|
|
امروز: جمعه ۰۹ آذر ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۰
کد خبر: ۱۹۱۸۸۷
تاریخ انتشار: ۲۱ آذر ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۴
اما يكي از ايرادهاي كار ما فكر مي‌كنم اين بوده كه همان طور كه پيش‌تر شما هم اشاره كرديد، كتاب‌هاي برگزيده جايزه را چنان كه بايد و شايد معرفي نكرديم، به جز يك مورد كه عنايت سميعي نقدي نوشت و در روزنامه شرق چاپ شد.
«كار كردن در اين مملكت تونل زدن در كوه ناممكن‌هاست.» جمله‌اي است كوتاه كه حافظ موسوي، دبير پيشين جايزه شعر شاملو به نقل از بامداد خسته بيان مي‌كند. احمد شاملو در دوره حياتش علاقه‌مند بود جايزه‌اي را براي حمايت از شاعران جوان راه‌اندازي كند كه فرصت نيافت و بعد از درگذشت او همسرش آيدا و هيات‌مديره بنياد «الف. بامداد» اين جايزه را پايه‌گذاري كردند. اين جايزه امسال سومين دوره خود را سپري مي‌كند و قرار است همچون دوره‌هاي پيشين برگزيدگان اين دوره از جايزه نيز روز 21 آذر ماه همزمان با سالروز تولد شاملو معرفي شوند. در نخستين دوره اين جايزه، برگزيدگان در مراسمي غيررسمي و خصوصي معرفي شدند اما سال گذشته تالار فارابي دانشگاه هنر ميزبان اين برنامه بود و امسال اين برنامه در بنياد موقوفات دكتر ايرج افشار برگزار مي‌شود. همزمان با برگزاري اين برنامه و معرفي برگزيدگان آن، گفت‌وگويي با حافظ موسوي، دبير دو دوره پيشين اين جايزه داريم. اين نكته نيز يادآوري مي‌شود كه امسال اين جايزه دبيري نداشت و توسط بنياد الف. بامداد برگزار شد و نامزدهاي آن چندي پيش در موسسه بهاران معرفي شدند.

 

تجربه نشان داده جوايز خصوصي بعد از چند دوره دچار مشكلاتي مي‌شوند و به ناچار تعطيل مي‌شوند. با وجود چالش‌هايي كه پيش روي جايزه شعر شاملو است، فكر مي‌كنيد اين جايزه چقدر امكان تداوم دارد؟

چالش هميشه هست، شاملو مي‌گويد يعني شما همواره بايد خودتان را با ناممكن‌ها درگير بدانيد. استمرار جايزه نياز به حمايت مالي دارد، نياز به شرايط مساعد سياسي و فرهنگي دارد، نياز به اينكه يك سالن باشد تا مراسم اهداي جوايز را برگزار كنيم. اما تمام اينها موجب نمي‌شود كه ما از پيش سپر بيندازيم و دست از كار بكشيم. ممكن است يك چالش هم اين باشد كه ما نتوانيم افكار عمومي جامعه ادبي‌مان را جذب كنيم و از حمايت آنها برخوردار شويم، اين گمان هم هست كه برخي به اين جايزه بي‌اعتقاد شوند؛ ولي من معتقدم كه اين اتفاق نخواهد افتاد؛ يكي از دلايلش اين است كه در سومين دوره برگزاري جايزه هستيم و هر دوره تعداد كتاب‌هايي كه براي ما ارسال شده از دوره قبلي بيشتر بوده است و اين نشان مي‌دهد كه بخش قابل توجهي از جامعه شعري چشم‌شان به اين جايزه است، صرف نظر از اينكه آن را بگيرند يا خير. در طول دو دوره گذشته تماس‌هاي زيادي داشتيم از شاعران كه معتقد بودند انگيزه‌شان از شركت در اين جايزه تنها دست‌يابي به عنوان برنده جايزه شاملو نيست بلكه همين كه در اين وانفسا عده‌اي صاحبنظر مجموعه‌هاي شعر آنها را بخوانند و با ايشان آشنا شوند، خود دستاوردي قابل ملاحظه است. من معتقدم صرف نظر از اينكه ممكن است همواره كساني از عملكرد ما ناخشنود باشند- چون هرگز نمي‌توان در يك كار جمعي همگان را راضي نگه داشت- اما برآيند كلي اين خواهد بود كه هر سال استقبال از جايزه بيشتر خواهد شد. هم به جهت نام شاملو و هم با توجه به اينكه هياتي كه دارند جايزه را برگزار مي‌كنند هيچ انگيزه‌اي جز خدمت به شعر ندارند. يكي از ويژگي‌هاي اين دوره جايزه شعر شاملو اين است كه دبيرخانه امور مربوط به جايزه را انجام مي‌دهد؛ دبيرخانه‌اي كه اداره‌كنندگانش علاقه‌مندان به شاملو و شعر هستند نه لزوما چند نفر شاعر كه ممكن است انگيزه‌هاي شخصي داشته باشند.

چالش‌هاي دروني جايزه چه‌ مواردي است؟ چگونه مي‌شود جايزه را درونا مستحكم‌تر و فربه‌تر ساخت؟ آيا بايد منتخبين دوره‌هاي قبل در پيوند با جايزه بمانند، در اتمسفر جايزه بمانند آن را رصد كنند يا از آن منفصل شوند و راه خود را پيش بگيرند؟

اين مساله دو وجه دارد؛ يكي آنكه جايزه اساسا قصد سازماندهي شاعران را ندارد و شاعران هم اساسا سازماندهي‌پذير نيستند؛ چراكه كار شاعري يك فعاليت فردي است. شاملو هم با آنكه فعالانه در عرصه‌هاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي حضور داشت، هرگز در قالب معيني نگنجيد، كار خودش را مي‌كرد و اعتقادات خاص خودش را داشت. وجه دوم آن است كه اميدواريم جايزه شعر شاملو يك متر و معيار نسبي براي شعر امروز ايران باشد، يعني يك نحله يا يك بخش پوياي شعر فارسي از طريق جايزه، به عنوان يك معيار نه يك ضابطه لازم‌‌الاجرا، به مثابه چشم‌اندازي در مقابل شعر فارسي قرار بگيرد. قطعا يكي از اهداف اين جايزه اين خواهد بود كه نوعي از شعر را كه شاملو به آن اعتقاد داشت، يعني شعري كه از تعهد اجتماعي فارغ نيست، شعري كه از ابتذال دوري مي‌كند، شعري كه دغدغه هستي‌شناسي، زيبايي‌شناسي و اجتماع را دارد… مورد توجه قرار مي‌دهد. چنين معياري نانوشته پشت اين جايزه قرار دارد تا چنين نوعي از شعر را به جامعه معرفي كند. ضمن اينكه هر اقدامي كه بخواهد شاعران را بسته‌بندي كند، قالب‌بندي كند، نه هدف اين جايزه است و نه بايد هدف اين جايزه باشد. شاعران را نبايد از فرديت خودشان جدا كرد. ما يك افق انساني داريم. شاعراني با زبان و بيان و ذوق زيبايي‌شناسي متفاوت را، داشتن «چشم‌انداز انساني» است كه به هم متصل مي‌كند و رويكرد اين جايزه هم همين است.

با توجه به توضيحاتي كه فرموديد، گمان مي‌كنيد مجموعه‌شعر منتخب داوران تا چه حد بايد در نسبت با مانيفست شعر شاملويي و شعر متعالي مد نظر احمد شاملو باشد؟ در لحظه اكنون كه از شعر شاملويي حرف مي‌زنيم از چه حرف مي‌زنيم؟ شعر شاملو با مختصاتي كه گفته شد، مختصات هستي‌شناسانه و مختصات تعهد اجتماعي قرار است با همان متر و معيار و فرم در دوره حاضر بازتوليد شود يا آنكه به فراخور وضعيت تاريخي و اجتماعي كه در آن قرار داريم، بناست كه گونه‌اي از فرم را متناسب با دوران حاضر توليد كند؟

دوستان ما در دبيرخانه جايزه شعر شاملو مشغول بررسي اساسنامه‌ها و ساز و كارهاي جوايز معتبر جهاني هستند تا با جمع‌آوري ايده‌هاي آزمون‌شده جهاني، متر و معياري در قالب شيوه‌نامه و اساسنامه براي اين جايزه تدوين كنند. اما چيزي كه در دوره گذشته اتفاق افتاد بيشتر شيوه‌اي تجربي و در عمل بود. مثلا در دوره اول جايزه شعر شاملو، نفرات اول از يك سو شمس‌لنگرودي بود و از سوي ديگر علي باباچاهي. اصلا اين گونه نبود كه انتخاب، مهندسي‌شده باشد. نفرات بعدي هم سعدي گلبياني و فرزاد آبادي بودند؛ هر يك از اين شاعرها دنياي شعري متفاوتي دارند، بنابراين مي‌توان گفت كه شايد ما در تجربه به اين نتيجه رسيديم كه از آنچه در شعر امروز ايران وجود دارد، بهترين نمونه‌هاي هر سال را انتخاب كنيم و در عمل هم‌چنين انتخابي صورت گرفت. اما اين شيوه با اعتراضاتي مواجه شد؛ يعني بعدتر به خود من ايراد گرفتند كه خب شعر علي باباچاهي چه نسبتي با شاملو و انديشه‌هاي شعري‌اش دارد؟ البته من در پاسخ اين انتقاد، دو نكته را عنوان كردم يكي اينكه شاملو در دهه 40 يا 50 در يكي از گفت‌وگوهايش بين شاعران جوان خوب آن سال‌ها از علي باباچاهي نام برده است. علي باباچاهي صرف نظر از اينكه عده‌اي با زبان و شعرش موافق باشند يا خير، در نحله‌اي از جريان‌هاي شعري، شاعري تاثيرگذار و در وضعيت خودش تثبيت‌شده است. ديگر اينكه هدف اين جايزه اساسا بازتوليد شاملوهاي ديگر نيست؛ براي ادبيات فارسي يك حافظ، يك سعدي و يك شاملو كافي است. در تاريخ ادبيات ما، دوره مكتب بازگشت عملا منجر به ايجاد چند سعدي درجه دوم، حافظ درجه دوم و نظامي درجه دوم شد كه آثار هيچ كدام‌شان ديگر امروز خوانده نمي‌شود. بنابراين يك شاملو هم براي تاريخ ادبيات كافي است؛ نه كسي مي‌تواند به تقليد از شاملو بپردازد نه دنيايي كه شاملو تصوير مي‌كرد با دنياي امروز ما عينا يكي است. تجربه‌هاي ما بعد از دهه شصت كه شاملو آخرين دوران شعري‌اش را پشت سر مي‌گذاشت، با تجربه‌هايي كه نسل او در دهه چهل و پنجاه داشتند، زمين تا آسمان فرق مي‌كند. بنابراين اساسا بحث جايزه بحث «شاملويي نوشتن» نيست؛ اما از آن جهاني كه او در شعرش و با شعرش آفريد، مي‌توان متر و معياري براي جايزه شعري كه به نام اوست استنباط كرد، آن معيار اين است كه شعر شاملو شعري رو به ديگري، معطوف به ديگري بود. پل سلان، شاعر معروف آلماني مي‌گويد شعر كلامي است رو به ديگري؛ يعني شعر آن نيست كه در خود و براي خود باشد، با خودش حرف بزند، شعر كلامي است كه مي‌خواهد با ديگري حرف بزند. ديگري هم البته لزوما به معناي پاپيولار و عامه‌پسند نيست، بلكه مخاطبش در واقع يك ديگري است در دل يك فرهنگ؛ يعني همان كاري كه شاملو كرد. چندي پيش در ميزگردي كه در مجله سينما و ادبيات داشتيم اشاره كردم به اينكه چرا با وجود سخت‌خوان بودن بعضي از اشعار شاملو، او همچنان محبوب‌ترين شاعر معاصر ما است. دليلش اين است كه شاعر را نه با يك كتاب و نه با چند شعر، بلكه با مجموعه‌اي كه از او در جامعه و فرهنگ آن رسوخ كرده است، بايد سنجيد؛ ببينيد، كلام شاملو بيشترين تكرار را در تيترهاي روزنامه‌ها دارد، بيشترين تكيه‌كلام را در محاوره‌هاي عمومي دارد. نيما هم همين طور است. نيما شاعر سخت‌خواني است اما در فرهنگ جامعه نفوذ كرده است. يعني كلامش رو به ديگري بوده و براي تاريخ ادبيات ننوشته است. شاملو در يكي از مصاحبه‌هايش گفته بود بعضي‌ها براي جاودانگي مي‌نويسند ولي من براي همين الان مي‌نويسم. براي من مهم نيست آيندگان چه خواهند گفت. اما شاملو نه‌تنها در تاريخ ادبيات ماند بلكه قلمرو فرهنگ ما را هم تسخير كرد. به عبارتي شايد بتوان در يك نگاه كلي شاعران را به دو گروه تقسيم كرد؛ يك گروه شاعراني هستند كه بيشتر براي تاريخ ادبيات مي‌نويسند. مثل خاقاني كه شاعر بزرگي هم هست و روي حافظ هم تاثير گذاشته ولي تقريبا غير از ايوان مداين و چند تايي از شعرهايش، مابقي بر سر زبان‌ها نيست و ديگر خوانده نمي‌شوند. يك عده هم شاعراني هستند كه براي تاريخ ادبيات نمي‌نويسند. اينها مثل حافظ، هم در تاريخ ادبيات جايگاهي رفيع دارند و هم در فرهنگ عمومي. شاملو جزو شاعران اين گروه است. مخلص كلام آنكه اگر بخواهيم بين جايزه شاملو، ايده‌هاي آن و ايده‌هاي شعر شاملو نسبتي برقرار كنيم، همان كلام رو به ديگري داشتن كليدواژه كار است؛ يعني شعري كه مخاطبش فرهنگ يك جامعه باشد، مخاطبش انسان امروز باشد. اين دريچه‌اي است كه شاملو روي شعر امروز ما گشوده، اما شاعر امروز دنيا را از آن دريچه با چشم خودش خواهد ديد. فروغ فرخزاد جايي گفته است كه «من تا پيش از شناخت نيما نمي‌دانستم شعر يعني چه. نيما به من چگونه نگريستن را آموخت و به من پنجره‌اي داد براي نگاه كردن، آن وقت من نگاه خودم را يافتم» (نقل به مضمون) . در واقع ما اميدواريم اين جايزه بتواند پنجره‌اي، دريچه‌اي بگشايد كه روزي شاملو از آن به جهان هستي نگريست. به مردم و به فرهنگ نگريست.

اگر موافق باشيد برگرديم به روند دو دوره گذشته جايزه؛ پيش از پرسش راجع به نقدهايي كه بر جايزه رفت، مي‌خواستيم بدانيم شما خودتان چه نقدي به آنچه برگزار شد، داريد؟ شما كه در دل ماجرا بوديد و در تمام لحظاتش حضور داشتيد به يك معناي شايد خيلي ساده، اگر برگرديد به آن روز چه خواهيد كرد و چه نخواهيد كرد؟

ببينيد در مورد روش كار، من كماكان همان روشي را پيشنهاد مي‌دهم كه اعمال شد (داوري در دو مرحله، نخست در حوزه تخصصي توسط شاعران و منتقدان ادبي و سپس توسط جمعي بزرگ‌تر از روشنفكران و فرهيختگان) . اما يكي از ايرادهاي كار ما فكر مي‌كنم اين بوده كه همان طور كه پيش‌تر شما هم اشاره كرديد، كتاب‌هاي برگزيده جايزه را چنان كه بايد و شايد معرفي نكرديم، به جز يك مورد كه عنايت سميعي نقدي نوشت و در روزنامه شرق چاپ شد. ‌بايد از منتقدين و از داوران جايزه دعوت مي‌كرديم تا دلايل انتخاب‌شان را براي جامعه توضيح دهند. در اين حوزه به نظرم كم‌كاري كرديم. در مورد نقدهايي كه بر جايزه نوشته شد هم چند نكته قابل تامل وجود دارد. يكي از نقدها مثلا دعوت از كساني چون دكتر محمد صنعتي براي داوري مرحله دوم بود. منتقدين مي‌گويند ايشان روانشناس و پزشك هستند و نقدهاي روانكاوانه درجه يك نوشته‌اند. ولي با شعر امروز ما ارتباطي ندارند. پس چرا بايد از ايشان براي داوري شعر دعوت مي‌شد؟ در برابر اين سوال مي‌توان اين سوال‌ها را مطرح كرد كه: چرا محمد صنعتي با شعر امروز ارتباط نداشته است؟ آيا يكي از گرفت‌وگيرهاي كار ما اين نيست كه شعر امروز ما نتوانسته با امثال او ارتباط بگيرد؟ چرا او شعر شاملو را مي‌خواند ولي شعر امروز ما را نه؟ چه طور شده كه اين شعر روي او اثر نداشته؟ آيا كسي كه قريب به 30 سال در كار نوشتن، ترجمه و نقد روانشناختي ادبيات است، صلاحيت اظهارنظر در حوزه شعر را ندارد؟ در دور دوم داوري، ما به نوعي داشتيم عيار و جايگاه اجتماعي شعر امروز را با محك راي آن بزرگان مي‌سنجيديم. شعر شاملو چهل سال پيش، امثال تقوايي، بيضايي، كيارستمي و مهرجويي را درگير خودش مي‌كرد و بر سينماي آنها تاثير مي‌گذاشت، حالا ما مي‌خواهيم ببينيم آيا شعر امروز ما هم مي‌تواند چنان درگيري‌هايي ايجاد كند؟ در دور دوم داوري، تركيب انتخاب‌هاي ما يك جامعه آماري بود از روشنفكران فرهيخته كه هيچ يك با شعر و ادبيات و هنر بيگانه نبودند، مي‌خواستيم عيار شعر امروز را در اين جامعه نمونه وار محكي بزنيم و من كماكان معتقدم اگر در جامعه روشنفكري ما كساني هستند كه شعر امروز را نمي‌خوانند مقصر خود ما شاعران هستيم. شعر بايد بتواند با اصحاب هنر و انديشه حلقه اتصالي ايجاد كند، همان كاري كه شعر حافظ مي‌كند. ما دنبال اين رابطه‌ايم. البته كساني هم از آن سو معتقدند با اين نگرش، جايزه شعر شاملو تسليم ذوق عامه وعامه‌پسند خواهد شد. من چنين اعتقادي ندارم؛ زيرا ما داورانمان را از بين عوام انتخاب نكرده‌ايم؛ بلكه از بين فرهيختگان انتخاب كرده‌ايم. ما به خوبي واقفيم بر اينكه يكي از وجوه برجسته شخصيت و شعر شاملو، بيزاري از ابتذال است، پس به ابتذال كشاندن زبان هم نمي‌تواند مد نظر او باشد؛ بنابراين شعر سطحي و مبتذل نمي‌تواند مورد نظر جايزه شاملو باشد. راه رفتن بر اين لبه و بر اين مرز مهم است. خواجوي كرماني شاعر بزرگي است كه روي حافظ هم تاثير گذاشته منتها آن لبه‌اي كه حافظ رويش ايستاده لبه باريكي است. خواجو نتوانست بر آن لبه راه برود وگرنه الان خواجو را هم به اندازه حافظ مي‌خواندند. براي اين وضعيت دستورالعمل و قاعده‌اي وجود ندارد. شايد وضعيتي است محصول شانس و تصادف‌هاي تاريخي كه شاعر درگير چه جور مناسباتي مي‌شود، درگير چه تجربه‌هايي مي‌شود. اصلا بخشي از گرفتاري شعر ما فقدان اين تجربه‌هاست. زندگي شاملو سرشار از تجربه است؛ تجربه سينما دارد تجربه فيلم‌نامه‌نويسي دارد، تجربه فرهنگ مردم را دارد، تجربه سياست دارد، تجربه درگيري و مبارزه دارد، تجربه روشنفكري دارد و تجربه‌هاي شخصي خودويران‌گرايانه. از دل اين تجربه‌هاست كه آدمي مثل شاملو ساخته مي‌شود و برمي‌آيد وگرنه به قول معروف ز جوي خرد ماهي خرد خيزد.

اگر بخواهيم بخشي از نقدها را جدي‌تر بگيريم و در ديالوگي پويا با آن بمانيم، فكر مي‌كنيد براي انتخاب داورهاي دور دوم چه معيارهايي را بايد مدنظر قرار داد؟ داورهاي مرحله دوم آيا بايد به طور مستقيم با فضاي شعر و ادبيات درگير باشند يا اينكه مي‌توانيم تكثري از ميدان‌هاي مختلف اجتماعي، سينمايي، شعر و ادبيات و نقد ادبي را كنار هم داشته باشيم؟ چيزي كه من از صحبت‌هاي شما برداشت كردم اين بود كه راه رفتن روي مرزها و كرانه‌ها اهميت دارد. چنان كه گفتيد ابعاد تجربي گسترده كار و زندگي شاملو از مبارزات سياسي و دغدغه‌هاي اجتماعي گرفته تا سينما و نمايشنامه‌نويسي و شعر و ترجمه و حركت بر مرز ظريفي از اشتراكات اين حوزه‌ها بن‌مايه پرملاطي را فراهم آورده. آيا براي انتخاب داوران مرحله دوم بايد چنين ملاكي وجود داشته باشد؟ به بيان ديگر آن مرزي كه جنبه‌هاي متكثر را در دل خودش دروني مي‌كند، بين داورها بايد وجود داشته باشد يا اينكه مي‌توانيم تكثري از حوزه‌هاي مختلف را كنار هم داشته باشيم؟ چون انتقادي كه عموما داشتند اين بود كه داورهاي دوره دوم نسبت مستقيم با شعر نداشته‌اند در حالي كه منتقدهاي جدي كه در فضاي انتقادي، به معناي مدرن آن، تنفس مي‌كنند بالاخره يك گرفتاري با تاريخ ادبيات، نقد ادبي و خصوصا شعر دارند. مي‌خواهيم راجع به اين قضيه بدانيم كه داورها را با چه ملاكي بايد تعيين كرد؟

در دو دوره گذشته مد نظر ما اين بوده كه داورها تركيبي باشند از شاعران، منتقدين شعر و روشنفكراني كه با ادبيات و هنر سر و كار دارند. به واقع همان چيزي كه عرض كردم، يك جامعه نمونه آماري از فرهيختگان ادبي، فرهنگي و هنري. داورهاي مرحله دوم به گمان من ‌بايد در حوزه انديشه، هنر و ادبيات داراي سوابقي باشند. بعضي از منتقدين دوره پيش نقدشان به انتخاب دكتر خسرو پارسا براي داوري مرحله دوم بود كه گرچه ايشان بهترين جراح مغز و اعصاب هستند ولي ارتباطي با شعر ندارند. اما دكتر پارسا به عنوان جراح مغز و اعصاب براي داوري دعوت نشده بود. ايشان يكي از مترجمين درجه يك علوم انساني هستند كه بسياري از مترجم‌هاي صاحب‌نام نظر مثبت ايشان را نسبت به يك ترجمه، مهر تاييدي بر موفقيت آن اثر مي‌دانند. ايشان همچنين داراي چندين تاليف در زمينه مسائل نظري هستند و حشر و نشر فراواني با احمد شاملو داشتند. يعني اگر فقط از همان نشست و برخاست با شاملو چيزهايي آموخته باشد مي‌توانيم بگوييم كه با شعر آشنايي دارد. داورها هم طي يك راي‌گيري جمعي در هيات امناي موسسه انتخاب شدند و هر كدام به نوعي با شعر و ادبيات مرتبط بودند. واقعيت ديگر اين است كه پيدا كردن افراد براي داوري هم كار ساده‌اي نيست. قطعا امسال هم دبيرخانه جايزه با اين واقعيت مواجه شده است كه براي پيدا كردن داورها با چه دشواري‌هايي روبه رو هستيم. البته روشن است كه مي‌توان براي داوري يك جايزه شعر، روش‌هاي ساده‌تري را هم به كار بست و چهار يا پنج نفر را كه صرفا منتقد ادبيات و شعرند براي داوري دعوت كرد و تمام كه البته پيدا كردن اين افراد هم كار ساده‌اي نيست. اما براي جايزه شعر شاملو كه براي شعر و هنر رسالت اجتماعي و تاريخي قايل بود، ما اين شيوه داوري را كافي نديديم و ترجيح داديم كتاب‌هاي برگزيده توسط منتقدان و شاعران را براي داوري نهايي به جمعي بزرگ‌تر بسپاريم. شايد در دوره‌هاي بعد دبيرخانه به اين نتيجه برسد كه اين روش دارد جايزه شاملو را به سمتي ديگر مي‌برد و بهتر ببينند كه روش را تغيير دهند. ممكن است كه دبيرخانه به اين نتيجه برسد كه پنج داور ثابت داشته باشيم و اعلام بشود كه اينها داورهاي ما هستند، يا روش‌هاي ديگر. بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي. به نظر من بايد انتقادهاي شما و ساير دوستان مطرح شود تا جايزه بتواند به چيز قابل قبول‌تري برسد. من اتفاقا خودم در گزارشي كه به موسسه دادم، نقد‌هاي وارده را هم نوشتم و كم وكاستي‌ها را پذيرفتم كه قطعا در دوره‌هاي بعد يكسري از آنها اصلاح خواهد شد و ايرادهاي ديگري ممكن است ايجاد شود. به نظر من جامعه روشنفكري بايد از اين ماجرا حمايت كند. كار قطعا ايراد دارد ولي با حمايت جامعه روشنفكري ممكن است اين عيب و ايرادها برطرف بشود. به ويژه اگر به يك نهاد تبديل شود. كار در مرحله اجرايي دشواري‌هاي فراواني دارد. حالا اگر اين تبديل بشود به نهادي كه براي خودش دبيرخانه ثابت داشته باشد و در طول سال آدم‌ها به اين ماجراها فكر كنند، عملكرد بهتري خواهد داشت. به هر حال من الان شصت و خرده‌اي سن دارم. آدم اجرايي نيستم. نيروي جوان بايد در اين كارها باشد. خوشبختانه امسال اين اتفاق افتاده است. مي‌شود اميدوار بود كه براي آن ايرادهايي كه شما گفتيد و بخشي از آن هم به نظر من درست است، راه‌حل منطقي پيدا شود.

آقاي موسوي در ادامه نكته‌اي كه طرح كرديد درباره تغيير روش‌ها خواستم سوالي را مطرح كنم كه مدت‌هاست در ذهنم بوده و فكر مي‌كنم با جايزه شعر شاملو هم نامرتبط نباشد، در آخرين دوره جايزه شعر كارنامه كتاب شعري انتخاب نشد و بلكه پرسشنامه‌اي براي عده‌اي ارسال شد براي انتخاب شاعر برگزيده سال. به ياد دارم كه آن زمان در محافل و مجامع كوچك و بزرگ ادبي صحبت از اين بود كه جايزه شعر كارنامه ديگر قرار نيست برگزار شود! براي ما هم به نحوي عجيب بود كه ناگهان سياست هميشگي كنار گذاشته شود و بخواهند بدون مقدمه بر اساس معيارهايي ديگر شاعر آن سال را انتخاب كنند.

براي من خيلي جالب است اين نكته‌اي كه به آن اشاره كرديد. متاسفانه پيش‌بيني‌ شما كاملا درست از آب درآمد. دليل تغيير رويكرد ناگهاني آن جايزه اين بود كه بعد از توقيف كارنامه به پيشنهاد خانم نگار اسكندرفر كه صاحب امتياز مجله و مدير موسسه بود، قرار شد من و دكتر مجابي و آقاي سيدعلي صالحي دور هم جمع شويم و جايزه را دوباره احيا كنيم. اما چون ما ديگر آن امكان قبلي را نداشتيم كه بتوانيم فراخوان بدهيم كه كتاب بفرستند، به پيشنهاد يكي از دوستان، اگر اشتباه نكنم دكتر مجابي، قرار شد در هر سال از بين شاعران سه نسل دست به انتخاب بزنيم. بر اين اساس براي صد شاعر و منتقد نامه فرستاديم و از ايشان خواستيم سه شاعر از سه نسل انتخاب كنند. متاسفانه طبق همان پيش‌بيني شما و دوستان‌تان، از آن صد، صد و بيست نامه‌اي كه ما براي صد، صد و بيست شاعر و منتقد فرستاديم، فقط حول و حوش بيست، بيست و پنج نفر جواب دادند و آن شيوه و آن جايزه هم به نتيجه‌اي نرسيد. خاطرم هست كه نخستين جواب را عمران صلاحي داد. ولي خيلي‌ها جواب ندادند، يعني مي‌خواهم بگويم كه بخشي از گرفتاري‌ ما اينهاست؛ ما حاضر نيستيم كه ديگري را انتخاب كنيم! از سوي ديگر البته تشكيلاتي كه آن جايزه را برگزار مي‌كرد از هم پاشيده بود و ما براي ادامه حيات جايزه فكر كرديم آن را تا حد ممكن خلاصه‌تر، مختصرتر و آسان‌تر برگزار كنيم‌.

در جامعه اين شاخك‌هاي حساس وجود دارد؛ وقتي چالشي در روند كار جايزه شعر كارنامه ايجاد شد، محافل ادبي بلافاصله آن را حس كردند و دريافتند. منظور اين است كه اين شاخك‌ها و حساسيت‌هاي جامعه را بايد جدي گرفت. نقدها را ‌بايد جدي گرفت و به جاي رويكرد سلبي بايد از همين نقدها يكسري اتفاقات مثبت بيرون كشيد. اگر اين نقدها نشاني ا‌ست از روح زمانه ما، چه ساز و كارهايي مي‌شود براي دستيابي به كاركردي سازنده از نقدها در پيش گرفت؟

ببينيد اگر همه ما دست به دست هم بدهيم تا موسسه الف. بامداد حفظ و تقويت بشود من مطمئنم باقي مشكلات حل‌شدني‌ است. ضمن اينكه فراموش نكنيم هرگز نمي‌توان همگان را راضي نگه داشت، قضاوت را بر عهده تاريخ بگذاريم. 10، 15 سال بايد بگذرد تا بتوان دستاوردها و حاصل كار امروز را داوري كرد و سنجيد. ولي شرط بقاي جايزه به نظر من حفظ نهاد برگزاركننده است. تمام جوايز مستقلي كه از كار بازماندند، دليل اصلي‌اش از هم پاشيدن نهاد برگزاركننده جايزه بود. در مورد جايزه شعر شاملو، با شناختي كه من از مجموعه الف. بامداد و افرادي كه آن را اداره مي‌كنند دارم، فكر مي‌كنم مشكلات روشي و مقطعي همه قابل حل است. اعتبار نام شاملو پشت اين جايزه است و اگر در سال‌هاي آينده اتفاق عجيب و غريبي نيفتد و موسسه حمايت و تقويت بشود باقي مسائل قابل حل است. طبعا روند و شيوه‌هاي برگزاري جايزه روزبه‌روز بهتر مي‌شود و مي‌توان با حمايت از دبيرخانه در آينده قدم‌هاي بلندتري برداشت و كار را گسترده‌تر كرد، حوزه عمل جايزه را به قلمرو زبان فارسي در كشورهاي همسايه گسترش داد، جايزه را به صورت فستيوالي در سطح منطقه برگزار كرد تا زمينه آشنايي شاعران را فراهم كند. شاعران كشورهاي عرب زبان خيلي مشتاقند كه از شعر فارسي بدانند و بخوانند. زماني كه در فستيوالي در بصره بودم، آن جا ارتباط‌هاي خوبي ميان شعرا شكل مي‌گرفت. مثلا يك ناشر سوري مي‌پرسيد كه ما چطور مي‌توانيم از شما شعر چاپ كنيم...، مي‌توان امكان‌هايي براي شاعران برگزيده جايزه شعر شاملو فراهم كرد؛ مثل بورس گرفتن و سفر يا ترجمه شعرشان به زبان‌هاي ديگر، رقمي قابل توجه براي جايزه در نظر گرفت، يا مثلا همين كارهايي كه در حال حاضر دبيرخانه دارد با همين امكانات اندك انجام مي‌دهد، سايت درست كند، نظرات را جمع‌آوري و آرشيو كند و در طول برگزاري جوايز با مخاطبين ارتباط بگيرد. بخشي از اين پيشنهادها به گستردگي يك كار ملي ‌است و من خودم هر بار چنين پيشنهادهايي را مطرح كرده‌ام و در مطبوعات و مجلات منتشر شده است، پس از خواندن‌شان خودم ترسيده‌ام كه چرا چنين سنگ‌هاي بزرگي برداشتم ولي در عين حال فراموش نكنيم شاملو روزي كه نخستين كلمه را از فرهنگ عامه يادداشت كرد، قطعا در ذهنش اين تصور بود كه يك روزي اين قطره خرد قرار است به اقيانوسي به نام كتاب كوچه بدل شود. پروراندن يك ايده، پشتوانه‌اش داشتن يك روياي بزرگ است. اگر مايوس نشويم، اگر خودبين و خودمحور نباشيم، اگر ايده‌هايمان را با سرسختي پيگيري كنيم و در جامعه جا بندازيم، روزي روياها جامه عمل خواهند پوشيد.

در هر فستيوال خارجي كه من حضور داشته‌ام، شعر فارسي با استقبال مواجه شده. بارها بدون اينكه مخاطبان حتي معناي شعر را بفهمند از شنيدن آن به وجد آمده‌اند. اين خاصيت در شعر فارسي وجود دارد، ما هزار سال است كه زبان‌مان را در اين جهت به كار گرفته‌ايم ـ البته از اين قضيه ضرر هم ديده‌ايم، يعني اگر اين زبان را در حوزه فلسفه به كار مي‌گرفتيم، در حوزه جامعه‌شناسي به كار مي‌گرفتيم شايد وضع‌مان به از اين بود ـ. هزار سال زبان فارسي را صرف شعر كرده‌ايم و شعر سرمايه ملي ما است. خب حالا اگر قدري هم بلندپرواز باشيم و حمايت مالي هم پشت اين ماجرا باشد، مطمئن‌ باشيد كه مي‌شود به اين چشم‌اندازها فكر كرد. يكي از مشكلاتي كه شعر ما با آن رو در رو است معرفي نشدن به جهان است. ما فارسي‌دان‌هايي كه بتوانند با شعر ما به درستي ارتباط برقرار كنند و آن را ترجمه كنند نداريم. عرب‌ها ظاهرا خودشان دست به كار شده‌اند و بر ترجمه شعرشان سرمايه‌گذاري كرده‌اند. همين طور هم ادبيات امريكاي لاتين. توصيه مي‌كنم كتابِ جمهوري جهاني ادبيات را بخوانيد. در اين كتاب با نحوه عرضه بين‌المللي آثار تعدادي از غول‌هاي ادبيات دنيا آشنا مي‌شويم. در عرصه بين‌المللي كار كردن واقعا مثل يك بيزينس است. مثلا اينكه اول به چه زباني بنويسند بعد چطور مترجم انتخاب كنند، چطور با بنگاه‌هاي انتشاراتي ارتباط برقرار كنند. باز كردن راه مهم است. جايزه شاملو مي‌تواند اين كار را بكند اما جوايز دولتي نمي‌توانند. اين كار در ديگر جاهاي دنيا هم اغلب توسط نهادهاي خصوصي و البته با حمايت دولت‌ها و دوستداران ادبيات و فرهنگ انجام مي‌شود. اين جايزه با پشتوانه حمايت ملي و همگاني مي‌تواند چشم‌اندازهاي خيلي روشني داشته باشد.

آيا نام شاملو اعتبار جايزه است يا جايزه قرار است نام شاملو و نگاه شاملو به شعر را دوباره در جامعه مطرح كند؟

شاملو نيازي به اين جايزه ندارد او به اندازه كافي در ادبيات و فرهنگ ما نفوذ كرده است. بنا بر اين چه بنياد شاملو و موسساتي وابسته به شاملو بخواهند آثار شاملو را اشاعه دهند يا نه، خود جامعه اين كار را مي‌كند يعني بسياري كسان در گوشه و كنار اين مملكت و خارج از كشور روي شعر شاملو كار مي‌كنند، نقد مي‌نويسند. اما در عين حال حيات اين جايزه هم به نوعي نشان از استمرار كاري دارد كه شاملو در زندگي‌اش انجام مي‌داد، مانند جايزه اليوت كه نام او را زنده‌تر نگه مي‌دارد، اميدواريم اين جايزه چنين موقعيتي پيدا كند.

اما مي‌تواند نقش و كاركرد اين را داشته باشد كه محملي باشد تا جزيره‌هاي پراكنده‌اي كه اشاره كرديد مثل مطبوعات، شاعران و منتقدهايي كه گوشه و كنار ايران هستند در اين بستر به هم نزديك شوند و پيوندي ايجاد شود كه از دل آن گفتماني شكل بگيرد. آيا اراده‌اي وجود دارد براي حركت دادن جايزه شعر شاملو به اين سمت؟

من شخصا و قلبا خيلي تمايل دارم كه چنين حركتي شكل بگيرد. در دو دوره قبل هم كوشيديم با دوستان مطبوعاتي همكاري بيشتري داشته باشيم. آنها هم در زمينه پوشش خبري همكاري خوبي با ما داشتند. اما پوشش خبري به تنهايي كفايت نمي‌كند. بايد كتاب‌هاي برگزيده و عملكرد جايزه و نوع نگاهي كه به شعر و ادبيات دارد نقد و بررسي شود تا از دل اين بحث و فحص‌ها يك گفتمان ادبي شكل بگيرد، يا چنانچه وجود دارد، شناخته شود. متاسفانه يكي از مشكلات ما اين است كه مجلات تخصصي شعر نداريم. زماني كه جايزه گردون برگزار مي‌شد، مجله گردون خبرهاي جايزه را به تفصيل منعكس مي‌كرد، با برنده‌هاي جايزه مصاحبه مي‌كرد، مجموعه‌ها معرفي و نقد مي‌شد و جز اينها. در مورد جايزه كارنامه هم ما همين كارها را مي‌كرديم. حالا متاسفانه مطبوعات ادبي زيادي نداريم، آنهايي هم كه هستند هنوز به صرافت چنين كاري نيفتاده‌اند. البته اين يكي از نواقص كار ما در دوره قبل بود، ‌بايد با مجلاتي كه هنوز منتشر مي‌شوند و دغدغه ادبيات و فرهنگ دارند هماهنگ مي‌كرديم تا بيشتر درباره انتشار اخبار و مطالب مربوط به جايزه و نقد و بررسي آثار برگزيده با ما همكاري كنند.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین