|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۳:۲۳
کد خبر: ۲۳۳۰۸۷
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۷ - ۱۵:۰۶
می‌خواهم این نکته را برای شما عرض کنم که متأسفانه از سال 60 به بعد این نوع نگاه حاکم شد. اشاره می‌شود که مرحوم آقای لاجوردی برخوردش چه بود یا مثلاً از نامه‌هایی که از دست‌خط ایشان مانده، بهزاد نبوی را آن‌چنان تلقی می‌کند یا آن‌چنان این تأثیر رفتارها و حرف‌هایشان مؤثر واقع می‌شود که عضو محترم شورای نگهبان مرحوم آقای خزعلی آن موضع تند را می‌گیرد که امام با او برخورد می‌کند.
  قسمت نهایی میزگرد محمد عطریانفر و لطف‌الله میثمی به بیان آسیب‌های ناشی از وقایع دهه شصت می‌پردازد.

ایرناپلاس: آقای مهندس عطریانفر، به هرحال بعد از این اتفاقات، وقتی که از سال 60 گذر کردیم و به سال 62ـ 63 رسیدیم تقریباً دیگر سازمان، قدرت عملیاتی‌اش را در داخل از دست داد. ما شاهد هستیم آن تضادی که اول انقلاب بین نیروهای دوگانه مجاهد - مکتبی وجود داشت، عملاً همان اختلافات در درون نیروهای انقلاب بازتولید شد. مثلاً آقای لاجوردی در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد که سازمان مجاهدین انقلاب از سازمان مجاهدین خلق منافق‌تر و پیچیده‌تر هستند. می‌خواهم بدانم که این نوع از شکل‌گیری شکاف‌های بعدی که درون نیروهای حامی نظام جمهوری اسلامی رخ داد را باید چطور تحلیل کرد؟ یعنی آیا وجود نیروهای منتقد و این‌ها می‌توانست این شکاف‌ها را به تأخیر بیندازد؟

**پاسخ عجیب هاشمی به حبیب الله پیمان

عطریانفر: یک خاطره‌ای خدمت‌تان عرض کنم، شاید مختصری بتوانیم به پاسخ سؤال‌تان ورود کنیم. بعد از حوادث تلخ و تند سال 60 آقای پیمان یک مجموعه‌ای به نام امت داشت و جماعتی از نیروها در آن مجموعه فعالیت داشتند. دکتر پیمان خیلی به رفتار حکومتی‌ها عقیده نداشت و نسبت به نحوه نگاه و مدیریت حکومت نقد داشت و از آن طرف هم آن رفتارهای تند مجاهدین خلق را محکوم می‌کرد. ایشان اشاره می‌کند که جمع‌بندی ما این شد که این نهاد سیاسی را تعطیل و متوقف کنیم. در این رابطه به این نکته توجه کردم که بروم با آقای هاشمی رفسنجانی مشورت کنم. حالا آقای هاشمی هم در اوج قدرت و آقای پیمان هم در یک موقعیت تضعیف شده و از هر سو هم تحت فشار قرار دارند.

میثمی: این در خاطرات آقای هاشمی نیامده؟

عطریانفر: فکر نمی‌کنم.

عطریانفر: ایشان پیش آقای هاشمی می‌رود و می‌گوید که می‌خواهم مجموعه را ببندم و تعطیل کنم. فکر می‌کنم در ذهن و ضمیر آقای پیمان هم این بوده که من عالی‌ترین شخصیت مؤثر بعد از امام را دارم مطلع می‌کنم که ما دیگر خطری برایتان نیستیم و ما می‌خواهیم تعطیل کنیم. یک مقدار فشارهای احتمالی آینده یا موجود را از شما کم کردیم. می‌رود و مطرح می‌کند و آقای هاشمی رفسنجانی به‌طور جد با نظر آقای پیمان مخالفت می‌کند. می‌گوید من حتماً توصیه می‌کنم که شما مجمع‌تان را تعطیل نکنید. این خیلی نیازمند تحلیل و دقت نظر است. آقای هاشمی استدلالش این است که ما الان یک‌سری جوان‌های بی‌گناهی داریم که تحت تأثیر این فرایند خشن رجوی ممکن است جمهوری اسلامی را قبول نداشته باشند و به سمت دوگانه‌ای که یک طرفش جمهوری اسلامی است و نقطه مقابل آن ترور و سازمان مجاهدین خلق است می‌روند، و این‌ها به ناچار به سمت آن نهاد موجود و مخالف می‌روند. ولی این‌ها حقیقتاً گناهی ندارند و نباید اتفاقی بیفتد. شما می‌توانید یک واسطه‌ای باشید، یک نهاد میانی که اپوزیسیون نظام به سمت مجاهدین خلق نروند و به سمت شما بیایند.

فی‌الواقع آقای هاشمی رفسنجانی پدیده‌ای به نام اپوزیسیون نیمه قانونی حبیب‌الله پیمان را به رسمیت می‌شناسد. این خیلی شکوهمند است. اگرچه آقای پیمان نهایتاً گروه امت را تعطیل کرد و حرف آقای هاشمی را نپذیرفت. لکن می‌خواهم این نکته را تأکید کنم که افراد مؤثر در سطوح بالا استعداد و ذهنیت این‌گونه نگاه را با اپوزیسیون داشتند. اما آن دوگانه‌هایی که بعداً شکل گرفت، ناشی از سیطره بیش از حد و اغراق‌آمیز نهادهای اطلاعاتی امنیتی حاکم و موفق در برخورد با حوادث سال 60 به بعد است. آقای محسن امین زاده، یک تحلیلی روی نیروهای انسانی کرده که چرا ما دولت‌مان این‌قدر فقیر است و در برابر مشکلات و مصائب نمی‌تواند خوب مدیریت کند و طرح داشته باشد. در مقام آسیب‌شناسی یک نمونه موفق را درنظر گرفته است. موضوع فوتبال را که مثلاً ما آمدیم تیمی را خوب مدیریت کردیم، با یک نگاه حرفه‌ای که اساساً این آدم خوب گل بزند، خوب بکند، یک مربی باکیفیتی مثل کی‌روش را آوردیم و قس‌علی هذا. بعد می‌گوید که آیا در سطوح دیگر ما نمی‌توانیم این مدل را پیاده کنیم؟ استدلالی دارد و می‌گوید ظرف این مدت تاریخی، نهادهای نظارتی که در کشور ما شکل گرفتند، از جنس گزینش، حراست، نهادهای اطلاعاتی، نهادهای امنیتی و این‌ها در درون ساختارهای مدیریتی کشور یک دست برتر و نقش فائقه‌ای پیدا کردند و این‌ها به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که عملاً همه ظرفیت‌های مدیریتی را در برابر خودشان خاضع می‌کنند. در این رابطه استدلال می‌کند که معمولاً این نگاه‌های محدود متعلق به کسانی است که اتفاقاً مجموعاً در حوزه حرفه‌ای خودشان هم فاقد اطلاع کافی هستند و می‌گوید چه افراد ارزشمندی به خاطر این نگاه‌های از جنس اطلاعاتی، امنیتی، انتظامی، حراستی، گزینشی از کف دولت رفتند و این روحیه حاکم شده که عملاً اگر آدمی سرش به تنش می‌ارزید دیگر حاضر نشد در این مجموعه کار کند و کسانی معمولاً تحمل پذیرش آن رفتارها را داشتند که یا فاقد صلاحیت کافی بودند یا نقش واقعی خودشان را ایفا نمی‌کنند.

اساساً آدم سربه زیر بی‌خاصیت وقتی از این‌گونه گزینش‌ها و حراست‌های ما بیرون می‌آید، اصلاً فاقد اثر در بحران است. در یک شرایط بحرانی اصلاً نمی‌تواند ایفای نقش بکند و نمونه‌هایی را اشاره می‌کند و چیزی که من از این نمونه‌های وحشتناک تجربه شخصی دارم مربوط به سال‌های 60 تا 70 در وزارت کشور است. فرض بفرمایید که حداکثر کسانی که از نهادهای اطلاعاتی باید استعلام می‌شد در حد معاونین وزیر و یک لایه پایین‌تر و نهایتاً استانداران خلاصه می‌شد و دیگران اساساً از این فرایند فارغ بودند. اگر کسی نکته‌ای می‌گفت مورد بررسی قرار می‌گرفت.

**امام از بهزاد نبوی و سلامتی به اسم دفاع کرد

من خودم مهندسی نفت خواندم. در نفت آن ظرفیت مؤثر تولید شاید کلاً 50 نفر باید به اسناد طبقه‌بندی شده دسترسی داشته‌باشند یا نقششان نقش کلیدی باشد. خیلی برای شما عجیب است، به شما عرض می‌کنم بنا به دلایلی مدت دوازده سال ارتقای تشکیلات سازمانی من در پست‌های اداری عقب‌افتاده بود. من پیگیری می‌کردم ببینم چه شد. آخرش به نهاد حراست و این حرف‌ها رسیدم. خیلی عجیب است برای شما بگویم، در دوره آقای روحانی که آقای زنگنه وزیر کشور است و دوستانم هستند و می‌توانستیم باهم زبان مشترک داشته‌باشیم، این دوست حراستی حرفش این بود که تا قبل از آقای زنگنه، بیش از بیست و دو سه هزار نفر از کارمندان وزارت نفت باید برای مسئولیتی که می‌داشتند توسط نهاد اطلاعاتی کشور تأیید می‌شدند و می‌گفت که آقای زنگنه آمده برخورد انقلابی کرده و این را یازده هزار نفر کرده است. من گیر کرده بودم که یک پست کاملاً کارمند دون پایه‌ام داشتم، جزو همین‌ها بودم که مشکل پیدا کرده بودم. ببینید این نشان‌دهنده سیطره بلامنازع این اندیشه بر نهاد بوروکراتیک کشور است که بوروکراسی بالاخره از ابزار ضروری و لازم برای اداره کشور است.

می‌خواهم این نکته را برای شما عرض کنم که متأسفانه از سال 60 به بعد این نوع نگاه حاکم شد. اشاره می‌شود که مرحوم آقای لاجوردی برخوردش چه بود یا مثلاً از نامه‌هایی که از دست‌خط ایشان مانده، بهزاد نبوی را آن‌چنان تلقی می‌کند یا آن‌چنان این تأثیر رفتارها و حرف‌هایشان مؤثر واقع می‌شود که عضو محترم شورای نگهبان مرحوم آقای خزعلی آن موضع تند را می‌گیرد که امام با او برخورد می‌کند. نامه می‌نویسد که این برخوردها چیست که شما می‌کنید؟ مثلاً امام از بهزاد نبوی به اسم دفاع می‌کند. از سلامتی دفاع می‌کند. ببینید این دلالت بر آن رفتار دارد. آن وقت در این نهادهای این چنینی معمولاً موضوعات همه‌جانبه نگاه نمی‌شود. مبنا بدبینی است. به این معنا که وقتی طرف در آن نقطه قرار می‌گیرد، همه تلقی‌اش این است که طرف مقابل یک انسانی است که فاقد هر گونه صلاحیتی است، مگر اینکه من احراز کنم که صلاحیت دارد.

در شورای نگهبان در نظارت‌ها می‌بینید و ازجمله سال 88 چنین بود. سال 88 یک برخوردی شد، مانعی هم ندارد. ما هم مخالف نیستیم. مبنا این بود که تمام این جریانات برانداز هستند، مگر اینکه خلافش ثابت شود. در حالی که والله نه در استدلال و نه در بازجویی‌ها بر اساس یک تحلیل ساده نشان داده می‌شود که اصلاً براندازی در کار نبود، یک اختلاف سلیقه سیاسی بود. یک گروهی تندش کردند و می‌خواستند تسویه‌حساب کنند. دوست عزیز من بازجوی عزیز بزرگوار من به من می‌گفت که فلانی ما پانزده سال است تو را می‌خواهیم بگیریم، دنبال یک بهانه و یک فرصت بودیم. معلوم است دیگر من برانداز نیستم، من بر اساس یک بهانه‌ای در یک شرایطی گیر افتادم.

ایرناپلاس: بعد از 88 کسانی را که قبلاً یک‌بار گرفته بودند را دیگر دستگیر نکردند. مثل جلایی‌پور, عبدی و... .

عطریانفر: این‌ها نمونه است. اصلاً نمی‌خواهم کالبدشکافی کنم. می‌خواهم این را عرض کنم که این جریان فائق این نگاه امنیتی فائق این‌گونه عمل می‌کرد. ببینید مقوله آقای سعید اسلامی از همین دست است. قتل‌های زنجیره‌ای از همین دست است. وقتی که نهاد اطلاعاتی کشور حس ششمش این می‌شود که من به‌عنوان نهاد اطلاعاتی هر کاری در این کشور بخواهم بکنم می‌توانم و هر چیزی را می‌توانم بالا ببرم، هرچیزی را می‌توانم پایین بیاورم. یک روز هم بنشینیم دور هم و تصمیم بگیریم برای اینکه چه کسی کجا باشد و چه کسی نباید باشد. چه کسی باید حذف شود، چه کسی نباید حذف بشود.

**در زندان هزار صفحه مطلب در نقد دوستانم نوشتم

ایرناپلاس: آقای مهندس علت این فعال مایشاء شدن چنین تفکر یا سیستمی چیست؟

عطریانفر: فکر می‌کنم به لحاظ ذهنی و تئوریک، مسئولان ارشد کشورمان، آن‌هایی که خودشان عامل این اتفاقات هستند، فاقد یک تئوری مشخص برای حکومت هستند. فی‌الواقع رفتارهای‌شان اقتضایی است. فعلاً باید این مسئله‌شان حل بشود. یعنی روزمرگی. به فردا فکر نمی‌کنند، به چهار روز دیگر فکر نمی‌کنند. اگر کسی اسیر روزمرگی و رفتارهای اقتضایی شد به این دنیای وحشتناک هم گذرش می‌افتد و عمل می‌کند. باید ما افق دید داشته باشیم و اگر افق دید نداشته‌باشیم، آن وقت مسائل اصل و فرعی ما قاطی می‌شود. می‌دانید چه می‌خواهم بگویم؟ یعنی اینکه یک وقتی من در نقد دوستانم در زندان، با بچه‌ها شاید بیش از هزار صفحه برای این‌ها مطلب نوشتم. هزار صفحه پرونده نداشتم، پرونده‌ام دو صفحه بود. هزار صفحه دیدگاه منتقل می‌کردیم. بعد هم که خدمت‌شان بودیم. ما می‌خواستیم این را بگوییم که اگر رویارویی تمام‌عیار بود و خط مقدم جبهه صدام و خمینی شد، بله هر کس که آن طرف خط است دشمن و کسی که این طرف خط است، دوست ماست.

ببینید آقای مهندس میثمی اینجا نشسته‌اند. ایشان یک نظریه سیاسی نسبت به جمهوری اسلامی داشته است. عاطفه و محبت داشته، نقد هم داشته. من می‌دانم بر سر ایشان چه گذشته. تمامی مظالمی که ایشان تحمل کرده ناشی از این است که آن طرف نگاهش «یا با ما یا بر ما» است. یا همه یا هیچ است. یا مرگ یا زندگی غلط است. به دوستان عزیز سپاهی خودم می‌گفتم بچه‌های عزیز، مسیری که بچه‌های اطلاعات رفتند، نروید. در ذهن جامعه یک تصویر مثبتی از شما هست. هنوز تقدس دارید. شما برای ملت مقدس هستید، بالاخره یک دوران دفاع مقدس بود که شما نمادش بودید. شما نباید در این بازی‌ها وارد شوید و خودتان برای خودتان مشکل ایجاد کنید.

حالا خلاصه‌اش آن چیزی که می‌توانم برای شما تأکید کنم، اگر چنانچه مسئولان در اداره کشورشان و در مأموریتی که عهده‌دار می‌شوند افق دید داشته باشند، حتماً رفتارهای‌شان این نخواهد بود. خدا آقای هاشمی را رحمت کند، من در یک مسئله‌ای با ایشان مناقشه می‌کردم، به من می‌گفت آقای عطریان، تا من نتوانم شکم مردم را سیر کنم و امنیت برای‌شان درست نکنم، آینده قضاوت خواهد کرد که اسلام قدرت حکومت ندارد. این افق دید بود. آن وقت این افق دید دیگر خیلی از مسائل اصلی، فرع می‌شود و فرع تبدیل به اصل می‌شود. اصلاً درجه‌بندی‌ها روشن می‌شود. ما در لحظه نمی‌خواهیم کیف کنیم و لذتش را ببریم. چون در آن لحظه اگر تصمیم گرفتی فردا که جایت عوض می‌شود و به این طرف میز می‌آیی تو اسیر همان چیزی می‌شوی که خودت مبدعش بودی. خودت بنیان‌گذارش بودی و زیاد هم داشتیم. از عالی‌ترین سطح مسئولین در این کشور، از خود آقای هاشمی، از بنده، از شما، از دیگران ما این تجارب را پیش روی خود داریم.

**من یک سفری به عمان رفته بودم. یک هیئت دو سه نفره بود. من بودم و عباس عبدی و یکی از دوستان دیگر.

ایرناپلاس: چه سالی بود؟

عطریانفر: نمی‌دانم، ده پانزده سال پیش، بعد از 76 بود. من مهمان دولت عمان بودم. آنجا یک سری ملاقات‌های سیاسی هم برای ما ردیف کرده بودند. به کسوت روزنامه‌نگاری هم رفته بودیم. یکی از ملاقات‌هایی که حالا من در سطوح مختلف از نخست‌وزیر، وزیر خارجه داشتم، ازجمله یک وزیری داشتند به نام آقای دکتر محمد رواس. ایشان وزیر اعلام بود یعنی وزیر ارشاد. همتای آقای خاتمی بود. حالا خاتمی رئیس‌جمهور شده بود. ما برنامه ملاقات‌مان در باشگاه خبرنگاران عمان با ایشان بود. خدمت‌شان رفتیم، برنامه شام هم داشتیم. یکی دو ساعت صحبت کردیم. شیطنت بنده گل کرده بود که این آقا را اذیت کنم. این آقا به لحاظ سنی، سن پدرم را داشت. من به‌عنوان مهمان دولت عمان شروع به نقد سلطان قابوس کردم. این قدر این نقد ادامه پیدا کرد که به وقت شام رسیدیم. بعد از دو ساعت، گفت برویم شام بخوریم. شام را خوردیم. گفت خسته شدم. بحث ما فردا شب همین جا ادامه پیدا کند. ما هم بالاخره به این اعتبار که حالا بیکار هم بودیم، فردا شب جلسه مجدد احیا شد و خیلی من رفتم به سمت اینکه ایشان را اذیت کنم. آخرِ کار به من گفت که فلانی بس است، خسته شدیم. گفت من فکر می‌کنم که این‌ها که تو می‌گویی عقیده‌ات نیست و داری من را اذیت می‌کنی. ما خنده‌مان گرفت. گفت آقای عطریان این سلطان قابوس که تو نقد می‌کنی من با او جنگیدم. گفتم می‌دانستم. چون می‌دانستم چه کسی هستی این حرف‌ها را زدم. گفت آقای عطریان ما با سلطان قابوس می‌جنگیدیم، ما شورای مرکزی ظفار بودیم و پادشاه شما آمد ما را کشت و شاه را بر ما مسلط کرد و ما فراری شدیم و رفتیم و در کوه‌های جنوب عمان در خلیج فارس در به در شدیم. اقلیم و جغرافیا و جمعیت عمان هم عشیره‌ای است. عشایر حاکم هستند. آدم‌ها گروه‌گروه و عشیره‌ای هستند. گفت ما یکی دو سه ماه دربه در و فراری بودیم. از طریق همین روابط عشیره‌ای و رؤسای عشایر سلطان برای ما پیام فرستاد. گفت که سه راه پیش روی شما هست. یا از این کشور بیرون بروید، پاسپورت‌تان را بدهم و ردتان کنم بروید. یا دست از سیاست بردارید و بیایید کارهای اقتصادی کنید، کاری با شما نداریم. یک کار سوم هم هست که بیایید در حکومت با من شریک شوید. گفت ما شب در مخفیگاهمان جلسه گذاشتیم و گفتیم او توطئه کرده و می‌خواهد ما را به دام بیندازد و این دام است. بعد نشستیم عقلایی فکر کردیم. گفتیم ببینید یکی دو هفته تا یک سال دیگر حتماً ما را می‌گیرند. کجا می‌توانیم فرار کنیم. ما اعدام می‌شویم. دلیل ندارد که ایشان بخواهد ما را سرکار بگذارد. گفت از همین شبکه پیام دادیم که قسمت سوم. رفتیم نشستیم و مذاکره کردیم. مردانه با ما دست داد، مردانه با او دست دادیم. سی سال است کشور در اختیار ماست. شروع کرد گفت، بن علوی از ماست. بن فهد محمود از ماست و... . این آقا که الان نخست‌وزیر است و احتمالاً بعد از سلطان قابوس، سلطان می‌شود از ماست.

**امروز مهاجرانی در بی‌بی‌سی از نظام و رهبری دفاع می‌کند

ببینید این سلطان قابوس آدم بی‌سوادی است. یک بدوی است ولی فهم و عقل دارد. عقل غیر از علم است. عقل معاش و سیاست دارد. ببینید یک کشوری با این سابقه و این گرفتاری، ثبات دارد، اقتصادش سالم است، سلامت عقلانی، سلامت روان، مردم در آنجا احساس آرامش واقعی دارند. این عقل معاش و عقل سیاست و تدبیر منزل و تدبیر سیاست که از اصول مسلّمه زندگی شهروندی ماست، بین ما و شهروند و شهریار این‌ها بلد بودند. ما نمی‌توانیم در یک کشور با این سابقه تاریخی و با این قدرت و توان گفت‌وگو کنیم.

امروز عطاء مهاجرانی در بی‌بی‌سی می‌نشیند از نظام جمهوری اسلامی، از رهبری‌اش دفاع می‌کند. نه پول به او دادند، نه خریدنش. بالاخره یک ذات دارد. چرا باید یک آدم به نام دادستان تهران به خاطر مسائل شخصی پدر این بنده خدا را دربیاورد که از این کشور دربه در شود. ببینید همین‌گونه است، مهم‌ترین سرمایه یک ملت نیروی انسانی‌اش است.

**به ابراهیم یزدی گفتم زود قهر کردید

ایرناپلاس: به نظر شما اگر ابراهیم یزدی جای مهندس بازرگان دبیرکل نهضت آزادی بود، نهضت چه سرنوشتی پیدا می‌کرد؟

عطریانفر: من معتقدم شاید این اتفاقات رخ نمی‌داد. خدا آقای ابراهیم یزدی را رحمت کند، یک سال، شش ماه قبل از فوتش ما یک شبی شام با هم یک جایی بودیم. بعد از شام باز از همین شیطنت‌های جوانی‌مان گل کرد و گفتم آقای دکتر یزدی، شما که پدر ما هستید، شما که پیشکسوت ما بودید، شما که در سیاست استاد ما بودید، من می‌خواهم شما را یک نقدی کنم. گفت خواهش می‌کنم، گفتم: ان‌شاءالله به شما برنخورد، گفت: نه. گفتم می‌خواستم بگویم شما خیلی لوس تشریف داشتید. گفت چطور؟ گفتم برای اینکه گفتند بالای چشم‌تان ابروست، دو تا حرکت رخ داد، زود قهر کردید و زود استعفا دادید. حالا مهندس میثمی می‌گوید هفده بار استعفا دادند. من نمی‌دانستم. حالا یک انقلابی شده، مگر شما امام خمینی و ملت را نمی‌شناختید؟ بی‌خود استعفا دادید. گفت آخر اذیت کردند، لانه جاسوسی و... گفتم ریختند که ریختند. امام که اول مخالف بود. ظرف بیست و چهار ساعت موافق شد. نه‌تنها موافق شد، گفت انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول. اصلاً چرا شما زود از کوره در رفتید و استدلال کردم که آقای یزدی اگر شما می‌ماندید و مشکلات را تحمل می‌کردید، 6 ماه بعد، 9 ماه بعد قانون اساسی تصویب شده بود، انتخابات رسماً برگزار شده بود و آقای مهدی بازرگان رئیس‌جمهور این کشور بود، به‌راحتی رأی می‌آورد.

ایرناپلاس: خود نهضت آزادی با کاندیداتوری مهندس بازرگان در انتخابات ریاست جمهوری مخالفت کرد.

عطریانفر: بله، انتهای آن جلسه مرحوم آقای یزدی به من اوکی نداد که راست می‌گویی، ولی خیلی هم حرف من را رد نکرد. گذشت، بعد از رحلت ایشان، خدا خیرش بدهد مهندس توسلی در مراسم ایشان، اخیراً رسماً این را گفت. گفت ما از اشتباهات‌مان این بود که استعفا دادیم. نمی‌خواهم آن را خیلی عمده کنم، ولی می‌خواهم عرض کنم که سیاست‌ورز و سیاست‌مرد کسی است که هم افق پیش روی خودش را خوب ببیند و هم در زمان بتواند خوب تصمیم بگیرد و هیچ‌گاه علم خودش را و آن چیزی که می‌فهمد را از جامعه‌ای که مخاطبش هستند، دریغ نکند.

باز یک خاطره آمد، بگویم و رد بشوم. مرحوم آقای هاشمی در خاطراتش اشاره می‌کند که آقای بهشتی زنگ زد. گفت که آقای آشیخ اکبر چه نشسته‌ای، پاشو پیش امام برویم. گفتم چطور؟ گفت امام یک حکم بر حرمت موسیقی داده، باید برویم جلویش را بگیریم. گفتم ما چه‌کار کنیم؟ گفت برویم با ایشان بحث کنیم. گفتم من؟ بحث؟! گفت بله، گفتم من؟ اصلاً مگر جرئت می‌کنم؟ گفت بله باید برویم. این خیلی خطرناک است. ایشان می‌گوید که ایشان مصرّ بود. گفتم استخاره کنم. می‌گوید از آقای بهشتی خواستم برایم استخاره کند، استخاره کرد که اگر خوب بیاید بروم، استخاره کرد بد آمد، نرفتم. گفت مرحوم آقای بهشتی رفت و امام را قانع کرد که این فتوایی که صادر کردید مصلحت نیست و جلویش را گرفت. این را یک رجل سیاسی می‌گویند.

**نگرانی اشرف ربیعی از جنگ مسلحانه

ایرناپلاس: جناب مهندس میثمی، لطفاً جمع‌بندی خود را در این زمینه بفرمایید.

میثمی: یک خاطره‌ای یادم است که حالا آقای دکتر محمدی گرگانی در کتاب خاطرات‌شان شاید نوشته باشند. ولی به من گفتند که یک روز گرگان بودم. یک خانمی در زد و داخل آمد، قد بلند و با چادر. بعد دیدیم که اشرف ربیعی است. بعد خلاصه شروع کرد به درد دل و حال بد و این‌ها که شرایط دارد به‌سمتی می‌رود که مبارزه مسلحانه شروع شود و این هم فقط نابودی خودمان است، هم نابودی مملکت و... . این را هم می‌خواهم از اشرف بگویم که این‌قدر جریان رجوی از وی دفاع می‌کند که واقعاً اشرف ربیعی هم با این روند مخالف بود. حالا اشرف یک، اشرف دو و اشرف سه درست کردند. من معتقدم که وضع مملکت ما یک ابر بحرانی دارد و آن هم ابر بحران انسانی است. یعنی از ابتدای انقلاب نیروهای زیادی حذف شدند که آن حذف شده‌ها حالا به قول من حزب رجا درست کردند: «رانده‌شدگان جمهوری اسلامی». به نظر من این‌ها از خود نظام گسترده‌تر و قوی‌تر هستند. حالا علت این ابر بحران چیست؟ می‌گویم در این شرایط همه به عمل صالح زمان برسند، همه نیروها هم در این امر شرکت داشته باشند، مجری نخواهد داشت. حالا علتش یک مقدار حذف‌های ایدئولوژیک است که هنوز ادامه دارد. واقعاً از سر بی‌خدایی، بی‌دینی و این‌ها نبود.

رجوی در سخنرانی‌هایش گفته بود، ما این‌قدر کادرهای خوب نظام را می‌زنیم تا نظام دچار کم‌کیفیتی شود. بعد که دچار کم‌کیفیتی شد، ناکارآمدی شروع می‌شود و مردم خودشان با این نظام درگیر می‌شوند. مبارزه توده‌ای می‌شود و به هرحال این هم از حذف‌ها بود. بعد هم که ما یک مقاله در «راه مجاهد» نوشتیم راجع به سه تا ت؛ ترور، تسویه و تهمت. ولی حالا من به یقین رسیدم اگر همه نیروها دست به دست هم بدهند عمل صالح زمان را هم کشف کنند، ولی مجری نخواهیم داشت. مجری که بتواند این کار را بکند ما نداریم و به هر حال این خیلی مهم است.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین