کد خبر: ۳۲۷۳۲۸
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۰

در دوران دبیرستان با اجرای یک تئاتر انگلیسی و اجرای مجدد آن به فارسی وارد دنیای ترجمه می‌شود و کتاب‌های مهمی را ترجمه می‌کند، به داستان می‌پردازد و با گشاده‌دستی‌ای که دارد داستان‌نویسانی را به جامعه ادبی معرفی می‌کند.

به گزارش ایسنا،  صفدر تقی‌زاده که ۲۳ مردادماه در آمریکا از دنیا رفت، ۸۹ سال پیش یعنی در سال ۱۳۱۱ در آبادان متولد شد. او در دوران دبیرستان برای ادامه تحصیل به آموزشگاه فنی آبادان می‌رود و در این دوران به قول خود کاملا اتفاقی به ترجمه رو می‌آورد؛ «زمانی که در آموزشگاه فنی آبادان بودم، رسم بر این بود که در پایان هر دوره تحصیلی رشته‎های فنی مهندسی، مراسم فارغ‎التحصیلی باشکوهی برگزار می‎کردند. در مراسم فارغ‎التحصیلی آموزشگاه فنی آبادان، نام شاگردان اول و دوم سوم هر دوره را هم اعلام می‎کردند و آن‌ها را برای ادامه تحصیل به کشور انگلیس می‎فرستادند. در این جشن ضمن اجرای برنامه‎های متنوع، غالباً نمایشنامه کوتاهی هم روی صحنه اجرا می‎شد. آن سال‎ها مسئول اجرای نمایش یکی از معلم‎های زبان انگلیسی ما بود به نام «فریمن» که اهل ادبیات و به‌خصوص تئاتر بود.

آقای فریمن از میان شاگردان کلاس انگلیسی سه نفر را انتخاب کرد که در یک نمایش نقشی ایفا کنند: محمدعلی صفریان، علی لیاقتی و من. نمایش مورد توجه حضار قرار گرفت. حضار بیشتر از پدر و مادرها و بستگان نزدیک دانشجویان و البته مقامات فرهنگی و دولتی و شرکت نفت بودند. بعد پیشنهاد شد که نمایش به زبان فارسی هم اجرا شود و گفتند چه کسانی مایل‌اند نمایش را به فارسی ترجمه کنند. من و صفریان که دیگر دوست نزدیک شده بودیم داوطلب شدیم و با هر زور و زحمتی بود نمایشنامه را ترجمه کردیم که در مراسم دیگری به زبان فارسی هم اجرا شد و ما را تشویق کردند و همین امر موجب شد که از آن پس ما به طور مشترک به کار ترجمه ادامه بدهیم.»

او همچنین درباره آشنایی‌اش با زبان انگلیسی چنین تعریف کرده است: «چند سال بعد از دانشگاه تهران فوق‌لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی گرفتم و نزدیک به دو سالی هم دوره‎های آموزش و مدیریت را از طرف شرکت نفت در انگلیس گذراندم. وقتی به دانشکده نفت آبادان رفتم با عالم دیگری آشنا شدم. دبیران آن‌جا بیشتر دبیران انگلیسی بودند که از طرف شرکت نفت به آبادان آمده بودند .یکی از دبیران زبان انگلیسی ما خانمی بود به نام «اسکول فیلد»، خانمی موقر که با جدیت می‎کوشید زبان انگلیسی را با اسلوب و قواعد جدید به ما بیاموزاند. شاگردان دانشکده در یک سن و سال نزدیک نبودند. غالباً از شهرهای مختلف به آبادان آمده بودند و هدف اصلی‌شان هم این بود که بعد از تحصیلات به استخدام شرکت نفت درآیند.

 روزی یکی از همین همکلاسی‌ها پیش از آغاز درس درباره خانم معلم حرف‌هایی زد و متلک‌هایی پراند که همه بچه‌های کلاس به خنده افتادند. خانم اسکول فیلد از این بابت قدری دلگیر شد و از من پرسید آقای ابطحی چه می‌گوید که بچه‌ها این‌جور می‌خندند؟ من که دست‌پاچه شده بودم گفتم هیچی، می‌گوید شما امروز چه لباس قشنگی پوشیده‌اید. ناگهان خانم اسکول فیلد گل از گلش شکفت و گفت این اولین‌بار است که در ایران کسی از لباس من تعریف می‌کند و رو به آقای ابطحی گفت خیلی از شما ممنونم. شما امروز مرا بسیار خوشحال کردید. (You made my day) بعد درباره این اصطلاح توضیحاتی داد.

همین خانم برای کمک به انگلیسی یاد گرفتن ما، ما را واداشت کتابچه کوچکی داشته باشیم و اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های انگلیسی را جداگانه در آن یادداشت کنیم و باز همو بود که داستان‌های کوتاهی مثلا از نویسنده‌ای به نام ساکی به ما می‌داد که بخوانیم و سر کلاس درباره داستان‌ها نظر بدهیم، همو بود که به ما توصیه کرد مرتب به سینما برویم و فیلم سینمایی ببینیم. در آن موقع هر هفته دو سه فیلم سینمایی در سینما تاج آن موقع و سینما نفت امروز نشان می‌دادند که بعضی از آن‌ها همزمان در آمریکا و انگلیس نمایش داده می‌شد. تماشای فیلم‌های سینمایی به زبان انگلیسی در یادگیری زبان خیلی موثر بود.»

اولین ترجمه‌های مشترک صفدر تقی‌زاده و محمدعلی صفریان در نشریه شرکت نفت منتشر می‌شود و بعد هم متن مصاحبه‎ای با ویلیام فاکنر، نویسنده آمریکایی به دست‌شان می‌رسد که آن را ترجمه می‌کنند و برای مجله «سخن» به تهران می‌فرستند: «خیلی از آن تعریف کردند و بیشتر به دلیل حرف‎های جذاب و تازه فاکنر و نکات هوشمندانه و طنزآمیز او درباره چند و چون نویسندگی‎اش.» در ادامه هم ترجمه مشترک‌شان از کتاب «سفر دور و دراز به وطن» اثر یوجین اونیل نمایشنامه‌نویس آمریکایی بود که در سال ۱۳۳۷ خورشیدی  منتشر می‌شود. این کتاب اواخر سال گذشته (۱۳۹۹) بعد از ۶۷ سال با چاپی جدید روانه بازار شد.

او ماجرای ترجمه این کتاب را این‌گونه تعریف  می‌کند: «نمایشنامه کوتاهی به نام «پیش از ناشتایی» از یوجین اونیل توسط صادق چوبک ترجمه شده بود و در اوایل دهه ۱۳۲۰ خورشیدی در مجله سخن به چاپ رسیده بود که برای‌مان خیلی جذاب بود. تحول بزرگ ادبی آمریکا فقط در زمینه داستان‌نویسی نبود، در نمایشنامه‌نویسی هم چند چهره برجسته ظهور کرده بودند مثل همین یوجین اونیل و تورونتون وایلدر و تنسی ویلیامز. اولین‌بار ما با نام اونیل از همین طریق آشنا شدیم. بعد من روزی در کتابخانه «اَنِکس» آبادان کتابی از اونیل پیدا کردم به نام «سفر دور و دراز به وطن»، کتاب را به صفریان نشان دادم اما هرچه زور زدیم چیزی از معنی گفت‌وگوهای شخصیت‌ها دستگیرمان نشد.

اونیل با زبان محاوره غلیظی گفت‌وگوها را نوشته بود که اصلا برای ما مفهوم نبود چون آن نمایشنامه‌ها همه مربوط به ماجراهایی است که در سفرهای طولانی کشتی‌های باری برای جاشوهای بی‌سواد و درمانده اتفاق می‌افتد و نشان می‌دهد که این جاشوها که از ملیت‌های مختلفی هستند در طول این سفرها چه سختی‌هایی را تحمل می‌کنند تا مثلا پس از یکی دو سال دوباره به ساحل برگردند و اندوخته‌ای برای خود و خانواده‌شان بیاورند و با آن شاید زندگی آبرومندانه‌ای را شروع کنند. اما در بازگشت به ساحل، از فرط خستگی و فرسودگی به کافه‌ای ساحلی می‌روند تا گلویی تر کنند و در آن‌جا همه دار و ندار خود را از دست می‌دهند و دوباره منتظر می‌مانند که سفر دور و دراز دیگری را آغاز کنند. وضع این جاشوها از وضع سیاه‌پوست‌های آن ایام آمریکا خیلی بهتر نبوده و زبان‌شان هم همین‌طور. پر از اصطلاحات عامیانه و متلک و فحش و فضیحت، و همه هم غلط غلوط.

اونیل فقط صدای کلمه‌ها را در گفت‌وگوها نوشته و نه املای درست آن‌ها را، و اصلا نمی‌شد معنای گفت‌وگوها را فهمید و هیچ فرهنگ لغتی هم در این زمینه به ما کمک نمی‌کرد. دست بر قضا در همان ایام فیلمی بر اساس همین کتاب به کارگردانی جان فورد در سینماهای شرکت نفت نشان دادند که به داد ما رسید. با تماشای این فیلم در سینما تاج و تکرار آن در باشگاه نفت توانستیم با مفهوم کلی گفت‌وگوها قدری آشنا شویم و بعد از آن فهم مطالب سه نمایشنامه از این کتاب را ترجمه کردیم. این نمایشنامه‌ها را به پیروی از زبان اصلی به زبان محاوره تئاتری و به لفظ شکسته ترجمه کردیم، البته نه چندان افراطی که مضحک به نظر آید و نه چندان لفظ قلم که قدیمی و کتابی و غیرطبیعی جلوه کند، با همان زبان عمومی گفتاری راحت که با آن حرف می‌زنیم.»

تقی‌زاده که سال‌های عمر خود را صرف ترجمه و آموزش زبان انگلیسی کرده بود، معتقد بود: «ترجمه به سبب به کار گرفتن خلاقیت، هنر  است و برای این‌که فردی مترجم ورزیده‌ای شود به نوعی تجربه ادبی نیاز دارد و این علتی است که نمی‌توان ترجمه را به کسی آموخت. مترجم در مرحله اول باید خواننده‌ای دقیق و حساس باشد و به داشتن احساس نسبت به متن نیازمند باشد.  مترجم گذشته از شناخت زبان اصلی و مادری به چیزی شهودی برای خود نیازمند است و هرگاه زبان اصلی، این احساس را از او دریغ کند و فهمیدن بلافاصله ممکن نشود، ترجمه متن امکان نخواهد داشت. هنر ترجمه بیش از هر چیز دیگری در گرو متن است. البته مترجم ادبی باید زبان بیگانه را مانند زبان خود دوست بدارد، تا بتواند به کار توان‌فرسای ترجمه بپردازد. در واقع باید متن و فضایی را که این متون در برابرش ایجاد می‌کند دوست داشته باشد.»

ترجمه خوب ادبی از نظر تقی‌زاده ترجمه‎ای بود که خواننده حین خواندن آن از تمام متن لذت ببرد. همان‌طور که وقتی یک اثر داستانی از یک نویسنده خوب می‎خواند لذت می‎برد و همین نکته است که ترجمه را به صورت یک کار خلاقانه ادبی درمی‎آورد. او کار مترجم  را سخت‌تر از کار یک نویسنده می‌دانست و می‌گفت: «نویسنده وقتی مطلبی می‎نویسد اگر دید توان شرح و توصیفش را ندارد می‎تواند موضوع را عوض کند. اما مترجم با یک کتاب نوشته‌شده سر و کار دارد و باید همان‌طور که هست ادامه‎اش بدهد و دخالتی در متن نکند.»

او می‌گفت چند مترجم خوب داریم که آثار خوبی از آمریکای لاتین، آمریکا و انگلیس به فارسی ترجمه می‌کنند. اما در عین حال از  مترجمانی می‌گفت که فقط با دانستن انگلیسی پا به عرصه ترجمه گذاشتند و معتقد بود لطمه ترجمه از طرف این افراد بوده؛ کسانی که بدون این‌که فارسی بدانند آثاری را ترجمه می‌کردند.

این مترجم داستان کوتاه را به سکوی پرشی برای نوشتن رمان تعبیر می‌کرد و می‌گفت: «بیشتر داستان‎نویسان دنیا کار خود را با نوشتن داستان کوتاه شروع کرده‎اند. اما باید دید چرا باید به داستان و داستان کوتاه اهمیت داد. چرا باید داستان را که شخصیت‎ها و ماجراهایش وجود خارجی نداشته‎اند جدی بگیریم؟ شاید منطقی آن است که زندگی‎نامه‎ها و حوادث تاریخ را معتبر بشمریم و بپذیرم نه حوادث ساختگی و تخیلی را. پرسش بجایی است. پاسخ دادن به این پرسش کار آسانی نیست. به‌ویژه اگر مخاطب با ادبیات داستانی انس و الفتی پیدا نکرده باشد. از قضا روی سخن ما با چنین مخاطبانی است که برای آن‌ها باید مراسم تشرف برگزار کرد؛ یعنی زمینه‎چینی کرد. داستان بخشی از ادبیات خلاقه است و ادبیات خلاقه ادبیاتی است که در آن نویسنده‎ها می‎کوشند به یاری قوه تخیل خود، رویدادهای واقعی و زندگی‎ای مشابه زندگی‎های واقعی خلق کنند. داستان شکل‎های گوناگونی دارد که دو شکل برجسته و بارز آن رمان و داستان کوتاه است. داستان کوتاه امروز با گذشت زمان، شکل مستقلی به خود گرفته، طوری که گاه به رقابت با شکل رمان مقایسه می‎شود.

یکی از ویژگی‎های داستانِ کوتاه خوب آن است که در همان بار اول خواندن، دل خواننده‎اش را برباید. در این حرف تردید نباید کرد هرچند این دلربایی می‎تواند شکل‎های گوناگونی داشته باشد و در خوانندگان گوناگون درجاتی چند پیدا کرد. حتی داستانی ممکن است دل خواننده را برباید، اما چنگی به دلِ خواننده دیگر نزند.»

تقی‌زاده در میان داستان‌نویسان ایرانی داستان‌های صادق چوبک را می‌پسندید و معتقد بود: «شاید چوبک اولین نویسنده ایرانی بود که با ادبیات نوین آمریکا یعنی با نویسندگانی مثل ارنست همینگوی و ویلیام فاکنر و اسکات فیتزجرالد و جان اشتاین بک به طور مستقیم آشنا شد. ظاهراً زبان انگلیسی را خوب می‎دانست. مجموعه داستان «خیمه ‌شب‌بازی» را که از اولین کارهای چوبک است بسیار می‎پسندم که ساختاری مشابه داستان‎های کوتاه نویسندگان آمریکایی آن ایام دارد، اما چوبک چنان استادانه از مایه‎های بومی و محلی استفاده کرده که به داستان‎ها استقلال و اصالت ایرانی بخشیده است.»

صفدر تقی‌زاده نه فقط به خاطر ترجمه‌هایش بلکه به خاطر معرفی نویسندگان بر ادبیات داستانی ایران اثرگذار بود؛ فرخنده آقایی، داستان‌نویس در نشستی گفت: «ویژگی اصلی تقی‌زاده سخاوت و گشاده‌دستی به دور از تنگ‌نظری است. خانه‌اش در آبادان و بعدا در تهران همواره محفل ادبی بوده است. با بسیاری از بزرگان ادبیات کشور همانند سیمین بهبهانی، هوشنگ طاهری، سیروس طاهباز، فریدون مشیری، نجف دریابندری و... در خانه ایشان آشنا شدم. تقی‌زاده استقبال جوانان بااستعداد برای نوشتن داستان را رنسانس داستان کوتاه در ایران می‌داند و افزایش استقبال خوانندگان کنجکاو را موجب تشویق نویسندگان عنوان می‌کند که با شور و شوق بیشتری داستان بنویسند و در قالب داستان هیجان‌های بیرون و درون خود را بیان کنند.»

یکی از مهم‌ترین افرادی که تقی‌زاده به جامعه ادبی معرفی می‌کند ناصر تقوایی است؛ خود او ماجرا را این‌طور تعریف می‌کرد: «یکی از این افراد آقای ناصر تقوایی بود که تقریباً شرح کارهایش مشخص است. او زمانی یک داستان کوتاه به خواهرزاده بنده داده بود که بخوانم. من پس از خواندن این داستان کوتاه گفتم که یک داستان کوتاه دیگر هم به من بدهد. پس از آن دو سه کار دیگر به من داد و من آن‌ها را به سیروس طاهباز دادم و او این داستان‌ها را در نشریه «آرش» منتشر کرد و این باعث شد تقوایی به تهران بیاید و در ادامه به کار سینما گرایش پیدا کند. فرد دیگری که در این ایام به کارهایش علاقه‌مند بودم خانم زویا پیرزاد بود که اولین داستانش را در کتاب «سخن» چاپ کردم. فریبا وفی‌ نیز یکی دیگر از این افراد بود. الان مدتی است که از خانم پیرزاد خبری ندارم، ولی هر یکی دو سال یک‌بار خانم وفی کتابی منتشر می‌کند. معتقدم این خانم می‌تواند جزو کسانی باشد که در آینده بهترین رمان زبان فارسی را بنویسد.»

به گزارش ایسنا، صفدر تقی‌زاده علاوه بر ترجمه انگلیسی به فارسی و ترجمه فارسی به انگلیسی، سال‌ها به تدریس زبان انگلیسی پرداخت و در دانشگاه‌های تهران، علامه طباطبایی و شهید بهشتی تدریس زبان انگلیسی تخصصی را بر عهده داشت. تقی‌زاده در دوره‌هایی عضو هیئت داوران جایزه‌های ادبی بود و ترجمه را هم رها نکرد.

از ترجمه‌ها و کتاب‌های منتشرشده توسط او می‌توان به این عنوان‌ها اشاره کرد: «آنا کریستی» اثر یوجین اونیل، «مرگ در جنگل» اثر شروود اندرسن، «اهریمن پیر» اثر پرل باک، «سفر دور و دراز به وطن» (مجموعه نمایش‌نامه کوتاه) یوجین اونیل، «تورتیلا فلت» اثر جان اشتاین بک، «بزرگترین شخصیت‌های قرن بیستم: مهمترین شخصیت‌های قرن و هزاره از دید منتقدان مجله تایم»، «داستان‌های کوتاه از نویسندگان امروز ایران و جهان» (با همکاری اصغر الهی)، رمان برگزیده معاصر آنتونی برجس، داستان‌های کوتاه ایران و جهان، «تاریخ تمدن: رنسانس» اثر ویل دورانت (با همکاری ابوطالب صامری، «زائران غریب» (دوازده داستان) اثر گابریل گارسیا مارکز، «یاد و نگاه: چهره‌های هنر و فرهنگ معاصر ایران» (ترجمه به انگلیسی)، «یوجین اونیل» اثر جان گسنر، «اگر ادبیات وجود نداشت» اثر دوریس لسینگ، «شعر جهان» اثر سی. کی. ویلیامز، «غیب‌گویی: یودیت» اثر پیتر هاندکه، «سینما و موسیقی: فیلمنامه‌نویسی به سبک گودار» اثر اومبرتو اکو، «جهنم روی زمین» اثر رابرت جیمز، «اهانت به تماشاگر: سیل» اثر پیتر هاندکه، «کمال» اثر ولادیمیر ناباکوف، «بعضی چیزها پایدار می‌مانند دست‌گرمی برای نوشتن یک داستان»، «روشنایی مثل آب است»، سه شعر از گونتر گراس، «سرودی برای بوی هیزم» و «واقعه‌ای سر پیچ خیابان». برخی ترجمه‌های تقی‌زاده با همکاری محمدعلی صفریان بوده است.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین