|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۹:۳۰
کد خبر: ۲۵۹۹۸
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۲
چون ما در جهان‌سوم زندگی می‌کنیم. در اینجا متاسفانه حاشیه‌ها از متن مهم‌تر هستند. حاشیه‌ها بر اصل چیره می‌شوند.
 21ساله بود که به نیویورک مهاجرت کرد. 14سال پیش برای تحصیل و زندگی به شهری رفت که بعدها اینطور آن را توصیف کرد: «رحم و شفقتی در وجودش نیست. آنقدر سخت و تنگ می‌گیرد بر او تا تسلیمش کند. این ابرشهر در نگاه اول زیبا و بزرگ است اما وقتی در آن زندگی کنی بی‌آنکه آشنا و قرابتی با آن داشته باشی، باید سال‌ها سختی بکشی تا به دشواری‌ها عادت یا خودت را با آن سازگار کنی؛ ولی با این وجود در این شهر جادویی هست که به تو قدرت مبارزه می‌دهد... «جوان 21ساله ایرانی، در «پایتخت جهان» چهارسال در کنار دانشجویان نابغه موسیقی تحصیل کرد و شش‌سال را هم به تحقیق و کار گذراند. بلندپروازی، خصلتی است که لابد از زندگی در آسمانخراش‌های منهتن آموخت. حافظ ناظری بعد از موفقیت در اجرای اولین کنسرت موسیقی ایرانی در مهم‌ترین سالن موسیقی کلاسیک جهان، کارنگی هال، شاهد نقطه‌عطفی در کارش بود: کمپانی سونی، با انتشار آلبومش موافقت کرد؛ آلبومی که اسفند سال گذشته با عنوان «بعد یازدهم» در ایران و «ناگفته» در خارج منتشر شد. برای اولین‌بار بود که «سونی» در بخش کلاسیک خود اثری از یک موسیقیدان خاورمیانه و ایران منتشر می‌کرد. انتشار این اثر از همان ابتدا حاشیه‌هایی را هم برای حافظ ناظری رقم زد. جرقه در «گنبد آسمان» برج‌میلاد زده شد؛ جایی که حافظ ناظری از آن به‌عنوان بلندترین نقطه تهران استفاده کرد تا آلبومش را رونمایی کند. بر او خرده گرفتند که دلیل این همه هیاهو و جنجال چیست؟ مدتی بعد به نیویورک بازگشت تا اینکه خبر رسید آلبومش به مدت هفت‌هفته در رده‌بندی سایت «بیلبورد» جزو پرفروش‌ترین آلبوم‌های کلاسیک قرار گرفت که از هفت‌هفته، دوهفته در صدر و دوهفته در رتبه‌دوم قرار داشت. انتشار یادداشتی به قلم هوشنگ کامکار، آهنگساز و مدیر گروه موسیقی «کامکار» در مرداد سال‌جاری با تیتر «نکاتی درباره سمفونی رومی حافظ ناظری» در روزنامه «شرق» بر حاشیه‌ها افزود. هرچند ناظری چندی بعد در یادداشتی به اظهارات کامکار پاسخ داد؛ اما ماجرا به همین‌جا ختم نشد و به جشن سایت «موسیقی ما» هم کشیده شد. صحبت‌های حسین علیزاده در آن جشن و آنچه او «اعاده حیثیت از هوشنگ کامکار» می‌نامید، آتش حواشی را شعله‌ورتر کرد. فضایی پرتنش در فضای مجازی به وجود آمد و موافقان و مخالفان در دوجبهه با ادبیاتی تند بیش از پیش ماجرا را ادامه دادند. این اتفاقات سبب شد «شرق» برای روشن‌شدن اذهان، گفت‌وگویی با حافظ ناظری ترتیب دهد. بهانه این گفت‌وگو البته فقط حاشیه‌ها نبود. آلبوم او به‌تازگی در دومین جشن «موسیقی ما» در بخش «آلبوم منتخب موسیقی تلفیقی از نگاه مردم»، در کنار آلبوم «باران تویی» اثر گروه چهارتار برگزیده شد. این موفقیت هم بهانه خوبی بود.

‌‌‌‌‌‌نیویورک - تهران
‌انتشار آلبوم «بعد یازدهم» در رسانه‌های بین‌المللی با اقبال خوبی مواجه شد و فروش خوبی هم داشت، ولی به‌نظر می‌رسد در ایران با بی‌مهری روبه‌رو شد. به‌نظرتان به خاطر توزیع نامناسب اولیه بود یا مسایل دیگر؟
اتفاقا من برعکس فکر می‌کنم. به نظرم اتفاقا در داخل ایران هم مورد اقبال قرار گرفت. البته می‌دانم شما از چه زاویه‌ای این حرف را می‌زنید؛ ولی فکر نمی‌کنم تابه‌حال اثری در موسیقی ایران - حتی توسط کسانی از من مشهورتر هم - منتشر شده باشد که تا این حد همه درباره‌اش بحث کنند؛ از آهنگسازان گرفته تا مردم عادی، رسانه‌ها و مطبوعات. این توجه، غیرطبیعی و البته قابل‌تامل است.
‌فکر می‌کنید به چه دلیلی این اتفاق افتاده است؟
برخی از این دلایل را می‌دانم. یکی از آنها به خودم برمی‌گردد؛ چون حافظ ناظری متفاوت است و کارهایی را هم که انجام می‌دهد از جنبه‌های مختلف در موسیقی ما کمتر اتفاق افتاده البته این دلیل خوب یا بدبودن نیست. در مورد این آلبوم هم همان‌طور که می‌دانید اتفاقات تازه زیادی افتاده. طبیعتا در جامعه‌ای مثل ایران وقتی مردم با چنین اثری روبه‌رو می‌شوند، حرف‌های زیادی پیش می‌آید ولی اینها هم کم‌کم جا می‌افتد.
 ‌می توان گفت یکی از دلایل اینکه در خارج از کشور کمتر مسایل حاشیه‌ای پیش آمد، به این دلیل است که در آنجا کمتر شما را می‌شناسند؟
 خیر. در ایران هم تا پیش از انتشار آلبوم کسی من را نمی‌شناخت.
 ‌در ایران شما را به‌عنوان فرزند «شهرام ناظری» می‌شناسند... .
بله، این حرف تا حدی درست است و شاید این مساله کمی تاثیر داشته باشد.
جشن «موسیقی ما» و جایزه آرای مردمی
‌ به حضور چندماه اخیرتان در ایران بپردازیم. اخیرا در دومین جشن «موسیقی ما» جایزه انتخاب مردمی در بخش موسیقی تلفیقی به شما و گروه «چارتار» تعلق گرفت. این درحالی است که آلبوم شما در سایت «بیلبورد» در ژانر کلاسیک قرار گرفت. به‌نظرمی‌رسد انتخاب آلبوم در بخش آرای مردمی منطقی نیست. شاید اگر این اثر در قسمت «کارشناسی» انتخاب می‌شد، قابل‌قبول‌تر بود. این مساله به‌نظر خودتان عجیب نبود؟ حتی در کشور اتریش که معروف به پایتخت موسیقی دنیاست، موسیقی کلاسیک با استفاده از حمایت‌های دولتی به حیات خودش ادامه می‌دهد، از آن‌رو که مخاطب‌عام ندارد... .
من‌هم همین‌طور فکرمی‌کردم ولی به‌هر صورت همه‌چیز را نمی‌توانم توضیح بدهم. فکر می‌کنم به جشن «موسیقی ما» فقط نباید به اعتبار جوایز آن نگریست. معتقدم اهمیت اصلی این جشن در حال حاضر جمع‌شدن اهالی موسیقی زیر یک سقف و همدلی و قدردانی از آنهاست که بسیار زیباست؛ نه اینکه فقط بگوییم یک اثر واقعا مستحق دریافت جایزه بوده است یا نه... .
‌یعنی این همه تشکیلات صرفا برای جمع‌شدن کنارهم بوده است؟
بله، چون همین جمع‌شدن اهالی موسیقی زیر یک سقف در چنین فضای متشنجی، یک موهبت است و بسیار پرزحمت. کمبودهایی هم البته در جشن شاهد بودیم مثلا اینکه جای ژانر «موسیقی کلاسیک» خالی بود ولی روی‌هم‌رفته برپایی چنین جشنی خودش موهبتی بود که جای قدردانی از مسوولان این جشن را دارد.
‌این جشنواره برای دومین دوره برگزار می‌شود، بالطبع کمبودهایی هم دارد، مثلا موسیقی مقامی و محلی که به‌نوعی در ایران مهم‌تر از موسیقی کلاسیک است، در این جشنواره غایب بود. آیا منطقی است که به‌دلیل این نقیصه برای مثال به استاد پورعطایی در ژانر موسیقی پاپ جایزه اهدا کنند؟ زمانی که این جایزه را به شما دادند هیچ‌گاه سوالی برایتان به وجود نیامد؟
حرف شما درست است. اثر من شاید نباید در قسمت فیوژن (تلفیقی) قرار می‌گرفت. کار من کلاسیک است ولی امکانات این جشن در سال دومش در همین حد بود. بله من به این موضوع توجه نکرده بودم که موسیقی فولکلور هم در این رقابت وجود نداشت، با این‌حال معتقدم یک‌نفر، پنج‌جایزه از یک جشن بگیرد یا یک جایزه، در ارزش هنری اثرش تاثیر عجیبی ایجاد نمی‌کند. ولی در مجموع بسیار خوشحالم که در قسمت «مردمی» جایزه گرفتم. همان‌جا هم گفتم من با کارشناسان این جشنواره آشنا نیستم و مردم از کارشناسان برایم مهم‌تر هستند.
‌ در روزهای گذشته سایت «موسیقی ما» اقدام به انتشار تعداد دقیق آرا در بخش مردمی این جشنواره کرد. در این قسمت 25هزارنفر در این رای‌گیری شرکت کرده بودند که آلبوم «بعد یازدهم» در صدر این شاخه قرار داشت ولی جایزه به شما و گروه «چارتار» مشترکا اهدا شد. نظرتان در این‌باره چیست؟
من خودم هم از این موضوع متعجب شدم. با این‌حال فکر می‌کنم این سوال را باید از مسوولان جشنواره پرسید. در هرصورت من به گروه «چارتار» هم تبریک می‌گویم، هرچند هنوز سعادت شنیدن موسیقی‌شان را نداشته‌ام.
 ‌در ابتدای صحبت به این اشاره کردید که همه‌چیز را نمی‌توان بیان کرد. غیر از نکته مورداشاره، دلایل غیرقابل‌بیان دیگری هم هست؟
موضوع خاصی نیست که بخواهم مطرح کنم. برای جمع‌بندی باید بگویم شایسته‌تر بود اثر من در قسمت کارشناسی هم شرکت داده می‌شد. شاید اگر اثر ماندگار جناب فخرالدینی در قسمت کارشناسی حضور نداشت، قضیه فرق می‌کرد ولی فراموش نکنیم که فقط 20دقیقه از اثر من در ایران منتشر شده است... .
‌ چرا موسیقی ما اینقدر پرحاشیه است؟
چون ما در جهان‌سوم زندگی می‌کنیم. در اینجا متاسفانه حاشیه‌ها از متن مهم‌تر هستند. حاشیه‌ها بر اصل چیره می‌شوند.
 ‌ منطقی نیست همه‌چیز را منوط به جهان‌سوم کرد... .
همه‌چیز را منوط به جهان‌سوم نکردم، ولی در ایران حقیقتا خیلی چیزها سر جای خودش نیست. به همین دلیل به چنین جامعه‌ای می‌گویم جهان‌سوم؛ البته خودم هم یک‌جهان‌سومی هستم و به این موضوع افتخار می‌کنم.
‌ این جامعه‌ای است که به تعبیر شما هیچ‌چیز سر جای خودش نیست. در سخنرانی جشن «موسیقی ما» هم گفتید که از مناسبات اینجا سردر نمی‌آورید و با آن غریبه‌اید. اینجا کشوری است که در یکی از جشنواره‌هایش، بخش موسیقی کلاسیک وجود ندارد اما به هردلیلی جایزه موسیقی تلفیقی در بخش آرای مردمی را به شما می‌دهند. سوال اینجاست که آیا شما باید این جایزه را بگیرید؟ چرا با نگرفتن جایزه مخالفت خودتان را با این سیستم بیمارگونه نشان ندادید؟
حرف شما درست است. کار من باید حداقل در قسمت کارشناسی هم ارزیابی می‌شد اما در کل این اثر مورد اقبال عمومی هم قرار گرفت و این اقبال عمومی فقط مختص ایران نبود. شرکت سونی از ماه‌مارس تاکنون حدود 30 اثر کلاسیک منتشر کرده که فقط آلبوم من و یکی،دواثر دیگر در بخش کلاسیک توانستند در رتبه اول «بیلبورد» قرار بگیرند. فکر می‌کنم اثر دوم آلبومی از یانی بود. پس این به آن معنی است که خوب یا بد این آلبوم در جهان مورد اقبال عموم قرار گرفته است، پس اقبالش در ایران هم خیلی غیرطبیعی نیست. من همیشه فکر می‌کردم این آلبوم موردتوجه منتقدان قرار می‌گیرد و مردم توجهی به آن نمی‌کنند چون داستان آهنگساز بزرگ  «استراوینسکی» و قطعه «رایت‌آف‌اسپرینگ» همیشه در فکرم بود. همان‌طور که می‌دانید، این قطعه تا حدی سرنوشت موسیقی قرن‌بیستم را تغییر داد اما در پاریس و در اولین اجرای آن (می‌سال1913 که اوج جریان روشنفکری در اروپا بود) مردم به سمت نوازندگان ارکستر گوجه‌فرنگی پرتاب کردند! از آن جماعت تنها یک‌نفر برای «استراوینسکی» ایستاده دست زد که او هم «موریس راول» آهنگساز معروف فرانسوی بود. چون من در دوران تحصیل عاشق استراوینسکی بودم، زمان ساخت این اثر در رویاهایم به این فکر می‌کردم که آیا این اتفاق برای من هم می‌افتد؟ (خنده) البته این یک رویای کودکانه بود و گرنه من خودم را هیچ‌گاه با او مقایسه نمی‌کنم؛ با این حال زمانی که از اثرم استقبال شد برای خودم هم این اقبال عمومی عجیب آمد. ورود این اثر به سایت بیلبورد و قرارگرفتن آن به مدت دوهفته در صدر فروش و دوهفته در رتبه دوم فروش نشان داد ماجرا چیز دیگری است.
طراحی جلد آلبوم
‌عده‌ای به طرح جلد آلبوم انتقاد داشتند و معتقد بودند این طراحی، مناسب موسیقی پاپ است... .
من اصلا این حرف‌ها را قبول ندارم که موسیقی پاپ یک طراحی خاص دارد و شاخه‌های موسیقی‌های غیر از آن، طراحی دیگری می‌طلبد. خوشنویسی روی جلد این کار اثر استاد بزرگ «غلامحسین امیرخانی» است که سمبل سنت ایرانی است. البته ایشان بر بنده منت گذاشتند. عکس روی جلد را هم یکی از بهترین عکاسان جهان گرفته است. این همان عکسی است که روی جلد سی‌دی خارج از ایران هم منتشر شد حالا چنین طرحی، اسمش پاپ است یا غیرپاپ، بگذریم. به نظرم دوستان به جای این صحبت‌ها، باید با روند حرکت جهان همراه شوند. ما دیگر در قرون‌وسطی زندگی نمی‌کنیم. دنیا همانند دهکده‌ای جهانی شده است. چارچوب‌ها و قالب‌ها سال‌هاست تغییر کرده. جامعه ما هم باید با این تغییر همراه شود. موسیقی کلاسیک هم مثل موسیقی سنتی ایران در حال ازبین‌رفتن و استقبال از آن بسیار کمتر شده است. به همین دلیل حتی کمپانی‌های بزرگ جهان سعی در عرضه کارشان برای جذب مخاطب جوان نیاز دارند. پس ما هم باید یاد بگیریم و با روند جهانی حرکت کنیم.
 به‌عنوان مثال من مطمئن هستم که تا یک‌سال دیگر استقبال از موسیقی‌ای که صرفا با سازهای سنتی مثل تار و سه‌تار اجرا می‌شود، بسیار کمتر خواهد شد، حتی در ایران؛ چون به‌نظر می‌آید که جامعه نیازهای تازه دارد و باید به آن توجه کرد. پس این دوره، دوره تغییر است.
‌آلبومتان به‌صورت اورجینال چه زمانی در ایران منتشر می‌شود؟
انشاءالله نهایتا تا دوماه دیگر چون در حال حل‌کردن مشکلات کپی‌رایت هستیم.
قرارداد با «سونی»
‌ بعد از انتشار آلبومتان از طریق کمپانی سونی عده‌ای در ایران گفتند شما با این کمپانی تبانی کرده‌اید. چه واکنشی به این مساله دارید؟
 (خنده). سوال من از شما این است: قبل از اینکه من کار موسیقی را شروع کنم، موسیقیدان دیگری در ایران نبوده است که در جهان موردتوجه قرار بگیرد و بتواند حداقل با کمپانی‌های کوچک‌تر از سونی تبانی کند؟ چرا آن دوستان برای انتشار اثر خودشان تبانی نکردند و اثری توسط کمپانی‌های در حد سونی منتشر نشد؟ چون اصلا چنین چیزی ممکن نیست.
‌ شاید به همکاری با سونی فکر نمی‌کردند... .
مگر می‌شود؟!
‌ خب، لابد نتوانسته‌اند یا رابط و آشنایی نداشته‌اند... .
اجازه دهید توضیح دهم. ما در تاریخ موسیقی جهان سه‌کمپانی معتبر موسیقی داریم که شامل «سونی»، «برادران وارنر» و «یونیورسال» است. این سه‌کمپانی در تمام شاخه‌های موسیقی فعالیت می‌کنند. در ژانر کلاسیک، کمپانی یونیورسال دوشاخه داشت؛ یکی «دکا» و دیگری «گرامافون». از سال2007یونیورسال، شاخه «دکا» را تعطیل کرد. پس دوکمپانی سونی و «گرامافون» معتبرترین کمپانی‌های موسیقی کلاسیک دنیا هستند. البته در حال حاضر کمپانی «وارنرکلاسیک» هم دارد به این فهرست اضافه می‌شود.
این دوستان آیا می‌دانند در بزرگ‌ترین کمپانی موسیقی جهان چه کسانی کار می‌کنند؟ این کمپانی‌ها در اوج حرفه‌ای‌گری و نظم اداره می‌شوند، تصمیم‌گیرندگان آنها نیز هیاتی 40تا50نفره هستند. کمپانی سونی یا گرامافون که مهم‌ترین آثار موسیقی دنیا را در تاریخ منتشر کرده‌اند، فقط اعتبار برایشان در اولویت است و در درجه بعدی مادیات است. حالا چطور ممکن است آنها بیایند و با جوانی ایرانی که تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده زدوبند کنند؛ آن‌هم در قسمت کلاسیک؟! حالا اگر من خواننده پاپ بودم و خیلی معروف، می‌گفتیم سی‌دی من خیلی در دنیا پرفروش شده بود و یک دلالی به سونی پیشنهاد داده کار با من خیلی سود دارد ولی به قول خودتان در تمام دنیا موسیقی کلاسیک با حمایت افراد ثروتمند تداوم پیدا کرده است. حال چطور ممکن است از کار کسی حمایت کنند که رزومه ندارد و تا به حال اثری منتشر نکرده است؟ تازه شما حرف از حمایت هم نمی‌زنید، بلکه می‌گویید زدوبند کرده‌اید! حقیقتا این حرف‌ها اصلا گفتنش هم درست نیست. در مورد قرارداد با سونی اتفاقا باید بگویم من از معدود هنرمندانی هستم که «سونی‌اینترنشنال» قراردادم را امضا کرد نه سونی آمریکا. دفتر مرکزی سونی‌اینترنشنال در آلمان است. این شرکت مالک اصلی تمام شعبه‌های سونی در سراسر جهان است. اگر شما قراردادتان را با این دفتر امضا کنید، اثرتان نه‌تنها در یک کشور که در تمام جهان منتشر می‌شود. اثر من جزو آثاری بود که قرارداد آن را رییس کمپانی سونی در برلین امضا کرد. یادم هست وکیلم به شوخی به من می‌گفت قرارداد من از قرارداد مایکل جکسون با سونی هم محکم‌تر است. یعنی سونی در این سطح، باامید با من قرارداد بست و از صمیم قلب انتشار آلبوم و مراحل به‌وجود‌آمدن آن را بر عهده گرفت. حالا در ایران برخی از دوستان می‌گویند من کمپانی سونی را خریده‌ام! با کدام پول؟ مگر کسی می‌تواند بزرگ‌ترین کپانی موسیقی جهان را بخرد؟ خرید کمپانی سونی نه از عهده من بلکه شاید از عهده یک دولت هم برنیاید و آخر چگونه ممکن است که به این سادگی رییس سونی اعتبار این کمپانی صدساله را به خاطر روابط دوستانه با یک پسر ایرانی تازه فارغ‌التحصیل‌شده گمنام بفروشد؟ رییس بزرگ‌ترین کمپانی دنیا؟! آیا این کمپانی هیات‌مدیره و هیات‌ژوری ندارد؟ شاید هم در ایران فکر می‌کنند که ندارد! شاید گفتن این جمله چندان خوشایند نباشد، ولی باز هم متاسفانه باید گفت فقط در جهان‌سوم ممکن است کسی فکر کند که جوانی بدون هیچ نوع حمایت، می‌تواند بزرگ‌ترین کمپانی موسیقی دنیا را بخرد یا با آن زدوبند کند. ‌ای‌کاش اینگونه نمی‌اندیشیدیم.
نوازنده‌ها
‌ حضور نوازنده‌هایتان در انتخاب این آلبوم توسط کمپانی سونی چقدر تاثیر داشت؟
زمانی که با سونی قرارداد بستم حتی یک نوازنده هم نداشتم. چه سوال عجیبی.
‌ به سونی اطلاع ندادید که قرار است از این نوازنده‌ها استفاده کنید؟
اصلا آنها را حتی نمی‌شناختم! خوشبختانه تمام ایمیل‌ها و قرارداد ما با سونی موجود است. شش‌ماه بعد از قرارداد، خود کمپانی سونی به من نوازندگانی را پیشنهاد کرد و قرار شد اگر من موافق بودم و آنها هم قبول کردند، مراحل ضبط آغاز شود.
‌ به‌نظر خودتان چرا سونی با شما همکاری کرد؟
چون به من و ایدئولوژی هنری‌ام اعتقاد داشتند. بعد از موفقیت کنسرت کارنگی هال نیویورک در سال2009؛ نماینده سونی که در این کنسرت شرکت کرده بود، بسیار تحت تاثیر برنامه ما و استقبال جوانان از این کنسرت قرار گرفته بود. آنها حتی از این موضوع هم خیلی تعجب کرده بودند که مردم بارها ما را ایستاده تشویق می‌کردند.
‌ از چه نوازنده‌هایی در آن کنسرت استفاده کردید؟
از بین نوازندگان در آن کنسرت پل نیوبائر و مت هیموویتز همراه ما بودند.
 ‌آیا سونی به‌دلیل این نوازندگان حاضر به همکاری با شما نشد؟
آنها نوازندگان بسیار معتبری هستند ولی تا به حال سونی اثر هیچ‌کدامشان را منتشر نکرده است. حتی ذاکر حسین هم به من گفت که برایش خیلی عجیب است، سونی در این پروژه شرکت کرده است. خودش سال‌ها تمایل داشته است اثری از طریق سونی منتشر کند که هیچ‌وقت امکانش به وجود نیامده. او دایما می‌گفت که باعث افتخار است یک هنرمند از ناحیه ما با سونی کار می‌کند.
‌ نوازنده‌ها معمولا قیمت خاصی دارند یعنی اگر هرکس دستمزدشان را بدهد، کار می‌کنند.
اصلا اینطور نیست. حتی در ایران هم اینگونه نیست.
مثلا اگر یک‌نفر الان به من بگوید می‌خواهم در یک کار آواز بخوانی و 10میلیارد به تو می‌دهم، قبول نمی‌کنم و به‌خاطر پول آبروی هنری خودم را نمی‌برم و کاری نمی‌کنم که اعتبار هنری ندارد. البته ممکن است یک‌جوان بی‌نام ولی نابغه بخواهد با من همکاری کند و پولی هم نداشته باشد ولی اگر کارش خوب باشد، حتما با او همکاری می‌کنم. می‌خواهم بگویم امثال «ذاکر حسین»، دیوید فراست و پل نیوبائر نمی‌آیند وجهه هنری خودشان را خراب کنند که مثلا چندهزاردلار پول اضافه بگیرند و در کاری سطح پایین شرکت کنند. آنها با چنین کارهایی اعتبار هنری 40ساله خود را خراب نمی‌کنند.
کلاسیک یا کلاسیک سنتی؟
‌ در نقدها گفته شده بود آلبوم شما در صدر فروش قسمت موسیقی کلاسیک سنتی یا TraditionalClassicall قرار گرفته نه موسیقی کلاسیکی که ما می‌شناسیم مثل موسیقی باخ و موتزارت... .
من پرسشی دارم از کسانی که این حرف‌ها را زده‌اند. آیا این دوستان می‌دانند تعریف موسیقی «کلاسیک سنتی» چیست؟ شما با کسی که درس آهنگسازی خوانده حرف می‌زنید. موسیقی کلاسیک سنتی، در اصل سنتی‌ترین نوع موسیقی کلاسیک است که همه به‌عنوان موسیقی کلاسیک می‌شناسیم؛ یعنی موسیقی‌هایی مانند باخ، موتزارت و برامس. پس اگر سایت بیلبورد موسیقی من را در این شاخه قرار داد، هنوز باید در مورد کلاسیک‌بودن یا نبودن این اثر صحبت کرد؟ (لبخند) به علاوه کمپانی سونی که خود در تمام ژانرهای موسیقی شاخه دارد، این اثر را در زیرمجموعه کلاسیک خود منتشر کرده است. خب، این دیگر یعنی چه؟ یعنی تعدادی از دوستان عزیز ما در ایران بهتر از کمپانی سونی و روسای بیلبورد می‌دانند ژانر موسیقی من چیست؟ در تمام دورانی که آلبوم من در صدر جدول بوده سمفونی پنج ‌بتهوون در رده‌چهارم جدول فروش و کوآرتت‌های شوبرت در رده‌ششم قرار داشته است.
حال شما سری به سایت بیلبورد در ژانر «کلاسیک» بزنید. آلبوم شماره‌یک این شاخه به مدت پنج‌ماه متعلق به خانم «لیندزی استرلینگ» بود که ویولنیست موسیقی پاپ است و موسیقی آن در اماکن عمومی طرفداران زیادی دارد و اصلا کلاسیک واقعی نیست. بلکه الکترونیک است و از یک‌ساز کلاسیک در آن استفاده شده. پس به جای این حرف‌های بچگانه باید برای ما افتخار خیلی بزرگی باشد که یک اثر ایرانی در قسمت کلاسیک سنتی دوهفته در صدر و دوهفته در رده‌دوم فروش بوده است. با این‌حال موضوع خنده‌دار این است که در ایران دقیقا به همین قسمت که خود گواه اصلی کلاسیک‌بودن اثر من است، دوستان خرده گرفتند که کمی تعجب‌برانگیز و غمناک است. (لبخند)
البته این را هم بگویم اثر من در همان قسمت موسیقی کلاسیک هم که خانم استرلینگ شماره‌یک است، شماره‌دو بوده است.
‌چرا از اسم سمفونی استفاده کرده‌اید در صورتی که این کار سمفونی نیست... .
این مطلب را چندین‌بار گفته‌ام که این کار، سمفونی نیست و نام یک پروژه است نه یک اثر موسیقی. این نام سمبلیک نشان از ترکیب دوفرهنگ موسیقایی شرق و غرب دارد نه یک‌سمفونی روی اشعار مولانا. از لغت «سمفونی» به‌صورت نمادین و به‌عنوان سمبل غرب و از رومی به‌عنوان سمبل شرق استفاده کرده‌ام. ممکن است کارهایی در آینده بسازم که از اشعار خیام باشد یا اصلا شعر نداشته باشد و موسیقی دیگری در آن به کار رود؛ ولی در زیرمجموعه همین پروژه قرار می‌گیرد.
«موسیقی ما» و گلایه‌های حسین علیزاده
‌در شب جشن سایت «موسیقی ما» استاد علیزاده گفتند ما جهان‌سومی‌ها در راستای تحول، چشم به غربی‌ها داریم و از آنها تقلید می‌کنیم. ایشان در ضمن گفتند که شما جوانان باید از پیشکسوت‌ها بیاموزید و به نصایح‌شان توجه کنید... .
با تمام احترامی که برای ایشان قایلم، باید بگویم با اینکه من به قول ایشان یک جهان‌سومی هستم، ولی افتخار می‌کنم که حداقل توانسته‌ام یک اثر موسیقی را برای اولین‌بار در جهان‌اول به شماره‌یک برسانم که برای نام پرعظمت ایران ارزشی کوچک به ارمغان بیاورد. البته کاری نداریم به اینکه اثرم تقلید بوده یا غیرتقلید چراکه تاریخ در این مورد بهتر از ما قضاوت خواهد کرد.
 ولی در مورد دوم، باید بگویم ایشان به‌درستی ما را جهان‌سومی می‌خوانند؛ چون فقط شاید در جهان‌سوم است که انسان‌ها به علت سنشان می‌توانند هر حرفی را اعم از درست یا غلط، تشویق یا توهین‌آمیز نثار کوچک‌ترها کنند. کوچک‌ترها هم باید دهانشان را ببندند و چیزی نگویند و فقط محکوم به پندگرفتن شوند؛ حتی اگر این نصایح درست هم نباشند. اتفاقا در جهان‌اول برای هرموجود زنده‌ای حتی حیوانات، به اندازه انسان ارزش قایلند و به آنها حق زندگی می‌دهند. آیا منطقی است که هرکس فقط به‌دلیل سنش، هرچه خواست بر زبان بیاورد و انتظار داشته باشد دیگران سکوت اختیار کنند؟ من اصلا نمی‌خواهم بر کارها و رفتار خودم مهر تایید بزنم، اما آیا احترام به این معناست؟ اینگونه ما باید راه ترقی را پیش بگیریم؟ آیا ما در قرون‌وسطی زندگی می‌کنیم؟ مگر احترام تا حدی دوطرفه نیست؟
‌ آقای علیزاده و دیگران از جمله پدر شما هم در برهه‌ای خاص کارهای ارزشمندی ارایه کرده و توانسته‌اند جایگاه خوبی را به دست آورند. نمی‌توان استادان موسیقی را به راحتی زیر سوال برد... .
بله. من هم این اصل را قبول دارم و کسی را هم زیر سوال نبرده‌ام. برای تمام اساتید هم ارزش قایلم، ولی اساتید نیز نباید فراموش کنند احترام باید دوطرفه باشد و صرفا به‌خاطر پیشکسوت‌بودن نمی‌توان هرسخنی را بر زبان یا قلم راند و موجبات آزردگی خاطر دیگران را فراهم آورد. .
‌ پس از پایان مراسم جشن موسیقی ما، انگار در حیاط تالار وحدت اتفاقی افتاد... .
تصادفا با آقای‌علیزاده دیدار کردیم و کمی هم گفت‌و‌گو.
 ‌ با دلخوری جدا شدید؟
نه، اصلا اینطور نبود همه حق دارند نظراتشان را بگویند. این را فراموش نکنید که پیشکسوتان باید الگوی جوانان باشند. درباره احترام به استاد هم شما دیدید آقای‌ساکت در مورد آقای‌علیزاده چه گفت؛ اینکه هرروز ساعت شش‌صبح ایشان در کانون را برایشان باز می‌کردند و... ملاحظه کردید چگونه از محبت‌های ایشان یاد می‌کردند. ولی در مورد من و اثرم، جناب‌کامکار قدری کم‌لطفی کردند. من هم به آن واکنش نشان دادم ولی این داستان‌ها را باید کنار گذاشت و به یکدیگر عشق ورزید. من حقیقتا و از صمیم قلب، آقای‌کامکار را دوست دارم، تمام خانواده‌شان را نیز همین‌طور، شاید بسیار عمیق‌تر از آقای‌علیزاده چون با ایشان هیچ ارتباط خاصی نداشته‌ام و فقط برای ایشان احترام قایلم؛ ولی در کنار خانواده کامکارها بسیار وقت گذرانده‌ام.
‌با وجود تمام این داستان‌ها و ناملایمتی‌ها چه حسی دارید؛ خصوصا از این نظر که کنسرت‌تان هم لغو شد... .
من عاشق کشور و مردمم هستم. تنها انگیزه بزرگم جنگیدن در راه موسیقی و افتخارآفرینی برای مملکتم و مردمم است. دیدید که در آن شرایط آنها هم پشت من و اثرم ایستادند.
به همین دلیل حقیقتا هیچ‌حرف خوب یا بدی هم رویم اثر ندارد. باور کنید من مشیتم را می‌دانم و در راهش حتی حاضرم زندگی‌ام را هم بدهم. شما هم ثمرش را خواهید دید.
جوابیه به هوشنگ کامکار
‌چرا جوابیه شما به آقای‌کامکار اینقدر تند بود؟ چرا غیر از توضیحات موسیقایی به حواشی پرداختید؟ جوابیه شما خلاف حرف‌هایی بود که در جشن موسیقی ما زدید... .
اگر بخواهیم وارد این بحث شویم، دوروز باید صحبت کنیم اما خیلی چیزها پشت قضیه بود. من شنیده بودم آقای‌کامکار حدود سه‌سال به صورت دایم به من و کارم واکنش نشان می‌داد و در نهایت هم آن نقد را منتشر کردند. من هم فکر کردم یک جواب قاطعانه لازم است.
‌ماجرا گویا از زمان رونمایی آلبوم شما در موزه موسیقی شروع شد. ایشان انتقاد کردند که چرا وقتی اثری تولید نشده است، مراسم رونمایی می‌گیرید... .
آن برنامه که سه‌سال پیش برگزار شد، رونمایی نبود؛ چون آن زمان حتی مراحل ضبط آلبوم هم آغاز نشده بود. پس چطور می‌شود ما آن مراسم را به‌عنوان «رونمایی» برپا کرده باشیم؟ آن روز قرار بود در جمعی دوستانه خبر عقد قرارداد با سونی را برای انتشار اثری از ایران آن‌هم برای اولین‌بار در تاریخ خاورمیانه با خانواده عزیز موسیقی ایران شریک شویم. همین.
‌ و در مورد آقای‌کامکار؟
 همان‌طور که گفته بودم، اگر ایشان در مورد موسیقی من حرفی نزده بودند، اصلا جوابی به نوشته ایشان نمی‌دادم. ایشان هنرمندی ارزشمند و آکادمیک هستند. از ایشان توقع نوشتن نقدی کاملا اصولی و علمی می‌رفت. دیدن نقدی سراسر آمیخته با کنایه در کنار ایرادات موسیقایی که همگی بدون سند و اشتباه بود، من را به نوشتن آن جوابیه مجبور کرد. فراموش نکنید در انتها ما موسیقیدان هستیم پس وقتی صحبت از موسیقی می‌شود دوستی‌ها، شاگردی‌ها، پدر و پسری‌ها را باید فراموش کنیم و شما باید علمی و منطقی برخورد کنید. ولی از این حرف‌ها گذشته بازهم از همین‌جا مراتب عشق و ارادتم را به ایشان اعلام می‌کنم. همان‌طور که در همان جوابیه هم چندین‌بار به این نکته اشاره کرده‌ام.
‌ اصولا چقدر با مقوله نقد موافق هستید؟
بسیار زیاد.
‌نگاهتان به منتقدان چگونه است؟
من منتقدانم را هم دوست دارم. از منظر روانشناسی، این دوستان ساعت‌ها از وقت ارزشمندشان را در طول روز صرف زیرسوال‌بردن من و کارهایم می‌کنند. پس در جایی از ضمیر ناخودآگاهشان باید من را دوست داشته و به من اعتقاد داشته باشند. ولی این علاقه را به شکل منفی منعکس می‌کنند. (لبخند) پس اگر من برایشان اهمیت نداشتم، این‌همه زمان صرف من نمی‌کردند و اصلا به من توجه هم نمی‌کردند. پس حتما دلیل در جایی نهفته است.
این را هم بگویم که هرکسی نمی‌تواند همین‌طور خیلی ساده بیاید و بگوید این درست نیست، فلان‌کس موسیقی بلد نیست یا فلان اثر نوگرایی ندارد.
منتقد باید خیلی اصولی و با مدرک صحبت کند. متاسفانه 99درصد نقدها در ایران از روی احساس و غرض است؛ نه منطق خالص.
‌درست است هنرمند به نقد اثرش جواب دهد؟ بهتر نیست با کارش پاسخ دیگران را بدهد؟
سوال خوبی است. ولی مطلبی که در مورد کار من نوشته شد، نقد نبود. نقد، اصول دارد.
‌ شماری از آهنگسازان، بخش‌هایی از نقد ایشان را بر جزییات موسیقایی اثر، درست و بخش‌هایی را نادرست خوانده بودند... .
من فکر می‌کنم نوع جوابیه‌ام طوری بود که توجهات را بیشتر از قسمت جوابیه موسیقی من به «حاشیه‌ها» برد و کسی در مورد قسمت موسیقی جوابیه من صحبتی نکرد. فقط حاشیه‌ها پررنگ شد.
‌ یعنی تمام نکات مطرح‌شده را رد می‌کنید؟
نکته‌های احساسی را رد می‌کنم.
‌غیر از نقد آقای‌کامکار نقد جدی دیگری روی آلبوم شما در ایران نشده است؟
نقد جدی؟ من فکر نمی‌کنم ولی واقعا جالب است که در این حد به این کار توجه شد. شما خودتان در قلب رسانه ایران هستید. من از شما می‌پرسم آیا سابقه داشته در مورد یک اثر هنری اینقدر مطلب نوشته شود؟
 ‌یکی از انتقادها به شما کم‌کاربودن‌تان است. آیا این انتقاد را وارد می‌دانید؟
واقعا اینطور نیست؛ چون به کیفیت اهمیت می‌دهم تا کمیت. معتقدم یک هنرمند در هراندازه و سطحی از معروفیت و نبوغ امکان ندارد بیشتر از چنداثر واقعی و متفاوت بتواند خلق کند. بقیه‌اش بیزینس است تا کار هنری. من در شبانه‌روز خیلی کم می‌خوابم. نزدیکانم می‌گویند من به کارم معتادم ولی فکر می‌کنم به‌عنوان یک‌هنرمند لزومی ندارد که کارهای تکراری تولید کنم، چه فایده‌ای دارد که 200آلبوم منتشر کنم که اتفاق خاصی در اکثرشان نیفتاده باشد. چنداثر ولی هریک متفاوت خیلی بهتر است.
‌ برخورد جامعه موسیقی آمریکا با این اثر چگونه بود؟
 در تمام جهان وقتی یک اثر هنری در سطح بالایی قرار می‌گیرد، بازار شایعه‌پردازی داغ می‌شود. از آنجا که آلبوم من را «سونی» منتشر کرد، این حاشیه‌پردازی‌ها شامل آن‌هم شد. اما تفاوت فضای موسیقی ایران و آمریکا در آن است که بعد اخلاقی در چنین مسایلی خیلی دخیل نیست و حسادت و تنگ‌نظری آنقدر دیده نمی‌شود. آنها در قبال این مسایل بر خلاف ایران، سادگی خاصی دارند. در ایران همه‌چیز پیچیده است اما در آنجا، مسایل احساسی و شخصی دخیل نیست.
 ‌در آمریکا ارتباط شما با اهالی موسیقی محدود است یا گسترده؟
 ارتباط‌های من خیلی گسترده نیست و فضای شخصی و خصوصی خودم را دارم. هنرمندان ما اینجا درگیر مسایل حاشیه‌ای زیادی هستند و این مسایل جزو تاریخ ماست. این نکته غم‌انگیزی است که باید بیشتر درموردش صحبت کنیم چون ما را از راه اصلی به جاده خاکی هدایت می‌کند. متاسفانه گاهی اوقات وقت زیادی صرف می‌کنیم تا یک‌نفر را زیرسوال ببریم در صورتی که کارهای مهم‌تری برای انجام‌دادن وجود دارد. این متاسفانه یکی از خصلت‌های فرهنگی ماست.
‌آشنایی با زبان انگلیسی چقدر در خارج از ایران به شما کمک کرده است؟
کمک خاصی نکرده است، مثالی می‌زنم. ما دوستان موسیقیدان زیادی داریم که 35سال است در آمریکا زندگی می‌کنند ولی خیلی اتفاق خاصی در مورد کارهای این هنرمندان نیفتاده. زمانی که آنها از ایران مهاجرت کردند، من هنوز به دنیا نیامده بودم! پس باید طی این سال‌ها آثار بزرگی منتشر می‌کردند و اتفاق عجیبی برای موسیقی ما می‌افتاد. آشنایی با زبان، تاحدی تاثیرگذار است اما تعیین‌کننده نیست. آدم‌هایی می‌توانند تغییر ایجاد کنند که از لحاظ ریشه، قوی و به یک ناگفته و بی‌انتها وصل باشند چون آن ناگفته شما را با خود به پیش می‌برد. در سال چند موزیسین در دانشگاه‌های دنیا تربیت می‌شوند؟! چندنفر از آنها نامشان شناخته می‌شود؟ بنابراین یک‌مجموعه در کنار هم باعث به‌وجودآمدن یک آدم متفاوت می‌شود.
‌ چرا با همه اتفاقاتی که گاه ناخوشایند است، هنوز پیوندتان را با ایران قطع نکرده و به‌طور مرتب به آن سر می‌زنید؟
 من عاشق ایرانم. خودم را قطره کوچکی از این اقیانوس بی‌پایان می‌دانم؛ اقیانوسی که قرن‌ها با فرهنگ، هنر، ادبیات و رسوم موسیقی و... جهان را تحت‌تاثیر قرار داده. چطور می‌توانم رابطه‌ام را با کشورم قطع کنم؟ همیشه یکی از آرزوهایم این بوده است که روزی بتوانم کاری انجام دهم که باعث غرور و افتخار این مملکت شوم. طبیعتا به قول حافظ که می‌گوید: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها... .» هرعشقی مصایب خودش را هم دارد. با این حال حتی اگر در ایران سنگ هم به من پرتاب کنند، از مملکتم دست نمی‌کشم. کسی نمی‌تواند نام ایران را از من جدا کند. هر اتفاقی بیفتد من تا لحظه‌ای که جان در بدن دارم و نفس در سینه، برای این مملکت تلاش می‌کنم و حتی اگر باز هم نتوانم کنسرت برگزار کنم، باز هم برمی‌گردم.
‌ایران از نظر سیاسی در چندسال گذشته در شرایط خاصی قرار داشته است. فشار سیاسی زیادی از سوی غرب وارد شده که تحریم‌ها، مثال بارز آن است. به‌عنوان یک ایرانی ساکن نیویورک در این چندسال با محدودیت یا مشکلی خاصی مواجه نشده‌اید؟
این نکته مهمی است. مهم‌ترین سازمان‌های جهان در آمریکا از سوی یهودی‌ها اداره می‌شود. رییس‌جمهور قبلی ایران نسبت به یهودی‌ها موضع گرفته بودند. بنابراین حساسیت‌های زیادی نسبت به ایران به‌وجود آمده. پس به‌طور مثال اگر قرار بود دواثر روی میز یکی از بزرگ‌ترین کنسرت‌گذاران دنیا قرار گیرد که یکی از آنها متعلق به مسلمان ایرانی و دیگری متعلق به یک مسیحی بود، طبعا دومی را انتخاب می‌کردند.
‌طی مدت سکونت در آمریکا با چنین محدودیت‌هایی مواجه بوده‌اید و احیانا فشارها در روند کارتان تاثیر داشته‌اند؟
 وقتی ما را به‌عنوان «تروریست» می‌شناسند و نه پیام‌آور صلح و دوستی؛ طبیعتا به هرفضایی که وارد می‌شوید جبهه‌گیری‌ای نسبت به شما وجود دارد. با این حال فکر می‌کنم دعای خیر مولانا خوشبختانه پشت‌سرم بوده و حقیقت و عشقی که در آثار مولاناست، همانند یک روشنایی سبب شده آنهایی که نسبت به ایران موضع دارند، با شنیدن اثرم چندان هم سخت واکنش نشان ندهند.
طبعتا وقتی شما از مملکت صلح، دوستی و عشق بیایید و نه کشوری که اهل خونریزی و جنگ است، برخورد آد‌م‌ها متفاوت می‌شود. این مساله روانشناسی ساده‌ای دارد.
چالش «گرمی»
‌شنیده‌ایم آلبومتان را برای جایزه گرمی هم فرستاده‌اید... .
هرکسی می‌تواند آلبومش را برای رقابت به این جایزه بفرستد. این اثر هم در شاخه CLASSICALCOMPENDIUM وارد شده...
ولی جالب است یکی از طرفداران من در شبکه‌های اجتماعی گفته بود: «آقای‌ناظری با وجود اینکه عاشق موسیقی شما هستم، ولی امیدوارم شما نه گرمی ببرید و نه نامزد آن شوید چون گرمی برای ما ایرانی‌ها خیلی ارزش دارد و اگر شما نامزد این جایزه شوید، حتما عده‌ای دوباره می‌گویند حافظ ناظری گرمی را هم مانند تمام سازمان‌های بزرگ جهانی مانند سی‌ان‌ان، بیلبورد، سونی و بی‌بی‌سی خریده است. برخی هم خواهند گفت «گرمی» اصلا ارزش ندارد چون «حافظ ناظری» آن را برده و خلاصه به‌خاطر شما گرمی هم در ایران بی‌ارزش خواهد شد. این مطلب برایم بسیار جالب بود. (لبخند).
مدرک تحصیلی
 ‌ شبهاتی در مورد مدرک تحصیلی شما مطرح شده است. با این‌حال ما به سایت دانشگاه ManesCollege Of Music که محل تحصیلتان بوده، رجوع کردیم و دیدیم پایان‌نامه شما ثبت ‌شده است. نوشته شده بود شما سال2006 از این کالج فارغ‌التحصیل شده‌اید. چرا اینقدر ابهام‌ در مورد تحصیلات‌تان وجود دارد؟
 این موضوع، دیگر قدیمی شده است (لبخند). آنقدر در ایران همه‌چیز در مورد من مورد سوال است، چه می‌شود کرد! جالب اینجاست که حتی شنیده‌ام در ویکی‌پدیای دانشگاه MANNES که صدسال قدمت دارد، از من به‌عنوان یکی از 50فارغ‌التحصیلان افتخاری این دانشگاه نام برده شده که خودم هم تعجب کردم و البته افتخار.
‌ البته ویکی‌پدیا را خود دانشگاه اضافه نمی‌کند. اگر من هم سندی بفرستم اطلاعات به ویکی‌پدیا اضافه می‌شود. برای مثال اگر کسی مصاحبه‌ها و آلبوم شما را که سونی منتشر کرده است، برای آنها بفرستد، این اسم اضافه می‌شود... .
این ویکی‌پدیا، خود دانشگاه است. فکر نمی‌کنم کسی بتواند به آن دسترسی داشته باشد وگرنه نام50نفری که تا به امروز به ثبت رسیده است، بعد از صدسال قدمت این دانشگاه باید به 60میلیون‌نفر می‌رسید! با وجود این در این‌مورد باز هم پیشنهاد می‌دهم شما با دانشگاه هم ارتباط برقرار کنید و از دانشگاه بپرسید که آیا خود دانشگاه نام من را اضافه کرده یا کسی از بیرون؟
مولانا یا رومی؟!
‌چندسالی است ما به مصادره نام مولانا و شناسنامه جعلی‌ای  که برایش ساختند اعتراض داریم. شما چنین چیزی را قبول دارید؟
 اگر بخواهم از دیدگاه فلسفی به این موضوع نگاه کنم، مولانا متعلق به تمام مردم جهان است و محدود به یک‌نقطه جغرافیایی و یک دوره خاص نمی‌شود. روحی است که در طول تاریخ درخشیده. اگر منظور شما کاربرد واژه «رومی» در آلبوم است، باید بگویم منظور از رومی همان آسیای‌صغیر بوده. الان هم در تمام دنیا او را به همین نام می‌شناسند.
‌به این دلیل از واژه رومی استفاده کردید؟
 بله. چون کارم جهانی است و خارج از ایران زندگی می‌کنم طبیعتا از این نام استفاده می‌کنم چون مولانا طی دهه‌های گذشته به این نام معروف شده است. من به تنهایی نمی‌توانم این نام را تغییر دهم. اسم در درجه‌دوم قرار دارد و مهم‌تر از آن شخصیت و تفکر اوست. متاسفانه به خاطر شرایط چندسال گذشته نام رومی به جای مولانا در غرب جا افتاده است. من هم مجبورم از این نام استفاده کنم تا حقیقت درونی و شخصیت مولانا را از طریق موسیقی‌ام به دنیا معرفی کنم چون در غیر این‌صورت راه 50برابر سخت‌تر می‌شود. چون اگر از نام دیگری استفاده کنم، شاید فقط 20سال طول بکشد که مردم دنیا متوجه شوند درباره چه کسی حرف می‌زنم ولی من به اجبار این را فدای هدف بزرگ‌تری کردم و آن معرفی روحیه و شخصیت و تفکر مولانا به جهان بوده است.
مورد عجیب دیپاک چوپرا؟
 ‌نگاه‌های متفاوتی در باره دیپاک چوپرا، فیلسوف هندی وجود دارد. از چگونگی آشنایی با او بگویید و اینکه چطور به این پروژه پیوست؟
 وضعیت دیپاک چوپرا کمی مثل وضعیت فعلی من در ایران است. عده‌ای به خاطر کارهایی که کرده و تغییراتی که به وجود آورده، مخالف و عده‌ای موافق هستند. او را خیلی دوست دارم چون با تمام بزرگی و موفقیت‌هایی که به‌دست آورده است، بسیار انسان خاکی و بزرگواری است. به نظر من همین خصلت بزرگ است که همه ما باید یاد بگیریم. بعضی از ما هنوز غوره نشده مویز می‌شویم و ادعا داریم ولی آدمی مثل او بسیار بزرگوار است. او با تمام خلوص با من همراه شد و بسیار از این کار و تفکر حمایت کرد. او می‌خواهد به همراه من با موسیقی و عرفان معنویت را به دنیا معرفی کند. آرزوی هردو ماست که مولانا روزی به اندازه شکسپیر در جهان شناخته شود. در کل برایم آشنایی با ایشان حقیقتا یک سعادت بود. ایشان یک برنامه تلویزیونی به نام «یک جهان» دارند که در آن برنامه با همه بزرگان دنیا و آدم‌های تاثیرگذار قرن حاضر مصاحبه می‌کنند. به من هم این افتخار را دادند که در این برنامه جزو میهمانان ایشان باشم.
‌مثل چه کسانی؟
 از رییس‌جمهورها و نخست‌وزیرها گرفته تا عرفایی مثل دالایی لاما و هنرپیشه‌های معروف و موزیسین‌ها و... .
‌مضمون این مصاحبه‌ها چیست؟
درباره اینکه این بزرگان چگونه به موفقیت رسیدند و زمینه این موفقیت چه چیزهایی بوده است. بیشتر درباره این است که به مردم آگاهی بدهد آدم‌های موفق چه نوع دیدگاه و تفکری دارند تا مردم هم این را سرلوحه خودشان قرار دهند. تمام آدم‌های بزرگ وقتی در کنار دیپاک قرار می‌گیرند، خالص و متواضع می‌شوند چون شخصیت بزرگوارانه‌ای دارد. انگار آدم‌های معروف روبه‌روی او وجه دیگری از خودشان را نشان می‌دهند تا در مقابل یک خبرنگار. مثل خود من که وقتی روبه‌روی ایشان بودم، خیلی خالصانه حرف می‌زدم و خودبه‌خود هرچه در دلم بود می‌گفتم.
نه فرشته‌ام، نه شیطان
‌نظرتان درباره آلبوم «نه فرشته‌ام نه شیطان» چیست؟ این اثر هم با حواشی زیادی همراه بود.
 آهنگ اصلی این آلبوم را شنیده‌ام. طبیعتا هرکاری که موفق شود، مورد نقد هم قرار می‌گیرد. به نظرم جامعه موسیقی باید از این موضوع خوشحال باشد که یک اثر موسیقی اینچنین با مخاطب ارتباط برقرار کرده؛ حال چه پاپ، چه سنتی و چه راک. شخصا به این عزیزان تبریک می‌گویم. جدای از آن، این خیلی غمناک است که به‌محض آنکه کسی موفق می‌شود، به او حمله می‌کنند و سعی در تخریب آن دارند. معتقدم اگر نقدی هم هست، باید دوستانه و توام با احترام آن را مطرح کرد. موسیقی ایران، نیازمند عشق و همبستگی است نه جنگ و دوری. پس به امید آن روز... .
منبع: شرق
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین