همین نکته موجب شد در نبرد سوم با بوسنی، اغلب بازیکنان در دام «خودباوری کاذب» گرفتار شوند و با اعتمادبهنفس بالایی مسابقه را آغاز کنند.
در بازی پایانی، ایران دنبال گلزدن و پیروزی بود و با تاکتیک متفاوتی وارد زمین شد، اما باتوجه به ذات فوتبال ما که بیشتر بازیکنان، خلاق و تاکتیکپذیر نیستند، نتوانستند تاکتیک مورد نظر «کارلوس کیروش» را در زمین پیاده کنند. سرمربی پرتغالی تیمملی، در این بازی، دفاع یوزها را جلوتر برد و هافبکها را به کناره منتقل کرد تا از کنارهها به دروازه حریف حمله کند، اما این برای تیمی که در دو بازی پیشین، دفاعی بازی کرده بود و موفق هم بود، به منزله خودکشی بود. «کیروش»، میخواست یک بازی متعادل در این میدان ارایه کند، اما بازیکنان ایران نتوانستند تاکتیک متفاوت او را در سومین مصاف به مرحله اجرا درآورند. از دیگر مسایلی که باعث ناکامی «تیمملی» شد، خستگی بازیکنان میانی ایران بود که قادر نبودند دوندگی چشمگیر دو بازی گذشته را تکرار کنند و آمار دوندگیشان بسیار کمتر از دو بازی با نیجریه و آرژانتین بود. علاوه براین، ما در ساختار حمله هم مشکل داشتیم و به دلیل نبود هافبک خلاق و بازیساز نتوانستیم کنترل جدی و موثری در مرکز میدان داشته باشیم. در نتیجه، اغلب توپها را بهراحتی از دست میدادیم. تیم بوسنی با شناخت خوبی که از قوچاننژاد و دژاگه داشت، این دو بازیکن را به خوبی کنترل کردند و به آنان اجازه هنرنمایی ندادند.
باخت 3 بر یک مقابل بوسنی، واقعیت تلخ فاصله تیمملی ایران با سطح اول
فوتبال دنیا را نشان میدهد و ما نباید انتظار داشته باشیم این فاصله خیلی
زود پر شود. هرچند، نباید از کنار بازیهای امیدوارکننده یوزها در نبرد با
نیجریه و آرژانتین بیتفاوت گذشت. درواقع، سوای اینکه مربی بعدی «تیمملی»
کیست و «کیروش» میماند یا میرود، باید پذیرفت که ایجاد استمرار در
بازیهای خوب «تیمملی»، نیازمند برنامهریزی و بهرهگیری از مربیان کاربلد
و دادن فرصت و امکانات لازم به سکاندار «تیمملی» است تا «روند» بازیهای
ملیپوشان با حداقل «نوسان» همراه شود.
بیژن ذوالفقار نسب*
منبع:روزنامه شرق