کد خبر: ۲۰۳۰۶۴
تاریخ انتشار: ۰۳ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۸
تفنگ بادی ٥,٥ آمریکایی تا یک‌میلیون تومان قیمت دارد. دور‌بُرد آن به ١٠٠ متر می‌رسد. آن‌قدر قوی است که موش را از این سمت خیابان تا آن سمت نشانه می‌گیرد. قبلا هر تیم یکی از این تفنگ‌ها داشت، بعدش دستور آمد که همه‌شان جمع‌آوری شوند، ظاهرا نیروی انتظامی دستور داده بود.
 موش‌ها در چند سال گذشته، بزرگتر شده‌اند وزن بعضی از آنها به یک کیلو و نیم هم می رسد

 نور سبز می‌لرزد، روی تن، روی گردن. بر‌می‌گردد به چشم‌ها، چشمان چموش. نور کمی از سوژه دور می‌شود، سوژهِ بدقلق، دُم به تله نمی‌دهد، نور بر‌می‌گردد، تیز و برنده، روی سنگ‌ها و زباله‌ها، به خطا می‌رود. روی سر ثابت می‌ماند. لرزش‌اش کم می‌شود، انگشت سبابه ماشه را می‌چکاند و تق... می‌خورد به فرق سر. سوژه به هوا می‌پرد و عمود برمی‌گردد بر کف سیمانی و جان می‌دهد.
کمرفلزی را از وسط می‌شکند، گلوله سیاه را جاسازی می‌کند، کمر را دوباره صاف و مادون قرمز را روشن می‌کند، لوله تفنگ را می‌گرداند سمت شکار بعدی. صدای شلیک بلند می‌شود. تق... میدان ونک، به‌تازگی، چشم‌هایش را به ساعت ١١ شب باز کرده، آخرین اتوبوس خط بی‌آر‌تی میدان را دور می‌زند و با یکی بود یکی نبود مسافرها، تن ولیعصر را پایین می‌رود؛ پُر گاز. از ایستگاه ونک که رد می‌شود، صدایش را ول می‌دهد در هوا. سایه‌اش دراز می‌شود روی رشته ساختمان‌های شیک بانک‌ها و رستوران‌هایی که کرکره‌هایشان به نیمه‌رسیده، روی جوی‌ها. جوی‌های پرهیاهو. سطل‌های پرزباله، یکی یکی، کنار جوی‌های خالی می‌شوند. غوغایی می‌شود، غوغا را نه عابران شب‌رو، نه کارگران رستوران و نه ماموران شهرداری به پا کرده‌اند، موش‌های خاکستری‌اند که به تکاپو افتاده‌اند میان درختان خزان‌زده و از این سوراخ درمی‌آیند و وارد سوراخ دیگر می‌شوند، زیر پل قایم می‌شوند، بالا می‌آیند، میان کیسه‌ها می‌گردند، می‌جوند، می‌جویند و دوباره بر‌می‌گردد به پایین. این‌بار اما چند نفر انتظارشان را می‌کشند. چند نفر با لوله‌های تفنگ. با ساچمه‌هایی که به سمتشان آماده شلیک است. شکارچیان، دست‌ها را ستون پا کرده و با یک چشم‌ بسته و چشم دیگر که از میان سوراخی خیره به سوژه است، فرصتی برای چکاندن ماشه می‌خواهند؛ شکارچیان، تکنيسین‌های موشند. (این طور خودشان را معرفی می‌کنند.) با دستکش‌های سفید، ماسک‌های سفید، کلاه لبه‌دار و روپوش آبی و نارنجی، موتورها را جلوی ورودی هتل سیمرغ خیابان ولیعصر منتظر گذاشته‌اند تا وقتی بر‌می‌گردند، کیسه‌های سیاهشان پُر باشد از موش‌های مرده؛ موش‌های نروژی.  (٦دی؛ رئیس اداره کل محیط‌زیست شهر تهران: موش‌های نروژی از نظر جثه بزرگتر از موش‌های دیگر هستند و اگر منبع غذایی آنها نابود شود، ممکن است حتی جسد انسان‌ها را به‌ عنوان غذا در نظر بگیرند.)

«وحید»، «محمد» و «مرتضی» پشت ‌سر هم می‌آیند، یکی تفنگ بادی را دو دستی گرفته، آن یکی، دسته‌های کیسه سیاه را گرفته و نفر سوم که تپل‌تر است، با سطلی سفید و یک انبر در مسیر است. مرتضی مسئول طعمه‌گذاری است، سم مکعب شکل را با انبر از داخل سطل بیرون می‌آورد و می‌گذارد دم در سوراخ‌ها. آنها کلونی موش‌ها را خوب می‌شناسند، می‌دانند کدام بخش جوی مسکونی است. محمد کیسه و کاور تفنگ بادی را گرفته تا لاشه موش‌ها را جمع کند. «وحید» شلیک می‌کند؛ حالا هفت سالی می‌شود: «از اول همین منطقه کار کردم، همه سوراخ سنبه‌ها را می‌شناسم.» وحید ٢٩ساله است، ازدواج کرده و به غیر از همسرش کسی نمی‌داند تکنيسین موش است. کسی نمی‌داند ساعت ٨ صبح که از خانه بیرون می‌رود، با آن ماسک و دستکش و تفنگ بادی، در خیابان‌های تهران به چه کاری مشغول است: «از روی مجبوری این کار را می‌کنیم، حالا اگر حقوق‌اش خوب بود، باز هم ایراد نداشت؛ اما با این حداقل حقوق وزارت کار که ٩١٠‌هزار تومان است، واقعا ارزش ندارد.» می‌خندد: «سعی می‌کنیم کسی نفهمد در خیابان‌ها موش می‌گیریم.»


  برای شکار موش باید بی‌رحم بود؟

«یِکَم باید این طور بود، یک‌بار گزارش آمد که یک خانه موش دارد، خودشان موش را زنده‌گیری کرده بودند؛ ما که رسیدیم، مجبور شدیم با پا له‌اش کنیم. کار ما این چیزها را هم دارد.»

می‌گویند موش‌ها نترس شده‌اند، قبلا در خلوتی شب از لانه‌هایشان بیرون می‌آمدند، حالا روز روشن کف جوی هم می‌شود آنها را دید، آن‌قدر که راهشان به خیابان را هم پیدا کرده‌اند. وحید از هفت ‌سال پیش تا الان، این موش‌ها را خوب شناخته، تغییراتشان را دیده، بزرگتر شده‌اند، وزن بعضی از آنها به یک‌کیلوونیم هم می‌رسد، بس که غذا می‌خورند، زباله‌ها، سفره‌های شام و ناهار مفصلی برایشان پهن می‌کنند: «بزرگترین معضل ما این است که مردم رعایت نمی‌کنند، مغازه‌ها آشغال کاهو و سبزی‌هایشان را داخل جوی‌ها می‌ریزند، این کاهو و سبزی، درست مثل پادزهر عمل می‌کنند؛ یعنی همان سمی که ما برایشان می‌ریزیم را اگر بخورند، اثرش با کاهو و سبزی از بین می‌رود. موش‌ها می‌دانند چه بخورند. بعضی‌ها برای پرنده‌ها گندم می‌ریزند، در حالی ‌که موش‌ها گندم دوست دارند و از آن تغذیه می‌کنند.» آنها عاشق سوسیس هم هستند، سوسیس ببینند، هر جا باشند خودشان را می‌رسانند.

مسئولان شهری می‌گویند موش آدمخوار نداریم. (پس از زلزله اخیر تهران، خبرگزاری وابسته به مجلس شورای اسلامی گزارشی از بازگشت ٧٠‌میلیون موش روی زمین نوشت و در آن اشاره کرد که موش‌های تهران آدم‌خوار هستند.) «وحید» اما می‌گوید که اینها آدم‌خوار نیستند، با این‌ حال اگر غذا نباشد، گشنه که باشند، گوشت هم می‌خورند: «بعضی موش‌ها مثلا در بهشت زهرا خیلی خطرناک هستند، آن‌جا رسما گوشت می‌خورند. خیلی از آنها اطراف قطعه‌ها می‌چرخند، اینها را باید با قوی‌ترین سم از بین برد.»

تله‌های چسبی دیگر به کار موش‌های یک کیلو و نیمی نمی‌آید، تله‌ها برای موش‌های ریز است. حالا لاغرترین موش ٧٠٠گرم است و تنها راهکار تفنگ‌های بادی و سم‌های موش‌کش است؛ سم‌های وکس (برای مناطق مرطوب) و پلیت (برای مناطق خشک). از همه خطرناک‌تر هم موش‌های فاضلابی‌اند؛ چرا؟ «ما به اینها می‌گوییم موش‌های مهاجم. چون در فاضلاب، معمولا غذایی گیرشان نمی‌آید و همیشه گرسنه‌اند. وقتی موجود زنده می‌بینند حمله می‌کنند. خیلی گرسنه هم باشند، همدیگر را می‌خورند.» وحید اینها را می‌گوید.

گربه‌ها بازنده بازی هستند، آنها خودشان را درگیر موش‌گیری نمی‌کنند، خیلی هم تمایلی به خوردن موش‌های سیاه و دندان‌دراز جوی‌ها ندارند. غذا برایشان فراوان است، کاری به موش‌ها ندارند: «بی‌عرضه.» زنی از کنار شکارچیان موش می‌گذرد و این را خطاب به گربه‌ای که گوشه‌ای نشسته به تماشا می‌گوید: «گربه هم گربه‌های قدیم. عرضه ندارند. خودم دیدم که گربه موش دیده، فرار کرده.» وحید هم تأیید می‌کند که گاهی چند موش به یک گربه حمله می‌کنند، گربه هم پا به فرار می‌گذارد. مردم از بالا و پایین رفتن موش‌ها عاصی‌اند: «این‌جا پُر است خانم. خودت ببین.» موش از یک سوراخ بیرون می‌آید و وارد سوراخ بعدی می‌شود: «البته که از قبل بهتر شده؛ قبلا از سر و کول این جوی‌ها بالا می‌رفتند.» وحید هم می‌گوید که یک زمانی وقتی می‌آمدیم، موش‌های ولیعصر آن‌قدر زیاد بودند که نمی‌دانستیم کدامشان را بزنیم، الان باید دنبالشان بگردیم.
و می‌گردد. با مرتضی و محمد و آقای خدابخشی که ناظر و کارشناس مبارزه با جانوران مضر شهری شهرداری منطقه ٦ است و آقای علیزاده، به‌عنوان کارشناس تیم. آنها ٦ تیم هستند که هر روز در خیابان‌های منطقه ٦ که حوزه کاری‌شان است، تقسیم می‌شوند و با موش‌ها می‌جنگند. شنبه و یکشنبه روز شناسایی کلونی‌هاست، ببینند کدام فعال است و کدام نیست. بعد طعمه‌گذاری می‌کنند. روزهای دوشنبه، سه‌شنبه بازبینی کلونی است و چهارشنبه، پنجشنبه، روزهای بستن کلونی‌هاست. در این بین هم شکار انجام می‌شود. دوشنبه شب صدای ساچمه‌هایی که یکی در میان به موش‌ها می‌خورد را ساکنان خیابان ولیعصر به خوبی شنیدند؛ چرت خیابان پاره شده است.

«موش‌های نروژی را ٥٠‌سال پیش بارها به ایران آوردند. باری که از کشتی وارد بندرعباس شد و از آن‌جا با کامیون روانه شهرها شد؛ تهران، اصفهان، شیراز، یزد. هر جا بار خالی شد، موش‌های خاکستری هم ميهمانش شدند و حالا میزبانند. اینها بومی ایران نیستند. بومی‌های ایران موش‌های قهوه‌ای‌اند که در مناطق کویری زندگی می‌کنند و برخی موش‌های خانگی.» رضا علیزاده، کارشناس تیم اینها را می‌گوید. حالا همین موش‌ها دردسر شده‌اند، علیزاده می‌گوید که در کشورهای دیگر هم این موش‌ها وجود دارند، اما مشاهده نمی‌شوند. چرا؟ چون فاضلاب زیرشهری دارند. در تهران به‌تازگی فاضلاب زیرشهر درحال ایجاد است. در این فاضلاب‌ها طعمه‌گذاری راحت‌تر است.

  نمی‌شود این موش‌ها را عقیم کرد؟

می‌توانیم عقیم‌سازی کنیم؛ اما معمولا برای سگ این کار انجام می‌شود.

  با این روش از بین‌بردن موش‌ها مخالفتی نشده است؟

با عقیم‌سازی سگ مخالفت می‌شود اما برای از بین ‌بردن موش‌ها مخالفت که نشده، تشویق هم شده‌ایم؛ البته موش‌ها برای اکوسیستم مفید هستند ما هم نمی‌توانیم آنها را از بین ببریم، ما کنترل می‌کنیم؛ به ‌هر حال موش برخی از عفونت‌ها را می‌خورد.

علیزاده ٥، ٦ سالی می‌شود که در این تیم فعال است و حالا می‌گوید که در دنیا از چند روش برای مبارزه و کنترل موش‌ها استفاده می‌شود. یکی همین تفنگ‌های بادی است، یکی طعمه‌گذاری و آن یکی ایجاد آلودگی صوتی است. در آلودگی صوتی، موش‌ها از یک محیط رانده می‌شوند و به جای دیگری می‌روند اما احتمال این‌که دوباره برگردند، وجود دارد.

تکنيسین‌های موش آموزش زیاد دیده‌اند، هم برای شکار و هم برای طعمه‌گذاری. برای آنها دوره‌های سالانه برگزار می‌شود. اگر هم روش جدیدی برای طعمه‌گذاری یا استفاده از سم جدید بیاید، به آنها آموزش داده می‌شود: «لاشه‌ها همان لحظه بعد از مرگ برداشته می‌شوند، رویش هم آهک می‌ریزیم تا کاملا ضدعفونی شود. محل را هم با اسپری، تمیز و میکروب‌زدایی می‌کنیم. این لاشه‌ها به برخی بیمارستان‌ها، مثل بیمارستان امام‌خمینی منتقل شده و در کوره‌هایی که مواد عفونی در آن سوزانده می‌شوند، از بین می‌روند. موش از معدود جانورانی است که بعد از مرگ و سرد‌شدن بدن بیماری‌ها و کک‌هایش بیرون می‌زند.» اینها را وحید می‌گوید و تفنگ بادی را در دستش می‌چرخاند و یک لحظه چشم از گودی جوی بر‌نمی‌دارد؛ به مسیر ادامه می‌دهند.

تفنگ بادی ٥,٥ آمریکایی تا یک‌میلیون تومان قیمت دارد. دور‌بُرد آن به ١٠٠ متر می‌رسد. آن‌قدر قوی است که موش را از این سمت خیابان تا آن سمت نشانه می‌گیرد. قبلا هر تیم یکی از این تفنگ‌ها داشت، بعدش دستور آمد که همه‌شان جمع‌آوری شوند، ظاهرا نیروی انتظامی دستور داده بود. حالا سهم شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل شهر شهرداری منطقه ٦ تنها یک تفنگ بادی است که هر شب به جنگ جمعیت میلیونی موش‌ها می‌رود. تفنگ‌ها بی‌خطر هم نیستند. اگر ساچمه‌اش با همان سرعت شلیک به انسان بخورد، آسیب می‌زند، همین هم شده تا شکارچیان شب‌ها به شکار بروند تا جز موش چیز دیگری هدف قرار نگیرد به اشتباه: «اگر ساچمه به سر موش بخورد، در جا می‌کشدش، اما اگر به تنش بخورد، کمی طول می‌کشد تا جان بدهد.»

چند‌ سال پیش تعداد موش‌های تهران به قدری زیاد شده بود که شهرداری تهران تصمیم گرفت برای هر موش جایزه بگذارد؛ ١٠٠٠ تومان. مردم می‌آمدند فرم پر می‌کردند و هر روز چند لاشه موش را تحویل می‌دادند. آقای علیزاده این را خوب یادش است و می‌گوید که یک نفر در چند ماه آن‌قدر موش کشت که با پولش توانست پراید بخرد. این موضوع آنها را به خنده می‌اندازد. بعضی روزی ٥٠، ٦٠ لاشه می‌آوردند. (آذر ٩٢؛ رحمت‌الله حافظی، رئیس کمیسیون بهداشت شورای شهر تهران گفت که هر موش مرده تهرانی ١٢٠‌هزار تومان می‌ارزد؛ یعنی هر موش مرده در تهران ١٢٠‌هزار تومان خرج روی دست شهروندان می‌گذارد.)

جوی‌ها پر از درختان خزان‌زده است که از دندان‌های تیز و برنده موش‌ها در امان نمانده‌اند. موش برای کوتاه نگه‌داشتن دندان‌های نیش‌اش، ریشه درخت‌ها را می‌جود. «مرتضی» داخل جوی دولا می‌شود، با انبر فلزی، طعمه مکعبی را جلوی لانه می‌گذارد و بلند می‌شود: «موش دو دندان نیش دارد که نمی‌گذارد رشد کند، برای جلوگیری از رشد این دو دندان شروع می‌کند به جویدن که ریشه درختان یکی از موارد جویدنش است. همین می‌شود تا ریشه‌ها مشکل پیدا کنند.» تکنيسین‌های موش برای نجات درختان، فومی را داخل درختان تخلیه می‌کنند که بوی بدی می‌دهد. موش از این بو فراری است. آقای خدابخشی می‌گوید که ٣٠‌درصد درخت‌های این مسیر را موش‌ها خشک کرده‌اند.

جوی‌ها باید سیمانی شوند که اگر بشوند دیگر موش‌ها سوراخش نمی‌کنند و بیرون نمی‌آیند. حالا آبی که داخل جوی است و زباله‌هایی که اطرافش جا خوش کرده، خانه مناسبی برای موش‌ها شده. وحید می‌گوید همین پل‌هایی که روی جوی‌هاست، زمینه تجمع موش را فراهم کرده: «زیر این پل‌ها فاجعه است، اصلا لازم نیست این‌همه پل روی جوی باشد.» وحید در هفت سالی که با موش‌ها کار کرده، خاطره زیاد دارد، از حمله موش‌ها به آنها تا زن و شوهری که به خاطر یک موش تا مرز فروش خانه‌شان هم رفتند.

خیابان ولیعصر از میدان راه‌آهن تا میدان تجریش به جوی‌هایش معروف است، جوی‌های پردرخت، پرچاله، پرسوراخ و پر پل و ‌هزار راه دررو. موش‌ها ٥٠‌ سال بیشتر است که در این جوی‌ها خانه کرده‌اند. آمارها از دو سه‌میلیون جمعیت موش‌ها در تهران حکایت دارد و آقای خدابخشی که ناظر و کارشناس مبارزه با جانوران مضر شهری شهرداری منطقه ٦ است، این آمار را قبول ندارد: «هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید تهران چه تعداد موش دارد.» (دی ٩٣؛ محمد حقانی، رئيس وقت كميسيون محيط‌زيست شورای شهر تهران گفت که بررسی‌ها نشان می‌دهد شهر تهران بین یک تا دو‌میلیون موش بیشتر ندارد اما میزان دقیق‌تر تعداد موش‌ها با بررسی‌های علمی که در دست انجام است، به‌زودی مشخص خواهد شد.)

  آقای خدابخشی، شما که ناظر و کارشناس مبارزه با جانوران مضر شهری شهرداری منطقه ٦ هستید، این موش‌ها از همان نژاد نروژی معروفند یا به‌اصطلاح رت هستند؟

اینها موش نروژی هستند، رت نیستند. ما در تهران رت نداریم، رت عملا گوشخوار است. اینها هم اگر چیزی گیرشان نیاید، گوشت می‌خورند، اما اساسا گوشتخوار نیستند.

  بعد از زلزله اخیر تهران گفتند که موش‌های آدم‌خوار هم داریم.

نداریم؛ اینها دروغ است، درباره همین موضوع برنامه‌ای هم ساختند که گفته بودند موش‌های تهران آدم‌خوارند؛ اینها بعد از زلزله شایع شد.

  این موش‌ها چه چیزهایی می‌خورند؟

همه‌چیز؛ کاغذ، کیسه، کاهو، سبزیجات، گوشت و... بیشتر از همه سبزیجات و میوه دوست دارند. معضل ما در خیابان ولیعصر هم همین است که رستوران‌ها، زباله‌هایشان را داخل جوی‌ها می‌ریزند، جوی‌ها، پر از مواد غذایی برای موش‌هاست، سم هم که می‌ریزیم، فایده‌ای ندارد، چون موش‌ها دیگر سم نمی‌خورند.

  الان وضع تهران از نظر این موش‌ها چطور است؟

ما منطقه ٦ را تحت پوشش داریم، اصلی‌ترین آن هم خیابان ولیعصر است، ولیعصر از چهارراه طالقانی تا پل همت. این محدوده، ٥، ٦ کیلومتر می‌شود. الان معضل شهر تهران همین جوی‌های ولیعصر است.

  چرا تجمع موش‌ها در این منطقه است؟

دلیل‌اش جوی آب است، درختان از داخل این جوی‌ها بیرون آمده‌اند، نیاز به آبیاری دارند، تجمع آب، منجر به تجمع موش‌ها می‌شود. وقتی سم ریخته می‌شود، با آب قاطی می‌شود و تاثیرش را از دست می‌دهد. از آن طرف باید جوی‌ها را با سیمان و سنگ پوشاند. ببینید خیابان ولیعصر شلوغ است، پر از رستوران و بیمارستان و مغازه. جوی‌ها پر از زباله رستوران‌ها و بیمارستان‌هاست. ٧٠‌درصد بیمارستان‌های تهران در این منطقه قرار دارند، مثل سجاد و شریعتی و قلب و دی و مهر و آپادانا و... کلا منطقه ٦ منطقه‌ای است که از نظر استراتژیک مهم است، وزارتخانه‌های زیادی در آن قرار گرفته‌اند.

  در این مسیر چند رستوران وجود دارد؟

شاید بالای ٥٠٠ رستوران.

  به متخلفان تذکر نمی‌دهید؟

خیلی تذکر می‌دهیم، ما حتی تا پای پلمپ هم رفته‌ایم. یکی از معضلات منطقه ٦ جمعیت شناور آن است. جمعیت شناور منطقه ٦، ١٠ برابر جمعیت ثابت آن است.

  به سم‌ها اشاره کردید، این سم‌هایی که ریخته می‌شوند، فایده‌ای هم دارند؟

این سم‌ها ارگانیک است، در کلونی‌ها ریخته می‌شود؛ اما موش‌ها خیلی زبل هستند، با پا این سم‌ها را کنار می‌زنند؛ دیگر برایشان عادی شده. از آن طرف هم غذا زیاد دارند، دیگر این سم‌ها را نمی‌خورند.

  این سم دقیقا با موش چه کار می‌کند؟

روده‌شان را می‌ترکاند؛ فقط هم برای ساختار بدن موش درست شده. سه روز طول می‌کشد تا اثر کند. پادزهرش، سبزی و کاهوست. ٩٠‌درصد موش‌ها در کلونی‌هایشان می‌میرند. به همین دلیل ما خیلی آنها را نمی‌بینیم. کلونی‌های آنها ١٠، ٢٠متر زیرزمین است. ما تعداد این کلونی‌ها را نداریم، کلونی‌ها دو گروه هستند، فعال و غیرفعال.

  از کجا متوجه می‌شوید که یک کلونی فعال است؟

معمولا جلوی کلونی روزنامه می‌گذاریم، بعد بررسی می‌کنیم که اگر روزنامه جابه‌جا شده باشد؛ یعنی کلونی فعالی است.

  هنوز نمی‌شود تخمین زد که تهران چه تعداد موش دارد؟

نه؛ هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید. به طوی کلی زاد و ولد موش‌ها خیلی زیاد است، هر بار ٥ تا ١٢ بچه به دنیا می‌آورند. سه ماهه بالغ می‌شوند و سه‌ سال عمر می‌کنند.

  جمعیت‌شان در فصل‌های مختلف متفاوت است؟

ازدحام‌شان در تابستان‌ها بیشتر است. موش‌ها از گرما بیرون می‌آیند، تشنه می‌شوند. در زمستان‌ها کمتر تشنه می‌شوند و با نم زمین، خودشان را سیراب می‌کنند. ٨٠‌درصد موش‌ها تابستان‌ها از لانه‌هایشان بیرون می‌آیند.

  در این چند سالی که در این بخش کار می‌کنید، چه اتفاقاتی افتاده؟

ببینید قبلا مبارزه با این جانوران تا‌ سال ٩١ دست ستاد محیط‌زیست شهرداری بود. آن دوره هیچ اتفاق خاصی در این بخش نیفتاد و از ‌سال ٩١ دوباره به شرکت ساماندهی شهرداری برگردانده شد، الان حدود ٥‌سال است که در اختیار شرکت ساماندهی است و وضع بهتر شده. سالی ٥٠٠‌میلیون تومان بابت همین کار هزینه می‌شود.

مادون قرمز می‌افتد روی صورت موش خاکستری. موش چموش، تسلیم نمی‌شود و میان زباله‌ها و شاخ و برگ‌های ریخته از سرما، پنهان می‌شود. شکارچیان چند نفر با هم دنبالش می‌کنند، یکی با تفنگ، آن یکی با انداختن سنگ و محاصره، جانور، زیر پل فلزی، همسایه پمپ بنزین، در سیاهی، پنهان می‌شود. وحید می‌گوید بعضی روزها ٢٠، ٢٥ موش هم جمع کرده، بعضی شب‌ها هم شاید یکی دوتا: «باید در آرامش شکارشان کرد، گوش‌هایشان خیلی تیز است.» جلوتر رستورانی است که کرکره‌اش تا نیمه‌پایین آمده، کارگران مشغول تمیزکاریند که تکنيسین‌ها از راه می‌رسند. «مرتضی» بلندی جوی را با نگاهش قد می‌زند و خم می‌شود به سمت یکی از لانه‌ها.

٣٢ ساله است و سه ‌سال از روزی که برای «مبارزه با موش» آموزش دید، می‌گذرد، قبلا بازرس اتوبوسرانی بوده؛ خط ولیعصر: «شاید این کار یِکَم از نظر بهداشتی کثیف به نظر برسد، اما خدمت است، مردم به ما می‌گویند خدا خیرتان بدهد.» مرتضی گاهی دست به تفنگ هم می‌شود، مثل آن روزی که ٥، ٦ تیر به سر و تن یک موش زد اما موش تسلیم مرگ نمی‌شد: «موش آن‌قدر بزرگ بود که از لای انبر می‌افتاد، شاید اندازه یک گربه؛ این‌قدر.» و دست‌ها را به اندازه نصف عرض شانه‌های پهن‌اش باز می‌کند: «وزن‌اش شاید به دوکیلو هم می‌رسید.» مرتضی می‌گوید که انسان به محدوده زندگی موش‌ها وارد شده، نه موش به زندگی انسان‌ها. وقتی با بیل مکانیکی، زمین را می‌شکافند، عملا وارد محدوده زندگی موش‌ها می‌شوند، آنها هم وقتی با لانه‌های خراب‌شده شان مواجه می‌شوند، به روی زمین پناه می‌آورند.

شب به نیمه‌ نزدیک می‌شود و شکارچیان موش همچنان مشغولند، به نزدیکی‌های میدان ونک رسیده‌اند و حالا پایان ماموریت است. مرتضی می‌گوید، ٤، ٥ تایی زدیم: «همان لحظه نمی‌میرند، فردا لاشه‌هایشان پیدا می‌شود.»

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین