نقد موسیقی در ایران معاصر، عمری به درازی ورود عناصر تجدد به ایران دارد. زمانی که مظاهر تمدن مدرن وارد ایران شد، گروههای موسیقی شکل گرفت، رادیو شروع به کار کرد، آموزش موسیقی روند آکادمیکتری به خود گرفت، پای گرامافون و صفحات موسیقی به بازار و خانهها باز شد و به دنبال آن نشریات تخصصی هنری و بعدترها نشریات تخصصی موسیقی شکل گرفت و منتشر شد؛ نیاز به شناخت بهتر و دقیقتر اجراهای موسیقی و محصولات دیگر موسیقی ضرورت نوشتن دربارهی موسیقی را به جامعه تحمیل کرد. چراکه این کالا بازار تقاضای خود را پیدا کرده بود و این مصرفکنندگان موسیقی بودند که نیاز به چنین خدمتی را حس کردند.
بهدنبال آن نقد موسیقی هم در شاخههای مختلفش پا گرفت و اندک اندک بالید و برای خود جریانی شد که حداقل بزرگانی چون علینقی وزیری، روحالله خالقی و ... با نوشتههای متعدد در نشریات و یا مرحومان سعدی حسنی، زاون هاکوپیان، بهمن هیربد، علیمحمد رشیدی و دکتر ساسان سپنتا و ... از جمله معروفترین آنها بهشمار میروند.
اگر سری به نشریات "موزیک"، "چنگ"، "مجله موسیقی"، "موزیک ایران"، "مجله رادیو" و دهها نشریهی تخصصی و عمومی این حوزه بزنید، قطعا نوشتههای فراوانی خواهید یافت. همچنان که در سرکشی به نشریات یکی - دو دههی گذشته نیز چنین مطالبی بروز و ظهور جدی خود را به رخ مخاطب میکشد.
برای آنکه اطاله کلام ندهیم، دوستان و خوانندگان این نوشته را به نوشتهی محققانه موزیسین و منتقد شناختهشدهی کشورمان، آقای محمدرضا فیاض در شمارههای 42 و 43 فصلنامه "ماهور" و نیز مطالب فراوانی که در همین فصلنامه از سوی دکتر ساسان فاطمی و برخی دیگر از نویسندگان حوزهی موسیقی در سالهای متوالی دربارهی نقد موسیقی نوشته شد، ارجاع میدهم.
همچنانکه مطالبی که دوست منتقد دیگرمان آقای آروین صداقتکیش در کارگاه نقد موسیقی بیان کردند و همهی آن مطالب در سایت "هارمونی تالک" موجود است و یا مجموعه 40 نشست نقد و بررسی موسیقی با حضور یک منتقد و یک موزیسین در مجموعه برنامههای "نقد نغمه" که همهی آنها روی سایت "همشهری آنلاین" در دسترس است، ارجاع میدهم.
با این حساب اگر رفیقی و دوست نویسنده و منتقدی در شاخهای دیگر از هنر بگوید که منتقد موسیقی نداریم، در قاعده باید به حساب ناآگاهی او از این حوزه گذاشت. نباید بر او خرده بگیریم و انگیزهخوانی کنیم، بلکه باید اطلاعاتی در اختیارش قرار داد تا جهلش نسبت به موضوع برطرف شود و اگر آن زمان همچنان بر نظرش بود، میتوان این داوری مولوی را دربارهاش به کار برد که:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل درون دیده شد
خشم و شهوت مرد را احول کند
زاستقامت روح را مبدل کند»