|
|
امروز: دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۰۲:۲۹
کد خبر: ۲۳۵۷۰۱
تاریخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۳۹۷ - ۱۷:۳۵
یادم می‌آید یک زمانی در دوره اصلاحات با آقای زیدآبادی در مناظره‌ای در دانشگاه شرکت کردیم. ایشان یک موضعی را مطرح کرد. گفتم اتفاقا من هم قبول دارم. وی بلافاصله گفت همین که مهاجری از این موضع حمایت کرد معلوم است موضع من غلط است و من از این دست برمی‌دارم.
می‌خواهم بگویم اگر یک احمدی نژاد دیگری در این کشور بروز پیدا کرد من مقصرش را فقط اصلاح‌طلبان می‌دانم. هیچ تقصیری را متوجه هیچ گروهی نمی‌دانم یعنی اصولگرایان خیلی زرنگ باشند با همین ۱۰ و ۱۲ میلیون رای در جامعه پیش می‌روند، اما پاس گل‌هایی که غضنفرهای اصلاح‌طلبان می‌دهند می‌توانند میزان رای رقیب را افزایش دهند.

 روزنامه آفتاب یزد نوشت: «محمد مهاجری متولد۱۳۴۰، را پیشتر با روزنامه کیهان می‌شناختند؛ هر چند او در جام جم و دیگر جاها از جمله همشهری نیز بوده است و اما این روزنامه‌نگار اصولگرا را این روزها با توئیت‌های پر سر و صدایی که با هشتگ #مااصولگراها به شهرت رسیده می‌شناسند.

محمد مهاجری به طرز توصیف‌ناپذیری خود را اصولگرا می‌داند و برای اثبات اصولگرایی خود حتی حاضر است شهادتین سیاسی بر زبان جاری سازد؛ شهادتینی که قطعاً جمع کثیری از اصولگراها و نه #مااصولگراها آن را دالّ ِ بر اصولگرایی او نمی‌دانند؛ خاصه وقتی برخی توئیت‌های او را شاهد مثال بیاورند.

مهاجری در ۵ خرداد ۱۳۹۶ رسماً وارد توئیتر می‌شود. خود او در این باره و ذیل یک توئیت در توضیح چرایی پناه آوردن به این فضا را این گونه توصیف می‌کند: «از بس این و آن گفتند، یادداشت‌هایت کوتاه است و به درد توئیتر می‌خورد، اغفال شدم و یک اکانت ایجاد کردم. تا چه پیش آید.» و کمی بعد این توئیت را به توئیت قبلی می‌افزاید تا شروع پر سر و صدایی داشته باشد: «روزی که آقای نادران شد مشاور اعظم آقای رئیسی، دلم قرص شد که سید می‌بازد...»

داستان توئیت‌های محمد مهاجری در نوع خود قابل تامل است؛ تا ۲۲ آبان ۱۳۹۶ از هیچ هشتگی(#) بهره نمی‌برد. نخستین بار در ۲۹ آبان به طرزی ناقص از این عبارت یعنی ما+#+اصولگراها استفاده می‌کند: (#زیباکلام یک میلیاردو۲۵۰میلیون تومان برای کمک به #زلزله‌زدگان پول جمع کرد. کاش یکی از ما #اصولگرایان پرمدعا (دست کم به لحاظ سیاسی هم‌وزن زیباکلام) از مردم کمک می‌خواست تا ببینیم چندمرده حلاج است.) و اما هشتگ (#مااصولگراها) رسما در ۱۵ آذر ۱۳۹۶ و با این متن متولد می‌شود: «علامه طباطبایی درباره #پیامبر (ص) می‌نویسد: خوش‌خلق و نرمخو بود، فحاش و عیب‌جو و فریادکن و خشن و افراطی و تفریطی نبود. اما وقتی حقی پایمال می‌شد از شدت خشم، کسی او را نمی‌شناخت... با این خصلت‌ها اگر پیامبر امروز در میان ما بود حاضر بودیم از خودمان بدانیمش، #مااصولگراها؟!»

با او از هر دری حرف زدیم اما وقتی به سراغ شخصیت و لایه‌های پیدا و پنهان آن رفتیم، گفت: «ارزشی ندارد! بیایید به مباحث مهم‌تری بپردازیم!» ابایی ندارد که خود را از دوستان علی لاریجانی بداند! حتی می‌گوید: «اگر ایشان صلاح بداند باز هم با او همکاری خواهم کرد.» لابد بر اساس شناخت به این باور رسیده که باید به این شناخت و باور احترام گذاشت.

مهاجری خیلی وارد زمین بازی اصلاح‌طلبان نمی‌شود! معتقد است حتی اگر بهترین دوستان او از میان اصلاح‌طلبان انتخاب شده باشند، باز هم بین او و اصلاح‌طلب‌ها سنخیتی وجود ندارد و لابد معنای حرف او این است که برخی بی‌خود دغدغه لغزیدن و چرخیدن وی از اصولگرایی به اصلاح‌طلبی نداشته باشند. این روزنامه‌نگار کهنه‌کار آن طور که می‌گوید به دنبال حرف «نو» می‌گردد! از کلیشه و تکرار بیزار است و بیشتر از آن که به فکر دیده شدن باشد می‌خواهد حرف‌هایش شنیده شوند و تاثیراتی بر جای گذارد.

مصاحبه یک ساعته آفتاب یزد با محمد مهاجری قطعاً دارای نکاتی است که می‌تواند ما را به نقد و روزنامه‌نگاری علمی نزدیک‌تر کند.

آیا محمد مهاجری از بُعد شخصیتی تاکنون خود را به ادوار مختلف تقسیم‌بندی کرده است و اگر پاسخ آری است آیا در ادوار مختلف به یک گونه بوده است؟

خیلی دوست ندارم مصاحبه درباره شخص خودم باشد و به نظرم ارزشی نمی‌تواند داشته باشد.

به هر حال شما دارای سوابقی و دورانی در فعالیت‌های مختلف پژوهشی و علمی و رسانه‌ای بوده‌اید، آیا در این زمینه آن را به دوره‌هایی تقسیم کرده‌اید؟

نه واقعا! شاید انسان در زندگی اش دارای دوره‌های مختلفی باشد که بتوان تقسیم‌بندی کرد ولی آن چه دوره سیاسی و فرهنگی مد نظر شما باشد این است که مدتی در کیهان بودم و بخشی نیز کار پژوهشی انجام داده‌ام. بعد از مدتی به سراغ کار تلویزیونی رفتم. بعد از آن مدتی در روزنامه جام جم و همشهری و سروش و سیاست روز بودم. گهگاهی کلاس روزنامه‌نگاری داشته‌ام، همه این‌ها همانند زنجیره‌ای به هم پیوسته است. من فقط زندگی کرده‌ام و کار خاصی نکرده‌ام که بخواهم وجه تمایزی برای خودم قائل باشم.

یعنی امروز که در مهرماه سال ۹۷ هستیم با همان مهاجری اردیبهشت سال ۷۵ مواجه هستیم؟

دکتر شریعتی جمله‌ای دارد که می‌گوید: «از من می‌پرسند چرا نظرات و جملاتت نسبت به قبل تغییر کرده است در حالی که من از پرسیدن این سوال بسیار تعجب می‌کنم. من اگر نسبت به قبل تغییر نکرده بودم باید به من اعتراض می‌کردید نه این که حالا تغییر کرده‌ام و موضع ام رشد کرده معترض باشند.» فیلسوفی [دیدگاه ملاصدرا بر همین پایه استوار است اما این جمله را هراکلیتوس] می‌گوید: «دوبار نمی‌توان در یک رودخانه شنا کرد.» و باید دوران‌ها با هم تفاوت داشته باشد.

شما گفتید این فعالیت‌ها زنجیره به هم پیوسته‌ای است اما زنجیره‌ای که هر حلقه با حلقه قبلی فرق دارد؟

اگر منظورتان این است که وقتی در کیهان بوده‌ام مواضعم یک جور دیگر بوده و حالا جور دیگری است باید بگویم من همیشه خودم را اصولگرا می‌دانستم و الان هم اصولگرا می‌دانم و هیچ وقت با جریان اصلاح‌طلب به لحاظ بنیان‌های‌اندیشه‌ای هم‌خوانی نداشته‌ام و انتقاداتی به آن دارم.

من معتقدم برخی از اصلاح‌طلبان مبنای تفکرشان از مبنای دینی فاصله گرفت. تفکر اصلاح‌طلبی برخی از اصلاح‌طلبان منبعث از تفکر لیبرالیسم غربی شد که اسلام را نیز بر آن سوار می‌کردند یا به عبارت دیگر رنگی هم از دین به آن می‌پاشیدند. به نظر من آقای خاتمی به دین از بیرون نگاه می‌کرد و نگاه برون دینی داشت. خیلی از اصلاح‌طلبان این گونه‌اند من هیچ گاه با این نگاه همراه نبودم و در واقع اصلاح‌طلب به حساب نمی‌آیم. نبودم. اما اینکه ممکن است در فرایند عمل سیاسی برخی از رفتارهای من مانند آن‌ها باشم منکر نیستم. معتقد نیستم اگر اصلاح‌طلبان حرف درستی زدند صرفا به خاطر گوینده اش آن را رد کنم.

یادم می‌آید یک زمانی در دوره اصلاحات با آقای زیدآبادی در مناظره‌ای در دانشگاه شرکت کردیم. ایشان یک موضعی را مطرح کرد. گفتم اتفاقا من هم قبول دارم. وی بلافاصله گفت همین که مهاجری از این موضع حمایت کرد معلوم است موضع من غلط است و من از این دست برمی‌دارم.

در حالی که امام علی(ع) می‌فرماید ببینید چه حرفی گفته می‌شود نه این که چه کسی آن را می‌گوید. [انظر الی ماقال و لا تنظر الی من قال]

عرض می‌کردم که ممکن است در فرآیند عمل سیاسی روشم با برخی اصولگراها همراه باشد. این موضوع اختصاص به من ندارد. خیلی اوقات مواضع دو جناح در جاهایی به هم نزدیک می‌شود.

فضای مجلس هفتم را به یاد دارید. افرادی مانند افروغ و خوش چهره که به نوعی نقد درون گفتمانی را مطرح کردند، آیا به نقد درون گفتمانی اعتقاد دارید؟

جریان اصولگرایی بزرگترین اشتباهش گریز از «نقد درون گفتمانی» است. اگر امروزه می‌بینیم که جریان اصولگرا دچار پوسیدگی از درون شده به این دلیل است که نقد درون گفتمانی را قبول ندارند. علی رغم شعارهایی که می‌دهند جوان گرایی را قبول ندارند. می‌گویند جوان‌ها هم باشند اما مانند ما فکر کنند یعنی این که آنها مستقلا فکر نکنند.‌ اندیشه‌شان را حاضر نیستیم مستقل بدانیم من با اطلاع می‌گویم در بدنه اصولگرایی بالای ۸۰ درصد جوانان تفکرات و سلایق نسل گذشته‌شان را قبول ندارند. اصل‌ اندیشه اصول گرایی را قبول دارند اما روش‌ها را قبول ندارند و یا متدهلی مقابله با موضوعات روز را قبول ندارند. اما جریان اصولگرایی این را نمی‌پذیرد که باید انقلابی در خودش اتفاق بیفتد.

من خیلی از اصولگرایان انتقاد می‌کنم وآن هشتگ مااصولگراها که مشهور شده در واقع هدفم آسیب‌شناسی است. حرف می‌زنم تا جریان اصولگرا به خودش بیاید. غصه می‌خورم که چرا جریان اصولگرا باید این همه فشل باشد. چرا اصولگرایان باید خودشان را هزینه نهادهایی در کشور کنند که شاید واقعا کارشان را قبول ندارند.

بحثی مطرح شد به نام «نواصولگرایی» که بعضی از رسانه‌ها تلاش کردند این را به پای قالیباف بنویسند. ما با چند تن از تحلیلگران و منتقدین صحبت کردیم گفتند این موضوع«نو اصولگرایی» یک بحث کهنه است. اعتقاد شما نیز این است که زمان بر آن طی شده است؟

صرف نظر از این که این بحث را کهنه یا نو بدانم می‌خواهم بگویم همین‌اندازه که بخشی از جریان اصولگرایی قبول دارد که تفکر جناح اصولگرا کهنه است و باید نو شود. این خودش یک اتفاق مثبت است. من در مورد آقای قالیباف معتقدم نواصولگرا نیست. چون سابقه ایشان از سال ۸۴ در آخرین روز که از نیروی انتظامی رفت و کاندید رئیس جمهوری شد تا به امروز نو اصولگرا نیست و اتفاقا می‌خواهم بگویم در بسیاری از مواقع به جریان تندرو اصولگرا نزدیک است. در انتخابات ریاست جمهوری پارسال هم این طور بود. الان ایشان دارد پرچم نواصولگرایی را در دست می‌گیرد. معنایش این است که دست‌ کم بخشی از روش‌هایی که در جریان اصولگرایی اتفاق افتاده و باعث فرونشست آن شده را قبول ندارد. من این را به فال نیک می‌گیرم حتی با سابقه‌ای که قالبیاف دارد که سابقه‌ای نیست که پرچم‌دار جریان باشد همین‌اندازه موضوع را اقدامی مثبت و قدمی رو به جلو می‌دانم.

یک مقدار تکمیل‌تر بخواهید توضیح دهید این نواصولگرایی در امتداد همان نقد درون گفتمانی فراموش شده است؟

امیدواریم این باشد، اما چیزی که استشمام می‌شود این نیست. یعنی بالاخره دارد سال ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ نزدیک می‌شود. جریان اصولگرا برای این که بتواند در انتخابات سال ۱۴۰۰ موفق باشد باید بالاخره یک اتفاقاتی درونش بیفتد. یک چیزی اتفاق بیفتد که جامعه مخاطبش قبول کند که از حالت افسردگی بیرون آمده است. بنابراین من این موضوع نواصولگرایی را انتخاباتی می‌بینم تا نقد درون گفتمانی!

منهای سال ۵۷ که شروع انقلاب است یک تاریخ‌هایی داریم که مهم است پایان جنگ و رحلت امام خمینی(ره) و سال ۷۶ و سال ۸۴ و...اگر این سال‌ها را نگاه کنیم بین سال ۸۴ با ۹۲ از نظر تغییر انگاره‌های سیاسی کدام را عقلانی‌تر و تاثیرگذارتر می‌بینید.

سوال شما را از منظر جناح خودم جواب می‌دهم. در سال ۸۴ یک اتفاقی افتاد که اصولگراها با همه ادعای عقلانیت سیاسی کلاه گشادی به سرشان رفت و تا زانویشان آمد و آن احمدی نژاد بود. در واقع جریان اصولگرا بعد از دوران ۷۶ تا ۸۴ که ریاست جمهور آقای خاتمی بود تصور می‌کرد که احتمال این که اصولگرایان رای بیاورند خیلی بیشتر است. همین باعث یک غروری در جریان اصولگرایی شد به همین دلیل هم می‌بینیم در جریان اصولگرایی لاریجانی و قالیباف می‌آید. ولایتی هم اعلام آمادگی می‌کند و احمدی نژاد هم می‌آید. این مغرور بودن باعث شد هیچ وحدتی در بین جریان اصولگرا نباشد. از این رو احمدی نژاد دینامیتی را بین جریان اصولگرایی منفجر کرد و جریان را از هم پاشید. بعدها هم جمله‌اش معروف بود که جریان اصولگرا برای من کاری نکرده من اصلا اصولگرا نیستم. در واقع در سال ۸۴ پایش را روی دوش اصولگراها گذاشت و بالا رفت و از نردبان اصولگرایی صعود کرد و بعدش هم نردبان را پرت کرد تا بعد از آن کسی بالا نیاید بعد هم یک سری اقداماتی انجام داد که جریان اصولگرا احساس کرد برای بقای خود مجبور است از او حمایت کند. اینکه برخی از اصولگرایان می‌گویند دولت اول احمدی‌نژاد دولت خوبی بود چون مقهور رفتارهای پوپولیستی احمدی نژاد بودند من بر عکس دوستان معتقدم دولت اول احمدی نژاد پایه‌ها را محکم کرد و در دولت دومش محکم‌تر ایستاد.

احمدی‌نژاد از سال ۸۲ که شهردار شد با جریان اصولگرا بازی می‌کرد. به طوری که جریان اصولگرا آچمز شد و دیگر نمی‌توانست از جریان دیگری به جای او دفاع کند. در سال ۸۸ آیا جناح اصولگرا اصلا می‌توانست از کاندید دیگری دفاع کند؟ نمی‌توانست. از این رو ۹۰ درصد جریان با همه اختلافاتی که با او داشتند پشت سر او ایستادند. در واقع اصولگراها همان طور که گفتم آچمز شدند. در سال ۸۴ اصلاح‌طلبان هم یک اشتباه بزرگ کردند. آنها هم مثل اصولگرایان متحد نشدند در حالی که اگر از آن چند کاندیدا یک نفر باقی می‌ماند چه بسا در سال ۸۴ تاریخ به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. شاید اگر همه برای‌ هاشمی به کنار می‌رفتند احتمال داشت احمدی نژاد به مرحله دوم راه پیدا نکند.

در سال ۹۲ به نظر می‌رسید جریان اصولگرا احساس باختن را از قبل کرده بود. سعی می‌کرد با زاویه گرفتن از احمدی‌نژاد خود را تبرئه کند، اما نتوانست.هنوز هم ما داریم هزینه پشتیبانی از احمدی‌نژاد را می‌دهیم. در سال ۹۲ روحانی که خیلی هم اصلاح‌طلب محسوب نمی‌شد آمد. او خود را زاویه‌دار از احمدی‌نژاد و جریان تند اصولگرا نشان داد توانست بر رقیب پیروز شود. اصولگراها هم ساکت نبودند و توانستند همچنان با توجه به مخالفتی که با احمدی‌نژاد داشتند بخشی از جامعه و حتی جامعه‌ای که طرفدار احمدی‌نژاد بود را داخل جریان اصولگرایی محفوظ نگه دارند و بگویند بالاخره اگر احمدی‌نژاد خطا کرد مجموع دولت و فعالیت‌ها بد نبود به همین دلیل روحانی در سال ۹۲ این موفقیت برایش به وجود آمد اتفاقی که افتاد اصولگرایان از روز اول شروع به تخریب روحانی کردند نتیجه‌اش این که در سال ۹۶ تعداد رای روحانی بیشتر از سال ۹۲ شد. چون جامعه نسبت به اصول گراها میزان اعتمادشان برنگشته بود. در سال ۷۶ خاتمی ۲۰ میلیون رای و در ۸۰ تعداد ۲۲ میلیون رای آورد و با وجود تخریب‌ها بیشتر شد همین اتفاق سال ۹۶ برای روحانی افتاد.

از نظر سیاسی اتفاقات سال ۸۴ را عقلانی‌تر می‌دانید یا سال ۹۲ را؟

رشد حوادث در سال ۸۴ خیلی زیاد بود و به نظرم به همان نسبتی که سرعت رشد خیلی بالا بود احساسات در جامعه نه فقط در مردم در سیاستمداران و نخبگان نیز رشد کرد. طبیعی است که وقتی احساسات رشد می‌کند عقلانیت مقام بعدی را پیدا می‌کند.

این هشتک معروف «مااصولگراها» آیا شامل احمدی نژاد نیز می‌شود؟

هشتگ ما اصولگراها به نظرم شبیه هر اصولگرانمایی است که در واقع مردم را پای دیوار اصول گرایی گذاشته و می‌خواهد از دوش او بالا برود.

یعنی «مااصولگراها» یک طعنه و کنایه است؟

کاملا همین جور است. مخاطبینش خودشان فهمیدند که چه کسانی هستند یعنی فهمیدند اشاره به چه جریانی دارد. در واقع جریانی است که خردورزی را قبول ندارد و فکر می‌کند با توهین به دیگران می‌تواند به جایگاهی دست پیدا کند. متاسفانه باید بگویم افرادی که شیوه‌های ماکیاولیستی برای ماندن در قدرت یا به عنوان یک حلقه سیاسی استفاده می‌کنند این هشتک برای آن کارکرد دارد. فکر نمی‌کردم که روزی این هشتگ مشهور شود.

منِ مخاطب وقتی توئیت‌های شما را دنبال می‌کنم با توجه به اصراری که ما روی اصولگراها داریم و تعریفی که الان ارائه دادید خیلی از این تعریف‌ها به جریان کیهان نزدیک است آیا شما مشخصا این حوزه مد نظرتان هست یا وسیع‌تر است؟

نه ربطی به کیهان ندارد من با شخص شریعتمداری...

نه. بحث من شریعتمداری نیست حلقه کیهان منظورم است.

با آن تعریفی که من کردم کیهان اگر موضع تند و ناخردورزانه بگیرد در آن می‌گنجد. اما در مجموع، هدفم افراد نیستند، بلکه رفتار و‌اندیشه است.

ما به ازای احمدی‌نژاد در جریان مخالف چه کسی را می‌شناسید.

اسم نمی‌برم. احمدی نژاد با توجه به رفتار پوپولیستی اش شاید در هیچ جا مشابه نداشته باشد. طبعا در جناح مقابل هم ما به ازا ندارد.

اما در این بعد که کلاه سر اصولگراها گذاشت و در این که بزرگ‌ترین ضربه را زد و دینامیت منفجر کرد، در بین اصلاح‌طلبان زیاد است. یعنی غضنفر در بین اصلاح‌طلبان هم زیاد است.

می‌خواهم بگویم اگر یک احمدی نژاد دیگری در این کشور بروز پیدا کرد من مقصرش را فقط اصلاح‌طلبان می‌دانم. هیچ تقصیری را متوجه هیچ گروهی نمی‌دانم یعنی اصولگرایان خیلی زرنگ باشند با همین ۱۰ و ۱۲ میلیون رای در جامعه پیش می‌روند، اما پاس گل‌هایی که غضنفرهای اصلاح‌طلبان می‌دهند می‌توانند میزان رای رقیب را افزایش دهند.

یک جایی جمله‌ای از شما نقل شده است که ایجاد موج سیاسی مداوم توانی است که فقط روزنامه کیهان دارد، آیا همچنان هم بر این عقیده هستید؟

نمی‌دانم کجا این را گفته‌ام. فکر کنم تاریخ ایرانی آن را منتشر کرده است.این مقدمه و موخره‌ای دارد. من گفتم بعضی از مطبوعات و رسانه‌هایی در ایران هستند که ذاتا توانایی زایش موج سیاسی‌شان بالاست، مثلا کیهان. ربطی به الان یا سال ۷۰ ندارد کیهان در موقع انقلاب و قبل از انقلاب هم همین طور بوده است. کیهان دارای فضای پررمقی بود. اما من معتقدم بعد از آمدن احمدی‌نژاد کیهان این سطح نفوذ خود را کم کرد. نفوذ رسانه از تیراژش نیست اشتباه نباید بشود. لوموند در فرانسه تیراژ اول را ندارد، اما به لحاظ اعتبار جایگاه بالایی دارد. کیهان هم تیراژش مهم نیست و شاید به ده هزار تا هم نرسد بلکه نفوذ معنوی‌اش روی برخی از نخبگان جامعه و افراد عادی وجود دارد. وقتی اینترنت وجود دارد تیراژ به معنای مخاطبین نیست کیهان بردش چند برابر تیراژش است با این وجود من می‌توانم بگویم ده-بیست سال پیش کیهان فضاسازی‌هایی می‌کرد که خیلی پررنگ می‌شد. بقیه رسانه‌ها هم حرف‌های کیهان را پوشش می‌دادند. ولی به نظرم الان رسانه‌های هم‌سو با کیهان چنین نمی‌کنند. دلایلش را نمی‌دانم. شاید سلیقه‌ای باشد. شاید هم نباشد.

ولی از حق نباید گذشت که کیهان از همان ابتدا روزنامه پرنفوذی بوده است چه در زمان شاه که بخشی از آن در دست آدم‌های مثلا مارکسیست آن زمان. بعد از انقلاب داماد آقای دکتر ابراهیم یزدی مدتی در آن جا رفت بعدش جریان چپ مارکسیستی همچنان در آن جا حاکم بود بعدش آقای خاتمی رفت. بعد آقای مهدی نصیری و بعدش شریعتمداری رفت. در همه این زمان‌ها همیشه به عنوان روزنامه تاثیرگذار مطرح بوده و امید است همچنان باشد.

در حادثه تروریستی اهواز این خبر از شما منتشر شد که ما برای بحران خبرنگار تربیت نکرده ایم من می‌خواهم فراتر از این ببینم اساسا ما خبرنگار تربیت کرده‌ایم؟

به هر حال این همه دانشجوی روزنامه‌نگاری و ارتباطات داریم. آنچه در فضای رسانه‌ای کشور می‌بینیم دست پخت همین‌هاست دیگر. به جوان‌هایی که وارد عرصه رسانه هستند به شدت امیدوارم.

با اتفاقاتی که در دهه هفتاد روی داد جریان رسانه‌ای معنی و مفهوم تازه‌ای پیدا کرد و اگر چه جریان اصلاح‌طلبان با تندروی آغاز شد، ولی به هر حال یک جمع ارتباطات خوانده‌ای وارد جریان رسانه‌ای شد. الان هم هست.

این که گفتم خبرنگار رزمی نداریم بزمی‌داریم را فراموش نمی‌کنم. در جریان حمله آمریکا به عراق خبرنگار الجزیره داخل بصره مستقر شده بود و خبرها را از آن جا می‌فرستاد، ولی خبرنگار صدا و سیما از این سمت مرز کمی دود را نشان می‌داد و جریان را رصد می‌کرد. این نشان می‌دهد خبرنگار الجزیره برای بحران تربیت شده است و خبرنگار ما هنوز تربیت نشده است. از خودم هم شروع می‌کنم، به هر حال بحران هم همیشه جنگ نیست. قصد توهین به هیچ یک از همکاران را ندارم ولی واقعا ما چند تا خبرنگار در کشورمان داریم که وقتی اتفاق بین‌المللی می‌افتد بتواند ۲۰۰ کلمه تحلیل بنویسد که منطبق با واقعیت باشد؟ تحلیل درست حسابی و آنی.

بحث جریان سازی و بحث فاصله گرفتن از کارکردهای علم رسانه که در این قالب است بعد در مواجهه با دو جناح وقتی به هم حمله می‌کنند یک عبارتی را به کار می‌برند که بعضی‌ها روزنامه نگاری نمی‌کنند و بولتن نگاری می‌کنند. مگر این بد است و اساسا شما این را قبول دارید که بعضی‌ها روزنامه‌نگاری نمی‌کنند و پرونده سازی و بولتن سازی می‌کنند من این را در بعد جریان سازی رسانه می‌خواهم بحث کنم.

روزنامه‌نگاری کار ویژه‌اش اطلاع‌رسانی و تحلیل خبر است. ابزار کارش خبر و محصول کارش تحلیل است. با این معنی بولتن‌سازی و جریان سازی هم کار او به حساب می‌آید. اما آن چه که ما از اصطلاح بولتن نویسی برداشت می‌کنیم روزنامه‌نگاری علمی و به خصوص اخلاقی نیست. اصطلاحا بولتن نویس به کسانی گفته می‌شود که خبرها را تقطیع می‌کند و احیانا تحلیل‌های نویسنده به عنوان خبر به خورد مخاطب داده می‌شود. بولتن‌نویس‌ها معمولا از چاشنی توهم و تهمت و دروغ هم استفاده می‌کنند و چون مخاطب‌شان خاص است و به آنها اعتماد دارد سعی می‌کنند ذهن او را به سمتی که خودشان می‌خواهند جهت بدهند.

به این ترتیب بولتن نویسی با تعریف ژورنالیستی زاویه و فاصله پیدا می‌کند. شیوه بولتن نویسی در واقع تبدیل رسانه به چماق است.

به عبارت دیگر بولتن نویس از همان ابزار روزنامه نگاری استفاده می‌کند، اما خبر را گزینش می‌کند، سانسور می‌کند، تقطیع می‌کند، برای جذابیتش دروغ و راست را در هم می‌آمیزد، فضای غیرشفاف ایجاد می‌کند، ابهام می‌سازد و نظایر آن.

سه واژه «دلواپسان»، «جریان انحرافی» و «اصحاب فتنه».آیا این سه واژه معادل «جبهه پایداری»، «اصولگرایی» و «اصلاح‌طلبی» است؟

خلق تعابیر و واژه‌ها و نسبت دادنش سال‌هاست در فضای سیاسی کشور ما رواج دارد. واژه "دلواپسان" را یادم نمی‌آید چه کسی درست کرد ولی هر کس درست کرد چسبید.

خودشان درست کردند گفتند دلواپس هستیم.

خب اول به عنوان نقطه مثبت گفتند، اما بعدها علیه خودشان تبلیغ شد.

بله تبدیل به ضد جریان شد.

برای نمونه وقتی شما کلمه "منافقین" را می‌شنوید ذهنتان کجا می‌رود؟ به احتمال زیاد با شنیدن این کلمه ذهنتان سراغ معنی لغوی آن یا نمونه‌های خیلی قدیمی آن در تاریخ اسلام نمی‌رود. بلکه متوجه گروهک تروریستی منافقین می‌شود یعنی "منافقین" به اسم خاص تبدیل شده. این را صرفا به عنوان مثال گفتم که مثال بعدی به ذهن نزدیک بشود. به همین سیاق وقتی کلمه"دلواپس" را می‌شنویم ذهن‌مان به سمت افراد تندرو در یک جناح خاص می‌رود.

تعبیر"جریان انحرافی" را هم معلوم نیست چه کسانی اختراع کردند.

می‌گویند از یادگاری‌های آقای‌هاشمی است که مابه ازایی در برابر جریان فتنه درست کردند.

نمی‌دانم. ولی خود به خود مصداقش آقای مشایی و باندش شد. برای آنها یک سری ویژگی‌ها تعریف کردند که عملا شد جریانی که حامی عرفان حلقه و خرافات و کارهای جادوگری است.حتی از موضوع غیبت امام زمان هم بهره می‌گرفتند. داستان بشقاب خالی گذاشتن سر سفره از همین جریان انحرافی بیرون آمد. البته گهگاهی تکذیب هم می‌کردند!

خیلی افراد هم تایید کردند که این کارها را می‌کنند

من هم شنیده‌ام... ولی در مورد جریان فتنه بلافاصله بعد از انتخابات ۸۸ این برچسب به بخشی از حامیان موسوی نسبت داده شد که در آتش زدن و شلوغ کردن و زیر سوال بردن نتیجه انتخابات و... دخالت داشتند. تیپ افرادی که تابلو فتنه به آنها نسبت داده شد، اصلاح‌طلبان بودند.

امروز از هر سه تا اسمی که ساخته شده به عنوان چماق استفاده می‌شود وگرنه خیلی از افرادی که این واژه‌ها به آنها نسبت داده می‌شود بیرون از تعریف آن قرار می‌گیرند.

آیا اصولگرایان بی معرفت هستند؟

درونشون بی معرفت هم هست. در بین اصلاح‌طلبان هم همین طور هست.

شما قرار بود فقط در زمین خود بازی کنید و به اصلاح‌طلبان کاری نداشته باشید! شما گفتید به جریان مخالف کاری ندارید.در دی ماه سال ۹۶ معترضین شعاری می‌دادند: «اصلاح‌طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» به نظر آقای مهاجری و با تکیه بر تجربیات روزنامه نگاری و ژورنالیستی که دارد از بعد احزاب و انگاره‌های سیاسی و چپ و راست واقعا ماجرا تمام است؟

من اهداف این افراد را نمی‌دانم.

این را مردم گفتند. نه اصولگراها و نه اصلاح‌طلب‌ها. آیا واقعا ماجرا تمام شد؟

اگر ماجرا تمام می‌شد که الان ما اینجا نبودیم و این مصاحبه هم انجام نمی‌شد! پس تمام نشده.

کسانی که این شعار را می‌دادند دنبال این بودند که بگویند کل نظام تمام شده است. آن‌ها می‌خواستند یک دو قطبی از اصلاح‌طلب و اصولگرا درست کنند و بگویند ماجرا تمام است در حالی که همین که شما به عنوان یک اصلاح‌طلب با من اصولگرا نشسته‌ایم و داریم حرف می‌زنیم موید این است که اصولگرا و اصلاح‌طلب وجود دارد و تمام نشده است.

با این حال اگر نه اصلاح‌طلبی و نه اصولگرایی در جامعه وجود نداشته باشد اتفاق بدی در جامعه نمی‌افتد! مردم دنبال علایق دیگر و زندگی سالم‌تر و حفظ محیط‌ زیست و تحکیم مبانی دین شان و پیوند خانوادگی و زندگی شان و آرامش پیدا می‌روند! من اصولگرا و شمای اصلاح‌طلب وقتی سنگ پرت می‌کنیم و شیشه همدیگر را می‌شکنیم خرده شیشه‌هایش روی سر مردم می‌ریزد. یعنی مردم بی آن که تقصیر داشته باشند هزینه می‌دهند.

من فکر می‌کنم اگر روزی ویروسی تشکیل شود که بتواند اصولگرا و اصلاح‌طلب را حذف کند و کاری به کار مردم نداشته باشد آن روز می‌تواند روز شادی مردم باشد. (با خنده)

آقای مهاجری در انتخابات سال ۱۴۰۰ در تیم لاریجانی خواهد بود؟

مهاجری از ۵ دقیقه بعدش هم خبر ندارد!

من آقای لاریجانی را به خاطر منش‌های شخصیتی‌اش دوست دارم. در سال ۸۴ هم که در ستادش کار می‌کردم حقیقتا امیدوار به این که وی رئیس‌جمهور شود نبودم. منتها شرط اول اصولگرایی به نظر من این است که آدم پای کسانی که دوستشان دارد بدون چشمداشت بایستد و به رفقایش کمک کند. اگر آقای لاریجانی کاندیدا شود قطعا به همان دلیل که در ۸۴ کمک کردم باز هم می‌کنم. چون لاریجانی را دوست دارم.

پس معلوم می‌شود آقای مهاجرانی جزء اصولگرایان بی معرفت نیست.

انشاءالله که نباشم.

در حال حاضر اتفاقاتی افتاده است. بحث کارگزاران سازندگی و بخشی از اصلاح‌طلبان؛ همین دو روز قبل آقای صادقی مصاحبه کرده بود فکر می‌کنم کم‌کم دارد اجماعی روی لاریجانی شکل می‌گیرد. شما چقدر روی این اجماع امیدوار هستید؟

زیاد اهل گمانه‌زنی‌ نیستم.

تجربه شما چه می‌گوید؟

مشی معتدل و خردورزانه دکترلاریجانی برای خیلی‌ها جذاب است. چه اصلاح‌طلب،چه اصولگرا و چه افرادی که جزء این دوتا نیستند.

با این حال لاریجانی یک شخصیت اصولگراست و روی کردن اصلاح‌طلبان به او در برخی موارد تاکتیکی و بر اساس منافع جناح خودشان است. مثلا در انتخابات هیئت رئیسه مجلس در خرداد امسال، دیدید فراکسیون امید که اصلاح‌طلب هستند با این که پارسال به ریاست لاریجانی رای دادند امسال سراغ او نرفتند. دلیلش هم منافع جناحی‌شان بود.

با این حال دلیل رویکرد بعضی اصلاح‌طلبان به او به خاطر منافع ملی است. مثلا مواضع دکترلاریجانی درباره برجام یا FATF مواضع جناحی نبود،منطبق با منافع ملی بود و لابد اصلاح‌طلبان به همین دلیل به او متمایل شدند.

در مورد اجماع بر سر لاریجانی در بین اصلاح‌طلبان اطلاعات خاصی ندارم. تا ۱۴۰۰ هم هنوز خیلی مانده. در عالم سیاست هم یک سیب را که بیندازی بالا، هزار چرخ می‌خورد!

به هر حال این اجماع اگر از طرف جناح چپ به وجود بیاید به نظرم به معنای اصلاح‌طلب شدن لاریجانی نیست. همان طور که به معنای اصلاح‌طلب شدن روحانی نبود. جریان اصلاح‌طلب معمولا نتیجه‌گراست و جریان اصولگرا به دنبال تکلیف است. اگر اصلاح‌طلبان حس کنند با حمایت از لاریجانی به نتیجه مطلوبشان می‌رسند از یک فرد یا جریان حمایت می‌کنند. به این دلیل می‌شود حمایت‌شان از لاریجانی را توجیه کرد.

سوال آخر را باز هم با موضوع هشتگ ما «اصولگراها» بپرسم. چرا بعضی اصولگراها شما را اصولگرا نمی‌دانند؟

عده‌ای در فضای مجازی یا واقعی به من می‌گویند تو اصلا اصولگرا نیستی و با این شیوه که در پیش گرفته‌ای اصلا اصلاح‌طلب هستی.

جواب من به آنها روشن است. من اگر بخواهم مسلمانی خود را اثبات کنم باید چه کار کنم؟ جز این است که باید شهادتین بگویم؟ اگر من شهادتین بگویم شما حق ندارید که به من بگویید مسلمان نیستی. در واقع اگر من بگویم مسلمان هستم شما باید همه حقوق یک مسلمان را به من بدهید. مثلا من را در قبرستان مسلمان‌ها دفن کنید ؛ ارث من را مانند مسلمان‌ها تقسیم کنید و قس علیهذا. حتی اگر وقتی من شهادتین را گفتم هیچ یک از احکام دین را نیز انجام ندهم و حتی نماز نخوانم یا روزه نگیرم به لحاظ حقوقی یک مسلمان هستم و اگر کسی نسبت کفر به من بدهد قابل مجازات است.

من خودم دارم بیان می‌کنم که یک اصولگرا هستم. ادعای اصولگرایی که از ادعای مسلمانی بالاتر نیست! چطور آنجا شما موظفید مرا مسلمان بدانید، اما اینجا اعتراف من به مسلمانی را نمی‌پذیرید؟ مگر شما از شرع بالاترید؟

به نظرم این بحث به آن جایی می‌رسد که نوع انتقادات شما از شما به عنوان یک اصولگرای آوانگارد می‌توان نام برد و در واقع یک اصولگرای آوانگارد هستید.

من به شیوه خودم هستم. به من می‌گویند آب به آسیاب اصلاح‌طلبان می‌ریزی؟ می‌گویم اصلا اصلاح‌طلبان آسیاب دارند که آب داشته باشد؟. من کاری به اصلاح‌طلب‌ها ندارم. این را فهم کرده ام که در جریان اصولگرا، آسیب‌ها و آفت‌هایی وجود دارد و باید با نقد تند با آن مقابله کرد.کرمی به درخت اصولگرایی افتاده که باید آن را از بین برد. با متهم کردن من به اینکه تو اصولگرا نیستی این آفت و سم از بین نمی‌رود.

شما قائل به این هستید که انتقادات شما برای بهبود اوضاع اصولگرایان است؟

قطعا همین طور است و من آثار آن را دیده‌ام. برخی از دوستان اصولگرا می‌گویند حرف‌های تو درست است، اما می‌توانی این حرف‌ها را خصوصی بگویی. می‌گویم بارها گفته‌ام اما گوش نمی‌دهید. شما کلمه‌ای به نام مصلحت درست کرده‌اید و هر حقیقتی را به قول دکتر شریعتی پای این مصلحت قربانی می‌کنید و من نمی‌خواهم هر حقیقتی را قربانی مصلحت‌اندیشی کنم.

شما همچنان با آقای شریعتمداری رفاقت دارید؟

بنده با هر کسی که از سال‌های دوردوست بوده‌ام ولو به‌اندازه نوشیدن یک چای بوده باشد حتما رفاقت خود را حفظ می‌کنم و ادامه می‌دهم، حتی اگر طرف مقابل این رفاقت را نخواهد ادامه بدهد.

آقای شریعتمداری بسیار خوش‌مشرب و دوست‌داشتنی است. سایه سیاست گاهی چنان بر سر آدم‌ها سنگین می‌شود که روحیات و خلقیات خوب آنها دیده نمی‌شود. یکی از نکبت‌های سیاست همین است که دوستان را از هم جدا می‌کند.

آقای شریعتمداری نیز با شما رفیق هستند؟

من که در دل آدم‌ها نیستم. ولی هم به دلیل ضرب‌المثل دل به دل راه دارد و هم با روحیه‌ای که از ایشان سراغ دارم این گونه است. باز تاکید می‌کنم رفاقت واژه مقدسی است که هیچ چیز از جمله سیاست نباید خرابش کند.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین