از مدرسه فرار میکردند. خودشان را به بالای تپههای روستا میرساندند و زمینها را تماشا میکردند که زیر خروارها آب سد مدفون میشود. خانه فامیل و آشنا. حالا این تصویر تلخترین خاطره بهروز اسدی است. «بچه بودیم و نمیدانستیم چه بلایی سرمان خواهد آمد. حتی بزرگترها هم نمیدانستند. برای ما دیدن آن همه آب که زمینها را میگرفت، جالب بود. دوست داشتم ببینم که چطور خانهها زیر آب میروند.» اسدی از اهالی روستای میراحمد است. روستایی که نفسهای آخرش را میکشد.
سرنوشت همهشان یکی بود. تمام روستاهای حاشیه کارون که ساخت سد زندگی سالیان سالشان را به زیر آب برد. خشتبهخشت خانهها و خاطراتشان را. حدود ۶۳روستا تخلیه شدند. ۱۲هزار نفر آواره شهرهای دیگر. طایفه «غریبیها» ماندند. غریب و تنها. محصور میان آب سد کارون و حالا آنها هم باید تا دیر نشده روستاهایشان را تخلیه کنند. تا رانش زمین آنها را در خود نگرفته باید بار بر دوش شوند و ساکن جایی دیگر. روستاییان میراحمد، شیوند، ساداتموسوی، رکت، خدابخشیها و چند روستای کوچک دیگر که باقی ماندهاند. دیگر خبری از دشتهای باز و زمینهای کشاورزی نیست. فقط خروش آب وحشی مانده و ترک دیوارهای خانه میراحمدیها «سال ٨٣ که آبگیری سد شروع شد، زمینلرزههایی آمد و همین هم زمان آغاز رانش بود. خانهها ترکهای بزرگ برداشتند و مردم از ترس به چادر پناه بردند.» اسدی طاقتش تمام شده، میگوید ۱۳سال است که بیش از ۴۰خانوار در سیاهچادر زندگی میکنند و برای هیچکس اهمیتی نداشته. «خودم دوربین گرفتم و از وضع وحشتناک و خطرناک روستا فیلمی برای صداوسیما فرستادم که پخش نکردند. در فضای مجازی پخش کردم و آنقدر رفتم و آمدم تا ستاد بحران بعد از این همه سال خبری از ما بگیرد.» یک ماه قبل جلسهای برای رسیدگی به وضع روستاهای باقی مانده در حاشیه سد کارون تشکیل شد. «باور میکنید میگفتند اطلاعی از وضع شما نداریم؟ مگر میشود ندانند. ٤٠خانوار از ١٣٨ خانوار روستای میراحمد سالهاست از ترس خراب شدن سقف خانهشان در چادر زندگی میکنند؟ مگر میشود ندانند ۵۰۰ نفر جمیعت روستای ما شب و روزشان با ترس سیل و رانش و ویرانی میگذرد.» اسدی عکس سالهای قبل روستا را نشان میدهد که خانهها نشسته در دامنه کوه مُنگشت حالوروزشان خوب است. عکسهای دیگر از سالهای بعد است. سالهایی که دانهدانه روستاها زیر آب رفتند و اثری از زندگی وجود ندارد. «تیره غریبیها متلاشی شدند. هر کدام مهاجر نقطهای که نمیدانیم. دیگر از طایفه ما کسی نمانده.» اسدی میگوید کوه مُنگشت با آن همه زیباییاش برایشان پاییز و زمستانهای ترسناکی دارد و برای همین هم امسال عزمش را جزم کرده تا مدیریت بحران فکری به حالشان کند، چون بارانهای سیلآسای منطقه کابوس میراحمدیهاست. «فصل بارش شروع شده. هم خانوادههای ساکن چادر و هم آنها که زیر سقف ترک خورده زندگی میکنند، منتظرند تا تکلیفشان معلوم شود. ما پیشنهاد دادیم در روستای سرشکفت برایمان خانه بسازند.» روستایی که روبهروی روستای میراحمد و آن سوی رودخانه است. سرسبز و آرام و اسدی میگوید امن است و امکان رانش زمین از آن دور. «ما پیشنهاد دادیم اما آنها گفتند معارض دارد و صاحبش هم راضی نمیشود. میخواهیم راضیشان کنند. نمیخواهیم به ما پول بدهند و مثل بقیه آواره شویم. باید برایمان خانه بسازند و امکانات اولیه فراهم کنند. این حق طبیعی ما است.»
راههای ارتباط بسته است
کارون، هکتارهکتار زمین را بلعید و میلیونمیلیون نفر مردم بختیاری و زاگرسنشینی که زندگیشان زمین بود و کشاورزی آواره کرد. شاید اگر تکلیف روشن بود بختیاریها به سنت ایل مال بار میکردند و به گرمسیر و سردسیر میرفتند. شبها پای آتش برای ستارهها آواز میخواندند، دامهایشان را میپروردند و شیوه بزرگان ایل را در پیش میگرفتند، اما سالها پس از یک جانشینی، حالا که ایلراههای بختیاری در مسیرهای توسعه شهرها گم شده، حالا که آنها دل به زمین دادهاند، آنها را دوباره به سیاهچادرها حواله کردهاند. حالا روستاهای باقیمانده در میان آب محصورند و تنها راه ارتباطیشان با بیرون از روستا رد شدن از میان آب سد با کمک بارج -شناورهایی برای حملونقل اشیای بزرگ از مسیر آب- است. راههای ارتباطی از سمت دهدز، ایذه و حتی از سوی چهارمحالوبختیاری هم بسته شده و میگویند میان آبهای سد محصور شدهاند. قربانی هم کم نداشتند. یکی از بدترین حوادث، غرق شدن مینیبوسی بود که مردم را به ایذه میبرد. ١٢نفر جان باختند. «٥عموزاده من در مینیبوس بودند. همه مردند. به سال نکشید که عمو هم دق کرد و مرد.» از میراحمد تا دهدز ٣٥ دقیقه راه است و تا ایذه هم حدود دوساعت. خودروها و آدمها باید سوار بر بارج تا بالای قوسی سد بروند. آنجا پیاده شوند «بعد هم بیست دقیقه با خودرو تا ایذه فاصله است.»
عکسهای اسدی از روزهای گذشته منطقه زیاد است. از روستای درب غریبیها که سالهاست زیر آب است و مدرسه راهنمایی بچههای میراحمد آنجا بوده و حالا بچهها برای رفتن به کلاسهای بالاتر دچار مشکلاند و حتی روستای سرشکفت که میراحمدیها دلشان میخواهد به آنجا منتقل شوند، هیچ مدرسهای ندارد. «بچههای سرشکفت با قایق بدون موتور هر روز باید عرض رودخانه را طی کنند و برای درس خواندن به میراحمد بیایند.» مدرسه برای غریبیها ناآشناست مانند خانه بهداشت و جاده. آنها غریبافتاده میان خروش رود کاروناند.
مجتبی گهستونی از فعالان مدنی استان خوزستان هم میگوید: مردم دیگر هر لحظه که بخواهند نمیتوانند به شهر بروند. شناورها ساعتهای خاص حرکت میکنند و به همینخاطر دسترسیها محدود شده و جابهجایی سرعت سابق را ندارد. پیش از این مسیری ٢٠دقیقهای را طی میکردند، حالا باید با شناور بروند. «ساخت سد تبعات مثبت بسیاری هم دارد اما مردم این منطقه دچار صدمات روحی، روانی و فقر شدند و همین هم عاملی شد تا اتفاقات مثبت تحت شعاع قرار بگیرد و کسی آنها را نبیند.»
زندگیمان را دادیم و ١٠میلیون گرفتیم
خانهشان را دیدند که غرق شد. روی کاهگل خانه و شالیزار و باغهای میوه را با آبگیری سد کارون ۳ از روستای «سهچارک» تنها نامی باقی مانده و خاطره کسانی چون شنبه ترآبی که در آستانه ۶۰سالگی بیکاری امانش را بریده. «کار داشتیم. زمین داشتیم. راحتی داشتیم. اعتبارمان شالیزار و باغهای میوهمان بود. بدبخت شدیم و به نان شب محتاج.» سهچارک یکی از ۶۳ پارچه روستایی بود که آبهای سد آنها را بلعید و ساکنانش را خانه به دوش شهرهای اطراف کرد. شنبه هم دست زن و پنج بچهاش را گرفت و ساکن ایذه شد. دولت باغهای میوه را متری ۵هزار تومان خرید. «مجبور شدیم. چاره نداشتیم. همه زندگیمان را دادیم و ١٠میلیون تومان گرفتیم.» با ١٠میلیون تومان پول به ایذه رفت و اجارهنشین شد. اجارهنشینی بیزمین و بیکار. سه بچهاش حالا ازدواج کردهاند و در همان خانه اجارهای با شنبه زندگی میکنند. همه این سالها با کارگری گذشته و هنوز هم اوضاع بر همان روال است و چرخ زندگی برایشان لنگ میزند. نهتنها برای خانواده او که برای تمام ساکنان. برای تمام ساکنان نزدیک کارون که جانشان رودخانه بود و زندگیشان کشاورزی و دامداری. «همان سالهای نخست گزارشی از وضع زندگیمان برای مسئولان نوشتیم. بعد هم بارها و بارها برای اعتراض رفتیم فرمانداری شکایت کردیم، هیچ اثری نداشت. فکر کردند روستایی هستیم و میشود هر بلایی سرمان بیاید. هیچ کمکی نکردند.»
شنبه از حالوروز زندگی برخی از همولایتیهایش باخبر است و میگوید زندگی آنها هم تعریفی ندارد. برخی مهاجر ایذه شدند و برخی به اهواز رفتند و عدهای هم به حاشیه اصفهان و مناطق دیگر کوچ کردند و عده بسیاری از آنها هم کارگر عسلویه شدند و بعد از این همه سال هنوز حسرت زندگی روستا را میکشند و دلشان برای کشاورزی تنگ است. برای روزها و شبهای روستا. «آنجا هم امکانات نبود، اما هرچه بود از آوارگی در حاشیه شهر بهتر بود. از بیکاری. هنوز هم گاهی به روستاهای باقیمانده سرمیزنیم. دلمان میگیرد. اما آنجا هم بهزودی خالی میشود.»
روستاهایی مانند میراحمد که ترک دیوارهایش خواب شب را حرام کردهاند و شنبه میگوید حتی یک شب را نمیشود در آن به صبح رساند.
بیتوجهی به ابعاد اجتماعی و فرهنگی
در پروژه کارون ٣
مهمترین پیامد احداث سد کارون ٣ ویرانی نظام تولید سنتی و مهاجرت روستاییان به سوي شهرها بود که باعث از دست دادن هویت، از بین رفتن همبستگی و روابط خویشاوندي، افزایش فردگرایی و انزوا، حاشیهنشینی و بزهکاري و درنهایت فقر و بیکاري شد. با ساخت سد
کارون ٣ و با توجه به جابهجایی و تجمیع صورت گرفته میتوان بروز مسائلی از قبیل برهمخوردن نظام همسایگی، کمرنگ شدن ارتباطات اجتماعی به دلیل برهمخوردن نظام گذشته، کمرنگشدن آداب و رسوم خاص محلی به دلیل ورود افراد از سایر روستاها و جمعشدن ساکنان روستاهاي مختلف در یک مکان، از بین رفتن راههاي ارتباطی و کاهش سرمایه اجتماعی براي روستاییان حاشیه سد را برشمرد. این جملات بخشی از نتایج تحقیق ذوالفقار احمدياوندي و سجاد بهمئی با عنوان «ارزیابی پیامدهاي اجتماعی و فرهنگی پروژه احداث سد کارون٣» است. تحقیقی که میگوید ساخت سد ازجمله اقداماتی است که منجر به تغییراتی گسترده در زندگی اجتماعی و جمعی میشود و از اینرو تبعات آن باید بیشازپیش مورد توجه قرار گیرد. این درحالی است که جمعیت جهان در قرن اخیر از یکمیلیاردو٦٥میلیون نفر به بالاي ٦میلیارد نفر افزایش یافته، تقاضا براي آب و انرژي به صورت تصاعدي افزایش داشته و دولتها براي پاسخگویی به این نیازها، سدهاي بزرگی را براي تولید برق، آبیاري کشاورزي، کنترل سیل، ذخیرهسازي آب و استفادههاي متنوع دیگري ساختهاند. بهگونهاي که برمبناي گزارش شبکه بینالمللی رودخانهها، بر روي بیش از ٦٠درصد رودخانههاي اصلی جهان، سد ساخته شده است. بنابر گزارش کمیسیون جهانی سدها، تا سال ١٩٣٠ دستکم تعداد ٤٥هزار سد در سراسر جهان ساخته شده و درواقع تعداد نزدیک به ٧٠٠سد در هر ١٠سال تا ١٩٥٠ احداث شده که این تعداد بعد از ١٩٥٠ بهطور سریعی افزایش یافته است.
یکی از مهمترین مسائل سدها در زمان اجرا و پس از آن، ابعاد زیست محیطی، اقتصادي، اجتماعی و فرهنگی بحث جابهجایی سکونتگاههایی است که در پشت مخزن سد قرار میگیرند. این نوع جابهجایی با توجه به اینکه از روي اضطرار صورت میگیرد به جابهجایی اجباري یا اسکان اجباري معروف است. ایجاد سدها باعث تغییر الگوهاي کاربري اراضی، آب و سایر منابع طبیعی شده و میتواند در گسترههاي وسیع تأثیرات منفی بگذارد. «این تغییرات باعث وارد آمدن خسارت به روستاییان میشود و به همین دلیل ساختار اجتماعی، اقتصادي، فرهنگی و شبکههاي مربوط گسیختهشده و ارایه خدمات اجتماعی را با مشکلاتی مواجه میسازد.»
مطالعه و ساخت سازههاي مهندسی مدرن در ایران از دهه ١٣٣٠ آغاز شد. در دهههاي ٤٠ و ٥٠ تعدادي از این پروژهها به بهرهبرداري رسید. از دهه ١٣٧٠ ساخت سازههاي آبی در ایران ابعاد گستردهتري پیدا کرد و تاکنون تعداد قابلتوجهی از این سازهها به بهرهبرداري رسیده است. در این مدت بررسی و ارزیابی پیامدهاي سازههاي آبی عمدتا به کمیته ملی آبیاري و زهکشی و سایر بخشهاي وزارت نیرو محدود شده است. سرمایهگذاري سدسازي در دهههای ٤٠ و ٥٠ عمدتا در مناطق برخوردار نظیر دشت خوزستان، مغان، جلگه گیلان و سایر مناطق مستعد بوده است. هدف از اجراي پروژه سد کارون ٣ تولید برق، تامین آب کشاورزي و کنترل سیلاب بود. بررسی روستاهاي حاشیه سد نشان میدهد که بخش عمده ساکنان آنها را گروههاي کمدرآمد تشکیل میدهند و به دنبال آبگیري سد کارون ٣ روستاییان حاشیه آن با مشکلاتی از جمله؛ زیر آب رفتن زمینهاي کشاورزي و باغات، فقر و بیکاري، از بین رفتن راههاي ارتباطی، عدمبرخورداري از آب شرب کافی، مهاجرت به شهرها، پراکندگی گروههاي خویشاوندي، از دست رفتن هویت قومی محلی، از بین رفتن فرهنگ سنتی و آداب و رسوم محلی، افزایش فردگرایی و انزوا، حاشیهنشینی و بزهکاري، از بین رفتن معیشت مبتنی بر دام، از بین رفتن آثار فرهنگی و تاریخی، مسائل روانی و غیره مواجه شدهاند.
احمدياوندي بر این نکته تأکید دارد که پیمانکاران و برنامهریزان پروژه تنها به ابعاد اقتصادي پروژه توجه داشتهاند و به ابعاد اجتماعی، فرهنگی و زیستمحیطی آن توجهی نکردهاند و به عبارتی هیچگونه ارزیابی از پیامدهاي احداث سد نداشتهاند و همان رویکرد سخت و فیزیکال توسعه را دنبال کردهاند. درحالیکه در دو دهه اخیر حرفهايهاي توسعه از کارگزاران خیریه تا سازمانهاي غیردولتی اولویتدادن به مردم نسبت به اشیا، اولویت دادن به فقرا نسبت به ثروتمندان و یاد گرفتن از مردم، نه درس دادن به آنها را درك کردهاند و رویکرد توسعه، رویکردي انسانمحور شده است. درواقع پس از ارزیابی پیامدهاي مثبت و منفی پروژه میتوان نتیجه گرفت که احداث سد کارون٣ ضربهاي سخت و جبرانناپذیر بر پیکره اقتصاد محلی روستاهاي حاشیه آن بوده است، بهگونهاي که با زیر آب رفتن زمینهاي کشاورزي و باغات باعث ویرانی نظام تولید سنتی و عامل مهاجرت روستاییان به شهرها شده است.
بزرگترین کوچ اجباری در حوزه سدسازی
پولی دستشان را نگرفت. شالیزارها را دیدند که در آب سد غرق میشوند. دولت زمینهای دیم را متری ٧٠ تومان (٧٠٠ریال) از روستاییان خرید و اراضی شالیزار را متری ٨٠٠تومان (٨هزارریال). هژیر کیانی، فعال محیطزیست منطقه، آن روزها را به خوبی یاد دارد، زمانی که ٦٣ پارچه روستا و ١٢هزار نفر جمعیت آن خانهبردوش شدند و راهی حاشیه شهرها. «سد کارون٣ زمانی آغاز به کار کرد که هیچ پیوست محیط زیستی و اجتماعی برایش تعریف نشده بود یا ارادهای برای نوشتن آن وجود نداشت. سال ٦٠ مطالعات در اینباره شروع شد و سال ٧٠ پروژه اجرایی شد. باید پیشبینی میکردند که فجایع فرهنگی و محیطزیستی اتفاق میافتد.» کیانی میگوید بعد از آبگیری سد در آبانماه سال ٨٣ هم هیچوقت مدیران وزارت نیرو اقدامی برای بهبود اوضاع انجام ندادند. هدف تأمین آب شرب و سیراب کردن اراضی کشاورزی بود، اما اینطور نشد و این روستاییان با وجود سرمایههای مادی و معنوی در طی این سالها بیخانمان شدند. «مردمان آن منطقه تولیدگرانی بودند که از چندهزار سال پیش در آنجا زندگی میکردند. گردشگری سنتی داشتند و زندگی پررونق بود اما همه آنها نیست و نابود شد.»
حالا کیانی این جابهجایی را که امنیت معیشت مردم منطقه را دچار مشکل کرده، بزرگترین کوچ اجباری در حوزه سدسازی میداند که باعث از بین رفتن زندگی و آداب و رسوم مردم شد. این اتفاق تبعات میراثی هم داشت. ١١٠ اثر باستانی اعم از قلعه میراحمد، جادههای باستان، پلها، معابد و گورهای دستهجمعی همه از دست رفتند. کیانی در آن سالها کارشناس میراثفرهنگی ایذه بود و میگوید تا جاییکه توانستهاند میراث باستانی منطقه را ثبت کردهاند. «مطمئنم مناطق بسیار زیادی وجود دارند که همچنان ثبت نشدهاند و نتوانستیم آنها را به ثبت برسانیم.» زاگرسنشینان بالغ بر ١٠٠هزار اصله بلوط را هم از دست دادند. منطقهای که ازجمله بکرترین نقاط زاگرس بود و همین هم عاملی شد تا مراتع بسیاری رو به نابودی بروند. «ارزش اکولوژیک هر اصله درخت بلوط ٥٠٠میلیون تومان است و نابودی صدهزار اصله بسیار وحشتناک است. باید گفت ساخت کارون٣ خاک، حیاتوحش و جامعه محلی و معیشت پایدار منطقه را نابود کرد. نابودیای که امکان جبران آن وجود ندارد.» حالا کیانی نگران میراحمدیهاست و میگوید ممکن است در این منطقه فاجعه انسانی رخ دهد. زمین دهان باز کند و اهالی روستاهای باقی مانده را ببلعد و اما کسی فکری برای این وضع نکرده است. برای مردمی که جامانده وسط آبهای سد هستند و حتی اورژانس آبی هم برای اتفاقات ریز و درشتی که آنجا میافتد، وجود ندارد. «عمق آب بسیار زیاد شده و آب بالا آمده. اما کنارههای سد که به روستا منتهی میشود، هیچ حفاظ ایمنی یا فنسی ندارد. همین چند روز قبل سقوط به داخل سد داشتیم. هیچ اورژانس آبی نداریم و برای همین هم دو انسان را از دست دادیم.»
کیانی میگوید این سد تبعات مثبت هم داشته. برای نیروگاه و شبکه ملی برق تولید میکند اما مردم منطقه آب شربشان را خریداری میکنند و این مشکل برای مهاجرانی که به اطراف دهدز کوچ کردهاند، بیشتر است و هنوز با تانکر به این مناطق آبرسانی میشود. «این منطقه دارای بهترین آبهاست. کوهستان ممدژ مجموعه چشمههایی دارد که منطقه را سیراب میکنند، اما در حاشیه شهر دهدز آب نیست. چاهها رسوبات دارند و مردم مجبورند به دورهگردهایی که آب چشمه میآورند، پول بدهند و آب بخرند. در این منطقه بین ٥ میلیارد مترمکعب آب محاصره شده. اما زندگی اینطور است و سوال ما این است که وزارت نیرو بهعنوان متولی خسارتهایی که وارد شده، چه خدماتی ارایه داده؟» کیانی معتقد است سدسازان سیاست یکجانبه سدسازی دارند و نگاه اجتماعی و محیطزیستی مغفول مانده و بیش از هرچیز سود مقطعی و لحظهای مورد توجه بوده است و اثری از توجه به فرسایش خاک و ویرانی زمینهای موردنظر نبوده است. «مابهاضافه درختهایی که بریدند باید درخت میکاشتند تا از فرسایش خاک و رانش زمین جلوگیری شود. باید برای معیشت پایدار این تعداد از خانواده برنامهریزی میکردند. ١٢٠٠میلیارد تومان هزینه ساخت سد شده و حالا سالهاست درآمدهای پایداری دارد. حداقل کار برای مردم منطقه این بود که درصدی از درآمد سد به مردم اختصاص داده شود، برایشان شغل ایجاد شده و زندگی ساخته شود.»
اسدی همچنان نگاهش به صفحه تلفن همراه است، به عکسهای قدیمی، به مدرسه راهنمایی که سالهاست غرق شده، باغ و شالیزارهای قوم و خویش که هرکدام آواره شهری دیگر شدهاند.