کد خبر: ۲۵۲۵۶
تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۳ - ۱۳:۵۰
«فضای سینمای اجتماعی در ایران پر از سوءتفاهم است»؛ این دوباره اصلی‌ترین گزینه‌ای بود که بعد از گفتگو با تهمینه میلانی، کارگردان مشهور و جنجالی سینمای ایران؛ حاصل شد.

منتقدان سینمایی و البته غیرسینمایی سینمای اجتماعی یک طرف ماجرا، سینماگران طرف دیگر و مردم هم نظاره‌گر نزاع این دو گروه بر سر مفاهیمی که درک مشترکی از آنها وجود ندارد و تنها درکی که همواره بعد از ساخت هر فیلم و واکنش به هر فیلم تثبیت می‌شود تصور «دیگری» از طرف مقابل است.
 
بخشهایی از سخنان تهمینه میلانی در گفتگو با تسنیم را در ادامه می‌خوانیم:

    در سینمای ما گاه خیانت را همه می بینند، اعتیاد را می بینند، اما چیزهایی که روان انسان را می شکند، را نمی‌بیند. ما یک نمایش خصوصی از فیلم داشتیم، دو سه تا از زوج‌هایی که من می‌شناختم چند روز بعد به سراغ من آمدند و گفتند که ما رفتیم و تمرین دوستت دارم گفتن را شروع کردیم. خیلی عالی بود برای من.

    سینماگرها 2تا 3 سال از مردم عقب هستیم و تلویزیون 20 سال عقب از آنها است. این است که شاید نیازش را امروز حس کردیم.

    سعی من همواره این بوده که در فیلمهایم طرح مسائلی کنم تا جامعه کمتر اسیب ببیند. وقتی «واکنش پنجم» را می ساختم یک سوال جدی در ذهن داشتم که چرا حق مادری برای قانونگذاران اهمیتی ندارد. خیلی ها هم برای من گارد گرفتند. در حالی که منطق قوی پشت حرف من بود. می گفتم: حق حضانت بچه بعد از مرگ شوهر در صدر اسلام که جنگ زیاد بود منطقی و بجا بود ولی حالا که شرایط عوض شده، چرا باید در مورداین قوانین بازنگری نکنیم آن هم در شرایطی که به جامعه صدمه می‌زند. قبول، در زمانی که مردها در جنگ می‌مردند و زن های بیوه قادر به کار کردن نبودند، پدر شوهر یا برادر شوهر مسئولیت فرزندان آن خانواده را قبول می کردند. اما در حال حضر بسیاری از زنان حتی سرپرست خانوار هستند و شرایط عوض شده و این قوانین دیگر کارایی ندارد و باید بروز شود. خوب این قانون مترقی در زمان خودش، برای زمان امروز ما نیاز به تغییر دارد. اگر این را به اختیار قاضی بگذارند که او تصمیم بگیرد من می پذیرم اما نمی توان حکم کلی داد.

    من «واکنش پنجم» را نساختم که با کسی مبارزه کنم، اما به هر حال باید اشتباهات را نشان داد.

    کارگردان‌های ما باید اجازه داشته باشند ایده‌های خود را مطرح کنند. این موضوعی که شما گفتید برای من هم جذاب است، اما شاید برای دیگری جذاب نباشد. وقتی مانع ایجاد می کنیم؛ آن وقت است که سینما را به انحراف می کشانیم. مطمئن باشید اگر مانع ایجاد نکنیم اتفاق های بسیار خوبی رخ می‌دهد. من به شما نمونه می دهم، من الان چند سال است که می خواهم «تنهایی پر هیاهو» را حوزه دفاع مقدس را کلید بزنم. این یک فیلم جنگی است. مسئولین مرتبط به من می‌گویند این فیلم نامه یکی ازیباترین فیلمنامه جنگی است که خوانده‌اند، اما در عین حال چرا من 8 سال است نتوانسته‌ام این فیلم رابسازم؟ برای اینکه سینمای جنگ در انحصار یک عده محدودی است که یا مدعی جنگند یا از آن نان می خوردند.

    تنگ نظری! این درد ماست. ما امروز در حال مشاهده سوءاستفاده از جنگی هستیم که همه‌ی ما در آن سهیم بودیم و هزینه دادیم.

    امروز با کارگردان بزرگی مثل عیاری این‌جور برخورد می‌کنند و او را خانه‌نشین می کنند، در عوض آنهایی که فقط شعار می دهند هر کاری دلشان می خواهد میکنند. اینجاست که ما به قهقرا می رویم. همین ها هم برای ما مانع ایجاد می کنند. چرا؟ ساده است. چون احتمالا حضور کارگردانانی همانند عیاری مانع رشد آنهاست. چون عیاری اگر فیلم بسازد ده هاجشنواره به فیلم او تعظیم خواهد کرد؛ ده ها جشنواره او را داور خواهند کرد. آنها واقعا در جایگاه درست خود نیستند. اما برای فرهنگ تصمیم می گیرند.

    من چند فیلمنامه درباره ایدز با همفکری و همراهی سه دکتر نوشتم. اما نگذاشتند بسازیم. من چقدر فیلمنامه بنویسم؟ چقدر انرژی بگذارم؟ شما فکر کنید چه می شد اگر من 10 سال پیش این فیلم «کلوپ یاران مثبت» رادر مورد ایدز می ساختم؟ که چه نجیبانه ماجرای ایدز را مطرح می کرد. یکی از آنها آگاهی و هشدار به خانم های خانه دار بود که شوهران معتاد آنها ممکن است ایدز داشته باشند، و به ایشان منتقل کنند.

    این فیلم های آگاهی دهنده ساخته نشد و به تعداد این قربانیان خاموش اضافه شد و مسئولیت ان را کسی به عهده نگرفت .این زنان بی گناه، سوختند و نابود شدند. متاسفانه بچه های آنها هم ایدز دارند! اگر حرفش زده نمی شود معنایش این نیست که آنها وجود ندارند. خوب با این فیلمنامه مخالفت کردند و گفتند زود است. برای چه کاری زود است؟ باید بگذاریم کارد به استخوان برسد؟ تا دو تا فیلم احمقانه بسازیم که اصلا با واقعیت منطبق نیست؟

    اگر قرار بود به این انتقادها توجه کنم باید زمانی که «بچه های طلاق» را ساختم، از سینمای ایران خداحافظی می کردم. من راه خودم را میروم و جز موارد خاص به حرف دیگران اهمیت نمی دهم.

    اهمیت نمی دهم که درباره من چگونه فکر می‌کنند، یا چه می‌گویند. بگذارید آنها کار خودشان را بکنند و من کار خودم را. می‌دانم که دارم درست عمل می‌کنم و تاثیر خودم را می‌بینم. وقتی دکترهای مشاور به من می‌گویند بعد از «آتش‌بس» کار ما سکه شد یعنی من موفق بوده ام. وقتی می بینم می گویند ما دیالوگ های فیلم شما را حفظ هستیم تاثیر خودم را می بینم. امروز خانم خبرنگاری اینجا بود و می گفت من نزدیک به ده بار «یکی از ما دو نفر» شما را دیدم واین فیلم زندگی من را نجات داده. برای من همین کافی است.

    به نظرم این دیدگاه شما در مورد همه سینما هم درست نیست. حرکت‌های خوبی هم صورت گرفته است. مثلا من فیلم روح الله حجازی راکه درمورد طلاق عاطفی در خانواده بود را دوست داشتم .فکر می‌کنم حرفی برای گفتن داشت.

    اما باز هم تاکید می‌کنم بگذارید هر کسی کار خودش را انجام دهد، اینجوری تقسیم‌بندی و این‌جوری مانع شدن نتیجه‌ای که می‌خواهید را در بر نخواهد داشت.

    ببین خیلی با احتیاط از کلمه روشنفکری استفاده کن. روشنفکر، «روشن» فکر می کند، هر کسی که ادعای مطالعه 4 تا کتاب را داشت که روشنفکر نیست. روشنفکر اول بایدخودش انسان درستی باشد. نمی شود من برای دیگران روشن فکر کنم و خودم در تاریکی زندگی کنم. به هر حال، چه روشنفکرها به من بگویند عالی هستی، چه تاریک فکرها بگویند بد هستی، برایم فرقی نمی‌کند. چون ما یک تیم متخصص هستیم و تلاش خودمان را برای ساخت یک فیلم اثرگذار کرده‌ایم. من کارم را کرده‌ام، حالا اگر آنها به نظر شما خوب کار نکرده‌اند بروید از همان‌ها بپرسید.

    هر انسانی که ظاهر مدرنی دارد انسان بدی نیست اتفاقا در طبقه ای که من در آن زندگی می کنم اخلاق حرف اول را می زند به نظر من این الگو برای جامعه امروز بهتر جواب می دهد.

    فمنیسم یک جریان فکری ارتجاعی نیست، یک جریان پیشرو است که حقوق از یادرفته ی زنان را مطرح می‌کند. منتهی این پدیده هم مانند کمونیسم و لیبرالیسم و.. هزار نوع شاخه پیدا کرده و به هزار راه کشیده شده است. اصلا در مورد اسلام هم همین است. شما وقتی می گویید اسلامیسم، داعش مدعی می شود که خودش است، طالبان هم می گوید منم و .. خوب بالاخره کیست؟ فمنیسم، هم چنین کلمه‌ای است. فمینیست‌ها به وجود آمدند، چون زنان داشتتند زیر قوانین نابرابرله می شدند، اما خب... امروز افراطی گری‌هایی در این ایده به وجود آمده است و بعضی دیدگاه‌ها ضدمرد شده است و امروز مثلا شما در نقاطی از جهان دهکده های بدون مرد می بینید که اصلا مرد راه نمی دهند. خوب این نگاه شبیه داعش است. این کلمه را یک روزنامه عصری که خود شما هم می دانید باب کرد و بچه های بی سواد همان را تکرار کردند. وگرنه شما به من بگویید کجای «دو زن» غیر انسانی و افراطی است.

    معتقدم که باید به زن به عنوان یک انسان نگاه بشود، ببینید من یک دوره ای شروع کردم به ساختن فیلم درباره زنان طبقه متوسط ایران. فیلمی مثل «زن زیادی» محصول این دوره است. می دانید این ایده از کجا آمد؟ من دیدم ما در جامعه زنهایی داریم که خاموش‌اند، اما رنج می برند و در تنهایی خود دق می‌کنند و می میرند. جامعه هم هیچ اهمیتی نمی‌دهد، چون صدایی ندارند. مثل همین زنان ایدزی که بیماری خود را از همسرانشان گرفته‌اند. من آمدم مسائل این زن‌ها را مطرح کردم. گفتم اینها را هم ببینید اینها انسان هستند، می میرند و شما نمی فهمید دق کردند.

    چرا شما یک روسپی را می بینید، زن معتاد را می بینید اما این گروه از زنان خاموش آرام دیده نمی شوند؟ به این زن ها یک عمر یاد دادند نجیب باش، با آبرو باش، با نداری شوهر بساز، مجموعه اینها را یادگرفته، نجیب است. معلم «زن زیادی» که بود؟ کسی مثل همین‌ها و ناگهان با دخترانی مواجه می شود فراری، دخترهای دم دست و گرایش شوهرش به آنها را می بینند و حریف این دخترها نمی شود و این بخشی از بدترین اتفاقات زندگی این زن هاست. من «زن زیادی» را برای این دسته از زن ها نوشتم.

    سیما در این فیلم یک معلم است. اول فیلم نشان می دهم که همه شاگردانش همسن همان دختری هستند که با شوهر سیما دوست شده است. سیما با درک شرایط آن دختر را در پناه خودش می گیرد. نمی خواهد بیش از این نابود شود. اگر این نگرش انسانی، فمنیستی است خوب من فمنیستم. اما این انگ زدن به اعتقاد من فقط یک دلیل دارد کوته بینی.

    شاید 20 سال باید می گذشت تا جامعه بگوید «دو زن» یک فیلم صد در صد انسانی است. وقتی فیلم دوزن را ساختم خیلی به من بی احترامی شد. خیلی زیاد! و حق من نبود. باور کردنی نیست! مگر من چه گفته بودم در آن فیلم؟ گفتم بچه 18 ساله هر ایدئولوژی هم که داشته باشد بالاخره 18 سالش است. به راه راست باید بیاوریمش نه اینکه او را بکشیم. از آن طرف به گروه های سیاسی چپ هم گفته بودم که شما آدم های قالبی خشک هستید و باید مسئولیت اعمال خودتون رو بپذیرید.

    من 5 سال دادگاه رفتم. کار به حکم اعدام و این حرفها کشید و در نهایت به دلیل کافی نبودن اطلاعات، تبرئه شدم. یادم هست که همان دوران، که در زندان بودم، قاضی پرونده به جای قضاوت، مرا بازجویی می کرد و هر روز اتهام جدیدی به من می زد! یک روز به من می‌گفت مجاهد، یک روز فدایی، یک روز سلطنت طلب، یعنی هر گروهی در جهان بود به من نسبت می داد. یک روز من هم عصبانی شدم و گفتم حاج آقا: من هم چپم هم سلطنت طلبم، هم حزب اللهی ام و. .. من همه این ها هستم، چون یک فیلم سازم.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین