کد خبر: ۱۸۵۹۵۹
تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۹۶ - ۰۱:۲۰
اگرچه من با رضایت خودم دختر کوچکم را به خانواده ای ناشناس فروختم اما بعد از مدتی که آن خانواده تلفن هایم را بی پاسخ گذاشتند من هم از کار خودم پشیمان شدم و تصمیم گرفتم با مراجعه به دستگاه قضایی فرزندم را از آن ها بازپس بگیرم و ...
 اگرچه من با رضایت خودم دختر کوچکم را به خانواده ای ناشناس فروختم اما بعد از مدتی که آن خانواده تلفن هایم را بی پاسخ گذاشتند من هم از کار خودم پشیمان شدم و تصمیم گرفتم با مراجعه به دستگاه قضایی فرزندم را از آن ها بازپس بگیرم و ...

این ها بخشی از اظهارات زن 32 ساله ای است که برای پیگیری پرونده فروش نوزادش به کلانتری مراجعه کرده بود این زن که مقابل خانواده خریدار فرزندش نشسته بود در تشریح ماجرا به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: پنج سال قبل به اجبار خانواده ام با یکی از همشهریانم ازدواج کردم چرا که تحصیلاتم در حد ابتدایی بود و خانواده ام احساس می کردند سن ازدواجم بالا رفته است به همین خاطر با «تقی» که جوانی بیکار بود ازدواج کردم اما هنوز مدت زیادی از زندگی مشترک ما نمی گذشت که فهمیدم تقی مشروبات الکلی مصرف می کند. هنوز نتوانسته بودم او را از این بلای جانسوز نجات بدهم که اعتیاد به کریستال و شیشه هم به خلاف کاری هایش افزوده شد.

همسرم دست بزن داشت و هنگام خماری به شدت مرا کتک می زد این درحالی بود که من صاحب پسری چهار ساله و دختری یک ساله شده بودم اما همسرم نمی توانست مخارج زندگی ما را تامین کند. تا این که فهمیدم او برای تامین هزینه های اعتیادش قصد فروش بچه ها را دارد دیگر آن زندگی برایم فایده ای نداشت چرا که همسرم هیچ پولی برای مخارج زندگی به من نمی داد.

به همین خاطر از او طلاق گرفتم و به مشهد آمدم اما این جا هم نتوانستم درآمد زیادی داشته باشم پول کارگری کفاف زندگی را نمی داد به اجبار فرزندانم را به یک شیرخوارگاه سپردم و هفته ای یک بار به آن ها سر می زدم تا این که فردی پیشنهاد داد خانواده ای حاضرند سرپرستی دختر یک و نیم ساله ام را به عهده بگیرند.

او می گفت: اگر فرزند کوچکت را به آن ها بدهی خوشبخت خواهد شد من هم قبول کردم و طی یک قرار حضوری فرزندم را در قبال پرداخت مبلغی به آن خانواده ناشناس سپردم و به صورت تلفنی با آن ها در تماس بودم اما بعد از دو ماه وقتی به تلفن هایم پاسخ ندادند از کارم پشیمان شدم و تصمیم گرفتم فرزندم را از آن ها بگیرم.

با شماره پلاک خودرویی که از آن ها داشتم به دستگاه قضایی مراجعه کردم که مشخص شد آن ها ساکن ایرانشهر هستند و بدین ترتیب به کلانتری مشهد احضار شدند در این لحظه مردی که روی ویلچر نشسته بود لب به سخن گشود و درحالی که کودک یک و نیم ساله را می بوسید، گفت: سال ها از ازدواجم می گذشت اما به دلیل عوارض ناشی از بیماری نمی توانستم صاحب فرزند شوم تا این که چند سال قبل فهمیدم خانواده ای به دلیل معلولیت جنین قصد سقط کردن فرزندشان را دارند از آن ها خواستم این کار را نکنند و سرپرستی فرزند معلولشان را بعد از آن که به دنیا آمد به من واگذار کنند این گونه بود که ما صاحب یک فرزند معلول اما زیبا و باهوش شدیم به طوری که شرایط زندگی ما به کلی تغییر کرد وسعادت و خوشبختی به ما روی آورد او ادامه داد وقتی دختر یک و نیم ساله را از مادرش تحویل گرفتیم بیمار بود و سوء تغذیه شدیدی داشت.

او غیر از نان خشک و آب چیز دیگری نمی خورد و ما با درمان او، این عارضه ها را برطرف کردیم حالا هم از این که این دختر را تحویل مادرش بدهیم ناراحت نیستیم ولی فرزند اولمان به شدت به او وابسته شده و حاضر نیست لحظه ای از او جدا شود. شایان ذکر است به دستور سرگرد زمینی (رئیس کلانتری سپاد) این پرونده به دادگستری ارسال شد تا قانون در این باره تصمیم بگیرد.

منبع : خراسان
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین