|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۰۳:۰۶
کد خبر: ۳۶۳۷۳۵
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۹
هیات رییسه در عزل اسکوچیچ و انتخاب کی‌روش هیچ اراده‌ای نداشت. همان کسانی که نگذاشتند اسکوچیچ برکنار شود و با کی‌روش مخالفت کردند با آمدن تاج او را عزل کردند و کی‌روش را آوردند. تصمیم گیرنده اصلی تاج بود.چه شد با آمدن آقای تاج اسکوچیچ برکنار شد و با کی‌روش موافق بودند؟ این‌ها هیچ اراده و قدرتی ندارند. تصمیم گیرنده یک نفر بود که نظر خودش را اعمال کرد. اعضای هیات رییسه آنقدر کوچک بود که هر چه بدبختی بود را پذیرفت.


ایسنا: بچه آبادان از روزهای درخشانش در فوتبال گفت و داستان سال‌ها بازی‌اش در تیم‌های خارجی را تعریف کرد.

تک پسر خانواده‌ای از خیابان «عروسی» آبادان به فوتبالیستی تبدیل شد که دومین بازیکن جوان ایران در تاریخ جام جهانی است و در سه بازی ایران در جام ۱۹۷۸ به میدان رفت. به حدی با استعداد بود که فوتبالیست‌های بزرگ آن دوره قاسمپور را از بهترین استعدادهای فوتبال ایران می‌دانند. همین استعداد زمینه‌ساز حضور او در فوتبال مصر، قطر و امارات شد و تا ۴۴ سالگی در ایران پا به توپ بود. شاگرد اوفارل و مهاجرانی بود و چالش‌های مختلفی را تجربه کرد.

سابقه پوشیدن پیراهن تاج را داشت اما می‌گوید یک شاهینی است و همیشه این تیم را دوست داشت. می‌گوید چوب خوزستانی بودنش را می‌خورد و برخی تصمیماتش اشتباه بود و اگر درست تصمیم می‌گرفت راه بزرگ‌تری را طی می‌کرد. از فرق گذاشتن میان تیم‌های استقلال و پرسپولیس و تیم‌های شهرستانی گلایه کرد و داستان خروجش از آبادان را تعریف کرد.

شاید این روزها لژیونر شدن برای یک مربی ایرانی کار دشواری باشد اما او در دهه هشتاد در بالاترین سطح فوتبال امارات مربیگری می‌کرد و از روی عشق و علاقه راهی آبادان شد و هدایت صنعت نفت را در اختیار گرفت.
گفت‌وگو با ابراهیم قاسپور را در ادامه می‌خوانید:

- فوتبال را از کجا شروع کردید و چگونه دیده شدید؟

سال ۳۵ به دنیا آمدم و رسانه‌ها به اشتباه سال ۳۶ را نوشتند. برادر نداشتم و دو خواهر دارم. از خیابان «عروسی» در احمدآباد فوتبال را شروع کردم. در دوران زندگی‌ام در آبادان در این محله بودم. مثل پایین شهر تهران، بیش‌تر فوتبالیست‌های مطرح آبادان از این محله آمدند. والیبال، وزنه‌برداری و شنا هم در آبادان رونق داشت و شرایط در آن‌جا خوب بود.

دبیرستان شروع فوتبال رسمی‌ام بود. زمانی بازی‌های آموزشگاهی برای رده‌های پایه برگزار می‌شد و مثل امروز فوتبال حرفه‌ای در رده‌های سنی وجود نداشت. در کوچه پس کوچه‌ها و مدرسه‌ها بازی برگزار می‌شد و با توپ پلاستیکی بازی می‌کردند. با آمدن امکانات بیشتر، علاقه به توپ پلاستیکی و آن شکل بازی‌ها کم شده است.

علاقه‌ام به فوتبال از دبستان شروع شد و وارد بازی‌های آموزشگاهی در سطح شهر و کشور شدم. از آنجا درگیر فوتبال حرفه‌ای شدم. در محله ما تیمی به اسم «جاوید» بود و بیش‌تر بازیکنان آن تیم در همین محله زندگی می‌کردند. بازیکنی به اسم «عبدالوهاب بزمه» که بعدها به صنعت نفت آبادان رفت، از همان محل بود و بازی مرا دید و به تیم جاوید آبادان برد. مرحوم علی رضایی که اصالتا بروجردی بود این تیم را درست کرد و ما به آن‌جا رفتیم. البته من زیاد در آن تیم نماندم و در سن ۱۴ سالگی به تاج آبادان رفتم. شاهین، جم و تاج از تیم‌های خوب آبادان بودند. تاج آبادان زیر مجموعه تاج تهران بود.   

من از ابتدا طرفدار شاهین بودم اما در دوره‌ای که من در تاج و بعد از آن در صنعت نفت بودم، شاهین آن اقتدار گذشته‌اش را نداشت. البته در تاج آبادان بودم که برای تیم منتخب جوانان خوزستان انتخاب شدم و بعد به تیم ملی جوانان رفتم.

- با منتخب خوزستان قهرمان جام ولیعهد شدید و به تیم ملی جوانان رفتید. از آن مسابقات صحبت کنید...

من، اصغر دوستانی و محمود سراج عضو تاج آبادان بودیم. بین سال‌های ۵۳ تا ۵۵ و قبل از این‌که با تیم خوزستان به جام ولیعهد برویم، برای تیم ملی انتخاب شدیم. اوفارل، سرمربی تیم ملی و مهاجرانی هم دستیارش بود. اردوی تیم در مجموعه شهید کشوری بود. دو هفته صبح به صبح ما را به تپه و سالن وزنه می‌بردند. یک روز اعضای تیم می‌خواستند خرید کنند و وسایل‌شان را تهیه کنند، شبانه اردو را ترک کردیم و به آبادان رفتیم. گفتند دیگر شما را انتخاب نمی‌کنیم. بعد از آن جام ولیعهد برگزار شد و تیم ملی جوانان و تیم خوزستان به صورت دو گروه در این مسابقات حضور پیدا کردند.

تیم ملی در همان مرحله گروهی حذف شد. ما (تیم منتخب خوزستان) و کره جنوبی از گروه‌مان بالا آمدیم. یک تیم انگلیسی و یک تیم لهستانی هم از گروه دیگر بالا آمدند. تیم ما و تیم کره‌جنوبی در فینال به مصاف هم رفتند و در نهایت توانستیم کره را شکست دهیم و قهرمان شویم. گل دوم تیم‌مان را هم من به ثمر رساندم.  

بعد از این بازی‌ها متاسفانه از بین ما سه نفر، فقط من انتخاب شدم و به تیم ملی جوانان رفتم. به بازی‌های آسیایی کویت رفتیم و قهرمانی مشترک به دست آوردیم. سال بعد کاپیتان تیم ملی جوانان شدم و در تایلند با تیم کره شمالی قهرمان مشترک بازی‌های آسیایی را به دست آوردیم.

- از باشگاه تاج و شاهین آبادان چیزی به یاد دارید؟

شاهین در نسل قبل‌تر از من چند دوره قهرمان ایران شده بود. فوتبال‌شان را زیاد یادم نمی‌آید اما خیلی از آن‌ها شنیدم. حمید برمکی، پرویز دهداری و جعفر نامدار از ستارگان آن تیم بودند. تیم شاهین آبادان هیچ‌وقت به آن قدرت نبود. شاهین آبادان در زمان شاه منحل شد و به نام جم آبادان ادامه کار داد. آن تیم بازیکنانی مثل علی پورجانکی و برادران صالحی‌ را داشت.

بلیت‌های پرواز را تاج تهران برایمان می‌گرفت چون تاج آبادان زیرمجموعه تاج تهران بود. تاج آبادان تغذیه‌کننده تاج تهران شده بود. بازیکنانی مثل حسن نظری، پرویز و حسین مظلومی، منصور رشیدی و علی رحمانی از تاج آبادان به تاج تهران رفتند. تاج تهران فکر می‌کرد من هم به این تیم می‌روم اما من نرفتم.

پسرم همیشه می‌گوید اشتباه کردی در دو تیم تاج یا پرسپولیس بازی نکردی. دوست داشتند به باشگاه آن‌ها منتقل شوم اما نرفتم. من مستقیم از تاج آبادان به تیم ملی رفتم. شاید از نظر جایگاه فعلی‌ام باید بگویم پشیمانم چون حضور در این دو تیم امتیازات خاصی داشت. امتیازاتش این است که هواداران بیشتری پیدا می‌کنید و رسانه‌ها بیشتر به این دو تیم تمایل دارند.

بی‌پرده باید بگویم در این کار حق و ناحق هم می‌شود و رسانه‌ها بازیکن شاخص تیم‌هایی غیر از این دو تیم را آنقدر پر و بال نمی‌دهند اما در این دو تیم بازیکنان را بزرگ می‌کنند. مسئولان دولتی از این دو تیم حمایت می‌کنند و به آن‌ها امتیاز می‌دهند. از این بابت پیشمانم.

قبل از این که پرسپولیس تشکیل شود، شاهین تیم بزرگی بود و من این تیم را دوست داشتم. بعد از انقلاب هم شاهین فعالیتی نداشت و تیمی به نام شهباز تشکیل شد که زیر مجموعه شاهینی‌ها بود. آن‌ها به دنبالم آمدند و من چون به این تیم علاقه داشتم در جمع شاهینی‌ها حضور پیدا کردم.

- برخی از پیشکسوتان فوتبال از شما بسیار تعریف می‌کنند و می‌گویند شما سطح بالاتری نسبت به بقیه بازیکنان داشتید. فکر می‌کردید به این سطح از فوتبال برسید؟

در آن موقع فوتبالیست‌هایی بودند که به مراتب از ما بهتر بودند اما کم‌تر دیده شدند. فوتبال سلیقه‌ای است و شاید برخی‌ها دیده نشوند. شاید من بیش‌تر دیده شدم. آبادان فوتبالیست‌های زیادی داشت که از من بهتر بودند اما فرصتی به آن‌ها داده نشد. شرایط زندگی آن موقع سخت بود و چند فرصت شغلی بیش‌تر وجود نداشت. نیروی دریایی و شرکت نفت جزو معدود انتخاب‌های خوب مردم بود. من می‌خواستم به صنعت نفت آبادان بروم که بعد از آن جذب شرکت نفت شوم.

- چگونه به تیم ملی بزرگسالان رسیدید و با تیم ملی قهرمان جام ملت‌های آسیا شدید؟

با آقای مهاجرانی به تیم ملی بزرگسالان رسیدم. قبل از جام ملت‌ها دو تیم بودیم. تیم الف و تیم ب داشتیم. بیش از این جزییات آن زمان را یادم نمی‌آید اما کنار من بازیکنان بزرگی مثل پرویز قلیچ خانی و پروین بازی کردند. من یک جوان ۱۷، ۱۸ ساله بودم که در آن زمان هافبک چپ بازی کردم. البته خیلی برایم اهمیت نداشت و سعی می‌کردم بازی خودم را انجام دهم.

این را باید بگویم که ورود به تیم ملی بسیار سخت بود و معمولا بازیکنان تیم‌های تاج و پرسپولیس به تیم ملی می‌رفتند. من از معدود بازیکنانی بودم که از شهرستان و تیمی غیر از این دو تیم به تیم ملی رفتم. به ندرت بازیکنی عضو غیر از تاج و پرسپولیس به تیم ملی می‌رسید. مثلا یادم است حسین کازرانی از پاس در تیم ملی حضور پیدا کرد. سام میرفخرایی و حسن نایب‌آقا هم همایی بودند که کمتر در ترکیب قرار می‌گرفتند.

- در المپیک مونترال شرکت کردید و مقابل لهستان خوب بازی کردید.

به طور کلی تیم در المپیک خوب بازی کرد. المپیک مونترال قبل از جام جهانی برگزار شده بود. ما همچنین در بازی‌ها و تورنمنت‌های اروپایی هم شرکت کردیم. مثلا در تورنمنت هفتادوپنجمین سالگرد تاسیس باشگاه رئال مادرید به اسپانیا رفتیم. در آن مسابقات با آرژانتین بازی کردیم که بازی یک بر یک شد و در ضربات پنالتی شکست خوردیم. مقابل این تیم خیلی خوب بازی کردیم.

ادامه‌اش به بازی‌های المپیک رسیدیم و مقابل روسیه و لهستان خوب کار کردیم. لهستان در جام‌جهانی گذشته سوم جهان شده بود و بازیکنانی مثل ژارماخ و لاتو را در اختیار داشت. تیم‌های بلوک شرق مثل روسیه، لهستان و بلغارستان بسیار قدرتمند بودند. در المپیک مجموعه تیم خوب کار کرد و انتظار می‌رفت این روند رو به رشد در جام جهانی هم ادامه پیدا کند که متاسفانه اینگونه نشد.

- سرمربی وقت لهستان در نقل قولی از شما و ناصر حجازی تعریف کرد. نظر شما چیست؟

او لطف داشته است. من از المپیک تا جام جهانی شرایط بدنی خیلی خوبی داشتم و راحت فوتبال بازی می‌کردم. دلیلش این است که در آبادان یا تهران همیشه برای خودم برنامه تمرینی اضافه می‌گذاشتم و شب‌ها می‌دویدم. شاید علمی نبود اما خودم ابتکار به خرج می‌دادم و حس می‌کردم می‌توانم آماده‌تر باشم.

چرا از صنعت نفت آبادان جدا شدید؟

واقعیتش نمی‌خواستم آبادان را ترک کنم چون سن بالایی هم نداشتم و ۱۸ سالم بود. پدر و مادرم هم سنشان بالا بود و نمی‌خواستم آن‌ها را ترک کنم اما وضعیت مالی خانواده هم بد بود. من هم از تاج و هم از شاهین پیشنهاد داشتم. برای بازی‌های آُسیایی تایلند به تیم ملی جوانان رفتیم. مهندس اسماعیلی و مهندس موسوی که هر دو آبادانی و از مسئولان شاهین بودند، یک روز از من کپی شناسنامه و چند عکس گرفتند.

چون تنها پسر خانواده بودم، معافیت از خدمت به من تعلق می‌گرفت. بعد از بازی‌های آسیایی مادرم کاغذی به من نشان داد که یک سرباز آورده بود. نگاه کردم بالای آن معافیت تحت تکفل نوشته شده بود. ابتدا متوجه نشدم اما بعدش فهمیدم همان دو مهندس که فوت کردند، پولی داده بودند و برای من معافیت گرفتند. من خودم را مدیون آن‌ها می‌دانستم و بعد از آن هم پیشنهاد دادند که به شاهین بروم. البته از پرسپولیس و تاج هم پیشنهاد داشتم.

شاهین را دوست داشتم اما با این حال دوست نداشتم آبادان را ترک کنم. مرحوم دهداری هم شنیده بود که قرار است به تهران بروم با من صحبت کرد. از من پرسید چرا می‌خواهی به تهران بروی؟ من گفتم شرایط زندگی‌ام این است. مرحوم دهداری گفت کمکت می‌کنم که در شرکت نفت استخدام شوی و من هم قبول کردم اما در این حین یکی از دوستانم گفت به آقای دهداری بگو کار آقای بزمه و بهاری را هم درست کن تا در صنعت نفت بمانم.

ما هم کم سن و سال بودیم و به دهداری گفتم «کار آن‌ها را درست کنید تا من بمانم.» او هم بسیار لجباز و یک دنده بود گفت کاری به کار کسی نداشته باش. من هم از روی لجبازی گفتم نمی‌مانم. چنین مسائلی باعث شد تصمیم بگیرم دیگر در آبادان نمانم و به شهباز بروم چون دیگر شاهین نبود.

-در تهران تنها بودید؟

من زود ازدواج کردم و در ۱۸ سالگی متاهل شدم. ازدواج یک سری معایب و یک سری محاسن دارد. معایبش این است یک ورزشکار شاید چند ماه دور از خانواده باشد و این خیلی سخت بود. متاسفانه زود بچه‌دار شدیم و این اشتباه ما بود. اگر دیرتر ازدواج می‌کردم شرایطم بهتر بود اما از یک جهت هم سرم در کار و زندگی خودم بود و درگیر حاشیه نشدم. در کل پیشنهاد من این است که در سن پایین و در چنین شرایط سختی دور از خانواده، ازدواج نمی‌تواند مناسب باشد.

-وضعیت شهباز در آن دوره چگونه بود؟

این تیم قهرمانی به دست نیاورد چون به شروع انقلاب خورد. نزدیک دو سال در شهباز بودم. در سال دوم که به انقلاب خورد، ۶ امتیاز با تیم‌های پایینی خودمان فاصله داشتیم. مربی‌مان هم فرانس فان بالکوم هلندی بود. سرمربی ما هم به خاطر شلوغی‌های انقلاب، تعطیلی لیگ و این‌که از شرایط بدنی خارج نشویم، تیم را به تورنمنت آسیای شرقی برد. سنگاپور، هنگ کنگ، اندونزی، مالزی و تایلند کشورهایی بودند که رفتیم و بازی کردیم اما دیگر بازی‌ها لغو شد. بعد از آن من دیگر از ایران خارج شدم.

شهباز بازیکنان بسیار خوبی داشت. ناصر حجازی، فریاد شیران، نصرالله عبداللهی، دینور زاده، محمود حقیقیان، حسین مظلومی، محمود اعتمادی، بیژن ارشدی، مجد تیموری، رضا عادل خانی و من در این تیم بودیم. بیشتر بازیکنانمان هم در جام جهانی حضور پیدا کردند.

-اخلاق مداری در بین شاهینی‌ها مهم بود. از آن چیزی به یاد دارید؟

باشگاه شاهین یک مرام‌ نامه و خط مشی به عنوان «انسان سالاری» داشت. همه مسئولان باشگاه تحصیل کرده و همه لیسانس به بالا بودند. اکثرا از مسئولان رده بالای کشور بودند و هزینه باشگاه را تامین می‌کردند.

چرا ایران در جام جهانی ۷۸ ناکام ماند؟ مربیان ۵، ۶ روز قبل از جام جهانی ما را در ساحل می‌دواندند. آن موقع می‌گفتند روی پله‌ها کلاغ پر بروید که برای زانوها آسیب‌زا بود. این باعث افت بدن می‌شود اما این مسائل را نمی‌دانستیم.

وقتی تمرین می‌کردیم آقای اکرامی به تمرین آمد. یک روز دیدم بازیکنان رده‌های پایه هر کدام یک کاغذ دستش است. دکتر اکرامی از آن‌ها خواسته بود نمرات سه سال اول، دوم و سومشان را بیاورند. یک نفر که مثلا ریاضی‌اش ضعیف بود را از حضور در تمرین منع می‌کرد تا این مشکل درسی‌اش حل شود. ابتدا انسان‌سازی و تحصیلات بچه‌ها برایش مهم بود.

می‌گفت تغییر مربی در رده‌های پایه مهم نیست. مهم نبود تیم می‌بازد. اولویتش انسان‌سازی و اخلاق‌مداری بود. امروز هیچکس به این مسائل اهمیت نمی‌داد.

- شاهین چگونه منحل شد؟

من فقط شنیدم می‌گفتند حکومت کلمه «شاه – هین» مانند «تو-هین» است و آن را توهین تلقی می‌کردند.

- تیم ملی برای جام جهانی آماده بود و حتی آرژانتین را در تورنمنت رئال مادرید متوقف کرد. از بازی مقابل آرژانتین چیزی به یاد دارید؟

تیم ما در آن بازی خیلی خوب بازی کرد. متاسفانه امکانات نبود که فیلم بازی ضبط شود. کمپس تنها بازیکن غایب آرژانتین بود که بعدها در فینال ۷۸ گل دوم تیمش مقابل هلند را به ثمر رساند. به جز این بازیکنان همه ستارگان آرژانتین حضور داشتند. ما بازی مقابل این تیم را به پنالتی کشاندیم و در ضربات پنالتی شکست خوردیم.

بعد از این بازی خبرنگاران می‌گفتند ایران در جام جهانی پدیده می‌شود. ما هم انتظارمان این بود که در جام جهانی موفقتر عمل کنیم. در بازی‌های دوستانه مقابل تیم ملی فرانسه دو بر یک شکست خوردیم و با پنالتی ما را شکست دادند. مقابل اف سی بروژ، نایب قهرمان وقت اروپا یک بر یک مساوی کردیم و مقابل مون پلیه هم بازی کردیم.

- چرا ایران در جام جهانی موفق‌ نبود؟

با آن بازی‌های دوستانه انتظار داشتیم تیم نتیجه بگیرد اما دلایل مختلفی داشت. کم تجربه بودن دلیل اولش است. این اولین سالی بود که ایران به جام جهانی می‌رفت. یک تیم از آسیا و اقیانوسیه در جام جهانی حضور پیدا می‌کرد و امکانات کشورهای دیگر را نداشتیم.

مثلا کشورهای دیگر امکانات تلویزیونی و آنالیزی داشتند و می‌دانستند چگونه باید بازی کنند. دانستن نوع بازی بازیکنان مقابل ما و آنالیز حریف مهم بود اما این مسائل را نمی‌دانستیم. مربیان ما هم کم تجربه بودند.

یادم است به شهری به نام کوردوبا که ساحلی بود رفتیم. مربیان ۵، ۶ روز قبل از جام جهانی ما را در ساحل می‌دواندند. این باعث افت بدن می‌شود و خیلی سخت می‌شود اما این مسائل را نمی‌دانستیم. تغذیه، استراحت و تمرینات باید اصولی باشد اما امکاناتی نداشتیم که بدانیم این اشتباه است. آن موقع می‌گفتند روی پله‌ها کلاغ پر بروید که برای زانوها آسیب‌زا بود.

معتقدم افت تیم ملی در بازی‌های جام جهانی رخ داد. باید در زمان برگزاری بازی‌ها بهترین شرایط بدنی را می‌داشتیم اما همه چیز برعکس شد. من در سه بازی فیکس بازی کردم و شرایط خودم را می‌دانستم. شرایط من دو ماه قبلش زمین تا آسمان فرق داشت و بسیار آماده تر بودم.

- در بازی مقابل هلند دو پنالتی دادید. دلیل این نوع بازی و خطاهای متعدد چه بود؟

ما قوانین را نمی‌دانستیم و فکر می‌کردیم اگر تکل کنیم خطا می‌گیرند یا این‌که حالت تکل درست و غلط را بلد نبودیم. نمی‌دانستیم چه جاهایی خطا گرفته می‌شود و چه جاهایی کارت زرد و قرمز داده می‌شود. امروز کلاس‌های آموزشی می‌گذارند و قوانین را به خوبی یاد می‌گیریم اما در آن زمان هر کسی می‌رسید، هر طوری که می‌خواست عمل می‌کرد.

قوانین را نمی‌دانستیم چون ارتباط جهانی ما کم بود. امروز نگاه می‌کنید و کارشناسی می‌کنید. برای تیمی که اولین بار در چنین مسابقات مهمی شرکت می‌کند خیلی سخت است.

- در بازی اسکاتلند هم عملکرد خوبی داشتید. گفته شد اوفارل به اردوی تیم ملی آمد و از تیم اسکاتلند به شما اطلاعات داد. این ماجرا صحت داشت؟

من ندیدم. شاید تلفنی آمده یا با کادرفنی صحبت کرده اما بعید می‌دانم.

ایرج دانایی فر در آن بازی خیلی خوب بازی کرد و ستاره زمین بود. ما در گروهی قرار گرفته بودیم که هلند قهرمان اروپا، پرو قهرمان منطقه خودشان شده بود و اسکاتلند یکی از تیم‌های قوی آن دوره بود. اسکاتلند، مجارستان، روسیه و بلغارستان همیشه در رقابت‌ با تیم‌های غربی پیروز می‌شدند و قدرتمند بودند.

ما در گروه سختی بودیم اما من انتظار داشتم بازی‌های بهتری را انجام دهیم. البته شاید انتظار بی‌جایی بود چون برای اولین‌بار مقابل هلند بازی می‌کردیم. مثلا هلند و آرژانتین از بهترین تیم‌های تاریخشان بودند.

- پیش از جام جهانی بحث بازگشت پرویز قلیچ‌خانی و کاپیتانی او در تیم ملی مطرح شده بود. اگر قلیچ خانی بود تیم ملی به مرحله بعد صعود می‌کرد؟ (قلیچ خانی به علت فعالیت‌های سیاسی از تیم ملی محروم و سپس از ایران خارج شد)

آن موقع قلیچ خانی و لواسانی، بازیکن عقاب درگیر مسائل سیاسی بودند. به این دو بازیکن گفتند عذرخواهی کنید تا برگردید. قلیچ خانی برگشت اما لواسانی نه. بحث حضور قلیچ خانی در تیم ملی مطرح بود اما اطلاعات بیشتری ندارم. شاید خود حکومت نمی‌خواست او در تیم ملی باشد. من در آن زمان کم سن و سال بودم و بیشتر با بازیکنان هم سن و سال خودم ارتباط برقرار می‌کردم.

یک بار تیم ما را به کاخ بردند و در آنجا آقای قلیچ‌خانی انتقاد کرد و درباره مسائل مالی صحبت کرد. شاید همین مسائل به مذاق آن‌ها خوش نیامد. واقعا حق قلیچ خانی بود در تیم ملی باشد. شاید حضورش در تیم ملی تاثیرگذار می‌شد اما یک نفر در تیم ملی نمی‌تواند معجزه کند.

- ماجرای اعتصاب بازیکنان تیم ملی در کاخ پیش از جام جهانی چه بود؟

اعتصاب نبود. ما جوانترها زیاد از این ماجراها خبردار نبودیم. اعتراض زیادی هم نبود چون رسیدگی خوبی می‌کردند و وقتی می‌بردیم پول خوبی می‌دادند. به پول آن موقع ۱۰ هزار تومن پول می‌دادند، در حالی که حقوق کارمندان ۱۰۰۰ تومان بود. پاداش خوبی می‌دادند.

در آبادان یک خانه بزرگ ویلایی ۸۰ هزار تومان بود اما در یک دوره رقابت شاید ۱۰۰ هزار تومان پول می‌گرفتیم. با این حال من یادم است در کاخ صحبت پاداش و پول شده بود که آقای آتابای خطاب به تیم گفت «پررو شدید؟ کنار آدامس خروس نشان عکس می‌گیرید پر رو شدید؟»

یک فیلمی درست شده بود که در آن بازیکنان تیم ملی کنار آدامس عکس خروس عکس گرفته بودند که پشتش هواپیمانی ایران ایر بود و بحث و جدال در این راستا به وجود آمده بود. آتابای سیاسی بود.

درباره پاداش‌های جام جهانی هم بحث شکل گرفته بود و قول‌هایی داده شد اما به انقلاب خوردیم و یک سری‌ها این پول را بالا کشیدند. یادم است پول که رسید برآورد کردند به هر بازیکن فیکس ۱۸۰ یا ۲۸۰ هزار نفر تومان می‌رسید. انقلاب که شد آقای شاه‌ حسینی آمد. ابتدا همین مبلغ بود اما بعدش گفتند ۱۵۰ هزار تومان، بعدش ۱۲۰ هزار تومان و در نهایت به من ۱۸ هزار تومان پول رسید. البته شاید ما شهرستانی‌ها که ساده‌تر بودیم را وارد بازی نمی‌کردند.

- بعد از انقلاب از ایران رفتید. چه شد که تصمیم گرفتید به تیم‌های خارجی بروید؟

مسیر زندگی من همیشه جوری رقم می‌خورد که خودم هم نمی‌فهمیدم چرا آن راه را رفتم. بعد از شهباز از ایران رفتم.

مهندس عصاریان، یکی از مسئولان باشگاه شاهین که مدیرعامل شرکتی هم بود، چند پیشنهاد کار به من داد. من تمایلی به کار کردن و کارهای اداری آن‌چنانی با کت و شلوار نداشتم و در نهایت مرا به شرکت خودش برد. می‌خواست مرا وادار به کار کند. به من گفت «اصراری نیست اول صبح بیایی و هر وقت خواستی بیا.» دو سه ماهی ساعت ۱۱ می‌رفتم و ۳ هم به تمرین می‌رفتم. کسی به من چیزی نمی‌گفت تا این‌که خودم خجالت کشیدم. مرا از رو بردند. من هم دیگر تصمیم گرفتم از اول صبح سر کار بیایم.

یک روز در شلوغی‌های انقلاب تلفن زنگ خورد و یک فرد عرب زبان پشت تلفن به من گفت «دوست دارید در امارات فوتبال بازی کنید؟» من هم ابتدا فکر کردم شوخی می‌کند. گفتم «پول خوب بدهند می‌روم.» به من گفت «پاسپورتت را بردار و بیا سفارت امارات تا صحبت کنیم.» فردایش رفتم و با سفیر صحبت کردم و متوجه شدم این پیشنهاد جدی است. خودم هم نفهمیدم چگونه شماره ما را پیدا کردند. سفیر گفت «تیم النصر شما را می‌خواهد. به این تیم می‌روی؟» گفتم بله.

من رفتم با مدیر شرکت صحبت کردم و او موافقت کرد. چند روز بعدش به دوبی رفتم. به فرودگاه که رسیدم، انتظار داشتم کسی به استقبال من بیاید اما کسی نیامد. یک ساعت در فرودگاه ماندم کسی نیامد. به بیرون فرودگاه آمدم. یکی از هم سفران من که مرا می‌شناخت، به من گفت «آقای قاسمپور کجا می‌خواهید بروید.» ماجرا را تعریف کردم و جایی را نداشتم بروم. وقتی شهر را از دور نگاه کردم، چند نورافکن بزرگ دیدم که شبیه به نورافکن‌های ورزشگاه بودند. پرسیدم آنجا کجاست و او گفت باشگاه الاهلی است.

قبل از من حسن نظری و حسن روشن به باشگاه الاهلی رفته بودند. به او گفتم مرا به آنجا ببر و وقتی به ورزشگاه الاهلی رفتیم، دیدم نظری و روشن در حال تمرین هستند. آن‌ها را دیدم و در نهایت بعد از تمرین با هم رفتیم.

آن‌ها، آقای شریعت (از روسای فدراسیون) آقای دیده‌بان، رییس فدراسیون و آقای مهاجرانی شب همان روز در خانه آقای شریعت مهمان بودند. حسن روشن و حسن نظری به من گفتند شب به آنجا برویم. قبلش به هتل شرایتون رفتیم که حشمت مهاجرانی آنجا بود. مهاجرانی را در هتل دیدم و او متعجب شد. در ادامه با مهاجرانی به خانه آقای شریعت رفتیم.

مهاجرانی در آن زمان سرمربی تیم ملی امارات و الشعب بود. وقتی فهمید از النصر پیشنهاد داشتم تعجب کرد و گفت شیخ مانه رییس باشگاه النصر رفیق من است. اگر النصر تو را می‌خواست به من می‌گفت. من در جریان مسائل ریزش نبودم و مهاجرانی گفت بیا برویم و با تیم من تمرین کن. فردایش رفتم و با الشعب تمرین کردم.

سر تمرین بودیم که دو نفر با لباس عربی آمدند و به من گفتند «بیا راس الخیمه برای ما فوتبال بازی کن.» مهاجرانی گفت برو و ببین اگر خوب است در این تیم بازی کن و اکر نشد در الشعب تو را می‌خواهم. من اشتباه کردم و سوال نکردم قراردادها در امارات چگونه است. حسن ابراهیم رییس باشگاه راس الخیمه آمد و با من قرارداد بست. شیخ مانه، مدیر النصر در این زمان به مهاجرانی زنگ زد و گفت یک نفر را به فرودگاه فرستاد اما یادش رفته به سراغ من بیاید. متاسفانه دیر به من گفتند و من با راس الخیمه قرارداد بستم. باتوجه به قانون آنجا اگر قرارداد و اقامتم لغو می‌شد، تا دو سال نمی‌توانستم برگردم.

سال اول مجبور شدم در راس الخیمه بمانم و برایشان بازی کنم. باشگاه راس الخیمه مشکلات مالی داشت و باشگاه النصر پول خوبی به آن‌ها می‌داد. در نهایت با دعوا توانستم رضایت نامه‌ام را بگیرم و به النصر رفتم. یک سال در این تیم بازی کردم اما در زمانی که می‌توانستیم پول خوبی به دست بیاوریم، جذب بازیکن خارجی در امارات ممنوع شد.

- بعد از امارات به قطر رفتید؟

شیخ مانه یک روز به من گفت مشکلت چیست که می‌خواهی زود بروی؟ گفتم اگر به تیم دیگری نروم نقل‌وانتقالات تمام می‌شود. به مهاجرانی زنگ زدم که کارم را درست کند اما او هم کاری انجام نداد و از دستش ناراحت بودم. یک روز در خیابان داشتم می‌رفتم که مهاجرانی، اصغر شرفی و جلالی (روزنامه نگار) از روبه‌رویم می‌آمدند.

من از مهاجرانی ناراحت بودم، ۱۰۰ متر جلوتر راهم را به سمت یک کوچه کج کردم که آن‌ها را نبینم. عصر همان روز اصغر شرفی مرا دید و به رویم آورد و من خودم را به آن راه زدم که خبر نداشتم. شرفی گفت «حشمت‌خان به گردن شما حق دارد» و من هم که ناراحت بودم گفتم من هم به گردن او حق دارم چون ما حشمت را حشمت کردیم. البته او بسیار برای من قابل احترام است و همین الان هم با او در ارتباط هستم. مهاجرانی را دوست دارم چون برای ما پدری کرد و به ما فرصت داد و پشت ما ایستاد.

بعد از ۱۰، ۱۵ روز شیخ مانه به من زنگ زد و گفت به باشگاه بیا. من آنجا رفتم و دیدم دو نفر با لباس عربی قطری نشستند. شیخ مانه آقای عبدالله مال، رییس باشگاه العربی قطر و معاونش را به من معرفی کرد که آمدند تا شما را جذب کنند. شیخ مانه گفت اگر گفتم صبر کن به این دلیل بود که این کار برایت درست شود. آنجا توافق اولیه کردیم و از دوبی به قطر رفتم.

دو سال در قطر بودم در این تیم تمام جام‌های این کشور را بردیم. متاسفانه آنجا هم بازیکن خارجی ممنوع شد. من هیچ رابطه و واسطه‌ای نداشتم.

- بعد از آن هم به لیگ مصر رفتید. از حضور در مصر صحبت کنید...

من بعد از ممنوعیت بازیکن در قطر به ایران برگشتم. در قطر دوستی داشتم که با او همه جا می‌رفتم. روزنامه‌ای ورزشی در قطر بود و سردبیر و خبرنگارش مصری بودند. سردبیر این روزنامه دوست ما را دید و تلفن من را از او گرفت. به من زنگ زد و پیشنهاد بازی در لیگ مصر را داد و من قبول کردم. گفتم اگر پول خوب بدهند می‌روم. به دوبی رفتم و توافق کردم که به باشگاه المصری مصر بروم.

- عبدالرضا برزگری هم دیگر ایرانی بود که مصر بازی کرد. با او هم بازی بودید؟

یک روز در باشگاه المصری گفتم یک بازیکن می‌آورم که هم غنایی و هم برزیلی است و اگر خوب نبود قرارداد مرا لغو کنید. آن‌ها هم قبول کردند. برزگری هم با من به مصر رفت. زمانی که ما در مصر بودیم، این کشور قوی‌ترین دوره خود را سپری می‌کرد. در زمان ما ۵،۶ بازیکنشان رفتند و در اروپا فوتبال بازی کردند. فوتبالشان به مراتب بالاتر از سطح آسیا بود.

من در آن کشور هم یک سال و نیم بازی کردم که بازیکن خارجی ممنوع شد. خوشبختانه قطر ممنوعیت را برداشت و من به السد و بعد از آن به الریان رفتم. در السد اکثر جام‌ها را بردیم و قهرمان جام باشگاه‌های آسیا شدیم. السد جزو تیم‌های خوب قطر بود و از نظر مالی شرایط خوبی داشت. رییس این باشگاه امیر قطر بود و است.

- در المصری با پوشکاش و یک مربی آرژانتینی کار کردید؟

بله مربی ما پوشکاش بود اما وقتی چک‌هایش پاس نشد از مصر رفت. این اتفاق برای من هم افتاد و چک من هم پاس نشد. یک روز پوشکاش به من گفت قراردادت را چگونه گرفتی و من گفتم چک گرفتم. او با حالت تمسخر آمیزی دست در جیبش کرد و چهار چک در آورد که پاس نشده بودند. ما متوجه شدیم که این چک‌ها پاس نمی‌شود.

بعد از پوشکاش یک مربی به اسم اسکار که اهل آرژانتین بود را آوردند. ما یک بازی با الاهلی مصر داشتیم این مربی ترسیده بود و گفت اگر از این‌ تیم سه گل بخوریم خوب است. الاهلی مصر بازیکنان باکیفیتی مثل طارق ابو زید و مصطفی عبودو (بیبو) را داشتند که بازی مقابل آن‌ها سخت بود.

من در پست هافبک وسط بازی می‌کردم اما به سرمربی تیم گفتم بگذار دفاع وسط بازی کنم. مربی می‌گفت قدت کوتاه است و نمی‌توانی بازی کنی. از این حرف ناراحت شدم به او گفتم می‌نویسم و امضا می‌کنم که بازی را نمی‌بازی. اگر باختیم پنجاه درصد از قراردادم را کم کن. یک کاغذ و قلم آورد و نوشتم. از روی دلسوزی این حرف را زدم. شرط هم گذاشتم که علی مصری را جلوی من بگذارد. او قد بلند بود و خیلی خوب ضربه سر می‌زد. شرط دیگرم این بود که برزگری را هافبک وسط و جلوی من بگذارد. او را راضی کردم و در پایان بازی را یک بر صفر بردیم.

گل را که زدیم تماشاگران به زمین ریختند. دعوا شد و برزگری یک مشت به هوادار مصری زد. می‌خواستند در مصر ما را بکشند و شانس آوردیم. بعد از بازی ما را به پادگان ارتش بردند و چند ساعت آنجا ما را نگه داشتند.

- از اروپا پیشنهاد داشتید؟

از اف سی بروژ بلژیک پیشنهاد داشتم اما به مصر رفتم. وابستگی خانوادگی و ارتباطات ضعیف و نداشتن کسی که کمک فکری به من بکند، در این تصمیم بسیار تاثیرگذار بود و در اروپا بازی نکردم.

بین ۸۳ تا ۸۵ میلادی هم من و عبدالرضا برزگری برای تعطیلات به آلمان رفتیم. دوستی داشتیم که در دسته سه آلمان بازی می‌کرد. به من گفت ما مقابل آفریقایی‌ها بازی کردیم و باختیم. شما بیایید و به ما کمک کنید تا با این تیم بازی کنیم و پیروز شویم. ما هم تمایلی نداشتیم چون برای تعطیلات آمده بودیم. در نهایت قبول کردیم و او ما را به مربی تیم معرفی کرد. مربی تیم به من و برزگری نگاه کرد و فکر که فوتبالیست نیستیم.

به مربی گفتم مرا باید دفاع وسط بگذارید و برزگری را پست جلوی من بگذار. گفتم این کاری که من می‌گویم را انجام بده و او در هر صورت قبول کرد. در نیمه اول سه، چهار گل زدیم و این مربی بسیار از ما تمجید کرد. نیمه دوم هم دو، سه گل به آن‌ها زدیم و مربی بعد از بازی گفت همین الان به فرانکفورت بروید.

پسر بزرگم می‌گوید چوب تو را خوردم. پسرم را هیچ جا نمی‌بردم و هیچ وقت به تمریناتش نمی‌رفتم که نگویند از نفوذ پدرش استفاده کرد. حالا او راست می‌گوید که چوب مرا خورده است.

در نهایت به اجبار ما را به باشگاه فرانکفورت برد. من فردایش بلیط داشتم اما برزگری ماند. برزگری دو هفته با آن‌ها تمرین کرد و همه را دریبل می‌زد و خود را به خوبی نشان داد اما دیوانه شد که نماند. او را می‌خواستند. فرصت برای ما بود اما ما خوزستانی‌ها آنچنان فکرمان کار نمی‌کند (با خنده).

- عبدالرضا برزگری چگونه فوتبالیستی بود؟

او بسیار بازیکن خوبی بود و خود مهاجرانی هم گفت اشتباه کرد که برزگری را به جام جهانی نبرد.

- ادامه فوتبالتان چگونه گذشت؟

پنج سال در السد و دو سال هم در الریان بودم. اشتباه کردم به ایران برگشتم. به من گفتند بیشتر در السد بمان و بازی کن اما نماندم. در السد یک دوستی داشتم فرمانده ارتش بود. به من گفت نرو و بمان تا تیم جوانان را به تو بدهیم و به اردو بروید و دوره‌های مربی‌گری را هم یاد بگیر.

در آن زمان که مصر بودم، ارتباط تلفنی با ایران نداشتم. جنگ ایران و عراق بود و گاهی وقت‌ها به دوبی می‌آمدم و زنگ می‌زدم. وقتی در مصر بودم، ۶ ماهی از خانواده خبر نداشتم و بعدش متوجه شدم مادرم فوت کرد.

پدرم در خانه تنها شده بود و تنهایی او روی من اثر گذاشت به ایران برگشتم. اشتباه کردم نماندم چون پسر بزرگ من اکنون می‌گوید چوب تو را خوردم. من پسرم را هیچ جا نمی‌بردم و هیچ وقت در تمریناتش نمی‌رفتم تا نگویند از نفوذ پدرش استفاده کرد. حالا او راست می‌گوید که چوب مرا خورده است.

سالی که می‌خواستم به ایران برگردم، پاس به قطر آمد. آن‌ها یک مربی دروازه‌بانان به اسم محمد گلاب داشتند که دوست من بود. تیمسار ملایی به او گفته بود به قاسمپور بگویید اگر به ایران آمدی به پاس بیا. به ایران آمدم و تیمسار ملایی به من زنگ زد و من به این تیم رفتم.

آن موقع مهدی مناجاتی سرمربی پاس بود. سال اول برایشان بازی کردم و سال دوم به عنوان مربی -  بازیکن برای پاس بازی کردم. همان باعث شد به سمت مربی‌گری بروم. البته سه، چهار سال بعدش هم فوتبال بازی کردم. در فجرسپاسی و بهمن کرج هم بازیکن – مربی بودم.

تا ۴۴ سالگی و تا سال ۷۷ بازی کردم. البته باز هم می‌توانستم بازی کنم چون از نظر فیزیکی چاق نبودم و مرتب تمرین می‌کردم. برخی از بازیکنان در برخی از پست‌ها می‌توانند بیشتر بازی کنند. مثلا من در چند سال آخر دفاع وسط بازی می‌کردم که زیاد نیاز به دویدن نداشت.

- از مادرتان گفتید. گویا از درگذشتش خبر نداشتید...

آن موقع جنگ بود و به این راحتی نمی‌شد با ایران ارتباط گرفت. از مصر به امارات آمده بودم. یک روز از دوبی به خواهرم زنگ زدم و به او گفتم تلفن را مادرم بدهد. او گفت به خانه خاله رفته و اینجا نیست. گفتم می‌خواهم به مصر برگردم و برو مادر را بیاور تا با او صحبت کنم. عصر دوباره تماس می‌گیرم. دوباره زنگ زدم و گفت حالش خوب نیست و نمی‌تواند بیاید. در همین حین زیر گریه زد و ماجرا را تعریف کرد. مدت‌ها بود از درگذشت مادرم خبر نداشتم. وقتی به مصر برگشتم، یک ماه افسردگی گرفتم.

-چه سالی به تیم ملی امید رفتید؟

زمان ریاست آقای عابدینی که آری هان به ایران آمده بود، به من گفتند بیاید و با این مربی همکاری کنید اما اگر اشتباه نکنم زمان صفایی فراهانی بود که سرمربی تیم ملی امید شدم. زیاد در تیم ملی امید نماندم. تغییر و تحولات باعث شد ما هم برویم.

در دوره دادکان هم یک دوره کوتاه در تیم ملی جوانان بودم. همیشه سردرگمی و جابه‌جایی‌های مداوم و ضعف مدیریت وجود داشت. ما زیاد زیر بار این مشکلات نمی‌رفتیم.

- در امارات هم مربی‌گری کردید...

بله قبل از حضور در صنعت نفت سرمربی تیم حتا امارات شدم. این تیم را از دسته اول امارات به لیگ برتر آوردم. بعد از آن از سه پیشنهاد خوب از امارات داشتم. زمانی که از صنعت نفت پیشنهاد داشتم، گفتم شرایط خوبی در امارات دارم و در مقابل تیم شهرم همیشه با مشکلات مالی زیادی مواجه بوده است. با این حال آبادان را دوست دارم و دوست دارم کمک کنم اما مشکلات مالی کار را سخت می‌کند. متاسفانه هر کسی آمد صادق نبود. حشمت مهاجرانی هم شاهد زنده است. همیشه به خاطر تعصبم آمدم اما هیچ مشکلی حل نشد.

جنگ بود و به این راحتی نمی‌شد با ایران ارتباط گرفت. یک روز از دوبی به خواهرم زنگ زدم و به او گفتم تلفن را مادرم بدهد. او گفت به خانه خاله رفته و اینجا نیست. عصر دوباره تماس می‌گیرم. دوباره زنگ زدم و گفت حالش خوب نیست و نمی‌تواند بیاید. در همین حین زیر گریه زد و ماجرا را تعریف کرد. ۶ ماه بود از درگذشت مادرم خبر نداشتم. وقتی به مصر برگشتم، یک ماه افسردگی گرفتم.

- چه شد که تصمیم گرفتید به امارات برگردید؟

در ایران نه به شما اهمیت می‌دهند، نه امکانات می‌دهند و از نظر مالی هم شرایط خوبی ندارید. طبیعی است هر کسی باشد انتخاب می‌کند که خارج از ایران کار کند. پیشنهاد حتا که آمد به این تیم رفتم.

- در سال ۸۶ به صنعت نفت آمدید. در بازی با ابومسلم جنجال به وجود آمد و بعد از آن بازی شما گفتید این فوتبال را لجن گرفته است.

قبلش به اردوی ترکیه رفته بودم و اتفاقات آن اردو باعث شد چنین عکس العملی را نشان دهم. آن موقع برای مسئولان کمیته انضباطی توضیح دادم اما کاری نکردند. همیشه در کشور ما کسانی که باید مجازات شوند، نمی‌شوند. فقط کسانی را قربانی می‌کنند. در ترکیه و هتل ما سه داور ایرانی و چند تیم دیگر از جمله سپاهان حضور داشتند.   

شب‌ها برای این‌که بازیکنان از هتل بیرون نروند، در لابی می‌ماندیم. این سه داور هم آنجا بودند و یکی از این سه داور تا آخرین لحظه با من می‌ماند. دو، سه روز به برگشت ما مانده بود. آن داور هفت، هشت بازیکن را به من پیشنهاد داد و من هم بازیکن می‌خواستم و مشکلی نداشتم. از او پرسیدم این بازیکنان کجا هستند و اگر بازیکنان خوبی هستند چرا در تیمی نیستند.

گفت این‌ها جوانان خوبی هستند و من هم گفتم به آن‌ها بگو به آبادان بیایند و تست بدهند. او گفت این‌ها تستی نیستند و من هم گفتم نمی‌توانیم اینگونه بازیکن بگیریم چون آن‌ها را نمی‌شناسیم. دو شب بعدش که به من گفت این بازیکنان را جذب کن و در ازای هر کدامش ۲۰،۳۰ میلیون تومان بردار و در ازای آن قضاوت هفت، هشت بازی صنعت نفد ر لیگ هم به ما می‌افتد و ما برایت پرچم می‌زنیم. من قبول نکردم و گفتم این‌ها بیایند و تست بدهند، هر کدام را برداشتیم این پول را خودت بردار اما به هر حال باید تست بدهند.

گذشت و در بازی اولمان با ابومسلم یکی از این سه داور برای ما قضاوت کرد. بازی در طول ۹۰ دقیقه یک بر یک بود و داور یک جاهایی عمدا سوت اشتباه می‌زد و پدر ما را در آورد. ۹۰ دقیقه تمام شد و در حالی که ۳ دقیقه هم وقت اضافه نداشت، ۶ دقیقه وقت اضافه گرفت. می‌خواست سوت بزند اما وقتی توپ می‌رفت روی دروازه ما سوت را برمی‌داشت. ۲۸ ثانیه مانده به پایان چهار نفر دروازه‌بان ما را پایین کشیدند و توپ را وارد دروازه کردند. توپ را وسط گذاشتیم داور سوت را زد.

چند روز بعد کمیته انضباطی ما را خواست و رفتیم توضیح دادیم. آنجا هم گفتم این فوتبال را کثافت برداشته است. آقای ده‌میانی، رییس وقت کمیته انضباطی گفت مدرک داری؟ گفتم خودم! ماجرا را برایش تعریف کردم. آقای غیاثی هم رییس کمیته داوران بود. گفت چه کسانی هستند و گفتم اسم نمی‌برم. خودتان بروید بگردید سه ماه پیش کدام داوران در ترکیه بودند.

بالاخره پیدایشان کردند و همان داور به من زنگ زد و مرا قسم داد که اسمش را نیاورم چون می‌خواهند داوران را برای کلاس داوری به اندونزی ببرند و شرایط زندگی‌ام هم شرایط خوبی نیست و از همسرش جدا شده و اگر دختر کم سن و سالش بفهمد روحیه‌اش خراب می‌شود. دلم سوخت و یک روز دیگر زنگ زد و خواهش کرد که بروم و بگویم او جزو این نفرات نیست. رفتم حراست و این کار را انجام دادم. این‌ کارهایی که کردم به خاطر دخترش بود.

- این اتفاقات چقدر در فوتبال ما رخ می‌دهد؟

متاسفانه امروز به مراتب بدتر از گذشته است. در زمان ما پیشنهادات به این شکل زیاد بود. صنعت نفت در آن موقع هم شرایط خیلی خوبی نداشت. شش بازی باقی مانده بود و آقای بشاگردی مدیرعامل وقت صنعت نفت بود. با ذوب‌آهن بازی داشتیم و یک روز روبروی هتل و کنار زاینده رود در حال قدم زدن بودیم. یک نفر به اسم یوسف بخشی‌زاده، کمک مربی سابق رسول خطیبی به من گفت یک نفر با شما کار دارد. او اطلاع داد که یک نفر که داور است با شما کار دارد.

آن داور به من گفت یک میلیون و نیم یا سه میلیون که دقیقا یادم نمی‌آید، به من بدهید تا بازی را برایتان دربیاوریم. کمی فکر کردم و گفتم این مدیرعامل به من پول می‌دهد که تیمم نتیجه بگیرد. اگر قرار است به اطرافیانمان پول بدهیم، دیگر من چه کاره‌ام؟ گفتم برو و با مدیرعامل صحبت کن. او وقتی شنید متعجب و عصبانی شد و تن به این کار ندادیم. در نهایت آن بازی را ۳ بر یک بردیم. البته بعدش پدرمان را در آوردند.

اکنون پول که بی ارزش شده، بیشتر این اتفاقات بیشتر رخ می‌دهد. مربی داریم که نتیجه نمی‌گیرد اما در سه تیم مختلف کار می‌کند. او حتما کسی پشتش است و دلال دارد. در لیگ ما سرمربی یک تیم متمول مالی سفارش شده است و بهتر است اسم نبرم. شک نکنید خیلی از آدم‌ها مسئولان بالا دستی پشت آن‌ها هستند. به هر حال خلاف کار و دلال و رانت خوار هر جور شده راهش را پیدا می‌کند.

- با جادوگری هم مواجه شدید؟

یادم است در صنعت نفت آبادان یک تدارکات به نام آقای ناجی داشتیم که پیشنهاد داد یک نفر دعانویس می‌شناسم که می‌تواند به تیم کمک کند. من اعتقاد نداشتم و گفتم اگر اینطور کارها حل می‌شود که آفریقایی‌ها جادوگری می‌کردند. گفتم چه کسی را دیدی که این کار را انجام دهد؟ گفت در فلان تیم‌ها جادوگری می‌شود. فلان بازیکن که در صنعت نفت بود و بعد از آن در یک تیم تهرانی بازی کرد و اتفاقا اکنون هم در اداری آنجاست، این کار را انجام می‌داد. این مسائل وجود دارد.

- می‌گفتند در دوره اسکوچیچ یک جادوگر ترکیب را می‌چیند. شما که در کمیته فنی فدراسیون بودید. آیا این مسائل را می‌دیدید؟

من در ابتدای حضور اسکوچیچ نبودم و بعدش آمدم. در زمان حضور من هم چنین چیزی ندیدم و بحثی در این رابطه نشد.

- بعد از صنعت نفت به امارات برگشتید. از آن دوران صحبت کنید...

به حتا رفتم اما در لیگ ۱۶ تیمی آن تیم در رده سیزدهم بود و در نهایت نتیجه خوبی نگرفتیم اما بعدش به الامارات رفتم. رضا پرکاس هم در کنار من دستیار بود. این را باید بگویم ما خوزستانی‌ها کمی کله شق هستیم و اگر حرفی از دهنمان در برود، زیاد سبک سنگینش نمی‌کنیم و عواقبش را در نظر نمی‌گیریم.

تیم را گرفتیم و در سه بازی اول شکست خوردیم و از بازی چهارم بردهایمان شروع شد. به نیم فصل رسیدیم و تیم در رده پنجم بود. باید تیم را تقویت می‌کردیم. دو بازیکن را تست کردیم و یک بازیکن را هم خودم می‌شناختم و آمد و او را هم تست کردیم. اسم این بازیکن جمعه بود و گفتم جمعه بد نیست و فعلا او را نگه دارید تا ببینیم بازیکن دیگری به درد ما می‌خورد یا نه. یک روز دو بازیکن آفریقایی آمدند و شیخ احمد، مدیرعامل باشگاه گفته بود این بازیکنان را تست کنید.

تست کردیم و برایمان مناسب نبودند و من آن‌ها را نخواستم. فردای آن روز جمعه در تمرین نبود و این دو بازیکن در تمرین حاضر شده بودند. آن‌ها از جانب خود این تصمیم را گرفتند و با این دو بازیکن قرارداد بستند و جمعه را کنار گذاشتند. گفتم به شیخ احمد بگویید اگر ۹ نفره هم در زمین بازی کنم، این دو بازیکن جزو لیست ۱۸ نفره من نخواهند بود. به خاطر همین اتفاق با شیخ احمد کدورت پیدا کردم.

این مساله گذشت و ما بازی‌هایمان را می‌بردیم و در حذفی هم پیروز شدیم. در این حین چند بار از طرف شیخ به من گفتند که این دو بازیکن را بازی بده و من گفتم آن‌ها در لیست من نیستند. یک روز من و پرکاس رفتیم و شیخ را دیدیم. شیخ از من پرسید چرا به این بازیکنان بازی نمی‌دهی و من گفتم آن‌ها را شما آوردید و من نظری درباره آن‌ها ندارم. من مربی و تصمیم گیرنده تیم هستم. مگر می‌شود من بیایم پشت میز شما بشینم یا در تصمیمات شما دخالت کند؟ هر کسی جای خودش را دارد.

وقتی نتوانست جواب بدهد، گفت خودم پول می‌دهم و خودم بازیکن انتخاب می‌کنم. من هم سوت را تحویلش دادم و گفتم خودت برو و تیمت را تمرین بده. بعدش هم خداحافظی کردم.

پرکاس به من می‌گفت بیخیال شو و بگذار کار کنیم. ما می‌بریم و سر موقع پاداش می‌گیریم اما من می‌گویم هر کسی برای خودش خط مشی دارد. بعد از این‌که گفتم می‌روم یک نفر چند بار از طرف شیخ احمد تماس گرفت اما من دیگر نرفتم. تیم ما در رده سوم بود و شرایط بسیار خوبی داشت. با تیم اول دو امتیاز فاصله داشتیم و می‌توانستیم صدرنشین شویم. بعد از من سه بازی پایانی را هم بردم و تیم به لیگ برتر امارات آمد.

- در داماش نتایج خوبی ‌کسب کردید اما یک بار گفتید استخاره گرفتید و بد درآمد و از تیم رفتید. ماجرا چه بود؟

من زیاد به این مسائل اعتقاد ندارم. بگذارید ابتدا یک خاطره بگویم. در امارات که بازی می‌کردم، یک مربی برزیلی داشتیم. وقتی می‌رفتیم که پولمان را بگیریم، حسابدار اماراتی می‌گفت «بکر بعد و بکر ان‌شاءالله» . یعنی فردا و پس فردا ان‌شاءالله.

مربی برزیلی یک بار با عصبانیت جواب داد «شما فقط بلدید بگویید ان‌شاءالله و ماشاءالله!» ان‌شاءالله و ماشاءالله خوب است اما این‌که هیچ کاری نکنید و فقط این حرف‌ها را بزنید هیچ چیزی درست نمی‌شود. اگر زور دعا نویس استغفرالله از خدا بیشتر است که باید مسائل فنی را رها کنیم و به سمت آن‌ها برویم.

دعا نویس اگر زورش استغفرالله از خدا بیشتر است که باید مسائل فنی را رها کنیم و به سمت آن‌ها برویم.

من در گهر بودم که آقای عابدینی به من گفت بیا و مشاور باش و به دینورزاده که سرمربی وقت تیم بود کمک کن. گفتم دینورزاده همبازی من بوده و از همه نظر برای من قابل احترام است. درست نیست من کنار او یا بالای سر او باشم. رفتم و به احترام او فقط تماشا می‌کردم. اگر از من سوال می‌کرد کمک می‌کردم اما سوالی نپرسید و من دیگر دخالت نکردم.

یک روز آقای عابدینی به من گفت با دینورزاده صحبت کردم که او مدیرفنی شود و شما سرمربی تیم باشید. پول هم نداریم. یک یاعلی به ما بگو تا شروع کنیم. یاعلی را گفتیم و کارمان را شروع کردیم. رفتیم و نتایج کم کم بهتر شد. وقتی نتیجه بهتر می‌شود، باید انگیزه بدهید و از نظر روحی کمک کنید. متاسفانه پول نداشتیم و حاشیه مدیریتی برایش به وجود آمد.

در آخرین بازی نیم فصل باید به تبریز می‌رفتیم. شب قبل از بازی یک خبرنگار تماس گرفت و به او گفتم این بازی آخری است که در کنار تیم خواهم بود و اگر شرایط مالی خوب نشود می‌روم. قبل از همین بازی کمی بحث‌ بین من و مدیرعامل پیش آمده بود. به همین دلیل گفتم حتی اگر مسائل مالی حل شود نمی‌مانم.

بعد از بازی به باشگاه رفتیم. عابدینی گفت من چیزی نگفتم و من گفتم درست است اما به هر حال مشکلات مالی باعث می‌شود نتوانیم خوب کار کنیم. ابزار دست یک مربی بازیکن است. اگر خواسته‌های بازیکن را برآورده نکنیم، تن به کار نمی‌دهد. یک دفعه گفت برو استخاره کن و بیا. من گفتم استخاره کردم و خوب در نیامد. البته چون اعتقاد نداشتم، الکی گفتم و استخاره نکرده بودم (با خنده). همان جا به یکی از دوستانش گفت شما هم برو و استخاره کن. او گفت خوب درآمد و عابدینی به من گفت دیدی خوب درآمد؟ من گفتم اشتباه برداشت کردید. این خوب درآمدن درباره استخاره من بود. یعنی استخاره من درست بود و نباید در داماش بمانم.

من با اخلاص آمدم و فقط ۱۰ میلیون از آن‌ها گرفتم اما عابدینی گفته بود اگر می‌خواهد نماند، همین الان برود. دیگر کار نکردم و هر کاری کرد قبول نکردم.

- بعد از داماش به شاهین و مس کرمان رفتید. از حضور در آن تیم‌ها چه چیزی در خاطر دارید؟

در شاهین فقط یک روز ماندم. مرحوم حسین مظلومی سرپرست شاهین بود. یک روز به آنجا رفتم و دیدم همه چیز به‌هم ریخته است. دیدم یک نفر با همسرش آمد و گریه کنان به من گفت این تیم را قبول نکن. گفتند این تیم به نام ماست و به ناموسش قسم خورد که مدیرعامل باشگاه کلاه بردار است. توضیح دادند و گفتند هر کسی این تیم را بگیرد خیانت کرده است. شب همان روز برگشتم.

زمانی که به مس کرمان رفتم تیم پایین بود و تیم را تا رده هشتم بالا آوردم. مدیرعامل مس آقای سعدمحمدی بود که بسیار به تیم کمک کرد. تیم تا پیروز می‌شد، سعدمحمدی پاداش می‌داد و این باعث شد روند تیم رو به رشد شود. زمانی که به مس آمدم سقف قرارداد وجود داشت. من یک قرارداد داخلی و یک قرارداد رسمی داشتم. قرارداد غیررسمی‌ام بالای سقف قرار بود. در قرادادم آقای گنجعلی مدیرعامل وقت باشگاه بود که همزمان با امضای این قرارداد به مکه رفت.

از او می‌پرسیدم که تکلیف قرارداد ما چه می‌شود؟ او باید با هیات مدیره جلسه می‌گذاشت تا وضعیت را مشخص کند. سعدمحمدی هم در این حین به ذوب‌آهن رفت و آقای گنجعلی را هم برداشتند. آقای شهبازی آمد و گفت باید با هیات مدیره جلسه بگذارد. البته به من گفت تا من هستم شما هم هستید. من روی شانه‌اش زدم و گفتم این شعارها را همه می‌دهند. تا موقعی که من می‌برم هستم. اگر باختم اولین کسی هستم که اخراج می‌کنید. به شهبازی گفتم مردانه با من رو راست باش. او هم گفت مردانه تو را حمایت می‌کنم.

گذشت و در یک بازی تدارکاتی با استقلال، شهبازی در جایگاه بود و پسرم هم آنجا نشسته بود. شهبازی پسرم را نمی‌شناخت و پسرم  شنید که شهبازی گفت که قاسمپور کاری می‌کند که ما اخراجش کنیم و غرامت بگیرد اما ما کاری می‌کنیم خودش برود. پسرم این نقل قول را به من نگفت چون می‌دانست با مدیرعامل برخورد می‌کنم. دستیارم هم یک بار به من گفت شهبازی آدم رو راستی نیست. در نهایت این مساله را از پسرم شنیدم و زنگ زدم به شهبازی که جلسه بگذارد.

در جلسه به او گفتم یادت است به من گفتی تا من هستم شما هم هستی؟ خیلی نامردی. اگر رو راست بودی در کنارت می‌ایستادم اما اکنون مقابل تو خواهم بود. می‌توانی مرا اخراج کنی اما تا من هستم حق نداری به رختکن بیایی. همین هم شد و کمی بعد در هتل به من گفت شما اخراجید. من گفتم اشکال ندارد اما بنویسید. دعوایمان شد و لگد زدیم و ماجرا به این سمت کشیده شد اما بالاخره مجبورش کردم بنویسد و امضا کند. البته حق ما را ندادند و قرارداد داخلی‌مان منحل شد و فقط پول قرارداد اصلی‌ام را گرفتم.

- درباره کمیته فنی و حواشی آن صحبت کنید. شما اسکوچیچ را برکنار کردید اما هیات رییسه تصمیم کمیته فنی را وتو کرد. ماجرا چه بود؟

کمیته فنی ۷ نفر بود و تصمیمش این بود که بدون یک مخالف به نتیجه برسد. در نهایت همه اعضا به این نتیجه رسیدند که اسکوچیچ نباشد. دلایل برکناری هم فنی و هم مدیریتی بود. مشکلاتی که در اردوها به وجود آمده بود، نوع برخوردش با بازیکنان، نوع تمرینات و نوع انتخاب بازیکنان از دلایل جمع بندی ما بودند. حتی خود هیات رییسه هم این مساله را قبول داشت اما به نظر من هیات رییسه عوام فریبی کرد.  همان روز با ما جلسه گذاشته بودند و صحبت‌های کمیته فنی را شنیدند. قرار شده بود در ساختمان کناری هیات رییسه تصمیمش را بگیرد و بیاید و به ما بگوید تا در نهایت به جمع بندی برسیم.

هیات رییسه پس از ابقای اسکوچیچ دلایلش را به ما نگفتند. قبل از اعلام نهایی ما شنیدیم اسکوچیچ را ابقا کردند که همانجا من با آقای اصولی بحثم شد. آقای ماجدی هم با آن‌ها بحث کرد. به جز من و ماجدی، استیلی، مدیرروستا، مظلومی، محصص و عزت‌اللهی بود که فقط من درگیر شدم. آقای استیلی همراه تیم بود و خیلی از دلایل ما را استیلی تایید می‌کرد و جزییات بیشتر هم داشت. این دلایل را قبول داشتید اما چگونه اسکوچیچ را ابقا کردید؟ پول نداشتید؟ مربی نمی‌توانستند پیدا کنند؟ دلیلش را نگفتند.

در همان زمان شایعه می‌شد که برانکو و کی‌روش گزینه هدایت هستند اما همین هیات رییسه با کی‌روش مخالف بود و به اسکوچیچ رای داد. بعد از حضور آقای تاج همین هیات رییسه خلاف هرچه که انجام داده بود را عمل کرد. من فکر می‌کنم این‌ها اصلا کاره‌ای نبودند و تصمیم گیرنده اصلی آقای تاج بود.

هیات رییسه در عزل اسکوچیچ و انتخاب کی‌روش هیچ اراده‌ای نداشت. همان کسانی که نگذاشتند اسکوچیچ برکنار شود و با کی‌روش مخالفت کردند با آمدن تاج او را عزل کردند و کی‌روش را آوردند. تصمیم گیرنده اصلی تاج بود.چه شد با آمدن آقای تاج اسکوچیچ برکنار شد و با کی‌روش موافق بودند؟ این‌ها هیچ اراده و قدرتی ندارند. تصمیم گیرنده یک نفر بود که نظر خودش را اعمال کرد. اعضای هیات رییسه آنقدر کوچک بود که هر چه بدبختی بود را پذیرفت.

آقای ماجدی جزو هیات رییسه هم بود. هر کس که اینقدر کوچک شود اما باز هم بماند دیگر نظر شخصی خودش است و نمی‌توان چیزی گفت.

- سر و شکل انتخاب سرمربی تیم ملی چطور بود؟

این لیستی که دادند توهین به مربیان ایرانی بود. البته در بین آن‌ها مربیان شایسته‌ای هم بود. جای تاسف دارد که خیلی‌ها هم در لیگ برتر مربی‌گری می‌کنند. خیلی از عوامل موفقیت در لیگ فنی است اما خیلی موفقیت‌ها خارج از زمین فوتبال رقم می‌خورد.

در لیستی هم که دادند خیلی‌ها بیرون ماندند و جایی در لیست گزینه‌ها نداشتند. این یک عوام فریبی بود و فقط برای گمراه کردن افکار عمومی این لیست را دادند.

- صنعت نفت شرایط خوبی را پشت سرنمی‌گذارد. نسبت به انتخاب پرکاس و تغییرات متعدد در باشگاه انتقادات زیادی شده است...

پرکاس انتخاب من نبود. او یکی از گزینه‌های اولیه از بین هفت نفر ممکن بود. من نام او را به عنوان گزینه دادم اما طبق گفته آقای کی‌شمس سال قبل هم که من نبودم، پرکاس تا لحظه آخر گزینه بود. در نهایت مسئولان بالا دستی به او گفتند پرکاس نباشد و منصوریان انتخاب شد. من در تصمیم یا رای گیری هیچ نقشی نداشتم. مدرک بیاورید که من پای نامه‌ای را امضا کرده باشم. هیات مدیره جمع بندی کرد و به پرکاس رسید. او در تاجیکستان، بنگلادش و دوبی کار کرده است.

یک سوال دارم. با کدام کارنامه آقای x را کاندیدای تیم ملی می‌کنیم؟ چرا این شکست‌ها به نام ما نوشته می‌شود؟ پرکاس شش بازی مربی بود و پنج امتیاز گرفت. یک بازی‌اش در تبریز مقابل تراکتور بود که در دقیقه ۹۶ گل آفساید خوردیم و بازی دیگر در آزادی مقابل پرسپولیس بود که در نیمه دوم سه موقعیت مسلم گلزنی را هدر داریم. او فوتبال خوبی ارائه می‌داد اما نتیجه نمی‌گرفت.

در تلویزیون اسمش را پروژه سقوط گذاشتند. در زمان پرکاس کارشکنی‌های زیادی کردند. او فقط یک بازیکن خارجی گرفت و می‌خواست بازیکنان دیگری هم بگیرد که چوب لای چرخش کردند. گفتند اگر این خارجی بیاید مثل کرارجاسم حاشیه درست می‌کند. بازیکن اروگوئه‌ای انتخاب شده بود اما آنقدر دست دست کردند که نقل و انتقالات تمام شد. بعد از پرکاس سه مربی و سه مدیرعامل عوض شد.

آن‌ها بعد از پرکاس بازیکنان مختلفی را جذب کردند که به درد نخوردند. چه کسانی این بازیکنان را جذب کرد؟ برای علی فریدون به من زنگ زدند و من گفتم این بازیکنان به درد نمی‌خورد اما گفتند از نظر مالی مناسب است و او را جذب کردند. در حالی که پانصد میلیون تومان به باشگاه کمک‌های خوبی می‌کند اما یک میلیارد و نیم به علی فریدون می‌دهد. حالا او را آوردند و به درد هم نخورد و باید این مبلغ را به او بدهند.

در زمان مربیگری پرکاس در صنعت نفت کارشکنی‌های زیادی انجام دادند. یک سری آدم مغرض و اجیر شده می‌آوردند که انتقاد کنند، در حالی که ضعف از خودشان بود.بعد از پرکاس مربی آوردند و تیم را تقویت کردند اما شرایط بد تر از قبل شد. سینا مرادی و احسان مرادیان را دادند و بازیکن خارجی بی‌کیفیت گرفتند. این‌ها را پرکاس و قاسمپور آوردند؟ درست است در دوره ما اشتباهاتی شد اما بعد از او اشتباهات بسیار بیشتر اتفاق افتاد. حتی به پرکاس اجازه ندادند که یک نیم فصل کار کند. مطمئن باشید نتایج بهتری از مربیان بعد می‌گرفت. این بی انصافی است که از او انتقاد می‌کنند. یک سری آدم مغرض و اجیر شده می‌آوردند که انتقاد کنند، در حالی که ضعف از خودشان است.

- صحبت پایانی...

ممنونم که به من فرصت دادید. واقعا ناراحتم که صنعت نفت را اینگونه می‌بینم چون تنها دلخوشی مردم آبادان همین تیم است. حالا آقای شریفی‌نسب که دوست داشت بیاید، در تیم است. امیدواریم او که خیلی ادعایش می‌شود بتواند کمک کند. متاسفانه دولت هزینه‌های خیلی از تیم‌ها را می‌دهد اما وضعیت تیم‌های نفتی به این شکل شده است. امیدوارم صنعت نفت به سرانجام خوبی برسد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین