ماجرای
رضا امیرخانی و مجمع ناشران انقلاب اسلامی از آنجا آغاز شد که حدود دو ماه
قبل، میثم نیلی، دبیر مجمع ناشران انقلاب در بخشی از یک مصاحبه، نسبت به
امیرخانی ابراز علاقه و محبت کرد و گفت که این مجمع، امیرخانی را همسنگر
خود میپندارد و به فروش بالای کتابهای وی کمک میکند.
پس از آن بود که امیرخانی نامهای سرگشاده و تند را علیه این مجمع منتشر کرد. اما گویا این نویسنده، یک نامه را کافی ندیده و این بار نامهای تندتر و طولانیتر را نوشته است.
نکته قابل تأمل این است که نامه جدید وی تنها به مجمع ناشران انقلاب محدود نیست و برخی از گروهها و فعالیتهای فرهنگی و حتی افراد خاص را هم در بر میگیرد. هدف حمله در این نامه، دقیقا همان افراد و جریانهایی هستند که طی سالهایی که از عمر نویسندگی امیرخانی میگذرد، بیشترین حمایتها را از آثار وی کردهاند؛ همانهایی که کتابهایش را تبلیغ نمودهاند، برای خرید آثارش صف تشکیل دادهاند و برای آثار وی پول دادهاند. نامه امیرخانی علیه طیفی که طی این سالها او را بزرگ کردهاند، ادبیاتی کینه ورزانه و عصبی دارد.
در شرایطی که راهزنان مختلف در عرصههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، در حال لطمه زدن به کشور هستند، عجیب است که این نویسنده که خود را «فرمانده نیروی هوایی ادبیات» میپندارد، حمله به دوستانش را برگزیده است.
این نامه، درست مثل رمان اخیر امیرخانی یعنی «رهش» دچار از هم گسیختگی، فقدان انسجام و صدور بیانیههای بیمحل است! نویسنده در این نامه به هر دری زده و به هر یک از دوستان و همسنگرهایش که توانسته نیشی وارد کرده است. امیرخانی در نامه خود نسبتهایی را هم به برخی افراد وارد کرده، بدون اینکه دلیلی برای اتهامات وارده بیاورد. بطور مثال، یکی را هتاک خوانده بیآنکه مشخص باشد کی و کجا هتاکی کرده است! در بخشی از این نامه، به مدیر جوان یکی از گروههای تلویزیونی حمله کرده آن هم در شرایطی که هنوز جوهر حکم انتصاب این مدیر خشک نشده است و...