|
|
امروز: شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ۲۲:۵۸
کد خبر: ۴۰۲۱۳
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۱
این مریض تا هفت سال پیش به جای این تخت پشت تربیون‌ها قرار می‌گرفت، از "کفش‌های مکاشفه" می‌گفت، از "باران پروانه"، از "شرجی آواز"، از " سیل گل سرخ"، از "ترجمه زخم"، از "ملکوت تکلم".
گوشه بیمارستان چندطبقه شمال شهر کرمانشاه یک تخت ویژه هست، تختی که دیگر یک نفر بر آن حق آب و گل دارد.

دستگاه‌ها هفت سال است که عادت کردند به او اکسیژن بدهند، مانیتور عادت کرده ضربان قلبش را نشان دهد که انصافا همیشه هم منظم می‌زند.

ب بیمار این تخت هفت سال است که جایش را به کسی دیگر نداده، هفت سال است که نمی‌شود برایش برگه ترخیص نوشت، هفت سال است سرم‌ها از بالای این تخت تکان نخورده‌اند و جای آب و غذای مریض این تخت را پر کرده‌اند.

این مریض تا هفت سال پیش به جای این تخت پشت تربیون‌ها قرار می‌گرفت، از "کفش‌های مکاشفه" می‌گفت، از "باران پروانه"، از "شرجی آواز"، از " سیل گل سرخ"، از "ترجمه زخم"، از "ملکوت تکلم".

حالا هفت سال است که ملکوت تکلمش را کسی نمی‌تواند کشف کند، هفت سال است که تنگی تراشه نای او ترجمه زخم شده، سیل گل سرخ را برای عیادتش می‌آورند و "احمد" می‌بیند، می‌شنود، نگاه می‌کند، اما نه حرف می‌زند و نه راه می‌رود.

احمد حتی می‌خندد و گریه می‌کنند، حتی می‌تواند دستهای رهبرش را وقتی که به دیدار او رفت محکم فشار دهد و رها نکند، اما هنوز نمی‌تواند از این تخت و دستگاه‌ها جدا شود و باز برای مردم شعر بخواند.

شش بار 15 اسفند گذشت و احمد بلند نشد، سطح هوشیاری‌اش بهتر شد، توانست کمی احساس نشان دهد، اما حالا که هفتمین 15 اسفند هم رسید، احمد هیچ تغییری نکرده و هنوز مثل همیشه است.

در چنین روزهایی در سال 86 ناگهان فشار خونش بالا رفت و مشکل بینایی پیدا کرد، تا مشکل واقعی او را تشخیص دادند و بستری‌اش کردند به کما رفت و دچار ضایعه مغزی شد.

حالا با گذشت این سال‌ها اگرچه کمی از سطح هوشیاری او برگشته، اما هیچوقت دیگر مثل روز اول نشد.

در همه این هفت سال حال عمومی‌اش را از پرستار همیشگی‌اش پرسیدیم، پرستاری که هفت سال است هر وقت زنگ زدیم گفت احمد اینجاست و می‌خندد.

زینب عزیزی خواهر احمد در همه این هفت سال پرستار او بود، پرستاری که همیشه می‌گوید حال عمومی احمد خوب است، ضربان قلب و فشار خونش نرمال است، سطح هوشیاری‌اش هم بهتر شده فقط مشکل تنگی تراشه دارد و برای خبرهامان تیتر می‌سازد که "حال احمد عزیزی خوب است".

خواهری که با هزینه‌های چند میلیونی درمان در هرماه ساخت، با نبود دفترچه بیمه، خواهری که هفت سال است نمی‌گذارد احمد زخم بستر بگیرد، خواهری که حتی تلاش کرد احمد را به خارج ببرد و نشد، چون از دست خارجی‌ها هم برای شاعر یاس و احساس ما کاری نمی‌آید.

4 دی امسال احمد عزیزی 56 ساله شد، 56 سالی که هفت سالش در بیمارستان امام رضا(ع) گذشت، روی همین تخت.

در همه این سال‌ها به هر بهانه‌ای برایش دعا کردیم، ماه رمضان و شب قدر دعا کردیم، تاسوعا و عاشورا دعا کردیم، شب یلدا و عید نوروز دعا کردیم که خدایا شاعر سرپل‌ذهابی کرمانشاه را خوب کن.

حالا که سالگرد به کما رفتنش رسیده باز هم دعا می‌کنیم که 15 اسفند سال دیگر احمد از تخت بلند شده باشد.

بلند شده باشد و شاید خودش بداند آثاری که از او گم شده کجاست، خودش آنها را به انتشارات بدهد و چاپ کند.

شاید حکمتی باشد در اینکه کنگره ملی که به نام "احمد عزیزی" است اینقدر به تعویق افتاد، شاید احمد بلند شد و در کنگره‌اش آمد.

دعا کنیم برای حال و روز هفت ساله احمد عزیزی و خواهرش، دعا کنیم برای قصه‌ای که در دل همه ما و رهبرمان غصه‌ای شده است.
منبع: ایسنا
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین