کد خبر: ۲۴۹۲۲۰
تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۲:۲۰
«تا الان نزدیک ۳ هزار تا موبایل کف رفتم، با همین فرمان پیش بروم آخر ۵ سال حدود ۵ هزار تا موبایل زدم و بارمو بستم.»
 «تا الان نزدیک ۳ هزار تا موبایل کف رفتم، با همین فرمان پیش بروم آخر ۵ سال حدود ۵ هزار تا موبایل زدم و بارمو بستم.»

روزنامه ایران نوشت: اینجا یکی از محله‌های محروم تهران است. محروم از امکانات شهری نه، بلکه محروم از نگاه مثبت اهالی تهران. اگرچه از آدم‌های موفق و اسم و رسم‌دار خالی نیست، اما چون خشونت و بزه بر فاکتورهای دیگر این محله می‌چربد به زحمت می‌شود انتظار داشت پسرهای جوانش زندگی بی‌دردسری داشته باشند. لابد آنها در فقر و نداری می‌لولند و… اما این تصور وقتی درهم می‌شکند که می‌فهمم ساختمان ۴ طبقه نیمه‌کاره انتهای کوچه و سوپرمارکت کوچه پایینی که دم غروب یکسره از مشتری پر و خالی می‌شود، برای دوتا از جوان‌های همین محله است. صاحب ابزارفروشی آن طرف خیابان هم یک پسر ۲۰ ساله است که خیلی‌ها او را با شاگرد مغازه اشتباه می‌گیرند. این یک واقعیت است؛ بیشتر پسرهای این محله در ابتدای جوانی لنگ پول نیستند و اتفاقاً زندگی رو به راهی دارند. نمی‌شود گفت از مرکز شهر دور هستند چون با ایستگاه مترو فاصله زیادی ندارند. کافی است سوار قطار شوند تا چند دقیقه بعد به ورزشگاه، سینما یا حتی سالن تئاتر برسند اما توی این محل، رفتن به این جور جاها یعنی سوسول‌بازی.

«توی محله ما قلدری، بزن‌بهادری و پا پس‌نکشیدن امتیاز است، اما اگر یکی از بچه‌ها بگه سیگاری نمی‌کشم یا خلاف نمیام بقیه بهش می‌گن بچه قرتی. بچه قرتی هم که تکلیفش مشخصه؛ بلا سرش میاد.» این را پسر جوانی می‌گوید که تازگی یک سوپر مارکت باز کرده و کوچک و بزرگ محل از جنم و عرضه‌اش صحبت می‌کنند.

مثل خیلی از پسرهای محله «کف‌زن» است. به قول خودش موبایل کف می‌رود و هر روز پولدارتر از روز قبل می‌شود. از ۱۵ سالگی این کار را شروع کرده و با خودش قرار گذاشته ۲۰ سالش که تمام شد توبه کند و مثل همه آدم‌های عادی برود پی زندگی‌اش: «تا الان نزدیک ۳ هزار تا موبایل کف رفتم، با همین فرمان پیش بروم آخر ۵ سال حدود ۵ هزار تا موبایل زدم و بارمو بستم. کف زنی برای ما خیلی عادی شده. بیشتر موبایل کف می‌ریم. خیلی کم پیش میاد کیف‌پول و این جور چیزها بزنیم. شکر خدا تا الان که لو نرفتم، اما به‌نظرم خیلی هم ترسناک نیست. همین دوستم را می‌بینی؟ دو سال پیش گرفتنش ولی راحت خلاص شد و دوباره اومد سر کار.»

دوستش سن و سال زیادی ندارد. فوق فوقش ۲۱ ساله اما توی محل حسابی اسم درکرده و برای نوجوان‌ها بهترین الگوست. سیکل دارد و هیکل ردیف. اهل هیچ نوع دود نیست، چه برسد به مواد. به‌تر و فرز بودن معروف است البته موتورسیکلتش از خودش هم معروف‌تر است. نوجوان‌های محل خیلی دوست دارند ترک موتورش بنشینند تا اصول کار را یادشان بدهد. توی کارش حرفه‌ای است و همین مهارت باعث شده با این سن و سال، غیر از ماشین و موتور خوب، چند وقت دیگر آپارتمانش آماده شود و دست نامزدش را بگیرد برود سر زندگی‌.

با تمام چهره‌اش می‌خندد وقتی که می‌پرسم خانه‌ات را نشانم می‌دهی؟! می‌گوید: «مخلصم چراکه نه!» با اشاره دست روبه‌رو را نشانم می‌دهد و می‌گوید: «ته خیابون اون ساختمون ۴ طبقه رو می‌بینی؟ همونی که نیمه‌کاره‌اس. چند وقت دیگه که تکمیل بشه زندگی منم زیر و رو می‌شه. خوشبختانه دیگه ننه بابام هم دست از سرم برداشتن. اوایل همه‌اش موعظه می‌کردن اما از وقتی گفتم یک طبقه رو می‌دم خودشون ساکت شدن و دیگه کاری به کارم ندارن.»

به قول خودش تا قبل از این یک خانه کلنگی داشتند که از هیچ جای محل پیدا نبود اما حالا که آن را کوبیده و دارد از نو می‌سازد، تقریباً از همه جای محل پیداست. هرچه خانه تکمیل‌تر می‌شود نوجوان‌های محل بیشتر شیفته او و توانایی‌هایش می‌شوند. کاری که انجام می‌دهد توانایی زیادی می‌خواهد. از نیمه‌های روز کارش شروع می‌شود و تا غروب حداقل ۳ میلیون تومان کف رفته. گاهی ترک موتور می‌نشیند و گاهی خودش می‌راند. چند محله آن‌طرف‌تر، شمال‌شهر، محله‌های اعیان نشین و هر جای پر رفت و آمد دیگری می‌تواند پاتوق او باشد. روزی ۸ ساعت کار می‌کند، البته فقط یک سوم سال را. ۸ ماه دیگر سال یا بیکار است یا کارهایی می‌کند که بیشتر حکم وقت گذرانی دارد. در این مدت هم مدام نقشه‌های جورواجور می‌کشد تا با سرمایه‌اش کار و کاسبی پرسودی راه بیندازد.

وقتی می‌خواهم یک روزش را برایم تعریف کند. اول مِن مِن می‌کند اما چند دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد که سر حرف را باز می‌کند: «شاید با گفتن این حرف‌ها دست زیاد بشه اما عیبی نداره. بی‌معرفتی می‌شه تا اینجا اومدی، حرف نزنم. البته این کار هرکسی هم نیست. طرف باید جربزه داشته باشه، تر و فرز باشه و ششدانگ حواسش جمع باشه تا سوتی نده. برای همین احتمالش کمه دست زیاد بشه. فوقشم بشه نوش جونشون!»

بی‌مقدمه می‌رود سر اصل مطلب: «برای من ۱۰ ثانیه هم زیاده تا موبایل طرف رو کش برم. حالا بگو نیم ساعت هم کشیک بکشم، سر جمع میشه ساعتی دو تا موبایل. اگر حالشو داشته باشم روزی بیشتر از ۱۰ تا گوشی کف می‌رم. دیگه خودت حساب کن توی ۴ ماه میشه چند تا گوشی؟ انگار توی قرعه کشی بانک برنده شدم. هر گوشی رو ۵۰۰ هزار تومن هم که به مالخر بفروشم بعد از ۵ -۴ سال یه خونه و یه مغازه چیز زیادی نیست.»

اینها را درحالی تعریف می‌کند که دوسال پیش دستگیر شده، اما به خاطر اینکه پرونده قضائی نداشته با پرداخت جریمه و البته با سرمایه‌ای حدود ۵۰۰ میلیون تومان آزاد شده. این‌طور که خودش می‌گوید بچه‌هایی که همچنان به این کار مشغول هستند یا هنوز گیر نیفتاده‌اند یا یکی دو سال بعد از اینکه کار را شروع کرده‌اند دستگیر شده‌اند، اما چون مثل او پرونده پاکی داشته‌اند، برائت گرفته‌اند!

باید صبر کنم کف‌زن بعدی محله مشتری‌ها را راه بیندازد و برای چند دقیقه تابلوی «مغازه تعطیل است» را پشت در آویزان کند تا کسی حرف‌های ما را نشنود. از چند تا کوچه آن طرف‌تر هم برای خرید سراغ او می‌آیند. خیلی با حوصله جواب مشتری‌ها را می‌دهد و آنقدر مأخوذ به حیاست که اگر تحفیف بخواهند حتی راه هم نداشته باشد، نه نمی‌گوید. ظاهرش با کاری که انجام می‌دهد همخوانی ندارد برای همین وقتی از انگیزه‌اش می‌پرسم، جواب‌هایی می‌دهد که خودش را قانع کند و سعی دارد من را هم قانع کند: «چرا این کارها رو نکنم؟ زندگی مثل فیلم و سریال‌های تلویزیون نیست که یک مشت دروغ محض باشه؛ طرف یا پولداره و مثل دلقکه یا فقیره و خیلی حالش خوبه. دور و برمم کسی نیس بشه روش حساب کرد. پدر و مادرمم که توی کف‌رفتن مال آدم پولدارها از خودم پایه‌ترن، اصلاً توی خانواده ما هرچه بهتر دزدی کنی باعرضه‌تر هستی. خب معلومه با این وضعیت فقط خودم رو عشقه.

وقتی فلانی با کف رفتن کار و بارش سکه شده چرا من جای اینکه شبیه آدم‌های افسرده و معتاد محله بشم راه اون رو نرَم؟ مگه بده یک سال دیگه موتور و ماشین خوب سوار بشم؟ تازه راهی رو می‌رم که فحش و نفرین مردمم دنبالم نیس. طرف حاضره ۱۰۰ تا گوشی ازش بزنن اما بچه‌اش رو معتاد نکنن. مثلاً همین چند وقت پیش با یکی از گوشی‌هایی که کف رفتم برای طرف استوری گذاشتم و حلالیت خواستم. تازه من از آدم‌هایی کف می‌رم که سر و وضعشون نشون می‌ده مایه‌دارن و سفرهای جور واجور رفتن. ولی من کل عمرم یک مشهد هم نرفتم، مدل به مدل لباس پوشیدن ولی من سالی یه بار هم خرید درست و حسابی نکردم. موبایل این آدما حق منه. قرار هم نیس تا آخر عمر موبایل این و اون رو کش برم. چند سال دیگه که بارم رو بستم و برای خودم یه کار و کاسبی خوب راه انداختم، بی‌خیال موبایل مردم می‌شم و شبیه آدمای عادی، زندگی می‌کنم!»

همه جوان‌های این محله از کار هم خبر دارند. حتی باهم کل‌کل می‌کنند و تعداد موبایلی را که هرروز کف می‌روند به رخ آن یکی می‌کشند اما محال است همدیگر را لو بدهند. به قول خودشان «مرام و معرفت» ارزشمندترین دارایی آنهاست که برای هم خرج می‌کنند. یک جورهایی معرفت‌شان خدشه‌ناپذیر است، از این جهت اگر در سن و سال کم روی همین مرام و معرفت سرمایه‌گذاری شود، چه بسا خیلی از این خلاف‌ها را تجربه نکنند و در مسیر دیگری بیفتند: «ما مثل خیلی از هم صنفی‌ها که کاری نمی‌کنن صنف‌شون زمین بخوره، هوای هم رو داریم، دخترهای محله هم همینطور. توی جمع‌های ما دختر نیست، اما بعضی از دخترهای محله برای اینکه زودتر برن سر خونه و زندگی‌شون با اینکه می‌دونن کسی که دوستش دارن از چه راهی پول درمی‌آره، با یک گور بابای کسی که گوشیش رو کف رفتی قال قضیه رو می‌کنن مثل شما کارمندا که وقتی مدیرتون هوای شما رو نداره کم کاری می‌کنین و با یه گور بابای فلانی وجدان‌تون رو آسوده می‌کنین.»اینطور هم نیست که همه جوان‌های این محله کف‌زن باشند. یکی هم می‌شود احمد که هنوز وارد این مسیر نشده. یکسری آدم درست و حسابی به تورش خوردند و جاده زندگی‌اش تغییر کرد. اما تلاش‌های او هم برای سربه‌راه کردن این پسرها بی‌فایده بود چون هنوز نیروی بازدارنده‌ای وجود ندارد که آنها را از ادامه این کار منصرف کند. آنها هنوز انگیزه‌ای برای پایان دادن به کف‌زنی ندارند اما برای خودشان یک بازه زمانی تعیین کرده‌اند و می‌شود خوشحال بود که وقتی به آن مرحله رسیدند، دیگر کارشان با مردم شهر تمام می‌شود. البته گروه دیگری هم هستند که از راه خریدهای اینترنتی پول در می‌آروند و مبلغی که به جیب می‌زنند آنقدر وسوسه‌انگیز است که حالاحالاها قصد پا پس کشیدن ندارند.

احمد می‌گوید بچه‌هایی که از فضای مجازی سر در می‌آوردند سراغ این کار می‌روند و پول خوبی هم گیرشان می‌آید: «طرف می‌رود سراغ یک فروشنده لپ تاپ. یه کار خوب انتخاب می‌کنه، قیمتش رو می‌پرسه و با اجازه فروشنده از کار عکس می‌گیره. بعد از گرفتن شماره کارت فروشنده می‌ره تا مثلاً فکراشو بکنه و برگرده. عکس رو توی سایت‌های خرید و فروش اینترنتی می‌گذاره. خریدارش که پیدا شد شماره کارت فروشنده رو می‌ده و به محض اینکه پول واریز شد، سراغ فروشنده می‌ره و با نشان دادن تصویر تراکنشی که توسط یه فرد سوم و بی‌خبر از همه‌جا انجام شده، لپ تاپ رو برمی‌داره و از مغازه می‌زنه بیرون. به فرد واریزکننده هم می‌گه برو سراغ جنسی رو که خریدی از کسی بگیر که به حسابش پول واریز کردی. سایت‌های خرید و فروش اینترنتی مسئولیت خرید و فروش رو به عهده نمی‌گیرن.

بعدش هم طرف سیم کارت رو می‌شکنه و چند روز بعد دوباره روز از نو روزی از نو.»این کار از نظر پسرهای کف‌زن محله بی‌معرفتی است. آنها معرفت را در کار خودشان می‌بینند که با کف رفتن موبایل زندگی یک نفر را زیر و رو نمی‌کنند، بلکه با این سرقت برای خودشان زندگی می‌سازند!»
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین