طنز؛ عاشق متولدین پاییز نشوید!
امتیاز خبر: 54 از 100 تعداد رای دهندگان 2857
پریسا سادات خضرایی در روزنامه قانون نوشت:
سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید
تصدقتان شوم، ماه مهر رو به اتمام است و حالا از آن همه اشتیاق برای پاییز و ایضا شادیهای راه مدرسه، مُشتی سینگل به جا مانده که از فراق یار شکایت دارند. همه آنهایی که با استشمام بوی مهر، عنان اختیار از کف داده و عاشق شده بودند، حال بعد از گذشت27روز به خود آمدهاند. این رِلها، سینگل شدهاند! قربان صدقهها و عشق و عاشقیها رو به افول است و کات کردن در این روزها بیداد میکند. آن جماعتی که روز اول این فصل دلانگیز، دَم از عشق و عاشقی میزدند و مینوشتند پاییز بهاری است که عاشق شده است حالا به نسوانی تنها در آستانه فصلی سرد مبدل گشتهاند. مهلت هانی گفتنها و بیبی شنفتنها به پایان رسیده و حالا با پروفایل نمیدانم چیگرامشان بد و بیراه نثار هم میکنند.
یک نفر نیست به اینها بگوید گول هوای دو نفره خزان را نخورید. اما اگر جَو شما را گرفت و عاشق شدید، لااقل به شخصی دل ببندید که متولد این فصل نباشد! که مجبور نشوید یک هفته مانده به زادروز یار، با وی کات کنید که دستتان رو میشود. شما که برگریزان پاییز چشم به راهش مینشستید، چشمتان کور حالا هم پای لرزش بنشینید. چنان در روزهای نخستین عشق و عاشقی، به سر در صفحهشان «این رل ویت فلانی» میکوبند که انگار چشم جهانیان به پارتنر این جماعت است! نه جانم، این خبرها نیست. پنداری این بزرگوار آش دهانسوزی است. اصلا خشخش برگها و عاشقانههای پاییز سهم شما و خشکی پوست و فین و فینش از آن ما.
حتما شما هم تصدیق میفرمایید که زمان ما، مثل حالا نبود. در آن روزگار، عشق باید سر به مُهر میماند و حالا اما مجالی شده است برای شوآف عدهای. تا وقتی یارشان ور دلشان است، گلاب به رویتان با ادا و اطوار دروغین حال آدم را بهم میزنند. امان از روزی که یارشان برود، آنقدر در این نمیدانم چیگرام ضجه مویه میکنند که خُلق آدم تنگ شود. آنقدر هجویات پرسوز و گدازشان را سند تو آل میکنند تا طرف از همان راهی که رفته بازگردد! من اما عشقم را هوار نمیزنم. بعد از رفتن شما هم قیل و قال راه نمیاندازم. نهایتش همین ما هستیم و شما و بیقانونیها، که این جماعت هم از خودمان هستند!
گفتیم چرا محض خشنودی قلب عاشق ما، یک عکس از خود در صفحه ندارید و تا چشم کار میکند کوه و دشت و دمن است؟ فرمودید حوصلهاش نیست. پرسیدیم چرا دیر به دیر پست میگذارید، ای همه حجم اینترنت ما به فدای پستهای پر مایه شما. فرمودید به ما مربوط نیست! پرسیدیم چرا نمیخندید و این همه جذبه برای چیست؟! فرمودید ما هر 12 سال یکبار میخندیم آن هم محض خاطر عکاسباشی و برای برداشتن عکس. گفتیم شگفتا! چه لایف استایلی... خوشا به حال شما که درگیر مادیات دنیای مجازی نشدهاید. همین عکسهای واقعی شما میارزد به عکسهای خوش آب و رنگ این تیناِیجهای از دماغ فیل افتاده که صبح تا شب درگیر ژست و ادا هستند.
همانطور که مستحضرید در فرخنده روزی چون امروز ما چشم به جهان گشودیم. برای زادروز ما از آوردن هر گونه خرس، اعم از عروسک و پاستیل خودداری کرده. همچنین از آوردن هرگونه کالای لوکس یا به اصطلاح امروزیها لاکچری؛ مثل اُتُل، تلفنهمراه، یا چیزهایی از این دست جدا اجتناب کنید، که ممکن است خبط کنیم و سی و چهار استوری روانه نمیدانم چیگرام کنیم تا همه دنیا بدانند که عشق و عاشقی در پاییز آن هم با بانویی چون ما که متولد این فصل است، مرد کهنی چون شما میخواهد!
حال بعد از عمری زیستن، در آستانه چندین و چند سالگی تنها آرزویمان این است که سایهتان از سر ما کم نشود.
از هزاران دل یکی را باشد استعداد عشق...
پریسا سادات خضرایی در روزنامه قانون نوشت: تصدقتان شوم، ماه مهر رو به اتمام است و حالا از آن همه اشتیاق برای پاییز و ایضا شادیهای راه مدرسه، مُشتی سینگل به جا مانده که از فراق یار شکایت دارند. همه آنهایی که با استشمام بوی مهر، عنان اختیار از کف داده و عاشق شده بودند، حال بعد از گذشت27روز به خود آمدهاند.
سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید
تصدقتان شوم، ماه مهر رو به اتمام است و حالا از آن همه اشتیاق برای پاییز و ایضا شادیهای راه مدرسه، مُشتی سینگل به جا مانده که از فراق یار شکایت دارند. همه آنهایی که با استشمام بوی مهر، عنان اختیار از کف داده و عاشق شده بودند، حال بعد از گذشت27روز به خود آمدهاند. این رِلها، سینگل شدهاند! قربان صدقهها و عشق و عاشقیها رو به افول است و کات کردن در این روزها بیداد میکند. آن جماعتی که روز اول این فصل دلانگیز، دَم از عشق و عاشقی میزدند و مینوشتند پاییز بهاری است که عاشق شده است حالا به نسوانی تنها در آستانه فصلی سرد مبدل گشتهاند. مهلت هانی گفتنها و بیبی شنفتنها به پایان رسیده و حالا با پروفایل نمیدانم چیگرامشان بد و بیراه نثار هم میکنند.
یک نفر نیست به اینها بگوید گول هوای دو نفره خزان را نخورید. اما اگر جَو شما را گرفت و عاشق شدید، لااقل به شخصی دل ببندید که متولد این فصل نباشد! که مجبور نشوید یک هفته مانده به زادروز یار، با وی کات کنید که دستتان رو میشود. شما که برگریزان پاییز چشم به راهش مینشستید، چشمتان کور حالا هم پای لرزش بنشینید. چنان در روزهای نخستین عشق و عاشقی، به سر در صفحهشان «این رل ویت فلانی» میکوبند که انگار چشم جهانیان به پارتنر این جماعت است! نه جانم، این خبرها نیست. پنداری این بزرگوار آش دهانسوزی است. اصلا خشخش برگها و عاشقانههای پاییز سهم شما و خشکی پوست و فین و فینش از آن ما.
حتما شما هم تصدیق میفرمایید که زمان ما، مثل حالا نبود. در آن روزگار، عشق باید سر به مُهر میماند و حالا اما مجالی شده است برای شوآف عدهای. تا وقتی یارشان ور دلشان است، گلاب به رویتان با ادا و اطوار دروغین حال آدم را بهم میزنند. امان از روزی که یارشان برود، آنقدر در این نمیدانم چیگرام ضجه مویه میکنند که خُلق آدم تنگ شود. آنقدر هجویات پرسوز و گدازشان را سند تو آل میکنند تا طرف از همان راهی که رفته بازگردد! من اما عشقم را هوار نمیزنم. بعد از رفتن شما هم قیل و قال راه نمیاندازم. نهایتش همین ما هستیم و شما و بیقانونیها، که این جماعت هم از خودمان هستند!
گفتیم چرا محض خشنودی قلب عاشق ما، یک عکس از خود در صفحه ندارید و تا چشم کار میکند کوه و دشت و دمن است؟ فرمودید حوصلهاش نیست. پرسیدیم چرا دیر به دیر پست میگذارید، ای همه حجم اینترنت ما به فدای پستهای پر مایه شما. فرمودید به ما مربوط نیست! پرسیدیم چرا نمیخندید و این همه جذبه برای چیست؟! فرمودید ما هر 12 سال یکبار میخندیم آن هم محض خاطر عکاسباشی و برای برداشتن عکس. گفتیم شگفتا! چه لایف استایلی... خوشا به حال شما که درگیر مادیات دنیای مجازی نشدهاید. همین عکسهای واقعی شما میارزد به عکسهای خوش آب و رنگ این تیناِیجهای از دماغ فیل افتاده که صبح تا شب درگیر ژست و ادا هستند.
همانطور که مستحضرید در فرخنده روزی چون امروز ما چشم به جهان گشودیم. برای زادروز ما از آوردن هر گونه خرس، اعم از عروسک و پاستیل خودداری کرده. همچنین از آوردن هرگونه کالای لوکس یا به اصطلاح امروزیها لاکچری؛ مثل اُتُل، تلفنهمراه، یا چیزهایی از این دست جدا اجتناب کنید، که ممکن است خبط کنیم و سی و چهار استوری روانه نمیدانم چیگرام کنیم تا همه دنیا بدانند که عشق و عاشقی در پاییز آن هم با بانویی چون ما که متولد این فصل است، مرد کهنی چون شما میخواهد!
حال بعد از عمری زیستن، در آستانه چندین و چند سالگی تنها آرزویمان این است که سایهتان از سر ما کم نشود.
از هزاران دل یکی را باشد استعداد عشق...
تصدقتان شوم، ماه مهر رو به اتمام است و حالا از آن همه اشتیاق برای پاییز و ایضا شادیهای راه مدرسه، مُشتی سینگل به جا مانده که از فراق یار شکایت دارند. همه آنهایی که با استشمام بوی مهر، عنان اختیار از کف داده و عاشق شده بودند، حال بعد از گذشت27روز به خود آمدهاند. این رِلها، سینگل شدهاند! قربان صدقهها و عشق و عاشقیها رو به افول است و کات کردن در این روزها بیداد میکند. آن جماعتی که روز اول این فصل دلانگیز، دَم از عشق و عاشقی میزدند و مینوشتند پاییز بهاری است که عاشق شده است حالا به نسوانی تنها در آستانه فصلی سرد مبدل گشتهاند. مهلت هانی گفتنها و بیبی شنفتنها به پایان رسیده و حالا با پروفایل نمیدانم چیگرامشان بد و بیراه نثار هم میکنند.
یک نفر نیست به اینها بگوید گول هوای دو نفره خزان را نخورید. اما اگر جَو شما را گرفت و عاشق شدید، لااقل به شخصی دل ببندید که متولد این فصل نباشد! که مجبور نشوید یک هفته مانده به زادروز یار، با وی کات کنید که دستتان رو میشود. شما که برگریزان پاییز چشم به راهش مینشستید، چشمتان کور حالا هم پای لرزش بنشینید. چنان در روزهای نخستین عشق و عاشقی، به سر در صفحهشان «این رل ویت فلانی» میکوبند که انگار چشم جهانیان به پارتنر این جماعت است! نه جانم، این خبرها نیست. پنداری این بزرگوار آش دهانسوزی است. اصلا خشخش برگها و عاشقانههای پاییز سهم شما و خشکی پوست و فین و فینش از آن ما.
حتما شما هم تصدیق میفرمایید که زمان ما، مثل حالا نبود. در آن روزگار، عشق باید سر به مُهر میماند و حالا اما مجالی شده است برای شوآف عدهای. تا وقتی یارشان ور دلشان است، گلاب به رویتان با ادا و اطوار دروغین حال آدم را بهم میزنند. امان از روزی که یارشان برود، آنقدر در این نمیدانم چیگرام ضجه مویه میکنند که خُلق آدم تنگ شود. آنقدر هجویات پرسوز و گدازشان را سند تو آل میکنند تا طرف از همان راهی که رفته بازگردد! من اما عشقم را هوار نمیزنم. بعد از رفتن شما هم قیل و قال راه نمیاندازم. نهایتش همین ما هستیم و شما و بیقانونیها، که این جماعت هم از خودمان هستند!
گفتیم چرا محض خشنودی قلب عاشق ما، یک عکس از خود در صفحه ندارید و تا چشم کار میکند کوه و دشت و دمن است؟ فرمودید حوصلهاش نیست. پرسیدیم چرا دیر به دیر پست میگذارید، ای همه حجم اینترنت ما به فدای پستهای پر مایه شما. فرمودید به ما مربوط نیست! پرسیدیم چرا نمیخندید و این همه جذبه برای چیست؟! فرمودید ما هر 12 سال یکبار میخندیم آن هم محض خاطر عکاسباشی و برای برداشتن عکس. گفتیم شگفتا! چه لایف استایلی... خوشا به حال شما که درگیر مادیات دنیای مجازی نشدهاید. همین عکسهای واقعی شما میارزد به عکسهای خوش آب و رنگ این تیناِیجهای از دماغ فیل افتاده که صبح تا شب درگیر ژست و ادا هستند.
همانطور که مستحضرید در فرخنده روزی چون امروز ما چشم به جهان گشودیم. برای زادروز ما از آوردن هر گونه خرس، اعم از عروسک و پاستیل خودداری کرده. همچنین از آوردن هرگونه کالای لوکس یا به اصطلاح امروزیها لاکچری؛ مثل اُتُل، تلفنهمراه، یا چیزهایی از این دست جدا اجتناب کنید، که ممکن است خبط کنیم و سی و چهار استوری روانه نمیدانم چیگرام کنیم تا همه دنیا بدانند که عشق و عاشقی در پاییز آن هم با بانویی چون ما که متولد این فصل است، مرد کهنی چون شما میخواهد!
حال بعد از عمری زیستن، در آستانه چندین و چند سالگی تنها آرزویمان این است که سایهتان از سر ما کم نشود.
از هزاران دل یکی را باشد استعداد عشق...
ارسال نظر