|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۲۲:۱۲
کد خبر: ۲۵۲۱۸۱
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۸:۲۳
میکل آنژ بیشتر سال‌های طلایی عمرش را به ساخت کلیسای سنت پیتر واتیکان گذراند. پس از آنکه برای سرکار رفتن پیر و ضعیف شده بود، همچنان از خانه بر نحوه کارها و طراحی‌ها نظارت می‌کرد. تندیسگری هنر محبوب میکل‌آنژ بود و وقتی در ۱۸ فوریه ۱۵۶۴ در سن ۸۸ سالگی درگذشت در حال ساخت مجسمه «روندانینی پی‌تا» (Rondanini Pieta) بود که ناتمام ماند، مجسمه‌ای از مسیح در دستان باکره مقدس.
 میکلانجلو بوناروتی (Michelangelo bunarroti) یا میکل‌آنژ در ۶ مارس ۱۴۷۵ در کاپرزه، نزدیکی شهر توسکانی متولد شد؛ وی دومین پسر از خانوادهٔ «لئوناردو دی‌بوناروتی سیمونی» و «فرانچسکا دی‌نری» است. پس از تولد میکل‌آنژ، خانواده‌ی بوناروتی به فلورانس مهاجرت کردند. وی نقاش، پیکره‌تراش، معمار و شاعر ایتالیایی است. میکل آنژ بهترین هنرمند مستند شده‌ی قرن شانزدهم بود و تأثیر زیادی روی جنبه‌های مختلف هنر غرب داشته است.

 امروز ۱۸ فوریه، سالگرد درگذشت میکل‌آنژ است؛ وی در سن ۱۳ سالگی به عنوان دستیار حقوق‌بگیر، در کارگاه «دومنیکو گرلاندایو»، استخدام شد. او نزد استادش به کارآموزی پرداخت و پایه و اساس نقاشی روی دیوار مرطوب را یاد گرفت و مانند بسیاری از هنرمندان هم‌دوره‌ی خود در فلورانس، در کلیسای کوچک «برانکاچی» به تحصیل هنر پرداخت. اگرچه در ابتدا به نقاشی روی آورد اما غریزه‌ی طبیعی وی مشتاق هنر پیکرتراشی بود، از این‌رو پیش از اتمام دوره‌ی نقاشی، به عنوان استاد به مدرسه‌ی مجسمه‌سازی که به وسیله لورنتزوی مدیچی در باغ‌های مدیچی تأسیس شده بود، منتقل شد.

هنوز سه سال از عضویت او در مؤسسه و مدرسه‌ی مدیچی سپری نشده بود که لورنتزو درگذشت و پسرش پیِروی مدیچی که فاقد استعداد و کیفیت هنری پدرش بود، جانشین او شد. در این هنگام شهر فلورانس دست‌خوش ناآرامی و قیام گروه‌های مختلف گردید و جان بسیاری از هنرمندان نیز مورد تهدید و تعدی قرار گرفت. میکل‌آنژ با تیزهوشی غریزی خود قبل از شروع آتش جنگ به‌اتفاق دو تن از همراهانش به شهر بولونیا کوچ نمود.

میکل‌آنژ بیست‌ساله در بولونیا مورد استقبال دوستانه‌ی یکی از اعضای خانواده «آلدوراندی» قرار گرفت و بلافاصله قرارداد ساختن دو تندیس از پیکر مقدسین و مجسمه‌ی یک فرشته برای مقبره‌ی «دومنیکوس مقدس» در کلیسای «سنت پترونیوس» را با وی منعقد کردند. پس از یک سال اقامت در بولونیا، از جانب هیأتی در فلورانس برای احداث سالن اجتماعات شهرداری، به آن شهر دعوت شد.

میکل‌آنژ زمانی به فلورانس بازگشت که کشیشی از فرقهٔ دومنیکن‌ها به‌نام «جیرولامو ساونارولا» با برقراری «تئوکراسی» و «حکومت مذهبی»، قدرت را در دست گرفته و مسیر سیاسی و اجتماعی جامعه را دستخوش تغییرات کرده و قوانین سخت مذهبی را به مردم تحمیل کرده بود.

به گزارش ایسنا؛این تحولات در افکار میکل‌آنژ جوان، دانته آلیگیری و دیگر افلاطونیان تأثیر عمیق برجای نهاد. میکل‌آنژ پس از آغاز به کار در فلورانس، مورد توجه هنردوستان قرار گرفت و به سفارش یک فروشنده آثار هنری، تابلویی بدلی از روی نسخه اصلی «کوپیدوس» ترسیم کرد و طبق خواسته کارفرما، رنگ‌آمیزی آن را به شیوه آثار عتیقه انجام داد و بدون دریافت اضافه‌دستمزد شاهکاری نو از اثری قدیمی خلق نمود. اسقف ریاریو که شیفته کار هنرمندانه نقاش جوان شده بود وی را مورد تفقد قرار داد و به رم دعوت کرد.

میکل‌آنژ دعوت اسقف را پذیرفت و در سال ۱۴۹۶ برای اولین بار به رم رفت. این اقامت تا سال ۱۵۰۱ به طول انجامید. در همان ماه‌های اول، امید هنرمند نابغه به اسقف هنردوست تبدیل به یأس شد، حتی مورد حمایت «پیرو دی‌مدیچی» که به‌عنوان تبعیدی در رم زندگی می‌کرد، قرار نگرفت. تا اینکه بر اثر آشنایی با نجیب‌زادهٔ رومی به‌نام «جاکوپو گالی» و حمایت او، با اسقف فرانسوی «ژان دو ویلار» آشنا شد و از هر دو نفر سفارش ساخت تندیس‌های کوپیدوس، «باخوس» و «پی‌یتا» را دریافت کرد.

در مجسمه پیِتا، میکل‌آنژ به موضوعی روی آورد که تا آن زمان بیشتر در شمال آلپ مورد توجه قرار گرفته بود. در آنجا به‌تصویر کشیدن درد و رنج همواره با ایده‌ی رهایی پیوند می‌خورد. در الگوهای آن ناحیه همیشه مدونای مقدس در حالت نشسته پیکر مسیح را در آغوش گرفته است؛ اما اکنون هنرمند ۲۳ ساله ایتالیایی این موضوع را به شیوه‌ای به نمایش می‌گذارد که تا آن زمان دیده نشده بود. چهره مریم مقدس، جوان و ورای زمان است.

میکل‌آنژ با این اثر، خود و مخاطب را با نوعی کیفیت جاودان قانع می‌کند ولی اهمیت این پیکرها به لحاظ زیبایی زمینی و استانداردهای بدن انسان هم قابل توجه و حیرت انگیز است. مخاطب نه تنها با درد به عنوان شرط رهایی روبه‌رو می‌شود که کمال زیبایی را هم به‌عنوان پیامد آن شاهد است.

اجرای کار پراهمیت «تندیس داوود» (۱۵۰۴) که بیشتر به یک معجزه در قانون تعادل شبیه‌است، فکر میکل‌آنژ را به خود معطوف کرد. این مجسمه از سنگ مرمر بزرگی ساخته شده که ۴۰ سال پیش از میکل‌آنژ، پیکرتراش دیگری به نام «آگوستینو دانتونیو» بدون کسب موفقیت، برای ساخت آن اقدام کرده بود. این تخته‌سنگ، هم‌چنان دست نخورده در گوشه‌ای قرار داشت. میکل‌آنژ موفق شد تندیس داوود را بدون در نظر گرفتن سرگذشت تاریخی و سنت نهفته در آن خلق کند.

نتیجه کار میکل‌آنژ تحسین و تعجب همگان را برانگیخت. اجرای این کار هنری پوشیده از چشم همگان و در محیطی دربسته انجام گرفت و پس از پرده‌برداری، عظمت کار این هنرمند نابغه آشکار شد. بهترین هنرمندان فلورانس مأموریت یافتند تا بهترین محل را برای استقرار این مجسمه انتخاب کنند. سرانجام به اتفاق آرا، ایوان کاخ «سینوریا» را برای این کار انتخاب کردند. مجسمه داوود در سال ۱۸۸۲ به یکی از سالن‌های «آکادمی هنر» منتقل شد.

تندیس داوود، به عنوان شکست‌دهنده گولیات (جالوت)، سمبل و نماد شهر فلورانس نیز محسوب می‌شود. از این مجسمه تا سال ۱۸۷۳ میلادی، در فضای باز نگهداری می‌شد. مجسمه داوود در جریان شورش سال ۱۵۷۱ آسیب دید، از این روی در ۱۸۸۲ به گالری آکادمی هنرهای فلورانس انتقال یافت و تاکنون در آن مکان قرار دارد.

برای هر انسان متعارف روی زمین تصور این موضوع بسیار دشوار است که چگونه میکل‌آنژ توانسته در ظرف چهار سال کار تک نفره بر روی داربست نمازخانه‌ی سیستین به چنین خلاقیت عظیمی دست یابد. صِرف کارهای فیزیکی نقاشی برروز سطح گسترده‌ی سقف نمازخانه، تهیه‌ی مقدمات و پیش‌طرح‌های حاوی ریزه‌کاری‌ها و جزئیات صحنه‌ها و انتقالشان به سقف، کاری افسانه‌ای است.

میکل‌آنژ باید به پشت خوابیده و در حالت طاق‌باز سقف را نقاشی کرده باشد. ولی زحمات جسمانی و یدی یک انسان با دست تنها، برای منقوش ساختن طاقی با این وسعت هر ارزشی داشته باشد، در برابر آفرینش معنوی و هنری آن، چیزی به حساب نمی‌آید.

آن‌چه اغلب از این کار سترگ می‌بینیم تصاویری از نقش‌های جزئی آن است که دیدی کلی به ما نمی‌دهند؛ ولی هنگامی که پا به درون نمازخانه می‌گذاریم، آن تأثیری که از کلیت این اثر برمی‌گیریم، بسیار متفاوت از مجموعه‌ی همه‌ی عکس‌هایی است که بتوانند در معرض دیدمان قرار گیرند. نمازخانه شبیه به یک تالار اجتماعات بزرگ و مرتفع است که طاق قوسی ملایمی دارد. در قسمت فوقانی دیوارها، ردیفی از نقاشی‌های مربوط به داستان‌های موسی و عیسی را می‌بینیم که به شیوه‌ی پیشکسوتان میکل‌آنژ ترسیم شده‌اند. ولی هنگامی که به سقف می‌نگریم، گویی جهان دیگری در نظرمان ظاهر می‌شود، جهانی فراتر از ابعاد انسانی.

هنگامی که چنین گنجینه‌ای از شکل‌ها و پیکره‌ها را در یک عکس چاپی می‌بینیم چه بسا فکر کنیم که مجموعه‌ی سقف باید خیلی شلوغ و نامتوازن به‌نظر آید؛ ولی جای بسی شگفتی است که وقتی که به نمازخانه‌ی سیستین وارد می‌شویم، اگر سقف را صرفاً به عنوان یک کار تزئینی بنگریم، آن‌را کاملاً ساده و هماهنگ، با ترکیب‌بندی تمیز و متوازن خواهیم یافت.

میکل‌آنژ به محض آن‌که کار عظیم خود را بر سقف نمازخانه‌ی سیستین در سال ۱۵۱۲ به اتمام رساند، با شور و اشتیاق به سنگ‌های مرمر خود بازگشت تا کار مقبره‌ی یولیوس دوم را پی بگیرد. قصد کرده بود که مقبره را با شماری از تندیس‌های اسرا و بردگان به‌گونه‌ای که در بناهای یادبود رومی دیده می‌شود - بیاراید؛ هرچند این شبهه وجود دارد که می‌خواست به این پیکره‌ها معنای نمادین بدهد، یکی از آن‌ها «برده‌ی محتضر» است.

میکل آنژ بیشتر سال‌های طلایی عمرش را به ساخت کلیسای سنت پیتر واتیکان گذراند. پس از آنکه برای سرکار رفتن پیر و ضعیف شده بود، همچنان از خانه بر نحوه کارها و طراحی‌ها نظارت می‌کرد. تندیسگری هنر محبوب میکل‌آنژ بود و وقتی در ۱۸ فوریه ۱۵۶۴ در سن ۸۸ سالگی درگذشت در حال ساخت مجسمه «روندانینی پی‌تا» (Rondanini Pieta) بود که ناتمام ماند، مجسمه‌ای از مسیح در دستان باکره مقدس.

منابع: تاریخ هنر ارنست گامبریج / طراحی‌های فیگوراتیو میکل‌آنژ
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین