهد ان محمد رسول‌اللَّه.» در این حال شوی بزرگوارش به او فرمود: «فاطمه‌جان! کدامیک را مقدم می‌داری؟ جلوگیری از ستم بر خود یا حفظ این اذان؟» گفت: «حفظ این اذان را مقدم می‏دارم.» گفت: «پس اعلام می‌کنم اگر قرار است این اذان حفظ شود، باید شکیبا و بردبار باشی.» منظور حضرت علی(علیه‏السلام) چه بود؟ یعنی فقط اذان بر سر مناره‌ها بگویند؟ یعنی آیا نظر مولا‌علی(علیه‏السلام) و همسر بزرگوارش اینقدر پایین بود که مسلمان‌ها فقط اذان بگویند، هیچ چیزشان با پیروی از رسول خدا(ص) هماهنگ نباشد، اما دلخوش باشند که اذان گفته می‌شود؟ یعنی علی (علیه‏السلام) و فاطمه(سلام‌الله‌علیها) دلشان می‌خواست فقط نام محمد رسول‌اللَّه(صلّی‏اللَّه‌‏علیه‏‌وآله‏‌وسلّم) بر سر مناره‌ها باشد؟ هرگز! اگر از همه‌چیز فقط اسمش بماند، از اسم بی‌مسما کاری ساخته نیست. این همان است که قرآن با آن مبارزه کرد. این همان است که در عصر پیغمبر یهود و نصارا می‌گفتند: «وَ قَالُواْ کونُواْ هُودا أَوْ نَصَارَی تَهْتَدُواْ» (بقره ١٣٥) (گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا هدایت یابید) هر کس یهودی یا مسیحی باشد، او در راه خداست! «وَ قَالُواْ لَن یدْخُلَ الْجَنَّه إِلَّا مَن کانَ هُودا أَوْ نَصَارَی» (و گفتند: هرگز کسی به بهشت درنیاید، مگر آنکه یهودی یا ترسا باشد.) قرآن پاسخ می‌دهد: «هرگز چنین نیست: «بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ‏ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ» (بقره ١١٢) آن کس که تسلیم خدا و باایمان باشد و به آنچه ایمانش اقتضا

آنچه قرآن و آنچه سنت و عترت همواره بر آن تکیه کرده این است که قرار نیست فقط اسم بماند، بلکه باید مسما بماند. بنابراین آنچه مولا‌علی(علیه‏السلام) به زهرا (سلام‏اللَّه‌‏علیها) فرمود که زهرا‌جان اگر قرار باشد قدمی در راه دفع ستم از تو بردارم اذان از بین خواهد رفت، نه‌فقط ظاهر اذان، بلکه از‌بین‌رفتن امتی به نام امت اسلام بود. وقتی امروز ما به یاد زهرا(سلام‏اللَّه ‏علیها) جلسه‏ تذکر تشکیل می‌دهیم تا به آستان مقدس حضرتش ادای احترام و ارادت و اخلاص کنیم، به کدام زهراست؟ زهرایی که در زمان زندگی‌اش همه‌چیز را تحمل می‌کرد تا مبادا به‌هم‌پیوستگی اجتماعی، عملی، سیاسی و وحدت تضامنی و سرنوشت امت اسلامی آسیب ببیند. آیا امروز جایز است که به‌عنوان اظهار اخلاص به چنین بانویی، از وحدت سرنوشت اسلامی چشم بپوشیم و بگوییم و بکنیم آنچه به این وحدت آسیب می‏رساند؟ هرگز. همین‌جاست که بینش اسلامی و تشیع ما و دوستان ما از بینش دیگران جدا می‌شود و ما بر این جدایی سخت پافشاری می‌کنیم. ما می‏گوییم شیعه‏ علی (علیه‏السلام) کسی است که دنباله‌رو علی باشد، نه کسی که علی علی بگوید اما عملش متخلف از عمل علی (علیه‌‌السلام) باشد. ما می‏گوییم شیعه‏ زهرا (سلام‏اللَّه‌‌علیها) (با اینکه زهرا (سلام‏اللَّه‏‌علیها) امام نیست، کسی است که پیرو مخلِص امام است و وقتی انسان دنباله‌روی او باشد، باز هم دنباله‌روی امام است) و دوستداران و محبان فاطمه (سلام‏اللَّه‏علیها) کسانی هستند که آن‌چه به خاطر آن فاطمه خون دل خورد تا از دنیا رفت را فدای زهرا‌زهرا گفتن نکنند. زهرا‌زهرا گفتنی که فقط برای این باشد که بنشینیم در غمِ زهرا بگرییم و سوگوار باشیم اما با عملمان قلب زهرا (سلام‏اللَّه‏علیها) را جریحه‌دار کنیم، گمان نمی‌کنم در هیچ قاموسی و در هیچ جامعه‏‌ای بتواند دوستی زهرا باشد، مگر اینکه زهرا (سلام‏اللَّه‏علیها) را بد شناخته باشیم. مگر آنکه خیال کنیم شخصیت بزرگ زهرا (سلام‏اللَّه‏علیها) چنین است که دوست دارد مرید داشته باشد و میلیون‌ها‌نفر به او احترام بگذارند، هرچند بهای این ارادتمندی و احترام، از بین‌بردن چیزی باشد که خود زهرا (سلام‏اللَّه‏علیها) به خاطر آن خون دل خورد. آیا ما چنین تصویری از این بانوی بزرگوار داریم؟ و اگر کسی چنین تصویری از این بانوی بزرگوار ترسیم کند، چه‌قدر زهرا (سلام‏اللَّه ‏علیها) را شناخته است؟ برادران و خواهران عزیز! بیدار و هوشیار باشید! در احترامتان به پیغمبر و اهل بیت (سلام‌الله‌علیهم اجمعین) یادتان نرود که به پیغمبر و اهل بیتی احترام می‌گذارید که مظهر بی‌هوایی هستند؛ علی بی‌هوی، زهرای بی‌هوی، حسین بی‌هوی، صادق بی‌هوی، کاظم بی‌هوی؛ یعنی اصلا به خود نیندیشند، به آن بیندیشند که خدا رسالتش را بر دوش آنها گذاشته است. آن‌وقت دیگر در برابر آنها ایستادن و «مخلصیم و چاکریم» گفتن بی‌معناست. آیا می‌شود «مخلصیم و چاکریم» گفتنی که به هدف این بزرگواران اخلال وارد کند، مورد قبول آنها باشد؟ پس در تمام این فرصت‌های سالانه باید اظهار اخلاص ما به این بانوی بزرگ و همچنین به اهل بیت مکرّم پیغمبر، اظهار علاقه‏ به راه، روش و هدف آنها باشد. آنها را به‌عنوان شخص، مورد علاقه قرار ندهیم، بلکه به‌عنوان انسان‌های نمونه‏ ممتاز اسلام، مورد علاقه قرار دهیم. با چنین سیمایی از آنها قدردانی کنیم و با چنین سیمایی برای آنها مدح و مرثیه بگوییم.
یک مثال می‏زنم تا مطلب به‌خوبی روشن شود. پدری پسری دارد که در راه خدا و در رکاب پیغمبر خدا شکنجه می‌بیند و کشته می‌شود. اگر این پدر جلسه‏ عزاداری و ختمی برای بچه‏اش گذاشت و در این جلسه‏ ختم گفت: «قربان آن قد‌و‌قامتت بروم که از دستم رفت»، آیا این پدر جلسه ختم برای پسر مجاهدش گذاشته یا برای عزیزدردانه‏‌ای که قد‌و‌قامتش را دوست دارد؟ اگر همین پدر در جلسه‏ ختم گفت: «پسرجان! افسوس می‏خورم که از دستم رفتی. پسری مجاهد بودی و از دستم رفتی. افتخار می‌کنم که در راه خدا کشته شدی و آرزو می‌کنم من هم با تو کشته می‏شدم»، اگر سخنرانی جلسه‏ ختم این پسر از دست رفته با چنین جمله‌هایی برگزار شد، آن‌وقت این پدر جلسه‏ ختم چه کسی را گرفته است؟ پسر مجاهدش. ما برای اشخاصی مجالس سوگواری می‏گیریم که پیکر آنها و شخص آنها مورد علاقه‏ ما هستند و کاری به مسلک و راه و روش آنها نداریم! آیا آنها از ما چنین محبت و سوگواری خواسته‏‌اند؟! یا این مجالس برگزار می‌شود تا مدح ما و مرثیه‏ ما در زمینه‏ شخصیت‌های برجسته‏‌ای باشد که نمونه‌های ممتاز و عملی اسلام هستند؟ اگر دومی است، پس همه چیز باید تغییر کند. باید برنامه مجالس یادبود عوض شود. من توصیه‏‌ام به رفقای عزیزمان این است که در این عوض‌کردن‏‌ها دچار عقبگرد نشوند، بکوشند و به این کوشش ادامه دهند و در برابر هر آوای مخالفی با روشن‌بینی بایستند.  اتفاقا آیه‏ بعد نسبت به خود به مسلمان‌ها می‌گوید که اگر قبله‏ شما را بار اول از قبله‏ مشرکین و در نوبت دوم از قبله‏ یهود و نصارا جدا کردیم، بدین جهت بود: «وَکذَالِک جَعَلْنَکمْ أُمَّه وَسَطا لِّتَکونُواْ شُهَدَآءَ عَلَی النَّاسِ وَ یکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمطلبی که در پی می‌آید، بخش منتشر‌نشده‌ای از سلسله‌درسگفتارهای شهید آیت‌الله دکتر بهشتی با عنوان «در مکتب قرآن» است که در بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید آیت‌الله دکتر بهشتی در‌حال تدوین و تنظیم برای انتشار است و توسط آن بنیاد در اختیار ما قرار داده شده است.
امروزه نقش قبله برای مسلمانان جهان این است که هر مسلمانی هنگام نماز در هرگوشه‏ دنیا به‌سوی کعبه به نماز می‌ایستد. اگر میان نمازگزاران دنیا و کعبه خطی رسم کنند، یا به عبارت دیگر تابلویی ترسیم کنیم که در آن نمازگزاران مسلمان در جهان و جهت به‌نماز‌ایستادن آنها را نشان دهد، نمایشگر نوعی مرکزیت جهانی و وابستگی یکایک مسلمانان به این مرکزیت جهانی است. آنچه می‌تواند برای نهضت اسلام و مسلمانان شعار قرار گیرد، عبارت از این نوع به‌هم‌پیوستگی متمرکز است که بر محور اسلام و تسلیم حکم خدا و آیین خدا‌بودن استوار است و مرکزیت آن با توحید و نبوت و تسلیم‌بودن در برابر آنچه وحی و نبوت از جانب خدا برای رهبری انسان‌ها آورده است. چنین به‌هم‌پیوستگی متمرکزی بر محور ایمان و عقیده و تسلیم در برابر عقیده‌بودن، شعار واقعی اسلام است! بنابراین اگر بخواهیم شعار بودن قبله‏ واحد را به زبان روز بیان کنیم، باید اینطور تعبیر کنیم: «مردمی که ایدئولوژی واحد آنها را به هم پیوسته و این ایدئولوژی بر زندگیشان تسلط کامل دارد، تشکیل‌دهنده جامعه ‏ جهانی اسلام هستند. اگر به‌سوی کعبه به نماز بایستیم در‌حالی که دل‌هایمان، جان‌هایمان، زندگی‌هایمان، مصلحت‌هایمان و سرنوشت‏هایمان از هم جدا باشد، آیا باز هم چنین قبله‏ واحدی می‌تواند شعار اسلام باشد؟ هرگز.»

از‌این‌رو تاکیدی که همواره باید در تعلیم و تربیت یک مسلمان به‌کار رود، این است: «ای مسلمان! لازمه‏ جدایی‌ناپذیر مسلمان‌بودن این است که خود را در سرنوشت با همه‏ مسلمانان جهان سهیم، شریک و یکی بدانی (سهیم‌بودن کم است؛ بلکه باید یکی بدانی). یک مسلمان به‌آن اندازه پیرو واقعی اسلام است که زندگی‏اش نمایشگر این به هم پیوستگی با سرنوشت مسلمانان دیگر جهان باشد. کسانی که به هر عنوان می‌‏کوشند این به‌هم‌پیوستگی در سرنوشت را متزلزل کنند، منحرفان از اسلام هستند، هر‌چند به‌سوی کعبه به نماز بایستند.»در این‌روزها به نام نامی بضعه‌الرسول، فاطمه‏‌زهرا(سلام‌الله‌علیها) در میان ما مجالس سوگواری، یادبود و تذکر تشکیل می‌شود. در این مجالس باید قبل از هرچیز به دوستداران زهرا‌(سلام‌الله‌علیها) این نکته یادآوری شود که مگر نه این است که این بانوی بزرگوار از روش، شیوه و رفتار عده‏‌ای از صحابه‏ پیغمبر دلی افسرده و پرخون داشت؟ مگر نه این است که دخت بزرگوار پیغمبر از آن مقدمان صحابه‏ پدر بزرگوارش ناراضی بود و ناراضی از دنیا رفت؟ وقتی که به شوهر بزرگوارش علی(علیه‏السلام) گله کرد و گفت: «اینچنین بر من ستم می‌رود و تو اقدام نمی‌‏کنی؟» در همان هنگام صدای اذان بلال بلند شد که می‌گفت: «اللَّه‌اکبر، اشهد ان لا‌اله‌الاّ‌‌اللَّه و اشهد ان محمد رسول‌اللَّه.» در این حال شوی بزرگوارش به او فرمود: «فاطمه‌جان! کدامیک را مقدم می‌داری؟ جلوگیری از ستم بر خود یا حفظ این اذان؟» گفت: «حفظ این اذان را مقدم می‏دارم.» گفت: «پس اعلام می‌کنم اگر قرار است این اذان حفظ شود، باید شکیبا و بردبار باشی.» منظور حضرت علی(علیه‏السلام) چه بود؟ یعنی فقط اذان بر سر مناره‌ها بگویند؟ یعنی آیا نظر مولا‌علی(علیه‏السلام) و همسر بزرگوارش اینقدر پایین بود که مسلمان‌ها فقط اذان بگویند، هیچ چیزشان با پیروی از رسول خدا(ص) هماهنگ نباشد، اما دلخوش باشند که اذان گفته می‌شود؟ یعنی علی (علیه‏السلام) و فاطمه(سلام‌الله‌علیها) دلشان می‌خواست فقط نام محمد رسول‌اللَّه(صلّی‏اللَّه‌‏علیه‏‌وآله‏‌وسلّم) بر سر مناره‌ها باشد؟ هرگز! اگر از همه‌چیز فقط اسمش بماند، از اسم بی‌مسما کاری ساخته نیست. این همان است که قرآن با آن مبارزه کرد. این همان است که در عصر پیغمبر یهود و نصارا می‌گفتند: «وَ قَالُواْ کونُواْ هُودا أَوْ نَصَارَی تَهْتَدُواْ» (بقره ١٣٥) (گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا هدایت یابید) هر کس یهودی یا مسیحی باشد، او در راه خداست! «وَ قَالُواْ لَن یدْخُلَ الْجَنَّه إِلَّا مَن کانَ هُودا أَوْ نَصَارَی» (و گفتند: هرگز کسی به بهشت درنیاید، مگر آنکه یهودی یا ترسا باشد.) قرآن پاسخ می‌دهد: «هرگز چنین نیست: «بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ‏ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ» (بقره ١١٢) آن کس که تسلیم خدا و باایمان باشد و به آنچه ایمانش اقتضا می‌کند عمل کند، به بهشت می‌رود؛ می‌خواهد نامش یهودی، مسیحی یا مسلمان باشد.»

آنچه قرآن و آنچه سنت و عترت همواره بر آن تکیه کرده این است که قرار نیست فقط اسم بماند، بلکه باید مسما بماند. بنابراین آنچه مولا‌علی(علیه‏السلام) به زهرا (سلام‏اللَّه‌‏علیها) فرمود که زهرا‌جان اگر قرار باشد قدمی در راه دفع ستم از تو بردارم اذان از بین خواهد رفت، نه‌فقط ظاهر اذان، بلکه از‌بین‌رفتن امتی به نام امت اسلام بود. وقتی امروز ما به یاد زهرا(سلام‏اللَّه ‏علیها) جلسه‏ تذکر تشکیل می‌دهیم تا به آستان مقدس حضرتش ادای احترام و ارادت و اخلاص کنیم، به کدام زهراست؟ زهرایی که در زمان زندگی‌اش همه‌چیز را تحمل می‌کرد تا مبادا به‌هم‌پیوستگی اجتماعی، عملی، سیاسی و وحدت تضامنی و سرنوشت امت اسلامی آسیب ببیند. آیا امروز جایز است که به‌عنوان اظهار اخلاص به چنین بانویی، از وحدت سرنوشت اسلامی چشم بپوشیم و بگوییم و بکنیم آنچه به این وحدت آسیب می‏رساند؟ هرگز. همین‌جاست که بینش اسلامی و تشیع ما و دوستان ما از بینش دیگران جدا می‌شود و ما بر این جدایی سخت پافشاری می‌کنیم. ما می‏گوییم شیعه‏ علی (علیه‏السلام) کسی است که دنباله‌رو علی باشد، نه کسی که علی علی بگوید اما عملش متخلف از عمل علی (علیه‌‌السلام) باشد. ما می‏گوییم شیعه‏ زهرا (سلام‏اللَّه‌‌علیها) (با اینکه زهرا (سلام‏اللَّه‏‌علیها) امام نیست، کسی است که پیرو مخلِص امام است و وقتی انسان دنباله‌روی او باشد، باز هم دنباله‌روی امام است) و دوستداران و محبان فاطمه (سلام‏اللَّه‏علیها) کسانی هستند که آن‌چه به خاطر آن فاطمه خون دل خورد تا از دنیا رفت را فدای زهرا‌زهرا گفتن نکنند. زهرا‌زهرا گفتنی که فقط برای این باشد که بنشینیم در غمِ زهرا بگرییم و سوگوار باشیم اما با عملمان قلب زهرا (سلام‏اللَّه‏علیها) را جریحه‌دار کنیم، گمان نمی‌کنم در هیچ قاموسی و در هیچ جامعه‏‌ای بتواند دوستی زهرا باشد، مگر اینکه زهرا (سلام‏اللَّه‏علیها) را بد شناخته باشیم. مگر آنکه خیال کنیم شخصیت بزرگ زهرا (سلام‏اللَّه‏علیها) چنین است که دوست دارد مرید داشته باشد و میلیون‌ها‌نفر به او احترام بگذارند، هرچند بهای این ارادتمندی و احترام، از بین‌بردن چیزی باشد که خود زهرا (سلام‏اللَّه‏علیها) به خاطر آن خون دل خورد. آیا ما چنین تصویری از این بانوی بزرگوار داریم؟ و اگر کسی چنین تصویری از این بانوی بزرگوار ترسیم کند، چه‌قدر زهرا (سلام‏اللَّه ‏علیها) را شناخته است؟ برادران و خواهران عزیز! بیدار و هوشیار باشید! در احترامتان به پیغمبر و اهل بیت (سلام‌الله‌علیهم اجمعین) یادتان نرود که به پیغمبر و اهل بیتی احترام می‌گذارید که مظهر بی‌هوایی هستند؛ علی بی‌هوی، زهرای بی‌هوی، حسین بی‌هوی، صادق بی‌هوی، کاظم بی‌هوی؛ یعنی اصلا به خود نیندیشند، به آن بیندیشند که خدا رسالتش را بر دوش آنها گذاشته است. آن‌وقت دیگر در برابر آنها ایستادن و «مخلصیم و چاکریم» گفتن بی‌معناست. آیا می‌شود «مخلصیم و چاکریم» گفتنی که به هدف این بزرگواران اخلال وارد کند، مورد قبول آنها باشد؟ پس در تمام این فرصت‌های سالانه باید اظهار اخلاص ما به این بانوی بزرگ و همچنین به اهل بیت مکرّم پیغمبر، اظهار علاقه‏ به راه، روش و هدف آنها باشد. آنها را به‌عنوان شخص، مورد علاقه قرار ندهیم، بلکه به‌عنوان انسان‌های نمونه‏ ممتاز اسلام، مورد علاقه قرار دهیم. با چنین سیمایی از آنها قدردانی کنیم و با چنین سیمایی برای آنها مدح و مرثیه بگوییم.
یک مثال می‏زنم تا مطلب به‌خوبی روشن شود. پدری پسری دارد که در راه خدا و در رکاب پیغمبر خدا شکنجه می‌بیند و کشته می‌شود. اگر این پدر جلسه‏ عزاداری و ختمی برای بچه‏اش گذاشت و در این جلسه‏ ختم گفت: «قربان آن قد‌و‌قامتت بروم که از دستم رفت»، آیا این پدر جلسه ختم برای پسر مجاهدش گذاشته یا برای عزیزدردانه‏‌ای که قد‌و‌قامتش را دوست دارد؟ اگر همین پدر در جلسه‏ ختم گفت: «پسرجان! افسوس می‏خورم که از دستم رفتی. پسری مجاهد بودی و از دستم رفتی. افتخار می‌کنم که در راه خدا کشته شدی و آرزو می‌کنم من هم با تو کشته می‏شدم»، اگر سخنرانی جلسه‏ ختم این پسر از دست رفته با چنین جمله‌هایی برگزار شد، آن‌وقت این پدر جلسه‏ ختم چه کسی را گرفته است؟ پسر مجاهدش. ما برای اشخاصی مجالس سوگواری می‏گیریم که پیکر آنها و شخص آنها مورد علاقه‏ ما هستند و کاری به مسلک و راه و روش آنها نداریم! آیا آنها از ما چنین محبت و سوگواری خواسته‏‌اند؟! یا این مجالس برگزار می‌شود تا مدح ما و مرثیه‏ ما در زمینه‏ شخصیت‌های برجسته‏‌ای باشد که نمونه‌های ممتاز و عملی اسلام هستند؟ اگر دومی است، پس همه چیز باید تغییر کند. باید برنامه مجالس یادبود عوض شود. من توصیه‏‌ام به رفقای عزیزمان این است که در این عوض‌کردن‏‌ها دچار عقبگرد نشوند، بکوشند و به این کوشش ادامه دهند و در برابر هر آوای مخالفی با روشن‌بینی بایستند.  اتفاقا آیه‏ بعد نسبت به خود به مسلمان‌ها می‌گوید که اگر قبله‏ شما را بار اول از قبله‏ مشرکین و در نوبت دوم از قبله‏ یهود و نصارا جدا کردیم، بدین جهت بود: «وَکذَالِک جَعَلْنَکمْ أُمَّه وَسَطا لِّتَکونُواْ شُهَدَآءَ عَلَی النَّاسِ وَ یکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ شَهِیدا» (و بدین‌گونه شما را امتی میانه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.) می‌خواستیم جامعه‏ مسلمانان یک امت برجسته‏ ممتاز باشد؛ امّتی که بتواند برای همه‏ مردم جهان الگو و نمونه باشد، همچنان که پیغمبر(ص) برای شما الگو و نمونه است. این تعبیر درباره‏ هدف نهضت اسلام خیلی جالب است: نهضت اسلام اول پیغمبری را که ساخته و پرداخته‏ اراده و تربیت خدا بوده است به‌عنوان الگو و نمونه برای پیروانش معین می‌کند و بعد می‌خواهد یکایک این مسلمان‌ها برای مردم دیگر الگو و نمونه باشند تا اسلام از این راه گسترش یابد. مْ شَهِیدا» (و بدین‌گونه شما را امتی میانه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.) می‌خواستیم جامعه‏ مسلمانان یک امت برجسته‏ ممتاز باشد؛ امّتی که بتواند برای همه‏ مردم جهان الگو و نمونه باشد، همچنان که پیغمبر(ص) برای شما الگو و نمونه است. این تعبیر درباره‏ هدف نهضت اسلام خیلی جالب است: نهضت اسلام اول پیغمبری را که ساخته و پرداخته‏ اراده و تربیت خدا بوده است به‌عنوان الگو و نمونه برای پیروانش معین می‌کند و بعد می‌خواهد یکایک این مسلمان‌ها برای مردم دیگر الگو و نمونه باشند تا اسلام از این راه گسترش یابد.

منبع: شرق
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین