کد خبر: ۲۹۰۷۷
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۹۳ - ۱۲:۴۲
حاج علی خورشیدی این روزها به جز بیماری، دغدغه بیمه‌اش را هم دارد. گویا بیمه‌ای هست به نام دعبل برای شاعران و مداحان اهل بیت(ع). پنج سال است که دفترچه بیمه دارد اما مشکل بازنشستگی و از کار افتادگی هنوز حل نشده.
حاج علی خورشیدی که بیش از ۳۰ سال شب‌های چهارشنبه در مسجد مقدس جمکران دعای توسل می‌خواند، این روزها بیمار و تنها گوشه خانه برای نوه‌هایش قصه می‌گوید.
 عکس‌هایش روی جلد کتاب‌های مداحی چاپ می‌شد. در طول سال مرتب برای مجالس عزاداری معتبر در سراسر کشور دعوتش می‌کردند. سفر به مشهد، حج، کربلا و ... هم جزئی از این مجالس معتبر بود. حتی برای مداحی به اروپا هم دعوت می‌شد. بسیاری از مردم ایران او را با دعای توسل چهارشنبه شب‌های مسجد جمکران می‌شناسند. حاج علی خورشیدی اما این روزها نه توان مداحی دارد و نه برای سفرهای زیارتی دعوت می‌شود. جمکران هم خیلی وقت است نرفته.

گاهی رفقای قدیمی‌اش سراغی از او می‌گیرند و آنها که به صدای مداحی‌اش عادت دارند، برای مجالس خانگی‌شان دعوتش می‌کنند اما از وقتی سکته کرده و توانش در به خاطر آوردن اشعار و بیان رو به ضعف گذاشته، دیگر از آن مجالس پرشور خبری نیست.
ظهرِ یکی از جمعه‌های محرم بود و لباس عزا بر تن شهر و مردم. درب منزل حاج علی خورشیدی را که زدم، پسربچه‌ای که گویا نوه‌اش بود آمد دم در. خانه ساده بود و کوچک. در هر اتاقی که سرک می‌کشیدی خانواده‌ای زندگی می‌کرد. مداح معروف ۴۰ سال است که در شهر قم با همسر، سه پسر، عروس‌ها و نوه‌هایش در این خانه زندگی می‌کند.

وارد خانه که شدم، بی اختیار یاد رقم ۱۸۰ میلیونی افتادم که رئیس کانون مداحان می‌گفت سال گذشته به یک مداح در قم برای ۱۰ شب داده‌اند و گویا امسال عدد بالاتر هم رفته. قالی‌های قدیمی و پشتی‌های زهوار در رفته، اتاق را پوشانده بودند. یک دست مبل قدیمی هم کنار دیوار چیده شده بود. آقای خورشیدی وقتی روی مبل راحتی جا گرفت، با نام امام حسین(ع) حرف‌هایش را شروع کرد و با گلایه از شیوه این روزهای مداحی برای اهل بیت(ع) ادامه داد.
با عینک ته استکانی و عصای چوبی‌اش شبیه پدربزرگ‌هایی شده که شب‌ها برای نوه‌هایشان قصه می‌گویند تا بخوابند اما قصه‌هایش بیشتر به درد بیداری می‌خورد تا خواب. «فکر می‌کنید چرا دعاها کم اثر شده؟ اگر من مداحم و از امام حسین(ع) دم می‌زنم، اول خودم باید امام حسینی شوم... »

سکته و بیماری حافظه‌اش را تحلیل برده. یادش نمی‌آید اولین بار کجا و کی مداحی کرده اما یادش هست که در محله عربستان خیابان آذر به دنیا آمده و ۳۰ سال شب‌های چهارشنبه در جمکران دعای توسل خوانده است. این روزها همانقدر که از « کم لطفی آقایان » گلایه دارد، خاطرات سفرها به اروپا، مناطق جنگی و عتبات برای نوحه‌خوانی در ذهنش زنده است.  
از ضعف انتخاب شعر توسط مداحان حرف می‌زند، از اینکه امروزی‌ها به دنبال مطالعه نیستند و فقط شنیده‌ها را بازگو می‌کنند. «مداحی‌ها شده وسیله ای برای پر کردن زمان؛ یک چیزی می‌گویند که مجلس بگذرد و تمام شود اما وقتی از مستمع بپرسی چه یاد گرفتی از این مجلس، حرفی ندارد بزند. »

برخی انتقاداتش شامل همه مداحان می‌شود و برخی دیگر نه: «تقریری شده‌اند؛ فقط منتظرند کسی چیزی بگوید و تکرار کنند. خدا بیامرزد؛ استادم، مرحوم مولوی می‌گفت آنقدر کتاب هست که اگر روی زمین بچینی، دستت به آسمان می‌رسد، خب چرا نمی‌خوانند؟ چرا مقتل خواندن یاد نمی‌گیرند؟ پیامبر(ص) با تمام عظمتش با احترام از امام حسین(ع) یاد می‌کرد اما گاهی طوری دم می‌گیرند با نام سیدالشهدا(ع) که اصلاً بی ادبی است. »
مدام گوشی‌اش زنگ می‌زند و جواب به قول خودش رفقا را می‌دهد. برای مجالس روضه دعوتش می‌کنند. «حاجی من دیگه توان ندارم. مجلست رو خراب می‌کنم.» جوابش همیشه همین است. سعی می‌کند به هر جلسه‌ای که دعوت می‌شود برود اما فقط به عنوان مستمع.

«قدیم‌ها، بزرگترهای دستگاه امام حسین(ع) اجر و قرب عجیبی داشتند. باقی مانده آب وضویشان را می‌بردند برای شفای مریض. خیمه اباعبدالله(ع) معدن خوبی‌ها بود. چون اول خودشان را آماده می‌کردند بعد وارد این دم و دستگاه می‌شدند. اول هوای نفس را می‌کشتند؛ بعد دم از اهل بیت(ع) می‌زدند ...»
مداح نام آشنای مردم ایران از استفاده مداحان از امکانات روز هم چندان دل خوشی ندارد: « هر که را می‌بینی یک تبلت دستش گرفته و از رو مداحی‌ می‌کند؛ خب یعنی مداح اهل بیت(ع) نباید حتی در این حد سواد داشته باشد که چند غزل حفظ کند؟ بعضی آقایان که بدجور در دام سیاست گیر افتاده‌اند. گاهی خودشان هم نمی‌دانند چه ضربه‌ای به مجالس اهل بیت(ع) می‌زنند...»

حاج علی خورشیدی این روزها به جز بیماری، دغدغه بیمه‌اش را هم دارد. گویا بیمه‌ای هست به نام دعبل برای شاعران و مداحان اهل بیت(ع). پنج سال است که دفترچه بیمه دارد اما مشکل بازنشستگی و از کار افتادگی هنوز حل نشده.
بلند می‌شویم که برویم، تا دم در بدرقه‌مان می‌آید. باز یاد آن مداح ۱۸۰ میلیونی می‌افتم. بعید می‌دانم شجاعتش را داشته باشد، خبرنگاری را به خانه‌اش دعوت کند... لحظه آخر دوباره برمی‌گردم و به آن خانه ساده نگاه می‌کنم و به قد خمیده و موهای سفید حاج علی... بی اختیار این دو بیت در ذهنم مرور می‌شود:

عمریست به خوان تو نمک‌گیر شدم / هر شب سر سفره تو من پیر شدم

 هرکس به رهی جوانی خود طی کرد / من ‌هم در خانه شما پیر شدم





ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین