|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۰۷:۵۵
کد خبر: ۳۱۲۳۵۸
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۹ - ۱۴:۵۹

خبرگزاری مهر: درباره دوران هخامنشیان کتاب‌های بسیاری در ایران و جهان منتشر شده که اکثرا از تاریخی درخشان حکایت دارند. ما همچنین از پادشاهان هخامنشی به عنوان حاکمانی دادگر یاد می‌کنیم و البته منشور کورش را به عنوان نخستین اعلامیه حقوق بشر در تاریخ می‌دانیم. به تازگی کتاب «نهادهای اجتماعی و ساختار اقتصادی امپراتوری هخامنشی» نوشته محمد ع. داندامایف و ترجمه حسن شایگان با شمارگان هزار نسخه، ۴۸۲ صفحه و بهای ۵۰ هزار تومان از سوی نشر تاریخ ایران در دسترس مخاطبان قرار گرفته که روایتگر تاریخ متفاوتی از دوران هخامنشی است.

مترجم این کتاب استاد بازنشسته اقتصاد از فلوریدا آتلانتیک یونیورسیتی است که سال‌هاست درباره تاریخ هخامنشیان به پژوهش اشتغال دارد. با شایگان گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه آن را مطالعه خواهید کرد. مسائل مطرح شده در این گفت‌وگو، مشهورات در موضوع تاریخ هخامنشیان را به چالش می‌گیرد و نکاتی را مطرح می‌کند که پیشتر کمتر در مطبوعات و رسانه‌ها از آنها سخن به میان آمده است.

عموم کتاب‌ها و پژوهش‌هایی که درباره تاریخ هخامنشیان منتشر شده از دورانی سراسر نیک صحبت می‌کنند، دوره‌ای که شاید حسرت ما را نیز برانگیزد، اما داندامایف در «نهادهای اجتماعی و ساختار اقتصادی امپراتوری هخامنشی» تحلیل جدیدی ارائه می‌دهد که با پیش‌زمینه فکری ما نمی‌خواند و شاید این نشان دهنده نوعی انحراف در تاریخ نگاری ما باشد. به نظر شما این انحراف ناشی از چه عواملی است؟

داندامایف پژوهشی مهم انجام داده که می‌تواند نقطه شروعی برای مطالعات انتقادی ما درباره دوران هخامنشیان باشد. در تاریخ ما ابهامات و تحریفات زیادی وارد شده و حس ناسیونالیستی و شوونیستی ما نیز این انحرافات و کانسپت‌های غلط را تشدید کرده است. متاسفانه این انحرافات هم بسیار ترویج شده درحالی‌که با یک نگاه انتقادی متوجه می‌شویم که این جهانبینی اصالت چندانی ندارد.

در تاریخ‌نگاری سه عامل عمده دانش، روش و بینش وجود دارد. بینش هدف است ولی دانش و روش وسیله برای رسیدن به بینش هستند. دانش و روش را ما داریم اما بینش در بین ما غایب است. امروزه در تاریخ نگاری یکسری روایت‌های نقلی شایع و رایج را داریم که روند ضدبینشی ما را تشدید کرده‌اند. به عنوان مثال استاد فقید دکتر زرین‌کوب در مورد روزگار باستان کتابی دو جلدی دارد به نام«تاریخ مردم ایران» که منبع محکمی است، اما او در این کتاب در مورد استوانه و منشور کورش صحبت کرده و آن را به عنوان اعلامیه حقوق‌بشر معرفی می‌کند. این در صورتی است که کورش به کشوری تجاوز و آنجا را اشغال کرده و خراج‌های سنگین انسانی، مالی و جنسی به آنها بسته است. این خراج تا ۲۰۴ سال یعنی تا زمان سقوط هخامنشیان پرداخت می‌شد. این نه اعلامیه حقوق بشر که اعلامیه ضد حقوق بشر است. چنین انحرافات فاحشی در تاریخ ما رخ داده و بعد ما القاب کبیر و فاتح را به شخصیت کورش می‌دهیم.

به عنوان مثال بخشی از خراج جنسی و انسانی بابل سالیانه ۵۰۰ پسر و نوجوان زیبا بود که باید به پارس تحویل داده می‌شدند. از روزی که بابل تسخیر شد تا زمان ورود اسکندر به ایران ۲۰۸ سال زمان است. ۵۰۰ را در ۲۰۸ ضرب کنید تقریبا ۱۰۴ هزار نفر می‌شود. این بجز پسرانی است که از حبشه و از مناطق دیگر به عنوان خراج به منطقه پارس آورده می‌شدند.

چرا این اسناد که درباره تاریخ آن دوران شفاف سازی می‌کند، منتشر نمی‌شوند؟

منتشر شده اما یا پژوهشگران ندیده‌اند یا توجهشان را جلب نکرده است. این به بینش ربط دارد و بینش چیزی نیست که در خواندن متون بتوان آن را پیدا کرد. بینش استعدادی است که بخشی از آن با قوه تفقه به دست می‌آید. چند سال پیش کتابی به قلم اردشیر خدادادیان درباره تاریخ ایران باستان از سوی نشر سخن منتشر شد. در این کتاب نیز هیچ خبری از این واقعیات مشهود نیست. کتاب‌های جدید آنقدر رونویسی است که می‌توان گفت که تاریخ ایران باستان مرحوم پیرنیا هم از نظر ارجاعات و هم از نظر اشراف و اجماع از دیگر منابع بهتر و غنی‌تر است. کتاب‌های جدید بیشتر همان تاریخ نقلی است و ارضا کننده حس ناسیونالیستی ایرانیان.

نشانه‌های این حس ناسیونالیستی در منابع تاریخی درباره هخامنشیان چیست؟

مثلا ما در همه کتاب‌ها از لفظ «کورش کبیر» استفاده می‌کنیم، در صورتی که کورش در هیچ جنگی پیروز نشده است. در نخستین جنگش با مادها، هارپاگ به کورش نامه نوشته که می‌تواند ارتش ماد را تسخیر کند. او موفق می‌شود تا چند تن از فرماندهان ارتش ماد را متقاعد کرده و تسلیم کند. بنابراین پیروزی کورش به دلیل ملحق شدن هارپاگ به آنهاست.

جنگ دوم کورش با لیدی است. او می‌خواست به ذخایر طلای لیدی و اراضی و بقیه ثروت آنها دست یابد. بنابراین او یک جنگ‌افروز جهانخواره است. در این جنگ نیز کورش با خدعه‌های ناجوانمردانه پیروز شده و لیدی یعنی مرکز طلای جهان را تصاحب می‌کنند. سومین جنگ را کورش با بابل انجام می‌دهد. کاهنان بابل که خدای مردوخ را می‌پرستیدند با نابونیدس پادشاه بابل بر سر ثروت، قدرت، بردگان، اراضی، احشام و بقیه منابع در تضاد بودند. نابونیدس مشغول فعالیت‌هایی در جنوب بابل بود که کاهنان از این فرصت استفاده و کورش را به بابل دعوت می‌کنند. در اینجا مقاومت‌هایی هم می‌شود، اما کورش وارد بابل شده و بابلی‌ها آن منشور و استوانه را می‌نویسند. آنها پیشتر برای بخت النصر هم چنین استوانه‌ای را نوشته بودند. این استوانه در اصل فتح‌نامه است که بعدا تبدیل به اعلامیه حقوق بشر می‌شود.

و البته در کنار این اعلامیه خراج‌های سنگینی ـ مانند آن ۵۰۰ پسر سالیانه را که شما اشاره کردید ــ را هم داریم که معمولا در منابع اشاره‌ای به آن نشده و تاریخنگاران به سادگی از کنار آن گذشته‌اند.

بله. بابلی‌ها از شدت ضرباتی که به آنها وارد شد و برای پاس کردن خراج‌ها تا ۲۰۰ و چند سال بعد از شدت فقر دخترانشان را می‌فروختند. بابل حتی یک گرم نقره نداشت، اما باید ۵۰۰ تالان نقره خراج نقدی سالیانه می‌داد. هر تالان ۳۱ کیلو است. شما نمی‌توانید تصور کنید که بابل باید چقدر کار می‌کرد و صادرات می‌کرد تا این مقدار نقره را جمع‌آوری کند؟ من در کتاب تالیفی‌ام درباره هخامنشیان نوشته‌ام که آیا چنین وضعیت افتخارآمیز است یا انزجار آمیز؟ نصرالله فلسفی چنان از دوره هخامنشی صحبت کرده که واقعاً انسان غَره می‌شود بدون اینکه توجه کند پشت این سکه چیست؟

کورش حتی در سن ۷۰ سالگی هم جنگ افروز و جهان خوار است و در همین زمان نیز در جنگی با ماساژت‌ها ضمن آنکه کلیه نفرات ارتش عظیم ایران را به باد داد خود نیز کشته شد. ملکه ماساژت‌ها «تامیرس» نامی بود که به کورش پیغام داد که دست از جنگ و سرزمین ما بدار و به راه خود بازگرد، اما کورش توجهی نکرد. او در همین جنگ کشته شد و هردوت می‌نویسد در جهان باستان هیچ جنگی بین دو گروه بربر با این شدت و خونریزی وجود نداشت. تامیرس فرمانده ماساژت‌ها در این جنگ بود و پس از جنگ دستور می‌دهد که پیکر کورش را پیدا کنند. بعد سر او را جدا کرده و در یک پوست خیک که پر از خون انسان بود بیاندازند و بعد خطاب به سر کورش می‌گوید که عطشت نسبت به خون انسان را تسکین بده. عجیب آنکه برای شروع این جنگ به فرمان کورش پلی عظیم روی رود سیحون در عرض ماه‌ها ساخته بودند و پس از جنگ بیش از هفت نفر ایرانی نتوانستند از روی پل بگذرند و همه کشته شدند.

در ساختار اقتصادی دوره هخامنشیان برده‌ها نقش مهمی را دارند. در منابع اشاره شده که کورش در ساختار حکومتی خود برای حقوق انسان‌ها احترام قائل بود و در نظام دستمزدها پرداخت‌هایی نیز به برده‌ها می‌شد. تفسیر تاریخی این روند چیست؟

در منابع اشاره شده که در زمان ساختن تخت جمشید به برده‌هایی که در آنجا کار می‌کردند حقوق پرداخت شده است. البته ساختمان تخت جمشید از زمان داریوش شروع شد و کورش اطلاعی از آن نداشت. کورش پس از فتح لیدی در سارد مقبره پدر کروزوس را دید و از آن بسیار خوشش آمد. اکنون نیز خرابه‌های این مبره در سارد باقی است. او دوست داشت مقبره خودش نیز مانند مقبره پدر کروزس باشد. بنابراین با یک طرح التقاطی این مقبره ساخته شد. بخشی از طرح متعلق به فرهنگ لیدی و بخشی نیز معلق به فرهنگ بابل است و به دست معماران همین مناطق در زمان خود کورش ساخته شده است. سنگ‌های این بنا را نیز بردگان آوردند.

کورش علاقه داشت افرادی که به‌عنوان خراج انسانی یا در جنگ‌ها به اسارت گرفته می‌شوند، مقطوع‌النسل شوند. به باور او اگر خادمی مقطوع النسل شود دیگر به چیزی علاقه و گراشی ندارد بنابراین بسیار فداکار و از خودگذشته خواهند شد. در آن زمان دستگاهی برای سِر کردن یا بی‌هوشی هم وجود نداشت و برای اخته کردن بیضه‌های اسرا و جوانان مربوط به خراج را می‌کوبیدند. به این وضعیت دردناک کسی توجهی نکرده است. تاریخنگاران درجه یک ما یعنی امثال زرین کوب، پیرنیا و نصرالله فلسفی نیز نه تنها به این نکات توجه نکرده بلکه با غرور و افتخاز از داریوش بزرگ یا کورش کبیر یاد کرده‌اند.

این بردگان همه در بخش خدمات فعالیت داشتند و در نظام تولید دوران هخامنشی نامی از آنها نیست؟

این مساله محل نزاع علمای تاریخ است. دیاکونوف معتقد بود تعداد عظیم اسرای دوره هخامنشی ثابت می‌کند که همه آنها مزدبگیر نبوده‌اند. داندامایف اعتقاد دارد که اینها صرفا جیره می‌گرفتند. محمدعلی خنجی نیز همین ایده را دارد. به هر حال برده‌ها هم باید زنده بمانند و کار کنند به همین دلیل نیز به آنها جیره و آذوقه روزانه داده می‌شد و این دستمزد نیست.  این بحث شاید چندان اهمیت نداشته باشد، چرا که ما روی یک موضوعی تکیه کنیم که اولاً داده‌های ما خیلی محدود است ثانیاً تعریف‌هایی که به دست می‌دهیم ممکن است دقیق نباشند. به هر حال در یونان و روم باستان هم به بردگان جیره غذایی روزانه می‌دادند.

 

در اسنادی از دوران هخامنشیان داریم که تعدادی از «کورتش‌ها» پس از مدتی به شهر یا کشور خود بازگشته‌اند. این بازگشت شاید نشان دهنده آن باشد که اسیران جنگی و... وارد شده به حکومت هخامنشیان برده نبوده‌اند؟

بله. داندامایف هم روی این موضوع توجه داشت ولی اینکه این‌ها برده بودند و در ایران بردگی وجود داشته یا به‌صورت حاشیه‌ای بوده واقعاً مساله‌ای را حل نمی‌کند. تاکید ما باید بیشتر بر مساله رشد یا عدم رشد اقتصادی باشد و اینکه چرا این نظام، آنقدر از درون فاسد شده بود که در سه جنگ پیاپی از اسکندر با ارتش کوچک‌تری شکست خورد؟

داندامایف می‌گوید یک سنگ‌کار مصری، در کشور خودش ۶ شِکِل دستمزد می‌گرفت. شِکِل سکه نقره است، اما در پرسپولیس ۱ یا یک و نیم شکل به او دستمزد می‌دادند. آیا او مرض داشت از کشورش به اختیار اینجا بیاید برای گرفتن یک و نیم سکه نقره؟! این نشان می‌دهد که او را به اجبار آورده بودند.

ببخشید اما در این میان جریان آزادسازی یهودیان چه می‌شود؟

ببینید پس از بابل کورش متوجه آسیای مرکزی شده و از جیحون رد می‌شود و قبایل آنجا را مطیع و خراج گذار می‌کند. برنامه بعدی او فتح مصر بود. در مورد فرمان رجعت و اعاده جهودیان تحقیقاتی شده که بر مبنای آن این تحلیل ارائه می‌شود که کورش برای رفتن به مصر نیاز داشت تا از فلسطین رد شود و به همین دلیل احتیاج به دلیل‌ راه و کمک‌های امدادی تهیه آب، گذار از رودخانه نیل، عبور از صحرای سینا و... را داشت. و در واقع به این جهت فرمان بازگشت یهودیان را داد تا بتواند از کمک‌های آنها در منطقه بهره‌مند شود.

در این میان اما یک دوره سکون و وقفه‌ای وجود دارد و ما دقیقاً نمی‌دانیم پس از بازگشت کورش از آسیای مرکزی چه اتفاقی می‌افتد و برنامه مصر چندان روش نیست. هخامنشیان هم که نه خط و نه کتابتی داشتند. آنها صناعت و طبابت و... هم نداشتند و به طور کل هرچه به نام تمدن هخامنشی گفته می‌شود هیچگونه پایه علمی ندارد. تاریخ هخامنشیان سراسر فضاحت است.

دردوران کهن معماری یکی از وجوهی از تمدن بود که غنای فرهنگی را نشان می‌داد. در آثار معماری به جای مانده از هخامنشی اما نشانه‌های فرهنگی دیگر تمدن‌ها بسیار دیده می‌شود. حتی گفته‌اند که معماری تخت جمشید اقتباس از مصر است!

مصر و تمدن‌های دیگر. حجاری‌ها و خطوط که کار آشوری‌ها و بابلی‌هاست. آثاری که داعش از تمدن آشوری نابود کرد تماما مانند آثار هخامنشی است و چهره انسان‌ها در حجاری‌ها مانند چهره‌های هخامنشی در کتیبه بیستون است. حتی علامت اهورامزدا نیز پیشتر در آثار تمدنی آشوری دیده شده است.

تمام معماران، مهندسان، حجاران، نجاران، خراطان و دیگر صنعتگران فعال در فرهنک هخامنشی از کشورهای دیگر به اسارت گرفته شده بودند. منابع هم از همان کشورها می‌آمد. مثلا چوب آبنوس محصول مصر بود. داریوش لیست این منابع را به یادگار گذاشته است که چه منابعی از کدام کشورها به پرسپولیس حمل شده بود. یعنی منابع آن مناطق به انحصار تحت اختیار هخامنشیان آمده بود.

لازم است اشاره کنم که در شوش، پرسپولیس و هگمتانه اخته‌خانه‌های بسیاری فعالیت داشتند تا برده‌ها و اسرای جنگی را مدام اخته کنند و به سرکار بگمارند. داندامایف این مسائل را به خوبی بررسی کرده است. او نوشته است که وقتی اسکندر تمدن هخامنشی را تسخیر کرد ۷ میلیون کیلو طلا و نقره، روی ۶ هزار نفر شتر و ۲۰ هزار یا ۴۰ هزار قاطر و اسب حمل کردند و این بجز آن چیزهایی بود که سربازان مقدونی و یونانی در خورجین اسب‌ها یا اسب یدکشان به غنیمت بردند. این هفت میلیون کیلو از کجا تهیه شده است؟ همه را خود هخامنشیان تولید کردند؟ مدتی پیش من با یکی از اساتید بزرگ فرهنگ ایران صحبت می‌کردم ایشان به من گفتند که مراقب خودتان باشید و این حق طلبی نسبت به دوره هخامنشیان بسیاری را عصبانی می‌کند. من پاسخ دادم که بله با طرح این مسائل سلطنت طلب‌ها به خود من تشنه خواهند شد. شاید آنها گمان کنند که من به خاطر برخی مصالح این حرف‌ها را بیان می‌کنم، اما مهم نیست و من باید تحت هر شرایطی این ناگفته‌ها را روایت کنم. بعد از مرگم که امکان طرح این مسائل را ندارم.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین