|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۷:۲۹
کد خبر: ۲۱۷۰۶۴
تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۵:۳۷
غرویان نیز به انگاره ماکیاولی این‌طور پاسخ ‌می‌دهد: ‌آنچه که ماکیاولی گفته است ناظر به جهان‌بینی و فلسفه غیرالهی است. در جوامع غیرالهی بر اساس واقعیت‌های موجود که ملاحظه می‌کنیم ایشان معتقد است سیاست عین حقه بازی و دروغگویی و فریبکاری و امثال اینها است.
اخلاق سیاسی یا سیاست اخلاقی همچنان دوگانه‌ای را تشکیل می‌دهند که محل بحث و سوال بسیاری از محققان ‌است. نگاه آرمانگرا معتقد است که سیاست باید اخلاقی باشد، نظریه هنجاری سیاسی امثال افلاطون از همین جا نشات می‌گیرد. در آن‌ سوی سکه سیاست اما، رئالیست‌هایی هستند که می‌گویند واقعیت سیاست چیزی جز نیرنگ و فریب نیست. نگاهی که سردمدارش ماکیاولی است. او به عنوان بنیانگذار سیاست علمی تیر خلاص را شلیک می‌کند: سیاست پدر و مادر ندارد! در کشور ما که حکومتش آراسته به نام اسلام است و به نوعی یک حکومت بر پایه نظریه الهیاتی یا همان تئوکراسی محسوب می‌شود این درگیری سیاست با دین یا به بیانی دیگر اخلاق دینی بسیار شفاف‌تر است. قصد آن نیست که در گذرگاه اندیشه به سراغ این مقال برویم بلکه این سوال برای ما مطرح است: در چهل سالگی نظام جمهوری اسلامی آیا توانسته‌ایم اخلاق را به عنوان یک اصل انسانی در جامعه گسترش دهیم؟ آیا به عنوان نمونه ما دروغ را به عنوان یک فعل حرام ریشه‌کن کرده‌ایم؟ سهم حاکمیت و مردم در قبال بداخلاقی‌‌‌‌‌‌ها چقدر است؟‌ آیا باید به نسبت این دو و اینکه در یک نظام اسلامی ما شاهد سیاست پاک خواهیم بود شک کنیم؟

محسن غرویان استاد حوزه علمیه در این ‌باره می‌گوید: در فلسفه قدیم دو محور وجود داشت: حکمت نظری که شامل الهیات، ریاضیات و طبیعیات و حکمت عملی که شامل اخلاق، سیاست و تدبیر منزل بود. اخلاق در شاخه حکمت عملی قرار می‌گیرد و از طرفی حکمت نظری مقدمه حکمت عملی است که انسان باید حکمت نظری و دانش را فرا گیرد تا بتواند در عمل مورد استفاده قرار دهد بنابراین حکمت نظری مقدمه اخلاق است. سیاست به معنای مدیریت جامعه به سوی کمال به ویژه کمال اخلاقی مقدمه اخلاق است و اخلاق و کمال به عنوان غایت و هدف برای سیاست محسوب می‌شود. بنابراین ما باید سیاست‌مان را به نحوی ساماندهی کنیم که به اخلاق برسیم.
اما ماکیاولی چنانچه زنده بود ردیه‌ای بر در اقلیم گنجیدن دو پادشاه می‌زد و می‌گفت هرگز نمی‌توان سیاست را با دین عجین کرد، جز برای نیرنگ و فریب مردمان.

غرویان نیز به انگاره ماکیاولی این‌طور پاسخ ‌می‌دهد: ‌آنچه که ماکیاولی گفته است ناظر به جهان‌بینی و فلسفه غیرالهی است. در جوامع غیرالهی بر اساس واقعیت‌های موجود که ملاحظه می‌کنیم ایشان معتقد است سیاست عین حقه بازی و دروغگویی و فریبکاری و امثال اینها است. ما از منظر جهان بینی و ایدئولوژی دینی و اسلامی که نگاه می‌کنیم معتقدیم که می‌توانیم سیاست را داشته باشیم و در کنارش به اخلاقیات نیز پایبند باشیم. حکومت و قدرت باید در خدمت اخلاق باشد؛ برای رسانیدن جامعه به کمال اخلاقی؛ پس این مسئله کاملا شدنی‌است که پیوندی میان اخلاق و سیاست وجود داشته باشد.

اما در واقعیت سیاست این مسئله وجود دارد که جناح‌ها کمتر ارزش‌گرایی و اخلاق را مدنظر قرار می‌دهند. مناظرات تلویزیونی در سال 88 یا وعده و وعیدهای مختلف در آستانه انتخابات تنها بخش کوچکی از روی دیگر این سکه است: اینکه امر بر ما دائر می‌شود بین منافع جناحی و گروهی از یکسو و صداقت و اخلاق و ارزش‌ها از سوی دیگر انتخاب کنیم چنانچه به اولی بگراییم از ضعف ماست. از سستی ماست که بیاییم اهداف و اغراض و جناح‌گرایی را بالاتر از ارزش‌‌ها بدانیم. همین جا است که مرز اخلاق روشن می‌شود. ما باید بتوانیم که منافع فردی و جناحی حزب خودمان را بسیج کنیم برای حفظ ارزش‌های اخلاقی، این بسیار سخت است اما شدنی است.

پیوند میان اخلاق و سیاست در جمهوری اسلامی به مراتب پیچیده‌تر از دیگر حکومت‌ها است. پسوند «اسلامی» الزامات و ضروریات سیاست‌ورزان را بیشتر هم می‌کند. با توجه به گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 انتظار می‌رود گرایش به اخلاق و گریز از دروغ‌گویی در جامعه بیش از گذشته باشد. البته به نظر برخی کارشناسان نسل‌های امروز اگر از دوران انقلاب بیشتر متعهد نباشند کمتر نیستند.

غرویان در همین باب تصریح می‌کند: در چهل سال گذشته این مسئله در دوره‌های مختلف متفاوت بوده است. در دهه اول پیروزی انقلاب که ما شاهد جنگ تحمیلی بودیم یکسری ارزش‌های اخلاقی نظیر ایثارگری، تقوا، از جان‌گذشتگی، محبت و همدلی در بین مردم موج می‌زد؛ سختی وجود داشت اما همه به نحو مساوی تحمل می‌کردیم. در دهه‌های بعد از جنگ این دولت‌ها و مسئولان بودند که اخلاقیات متفاوتی را در جامعه‌ تزریق می‌کردند. در این ده سال اخیر اما مسئولان کارهایی به نام اسلام کردند که فضای اخلاقی جامعه نابسامان شد و آسیب دید. تهدید، سرکوب، ترور شخصیت دروغ در ملاء عام، تفرقه و تشتت فضای اخلاقی را آلوده کرد و ما خیلی در رواج اخلاق موفق نبودیم. ویروس تا زمینه رشد نداشته باشد به بیماری منجر نمی‌شود، دروغ و فریب نیز بدون زمینه اجتماعی محال است رشد کند.

مسائل اجتماعی بسیار پیچیده است و سرایت کردن بداخلاقی در جامعه امری‌ است که به سادگی انجام‌ نمی‌شود. نمی‌توان دنبال یک مقصر بود اما به طور کلی سردمداران و نخبگان و فرهیختگان در عرصه‌های مختلف نقشی اساسی در ترویج اخلاق دارند متاسفانه ما می‌بینیم که قدرت‌طلبی و ثروت‌طلبی یک اصل شده است و اختلاس‌ها و مفاسد اقتصادی نتیجه‌ای جز این ندارد که مردم می‌گویند حال که هیچ چیز سر جای خود نیست و دروغ و بداخلاقی ارزش شده است چرا ما از این وسیله برای منافع‌مان استفاده نکنیم؟ به قول شاعر چون که رب‌البیت دست گیرد به کف، جمله اهل البیت رقاصی کنند؛ وقتی دروغ و فریب و بداخلاقی اصلی برای پیشرفت شد از مردم نمی‌توان توقع خاصی داشت. این وضعیت ریشه در رفتار اولیای امور دارد.

مردم بدشان نمی‌آید که هر حرفی را به اسم اینکه خارج از حاکمیت باشد را پذیرفته، به اشتراک بگذارند. به نظر می‌رسد که برخی ناکارآمدی‌ها همچنان به نام نظام و اسلام نوشته می‌شود و طبیعی است که در این فضا هر صدایی که در تقابل با این جریان بلندتر باشد طرفداران بیشتری می‌یابد.

شهلا کاظمی‌پور جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در این رابطه به «ابتکار» می‌گوید: مردم ما نمی‌توانند سره را از ناسره تشخیص دهند. به محض دریافت یک خبر آن را به اشتراک می‌گذارند. منابع خبری هم بیش از اندازه متعدد شده و همین کار را خراب می‌کند. افراد به عنوان سازندگان جامعه باید سطح مطالعات خود را بالا ببرند تا بتوانند اخبار یا حرف‌های کذب را تشخیص دهند. ما متاسفانه با یک کلاغ چهل کلاغ کردن که جزئی از فرهنگ اجتماعی ما است مسائل را بزرگنمایی می‌کنیم و این نبود سواد عمومی جامعه ما را نشان می‌دهد. ما باید بدانیم منبع خبر مورد وثوق است یا خیر؟ آن کارشناس برنامه مورد اعتماد هست یا نه؟ دائم براساس شنیده‌ها قضاوت کردن باعث شده تا سطح اخلاقی جامعه کاهش پیدا کند. ما توقع نداریم که همه مردم باسواد بشوند اما مسئولان رده‌ بالای ما باید از یک سواد عمومی ‌برخوردار باشند. آنها باید از طریق مشاوران خود بدانند که چگونه باید با مردم سخن بگویند تا جامعه دچار خسران اخلاقی نشوند. ما گروه‌های مرجع نداریم. گروه‌های مرجع ما تقلیل پیدا کرده ‌است. گروه مرجع باید افراد فرهیخته‌ای باشند که به دنبال پست و مقام نباشند. اگر دائم سرگرم روزمرگی‌های سیاست بشویم نمی‌توانیم فکر کنیم مطالعه داشته باشیم و با تامل کارها را پیش ببریم. وسایل ارتباط جمعی ما بابت تعدد بی‌شمار تقلیل پیدا کرده، وقتی تعداد بیش از حد بالا برود کیفیت منابع تقلیل می‌یابد.

جناح‌بندی و وجود احزاب از ارکان اصلی دموکراسی هستند که نبودشان یک نقطه منفی برای توسعه سیاسی آن کشور محسوب می‌شود البته باید دانست که در اغلب دموکراسی‌های جهان دین از سیاست جدا است و رژیم‌ها سکولار هستند. جامعه دین‌سالار ایران نمی‌تواند جدایی سیاست از دیانت را برخود تصور کند. مسئله‌ای که فضای اجتماعی را پیچیده‌تر و نسبت سیاست و اخلاق را با سوالات مختلفی مواجه می‌کند.

کاظمی‌پور در ادامه تاکید دارد که: شکل‌گیری حزب و منش و رفتار سیاسی باید بر اساس یک موازین و فرامینی باشد که صحت گفتار و رفتار و عمل جزو لاینفک آن قرار گیرد. در جامعه ما یک جناح به محض فعالیت سعی دارد تا طرف مقابلش را بکوبد. متاسفانه این رسم شده که در دولت‌ها هم نمود می‌یابد و هر دولتی، هر رئیسی یا هر فرماندهی سعی دارد تا به محض مشاهده موانع تقصیرات را به گردن دوره قبل از خود بیندازد و منتقدان را سرکوب کند. در سیاست یک بعد منفی وجود دارد و آن ساز تخریب است؛ حیثیت طرف را به باد دهیم تا دوبله در قدرت صعود کنیم. اینها اثرات منفی در جامعه دارد. پیامرسان‌های جامعه ما باید به شدت اهل مطالعه، تفکر و فرهیخته و وارسته باشند. در رسانه‌ها می‌بینیم که مثلا سمت طرف استاد دانشگاه، یا فعال سیاسی است. اینها اصلا ملاک نیست. اینها در حقیقت باید مورد صداقت‌سنجی قرار گیرد.

جوانان ما چنین قدرتی را ندارند، در نتیجه دچار خسران ‌می‌شوند. حاکمان و سردمداران و پیام‌رسانان باید از هرگونه مادیات دوری کنند و این تنها بخشی از مسیری است که برای بازگشت اخلاق به سیاست و جامعه باید طی شود.

او از عملکرد نظام ناامید است و کارنامه نظام را اینچنین وصف می‌کند: ما در ترویج اخلاق به ویژه نفی دروغ و فریب بسیار کم موفق بوده‌ایم. در عالم نظر و تحقیق جلو هستیم اما از نظر عملیاتی خیر. بنده در اندیشکده الگوی پیشرفت ایران اسلامی عضو هستم. به تعداد بالا مطالعات و تحقیقات انجام شده اما در متن و بطن جامعه متاسفانه این را نمی‌بینیم. مادی‌گرایی، اصالت دروغ و بی‌‌اخلاقی همچنان مشکل ما است و دین وسیله‌ای است برای عده‌ای خاص تا از آن نردبان ترقی درست کنند. اسلام تاکید دارد که یک انسان مسلمان متخلق به اخلاق است. اینکه در عموم جامعه ببینیم بد است اما بدتر از آن این است که مسئولان ما خلاف اسلام عمل کنند.

داستان دروغ و بی‌اخلاقی در ایران مسئله امروز و دیروز نیست؛ سالها است که این مقوله ذهنیت روشنفکران و دلسوزان کشور را به خود مشغول کرده است. اینکه چطور در جامعه‌ای اسلامی زندگی کنیم و سیاست‌مان نیز مطابق با دیانت‌مان باشد مسئله‌ای است که از صدر مشروطه تا به امروز مطالبه جامعه ایران بوده است. شاید لازم باشد که این بار نه برای سیاست، بلکه برای احیای اخلاق در سیاست‌مان دین را محور مدارا قرار دهیم.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین