مردم دره ساعت زندگيشان با مردم عادي فرق دارد، ساعت بيدار شدن نزديك به سه بعدازظهر است و هر چه به شب نزديك ميشويم كار آنها بيشتر ميشود. اينجا مواد كشيدن هر چه به شب نزديك ميشويم بيشتر ميشود و پاتوقها شلوغتر ميشوند. اينجا كسي تنها نيست و همه در كنار هم زندگي را دود ميكنند و به آسمان ميفرستند.
تمام محيط را سكوت فرا گرفته است. زينب وسط اتاق نشسته، سرش تا روي زمين خم
شده. يك دست فندك، دست ديگر پايپ. متولد 1365 است. سه بچه دارد كه هيچ
كدامشان پيش او زندگي نميكنند، بچه اول و دوم فروخته شدند و سومي هنوز
چشم انتظار بهزيستي است. از ميان يك ميليون و 325 هزار معتاد در كل كشور
حدود 3/ 9 درصد آنها يعني نزديك به 123 هزار نفر را زنان تشكيل ميدهند.
زينب يكي از همين 123 هزار زن معتاد در كشور است.
«زينب 10 ساله كه تو دره زندگي ميكنه اما الان مدتيه كه ازش خبر ندارم با يه مردي زندگي ميكنه» اين شروع حرفهاي نورالدين برادر زينب است كه فكر ميكند در معامله كودكان خواهرش او را دور زدهاند و پول فروش بچهها را مردي كه با او زندگي ميكند به جيب زده است.
جاده امامزاده داوود را تا آخر كه بروي به كوچههايي ميرسي كه صدها پله دارد و بايد آنها را آنقدر پايين بيايي تا به دره برسي. اينجا زباله حرف اول را ميزند تا چشم كار ميكند زباله است. از ميان آنها بايد رد شوي تا به يكي از پاتوقها و بعد به خانه زينب برسي. پشهها و مگسها دورت جمع ميشوند. صاحبخانه به شرطي خانه را به زينب و مردي كه با او زندگي ميكند داده كه زينب از آن جا خارج نشود. ساعت حدود سه بعدازظهر است و زينب تازه بيدار شده. تمام اتاق را بوي مواد گرفته و نفس كشيدن بسيار سخت است. يك سماور كوچك و يك دست تشك تمام جهيزيه زينب 28 ساله است.
زينب قهر كرده و حرف نميزند. او توسط طرح مادرانه جمعيت امام علي(ع) شناسايي شده و بچه سوم را اين جمعيت دانشجويي فعال در زمينه معضلات اجتماعي به بهزيستي داده است تا فروخته نشود. حالا زينب بو برده و حرف نميزند. يك رود كوچك از ميان درختها دره را به دو بخش تقسيم كرده و راهي ميان اين دو بخش وجود دارد. چوبدار آخر مسير ايستاده و هركسي كه از آن جا ميخواهد رد شود بايد با او هماهنگ شود. حتي نورالدين را هم او صدا زد.
زينب يكي از 123 هزار زن معتاد
آرمان كه با زينب زندگي ميكند و خيلي دوستش دارد، ضبط ميزند. كار رسمي اين دره سرقت است. زينب نه خودش نه بچههايش شناسنامه ندارند. بچههايي كه پيش او نيستند. خودش هم پول را به بچه ترجيح ميدهد. دروازهغار كه بروي تكليف مشخص است كه بچهها بايد چه كارهايي انجام دهند اما اينجا هيچ چيزي مشخص نيست، ساعتها طور ديگر حركت ميكند.
29 بهمن 1392 نوشتم كه خريد و فروش بچه در دروازهغار از صدهزار تا پنج ميليون تومان بود اما اينجا شايد نرخها فرق كند. نورالدين فكر ميكند كه بچه سوم را زينب فروخته و به او پول نداده است و از هيچ چيز ديگري خبر ندارد. «اين آرمان بچه را 12 ميليون فروخته و همه اين پول رو همون شب تو قمار باخته، اصن به من چه من ميخواستم به خودشون كمك كنم وقتي نميخواد من كاري ندارم.»
آمار معتادان زن در كشور در پنج سال گذشته، از 2.5 به 3.9 درصد رسيده است. معني اين آمار آن است كه 5 سال پيش، از هر 20 معتاد ايراني يكي زن بوده و اكنون تقريبا از هر 11معتاد ايراني، 10نفر مرد و يك نفر زن است. براساس آمار رسمي ستاد مبارزه با موادمخدر كه در بهمن ماه سال 1392 در اختيار رسانهها قرار گرفت، هماكنون يك ميليون و 325هزار معتاد در كشور وجود دارد كه با احتساب 3.9 درصد معتاد زن در اين بين، تعداد زنان معتاد در حال حاضر حدود 123 هزار نفر است.
اينجا قطب سكوت است، فقط هر چند دقيقه صداي تق فندك ميآيد و پايپي پر از دود ميشود. بوي فاضلاب تندي ميآيد تمام فاضلاب منطقه به داخل دره ريخته ميشود. همين جايي كه پاتوقها وجود دارد. دره از سطح خيابان خيلي پايين تراست و اگركسي حالش بد شود تقريبا محال است كه به راحتي به خيابان و درمانگاه برسد. كل اين منطقه يك درمانگاه بيشتر ندارد. مردمي كه اينجا زندگي ميكنند علاوه بر قوميتهاي ايراني شامل دو رگههاي افغان و ايراني هم هستند كه تعداد زيادي از آنها در اين منطقه حضور دارند. خريد و فروش و به دنيا آوردن بچه يكي از مشاغل پردرآمدشان است. از 40 هزار تومان تا شايد 20 ميليون تومان. پسر پنج، شش سالهيي روي تنه بي رمق درخت بالا و پايين ميپرد. ميخندد و معلوم نيست در فكرش چه چيزي در گذر است و قرار است چه كاري كند.
آخرين آمار مربوط به اعتياد زنان را آخرين بار عبدالرضا رحماني فضلي، وزير كشور و دبير كل ستاد مبارزه با مواد مخدر اعلام كرد، وي در اين باره گفت: «نزديك به 6 ميليون ايراني با اعتياد درگير هستند و سهم زنان معتاد بيش از 123 هزار نفر است.» در بخشي ديگر از اين آمار آمده است كه حدود 63 درصد معتادان متاهل هستند كه سهم زنان در اين ماجرا كم نخواهد بود.
هر كسي روايت خودش را از خريد و فروش دارد
كسي نميداند واقعا بچههاي زينب و خيلي از دختران اين دره چگونه و به چه قيمتي فروخته شده و ميشوند. هر كدامشان با تصور خودشان روايت ميكنند و شايد حتي ندانند چه كسي آنها را خريده است. خود زينب درباره بچههايش گفته بوده كه دومي را 250 هزار تومان فروخته و اولي را نزديك به 40 هزار تومان. اما نورالدين حرفهاي ديگري به ما زد. صداي دعوا ميآيد؛ مردي درشت هيكل كه موبايلش را در يك دست دارد و در دست ديگر مواد است به التماس يكي از معتادان پاتوق اينگونه جواب ميدهد «20 تومن بده تا حسابت صاف بشه بهت يه خورده شيشهام ميدم» مرد از آن سمت التماس ميكند كه «حالا فقط اين بار، خواهش ميكنم، تورو خدا» اما پاسخ همان پاسخ قبلي است.
در كنار تمامي حوادثي كه در دره است اينجا كودكان معتاد هر روز بيشتر ميشوند. كودك دوساله، هفت و 13 ساله. پدر خانواده كه ميخواهد مشغول مصرف شود بچهاش را هم بغل ميكند و با هم مواد ميكشند. پديدهيي كه باعث مسموميت شديد ميان كودكان و گاهي اوقات هم ميان نوزادان ميشود. عرشيا نوزاد چهار ماههيي بود كه چند ماه پيش به همين علت فوت شد. شايد تنها تفريح بچهها چه پسر و چه دختر ديدن صحنه مواد كشيدن پدر و مادرشان باشد و البته تفريح بعضي از پدرها آزار و اذيتهاي مختلف بچههاي شان. اينجا كم به دختران آسيب نميرسد. دره به اين كارها معروف است.
زينب از زماني كه با آرمان زندگي ميكند كمي آرامتر است. دوري او از نورالدين كمي آرامشش را بيشتر كرده و حالا با خيال راحت در كنار آرمان شيشه ميكشد و بچه هايش شايد در طرف ديگري از شهر زندگي ميكنند. شايد خوب شايد بد. چه فرقي ميكند، اينجا زندگي مكث كرده و حركت نميكند، صبح و شب با همديگر فرقي ندارند، جريان زندگي از داخل شيشه پايپي در گذر است، اين رود كوچك هم حركتي ندارد و گنداب شده است، همان جايي كه بعد از مصرف ميآيند و سرشان را داخل آن ميشورند.
پناهگاهي براي دختران
همه به خط نشستهاند و در هواي خوب فرحزاد مشغول مواد كشيدن هستند، اينجا فقط شيشه ميكشند. هنوز نورالدين به ما نرسيده كه مردي با لباس شيك و خيلي اتوكشيده به چوبدار ميرسد و با او آرام صحبت ميكند. چوبدار كسي را صدا ميزند. با دست راست پول را ميدهد و با دست چپ جنس را ميگيرد. شايد كمتر از يك دقيقه طول كشيد. مرد جنس را در كيف چرمياش ميگذارد و دره را ترك ميكند. بچههاي جمعيت ميگويند بعضي موقعها ماشينهاي گرانقيمتي از بالاي دره ميآيند و جنسشان را ميخرند و ميروند.
نورالدين با دستهكليدي در دست و شانههاي خميده از دور ميآيد. روي درخت خشك و بريده شدهيي مينشيند و حالا حسابي از زينب شكايت ميكند. «بچه اول رو يه كاسب فروخت به خانوادهيي كه بچه ميخواستند، حدود 5 تا 6 ميليون كه يك ميليون رو به ما داد و بقيه را خودش برداشت، من هميشه خواستم به زينب كمك كنم اما خودش نميخواد كه از اين دره بره و نجات پيدا كنه. شهرداري قراره اينجاها رو خراب كنه به آقام 200 ميليون تومن پول ميده ما هم ميريم اون اينجا بمونه با آرمان زندگي كنه».
صداي نورالدين آرام است اما داستانهايي كه تعريف ميكند همه درست نيست. در ميان حرفهايش چوبدار دوتا مشتري ديگر هم دارد. دو دختر كه مانتوهاي شيك و تميزي به تن دارند ميآيند و بعد از چند جمله به سمت پاتوق ميروند. «تازه وارد هستند و تازه معتاد شدند.» نورالدين حالا وسط شكايت هايش از زينب ماجراي دختران دره فرحزادي را تعريف ميكند. «من اينجا خونه يا اتاق زياد دارم اين دخترها كه فرار ميكنند و اينجا ميآيند، خونهها را مرتب ميكنم و به آنها خونه ميدهم تا اينجا راحت زندگي كنند تا شايد ترك كنند اما آنها تشنه هستن، تشنه موادن، مثل كسي كه تو صحرا آب ديده.» دره فرحزاد يكي از مكانهايي است كه دختران فراري به آنجا پناه ميبرند. اما داستان اينگونه كه نورالدين تعريف ميكند نيست.
هديه دختري 23يا 25 ساله است كه روزي از خانه فرار كرده و به دره پناه آورده است. نورالدين به او اتاقي داده است، اما اتاقي كه هديه در آن حبس بوده و با مشقت زيادي موفق به فرار از آن جا شده است. تا بعدا توسط جمعيت دانشجويي امام علي به بهزيستي سپرده شود. به گفته بچههاي جمعيت او پس از اينكه با نورالدين زندگي كرده مشكلات رواني و بدني زيادي پيدا كرده است، اما حالا پيش بهزيستي است. يكي از رسوم اين دره جهنمي اين است كه از دختران فراري به عنوان پيشكشي در مهمانيها استفاده ميكنند. هديه و صدها دختر ديگر اين اتفاق براي شان افتاده است. دره محل آزار و اذيت دختران است. بچهها از درخت بالا ميروند و تنها اوقات فراغت تابستاني شان پرتاب سنگ در آب است و بعد خيره شدن به حرف زدن نورالدين.
تخريب دره و افتتاح محله جديدي براي آنها
شهرداري سالهاست كه قراراست اين منطقه را تخريب كند و به بعضي از خانههاي آن جا رقمهايي براي خريد خانههايشان پيشنهاد كرده است. تقريبا از روي نقشه فرحزاد كه نگاه كنيد تمامي اين منطقه تخريب ميشود و تمام اين مردم احتمالا به محله ديگري مهاجرت ميكنند و چند سال بعد بايد اين گزارش را از محله ديگري بنويسيم. وضعيت خطرناك بهداشت در اين دره يكي از مهمترين نكات نگرانكننده است. تقريبا به جز خانههاي يك شبه ساز در اين دره هيچ چيزي پيدا نميشود. بهزيستي حمايتي از مادراني مثل زينب نميكند. نورالدين در بخش پاياني صحبتهايش ميگويد: «حالا ديگه برام مهم نيست كه زينب چيكار ميكنه و اصن بچهها رو چيكار كرده، ميفروشه نميفروشه مهم نيست. ما با آقام از دره ميريم و اون اگر تونست ترك كنه شايد بهش گفتيم كجا بياد.» خود نورالدين بهشدت معتاد است و حالا چرا خودش را قهرمان جلوه ميدهد واقعا معلوم نيست.
دخترهايي كه تازه وارد دره شدهاند و مانتوهاي آبي و تميزي به تن دارند حالا مواد را خريده و كشيدهاند و با خندهها و قهقهههاي بلند از اينور آب به آنور آب ميروند، قطعا به زودي دوباره اينجا بر ميگردند. آرمان از اتاق بيرون ميآيد زنجير محكمي را كه دور در است باز ميكند تا با زينب صحبت كنيم، او ميرود تا دوش بگيرد. ميگويد جواب آزمايشهاي زينب خوب بوده و حالش بهتر است اما نميدانم چرا الان صحبت نميكند.
ما ميدانيم چرا او صحبت نميكند، زينب چند ميليون تومان را براي بچه سومش از دست داده و حالا فهميده چه شده است. آرمان سرش داد ميكشد كه چرا حرف نميزند اما فايدهيي ندارد.
در را ميبنديم. ظهر تابستان است و گرماي هوا نزديك 43 درجه، هركسي كه موادش را ميكشد نزديك آب ميآيد سرش را داخل آب ميكند و وقتي تميز شد ميرود دنبال كارش. مردم دره ساعت زندگيشان با مردم عادي فرق دارد، ساعت بيدار شدن نزديك به سه بعدازظهر است و هر چه به شب نزديك ميشويم كار آنها بيشتر ميشود. اينجا مواد كشيدن هر چه به شب نزديك ميشويم بيشتر ميشود و پاتوقها شلوغتر ميشوند. اينجا كسي تنها نيست و همه در كنار هم زندگي را دود ميكنند و به آسمان ميفرستند.
آمار معتادان زن در كشور در پنج سال گذشته، از 2/5 به 3/9 درصد رسيده است. معني اين آمار آن است كه 5 سال پيش، از هر 20 معتاد ايراني يكي زن بوده و اكنون تقريبا از هر 11معتاد ايراني، 10نفر مرد و يك نفر زن است. براساس آمار رسمي ستاد مبارزه با موادمخدر هماكنون يك ميليون و 325هزار معتاد در كشور وجود دارد كه با احتساب 3/9 درصد معتاد زن در اين بين، تعداد زنان معتاد در حال حاضر حدود 123هزار نفر است
اينجا كودكان معتاد هر روز بيشتر ميشوند. كودك دوساله، هفت و 13 ساله. پدر خانواده كه ميخواهد مشغول مصرف شود بچهاش را هم بغل ميكند و با هم مواد ميكشند. پديدهيي كه باعث مسموميت شديد ميان كودكان و گاهي اوقات هم ميان نوزادان ميشود. شايد تنها تفريح بچهها چه پسر و چه دختر ديدن صحنه مواد كشيدن پدر و مادرشان باشد و البته تفريح بعضي از پدرها آزار و اذيتهاي مختلف بچههاي شان باشد.
«زينب 10 ساله كه تو دره زندگي ميكنه اما الان مدتيه كه ازش خبر ندارم با يه مردي زندگي ميكنه» اين شروع حرفهاي نورالدين برادر زينب است كه فكر ميكند در معامله كودكان خواهرش او را دور زدهاند و پول فروش بچهها را مردي كه با او زندگي ميكند به جيب زده است.
جاده امامزاده داوود را تا آخر كه بروي به كوچههايي ميرسي كه صدها پله دارد و بايد آنها را آنقدر پايين بيايي تا به دره برسي. اينجا زباله حرف اول را ميزند تا چشم كار ميكند زباله است. از ميان آنها بايد رد شوي تا به يكي از پاتوقها و بعد به خانه زينب برسي. پشهها و مگسها دورت جمع ميشوند. صاحبخانه به شرطي خانه را به زينب و مردي كه با او زندگي ميكند داده كه زينب از آن جا خارج نشود. ساعت حدود سه بعدازظهر است و زينب تازه بيدار شده. تمام اتاق را بوي مواد گرفته و نفس كشيدن بسيار سخت است. يك سماور كوچك و يك دست تشك تمام جهيزيه زينب 28 ساله است.
زينب قهر كرده و حرف نميزند. او توسط طرح مادرانه جمعيت امام علي(ع) شناسايي شده و بچه سوم را اين جمعيت دانشجويي فعال در زمينه معضلات اجتماعي به بهزيستي داده است تا فروخته نشود. حالا زينب بو برده و حرف نميزند. يك رود كوچك از ميان درختها دره را به دو بخش تقسيم كرده و راهي ميان اين دو بخش وجود دارد. چوبدار آخر مسير ايستاده و هركسي كه از آن جا ميخواهد رد شود بايد با او هماهنگ شود. حتي نورالدين را هم او صدا زد.
زينب يكي از 123 هزار زن معتاد
آرمان كه با زينب زندگي ميكند و خيلي دوستش دارد، ضبط ميزند. كار رسمي اين دره سرقت است. زينب نه خودش نه بچههايش شناسنامه ندارند. بچههايي كه پيش او نيستند. خودش هم پول را به بچه ترجيح ميدهد. دروازهغار كه بروي تكليف مشخص است كه بچهها بايد چه كارهايي انجام دهند اما اينجا هيچ چيزي مشخص نيست، ساعتها طور ديگر حركت ميكند.
29 بهمن 1392 نوشتم كه خريد و فروش بچه در دروازهغار از صدهزار تا پنج ميليون تومان بود اما اينجا شايد نرخها فرق كند. نورالدين فكر ميكند كه بچه سوم را زينب فروخته و به او پول نداده است و از هيچ چيز ديگري خبر ندارد. «اين آرمان بچه را 12 ميليون فروخته و همه اين پول رو همون شب تو قمار باخته، اصن به من چه من ميخواستم به خودشون كمك كنم وقتي نميخواد من كاري ندارم.»
آمار معتادان زن در كشور در پنج سال گذشته، از 2.5 به 3.9 درصد رسيده است. معني اين آمار آن است كه 5 سال پيش، از هر 20 معتاد ايراني يكي زن بوده و اكنون تقريبا از هر 11معتاد ايراني، 10نفر مرد و يك نفر زن است. براساس آمار رسمي ستاد مبارزه با موادمخدر كه در بهمن ماه سال 1392 در اختيار رسانهها قرار گرفت، هماكنون يك ميليون و 325هزار معتاد در كشور وجود دارد كه با احتساب 3.9 درصد معتاد زن در اين بين، تعداد زنان معتاد در حال حاضر حدود 123 هزار نفر است.
اينجا قطب سكوت است، فقط هر چند دقيقه صداي تق فندك ميآيد و پايپي پر از دود ميشود. بوي فاضلاب تندي ميآيد تمام فاضلاب منطقه به داخل دره ريخته ميشود. همين جايي كه پاتوقها وجود دارد. دره از سطح خيابان خيلي پايين تراست و اگركسي حالش بد شود تقريبا محال است كه به راحتي به خيابان و درمانگاه برسد. كل اين منطقه يك درمانگاه بيشتر ندارد. مردمي كه اينجا زندگي ميكنند علاوه بر قوميتهاي ايراني شامل دو رگههاي افغان و ايراني هم هستند كه تعداد زيادي از آنها در اين منطقه حضور دارند. خريد و فروش و به دنيا آوردن بچه يكي از مشاغل پردرآمدشان است. از 40 هزار تومان تا شايد 20 ميليون تومان. پسر پنج، شش سالهيي روي تنه بي رمق درخت بالا و پايين ميپرد. ميخندد و معلوم نيست در فكرش چه چيزي در گذر است و قرار است چه كاري كند.
آخرين آمار مربوط به اعتياد زنان را آخرين بار عبدالرضا رحماني فضلي، وزير كشور و دبير كل ستاد مبارزه با مواد مخدر اعلام كرد، وي در اين باره گفت: «نزديك به 6 ميليون ايراني با اعتياد درگير هستند و سهم زنان معتاد بيش از 123 هزار نفر است.» در بخشي ديگر از اين آمار آمده است كه حدود 63 درصد معتادان متاهل هستند كه سهم زنان در اين ماجرا كم نخواهد بود.
هر كسي روايت خودش را از خريد و فروش دارد
كسي نميداند واقعا بچههاي زينب و خيلي از دختران اين دره چگونه و به چه قيمتي فروخته شده و ميشوند. هر كدامشان با تصور خودشان روايت ميكنند و شايد حتي ندانند چه كسي آنها را خريده است. خود زينب درباره بچههايش گفته بوده كه دومي را 250 هزار تومان فروخته و اولي را نزديك به 40 هزار تومان. اما نورالدين حرفهاي ديگري به ما زد. صداي دعوا ميآيد؛ مردي درشت هيكل كه موبايلش را در يك دست دارد و در دست ديگر مواد است به التماس يكي از معتادان پاتوق اينگونه جواب ميدهد «20 تومن بده تا حسابت صاف بشه بهت يه خورده شيشهام ميدم» مرد از آن سمت التماس ميكند كه «حالا فقط اين بار، خواهش ميكنم، تورو خدا» اما پاسخ همان پاسخ قبلي است.
در كنار تمامي حوادثي كه در دره است اينجا كودكان معتاد هر روز بيشتر ميشوند. كودك دوساله، هفت و 13 ساله. پدر خانواده كه ميخواهد مشغول مصرف شود بچهاش را هم بغل ميكند و با هم مواد ميكشند. پديدهيي كه باعث مسموميت شديد ميان كودكان و گاهي اوقات هم ميان نوزادان ميشود. عرشيا نوزاد چهار ماههيي بود كه چند ماه پيش به همين علت فوت شد. شايد تنها تفريح بچهها چه پسر و چه دختر ديدن صحنه مواد كشيدن پدر و مادرشان باشد و البته تفريح بعضي از پدرها آزار و اذيتهاي مختلف بچههاي شان. اينجا كم به دختران آسيب نميرسد. دره به اين كارها معروف است.
زينب از زماني كه با آرمان زندگي ميكند كمي آرامتر است. دوري او از نورالدين كمي آرامشش را بيشتر كرده و حالا با خيال راحت در كنار آرمان شيشه ميكشد و بچه هايش شايد در طرف ديگري از شهر زندگي ميكنند. شايد خوب شايد بد. چه فرقي ميكند، اينجا زندگي مكث كرده و حركت نميكند، صبح و شب با همديگر فرقي ندارند، جريان زندگي از داخل شيشه پايپي در گذر است، اين رود كوچك هم حركتي ندارد و گنداب شده است، همان جايي كه بعد از مصرف ميآيند و سرشان را داخل آن ميشورند.
پناهگاهي براي دختران
همه به خط نشستهاند و در هواي خوب فرحزاد مشغول مواد كشيدن هستند، اينجا فقط شيشه ميكشند. هنوز نورالدين به ما نرسيده كه مردي با لباس شيك و خيلي اتوكشيده به چوبدار ميرسد و با او آرام صحبت ميكند. چوبدار كسي را صدا ميزند. با دست راست پول را ميدهد و با دست چپ جنس را ميگيرد. شايد كمتر از يك دقيقه طول كشيد. مرد جنس را در كيف چرمياش ميگذارد و دره را ترك ميكند. بچههاي جمعيت ميگويند بعضي موقعها ماشينهاي گرانقيمتي از بالاي دره ميآيند و جنسشان را ميخرند و ميروند.
نورالدين با دستهكليدي در دست و شانههاي خميده از دور ميآيد. روي درخت خشك و بريده شدهيي مينشيند و حالا حسابي از زينب شكايت ميكند. «بچه اول رو يه كاسب فروخت به خانوادهيي كه بچه ميخواستند، حدود 5 تا 6 ميليون كه يك ميليون رو به ما داد و بقيه را خودش برداشت، من هميشه خواستم به زينب كمك كنم اما خودش نميخواد كه از اين دره بره و نجات پيدا كنه. شهرداري قراره اينجاها رو خراب كنه به آقام 200 ميليون تومن پول ميده ما هم ميريم اون اينجا بمونه با آرمان زندگي كنه».
صداي نورالدين آرام است اما داستانهايي كه تعريف ميكند همه درست نيست. در ميان حرفهايش چوبدار دوتا مشتري ديگر هم دارد. دو دختر كه مانتوهاي شيك و تميزي به تن دارند ميآيند و بعد از چند جمله به سمت پاتوق ميروند. «تازه وارد هستند و تازه معتاد شدند.» نورالدين حالا وسط شكايت هايش از زينب ماجراي دختران دره فرحزادي را تعريف ميكند. «من اينجا خونه يا اتاق زياد دارم اين دخترها كه فرار ميكنند و اينجا ميآيند، خونهها را مرتب ميكنم و به آنها خونه ميدهم تا اينجا راحت زندگي كنند تا شايد ترك كنند اما آنها تشنه هستن، تشنه موادن، مثل كسي كه تو صحرا آب ديده.» دره فرحزاد يكي از مكانهايي است كه دختران فراري به آنجا پناه ميبرند. اما داستان اينگونه كه نورالدين تعريف ميكند نيست.
هديه دختري 23يا 25 ساله است كه روزي از خانه فرار كرده و به دره پناه آورده است. نورالدين به او اتاقي داده است، اما اتاقي كه هديه در آن حبس بوده و با مشقت زيادي موفق به فرار از آن جا شده است. تا بعدا توسط جمعيت دانشجويي امام علي به بهزيستي سپرده شود. به گفته بچههاي جمعيت او پس از اينكه با نورالدين زندگي كرده مشكلات رواني و بدني زيادي پيدا كرده است، اما حالا پيش بهزيستي است. يكي از رسوم اين دره جهنمي اين است كه از دختران فراري به عنوان پيشكشي در مهمانيها استفاده ميكنند. هديه و صدها دختر ديگر اين اتفاق براي شان افتاده است. دره محل آزار و اذيت دختران است. بچهها از درخت بالا ميروند و تنها اوقات فراغت تابستاني شان پرتاب سنگ در آب است و بعد خيره شدن به حرف زدن نورالدين.
تخريب دره و افتتاح محله جديدي براي آنها
شهرداري سالهاست كه قراراست اين منطقه را تخريب كند و به بعضي از خانههاي آن جا رقمهايي براي خريد خانههايشان پيشنهاد كرده است. تقريبا از روي نقشه فرحزاد كه نگاه كنيد تمامي اين منطقه تخريب ميشود و تمام اين مردم احتمالا به محله ديگري مهاجرت ميكنند و چند سال بعد بايد اين گزارش را از محله ديگري بنويسيم. وضعيت خطرناك بهداشت در اين دره يكي از مهمترين نكات نگرانكننده است. تقريبا به جز خانههاي يك شبه ساز در اين دره هيچ چيزي پيدا نميشود. بهزيستي حمايتي از مادراني مثل زينب نميكند. نورالدين در بخش پاياني صحبتهايش ميگويد: «حالا ديگه برام مهم نيست كه زينب چيكار ميكنه و اصن بچهها رو چيكار كرده، ميفروشه نميفروشه مهم نيست. ما با آقام از دره ميريم و اون اگر تونست ترك كنه شايد بهش گفتيم كجا بياد.» خود نورالدين بهشدت معتاد است و حالا چرا خودش را قهرمان جلوه ميدهد واقعا معلوم نيست.
دخترهايي كه تازه وارد دره شدهاند و مانتوهاي آبي و تميزي به تن دارند حالا مواد را خريده و كشيدهاند و با خندهها و قهقهههاي بلند از اينور آب به آنور آب ميروند، قطعا به زودي دوباره اينجا بر ميگردند. آرمان از اتاق بيرون ميآيد زنجير محكمي را كه دور در است باز ميكند تا با زينب صحبت كنيم، او ميرود تا دوش بگيرد. ميگويد جواب آزمايشهاي زينب خوب بوده و حالش بهتر است اما نميدانم چرا الان صحبت نميكند.
ما ميدانيم چرا او صحبت نميكند، زينب چند ميليون تومان را براي بچه سومش از دست داده و حالا فهميده چه شده است. آرمان سرش داد ميكشد كه چرا حرف نميزند اما فايدهيي ندارد.
در را ميبنديم. ظهر تابستان است و گرماي هوا نزديك 43 درجه، هركسي كه موادش را ميكشد نزديك آب ميآيد سرش را داخل آب ميكند و وقتي تميز شد ميرود دنبال كارش. مردم دره ساعت زندگيشان با مردم عادي فرق دارد، ساعت بيدار شدن نزديك به سه بعدازظهر است و هر چه به شب نزديك ميشويم كار آنها بيشتر ميشود. اينجا مواد كشيدن هر چه به شب نزديك ميشويم بيشتر ميشود و پاتوقها شلوغتر ميشوند. اينجا كسي تنها نيست و همه در كنار هم زندگي را دود ميكنند و به آسمان ميفرستند.
آمار معتادان زن در كشور در پنج سال گذشته، از 2/5 به 3/9 درصد رسيده است. معني اين آمار آن است كه 5 سال پيش، از هر 20 معتاد ايراني يكي زن بوده و اكنون تقريبا از هر 11معتاد ايراني، 10نفر مرد و يك نفر زن است. براساس آمار رسمي ستاد مبارزه با موادمخدر هماكنون يك ميليون و 325هزار معتاد در كشور وجود دارد كه با احتساب 3/9 درصد معتاد زن در اين بين، تعداد زنان معتاد در حال حاضر حدود 123هزار نفر است
اينجا كودكان معتاد هر روز بيشتر ميشوند. كودك دوساله، هفت و 13 ساله. پدر خانواده كه ميخواهد مشغول مصرف شود بچهاش را هم بغل ميكند و با هم مواد ميكشند. پديدهيي كه باعث مسموميت شديد ميان كودكان و گاهي اوقات هم ميان نوزادان ميشود. شايد تنها تفريح بچهها چه پسر و چه دختر ديدن صحنه مواد كشيدن پدر و مادرشان باشد و البته تفريح بعضي از پدرها آزار و اذيتهاي مختلف بچههاي شان باشد.
منبع: اعتماد ملی
ارسال نظر