کد خبر: ۲۰۱۷۰۴
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۰
اینکه یک دولت چه عملکردی در داخل کشور، در نهادهای بین المللی و یا در سیاست خارجی دارد می تواند دیگران را تحت الشعاع قرار دهد. ترامپ در تمام حوزه های مذکور سیاست های جذاب امریکایی را بر عکس اجرا کرده است.
 اینکه یک دولت چه عملکردی در داخل کشور، در نهادهای بین المللی و یا در سیاست خارجی دارد می تواند دیگران را تحت الشعاع قرار دهد. ترامپ در تمام حوزه های مذکور سیاست های جذاب امریکایی را بر عکس اجرا کرده است.

شواهد مشخص است. ریاست جمهوری دونالد ترامپ باعث فرسایش قدرت نرم امریکا شده است. در رای گیری موسسه گالوپ که در 134 کشور برگزار شده است، تنها 30 درصد به مطلوبیت ایالات متحده تحت رهبری ترامپ رای داده اند. که کاهشی 120 امتیازی در مقایسه با دوران اوباما است. مرکز تحقیقات پیو به این نتیجه رسید که چین با نرخ تایید 30 درصدی به جایگاه مساوی با امریکا رسیده است و شاخص بریتانیایی "قدرت نرم 30" نسان می دهد که امریکا از رتبه اول در سال 2016 به رتبه سوم در سال گذشته تنزل پیدا کرده است.

مدافعان ترامپ مدعی هستند که قدرت نرم اهمیتی ندارد. مدیر بودجه ترامپ میک مالوانی، در زمان اعلان بودجه دولت و آژانس توسعه بین المللی امریکا، بودجه ای تحت عنوان "بودجه قدرت سخت" را نیز اعلام کرد که در حدود 3 درصد افزایش داشته است. از منظر طرفداران "اول امریکا" آنچه بقیه دنیا فکر می کند در رتبه دوم قرار دارد. آیا نظر آنها صحیح است؟

قدرت نرم بر پایه جذابیت است و نه اجبار و تهدید. قدرت نرم همکاری مردم را می طلبد، نه مجبور کردنشان را. حتی در حوزه مسایل شخصی نیز، والدین می دانند در صورتیکه در مواجهه با فرزندان خود به جای روش های تند و تیز و محرومیت ها را، ارزش های اخلاقی را الگو قرار دهند، قدرتی بیشتر و ماندگارتر در مقابل آنها خواهند داشت.

رهبران سیاسی نیز مدتی است متوجه شکلی از قدرت شده اند که آنها را قادر می سازد تا برنامه کار را تنظیم کرده و چارچوب مذاکرات را مشخص کنند. اگر من بتوانم کاری کنم تا شما آنچه را بخواهید که من می خواهم، دیگر نیازی نیست شما را محبور به آنچه نمی خواهید بکنم. اگر ایالات متحده ارزش هایی را نشان دهد که دیگران خواستار پیروی از آن هستند، می تواند به شکلی بهینه و اقتصادی آنها را راضی کند به آنچه خودش می خواهد. همچنین جذابیت در کنار قدرت سخت می تواند قدرت اجبار را دو برابر کند.

قدرت نرم یک کشور در مرحله اول از سه منبع تامین می شود: فرهنگ (در صورتی که برای دیگران جذاب باشد)، ارزش های سیاسی از قبیل دموکراسی و حقوق بشر (در صورتیکه به این ارزش ها عمل شود) و سیاست ها (در صورتیکه این سیاست ها مشروع به نظر بیایند به این دلیل که در چارچوب تواضع و آگاهی از منافع دیگران ایجاد شده اند). اینکه یک دولت چه عملکردی در داخل کشور (مثلا حمایت از مطبوعات آزاد)، چه عملکردی در موسسات بین المللی (مشورت با دیگران و عملکرد چند جانبه)، و چه عملکردی در سیاست خارجی دارد، می تواند دیگران را تحت الشعاع قرار دهد. ترامپ در تمام حوزه های مذکور سیاست های جذاب امریکایی را بر عکس اجرا کرده است.

خوشبختانه امریکا چیزی بیش از ترامپ و یا یک دولت است. بر خلاف سرمایه های قدرت سخت (مانند نیروهای مسلح)، بخش بزرگی از منابع قدرت نرم کاملا جدا از دولت هستند و تنها بخش کوچکی از آنها در اختیار اهداف دولت ها است. در یک جامعه لیبرال، دولت نمی تواند فرهنگ را کنترل کند. در واقع نبود سیاست های فرهنکی رسمی، خود یکی از منابع جذابیت است. فیلم های هالیوود از قبیل "پست" که زنی مستقل و مطبوعاتی آزاد را به تصویر می کشد، می تواند دیگران را جذب کند. فعالیت موسسات خیریه امریکایی و فواید فراوان آزادی پرسش در دانشگاه های امریکایی نیز می تواند دیگران را جذب کند.

درست است که شرکت ها، دانشگاه ها، بنیادها، کلیساها و دیگر گروه های غیر دولتی، قدرت نرم را به سبک خودشان توسعه می دهند که ممکن است هم راستا با اهداف رسمی سیاست خارجی بوده و آنها را تقویت کند و ممکن است با آن اهداف در یک راستا قرار نگیرد. و تمام این منابع خصوصی قدرت نرم این پتانسیل را دارند که در عصر اطلاعات به شکل فزاینده ای اهمیت پیدا کنند. و همین دلیل کافی است تا دولت ها را وادار کند که عملکرد و سیاست هایشان در جهت خلق و یا تقویت قدرت نرم آنها باشد. و نه در جهت از بین بردن و تلف کردن آن.

سیاست های داخلی یا خارجی که ریاکارانه، گستاخانه، در تضاد با رویکرد دیگران و یا بر اساس درکی سطحی از منافع ملی هستند، می توانند عملکرد قدرت نرم را تضعیف کنند. به عنوان مثال، شیب تند در کاهش جذابیت ایالات متحده در زمان حمله به عراق در سال 2003، صرفا عکس العملی نسبت به دولت بوش و سیاست های آن بود، و نه نسبت به ایالات متحده به طور کلی.

جنگ عراق اولین سیاست دولتی نبود که محبوبیت ایالات متحده را از بین برد. در دهه 1970، بسیاری از مردم جهان مخالف جنگ در ویتنام بودند و اینکه امریکا در آن زمان در مقابل تمام دنیا ایستاد، باعث از بین رفتن محبوبیت امریکا در جهان شد. وقتی سیاست های ایالات متحده تغییر کرد و خاطرات آن جنگ پاک شد، امریکا قسمت زیادی از قدرت نرم از دست رفته خود را باز یافت. به همین شکل در دوران پس از جنگ عراق، ایالات متحده توانست بخش بزرگی از قدرت نرم خود را در اکثر نقاط جهان باز یابد (هر چند در خاورمیانه کمتر از سایر نقاط).

مخالفان همچنان معتقدند که افزایش و کاهش قدرت نرم امریکا اهمیت چندانی ندارد. چرا که کشورها به خاطر منافع خودشان همکاری می کنند. ولی این ادعا نکته مهمی را جا انداخته است: همکاری درجه های مختلف دارد که تحت تاثیر جذابیت و دافعه است. علاوه بر این تاثیرات قدرت نرم کشورها تا بازیگران غیر دولتی نیز امتداد می یابد. به عنوان مثال با کمک کردن و یا مقاومت کردن از طریق جذب نیرو توسط سازمان های تروریستی. در عصر اطلاعات، موفقیت نه تنها به اینکه ارزش های کدام کشور پیروز می شود بستگی دارد، بلکه همچنین به پیروزی روایت نیز وابسته است.

یکی از بزرگترین منابع قدرت نرم امریکا، باز بودن راهکارهای دموکراتیک در این کشور است. حتی زمانی که سیاست های اشتباه باعث از بین رفتن جذابیت امریکا می شود، توانایی این کشور در نقد کردن و تصیح کردن این اشتباهات به شکلی عمیق باعث جذاب بودن امریکا برای دیگران می شود. زمانی که مخالفان در کشورهای دیگر علیه جنگ ویتنام تظاهرات می کردند، معمولا شعار می دادند "ما پیروز خواهیم شد" که همان شعار جنبش های مدنی در ایالات متحده بود.

امریکا نیز به حتم پیروز خواهد شد. دلایل بسیاری وجود دارد تا امیدوار باشیم امریکا بعد از ترامپ قدرت نرم خود را باز خواهد یافت.

منبع : دیپلماسی ایرانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین