|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۸
کد خبر: ۱۷۸۰۱۵
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۴:۴۶
بیایید فرض کنیم که چنین رفتاری از سوی دولت کره‌شمالی سر زده بود. به‌طور قطع تاکنون چندین قطعنامه، اولتیماتوم و اقدام تحریمی صادر شده بود. ولی از آن‌جا که نفر اول میانمار فعلا خانم سوچی است و حکومت آن‌جا مسأله مهمی هم با غرب ندارد، این اقدامات با واکنش بسیار کمرنگ‌تری مواجه می‌شود.
 روزنامه شهروند نوشت:نسل‌کشی در میانمار مصداق یا معرف چه واقعیتی است؟ شاید خوانندگان تصور کنند که حساسیت ما در مورد فاجعه میانمار فقط به دلیل مسلمان بودن مردم تحت ستم روهینگیاست. به‌طور قطع بخشی از حساسیت همین است، ولی همه آن نیست و چه‌بسا جزء اصلی این حساسیت مربوط به واقعیتی است که در میانمار درحال رخ دادن است، واقعیتی فراتر از آن‌که علیه چه گروهی از مردم انجام می‌شود. نخستین مسأله این است که حقوق بشر در جهان و دیپلماسی امروز، بیش از آن‌که یک امر انسانی و اخلاقی باشد، موضوعی سیاسی است. اتفاقا به همین دلیل هیچ‌گاه به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.

بیایید فرض کنیم که چنین رفتاری از سوی دولت کره‌شمالی سر زده بود. به‌طور قطع تاکنون چندین قطعنامه، اولتیماتوم و اقدام تحریمی صادر شده بود. ولی از آن‌جا که نفر اول میانمار فعلا خانم سوچی است و حکومت آن‌جا مسأله مهمی هم با غرب ندارد، این اقدامات با واکنش بسیار کمرنگ‌تری مواجه می‌شود. درواقع مسأله اصلی این است که بشر به ذات بشر بودن نیست که اعتبار و حقوق برای او قایل می‌شوند بلکه به واسطه حمایت‌ها و پشتیبانی سیاسی است که از بشر حمایت می‌شود، از این‌رو، سیاست حقوق بشر به نوعی بازیچه سیاست شده است. اتفاقی که در جریان حملات عربستان‌سعودی به یمن نیز شاهد آن هستیم. در این‌جا راهب بودایی نیست که کودک مسلمان را می‌کشد، بلکه عرب مسلمان است که کودکان و زنان مسلمان و عرب ولی فقیر و بی‌پناه را بمباران می‌کند و این چندین برابر بدتر از کشتار مسلمانان در میانمار است، ولی جهان به دلایل روشنی سکوت می‌کند.

مسأله بسیار مهمتر در فاجعه میانمار در قدرت بودن خانم سوچی است. کسی که به دلیل مواجهه‌اش با نظامیان برمه و تحمل سال‌ها حصر خانگی، جایزه صلح نوبل را گرفته است. حال پرسشی که طرح می‌شود، این است که آیا می‌توان افراد را در موقعیت اپوزیسیونی ارزیابی اخلاقی کرد؟ تا هنگامی که افراد در موقعیت منتقد و مخالف حکومت‌ها هستند از حقوق بشر، آزادی، حاکمیت قانون، برابری، عدالت و... دفاع می‌کنند، ولی چه کسی می‌تواند تشخیص دهد که دفاع از این ارزش‌های والا، صوری است یا واقعی؟ به عبارت دیگر، دفاع از آن ارزش‌ها برای کسب قدرت است و چون به قدرت رسیدند همه آنها را فراموش می‌کنند یا نه، برعکس در قدرت هم از این ارزش‌ها دفاع می‌کنند؟ نمونه روشن آن رابرت موگابه، همه‌کاره کشور زیمبابوه است. وی سال‌ها برای رهایی مردمش از دست سفیدپوستان نژادپرست مبارزه کرد و زندان رفت، آیا او حق گرفتن جایزه صلح نوبل را نداشت؟ روشن است که باید کارنامه او را در دوران پس از پیروزی نیز دید. مقایسه او با ماندلا نشان می‌دهد هر دو در زمان مبارزه کمابیش شبیه هستند ولی در زمان حکومت و رسیدن به قدرت متفاوت و حتی متضاد رفتار کرده‌اند. اثرگذاری مثبت ماندلا مربوط به دوران پیروزی و به قدرت رسیدن اوست، والا در زمان مبارزه که کمابیش مثل موگابه بوده و اثرگذاری منفی موگابه نیز مربوط به دوران حضور او در قدرت است.

اکنون خانم سوچی نیز در این وضع قرار دارد. دوران مبارزه او با نظامیان خشن میانماری در برابر سکوت و حتی تأیید نسبی اقدامات نظامیان و روحانیون بودایی علیه مسلمانان قوم روهینگیا، رنگ می‌بازد و نشان می‌دهد که آن اقدامات صوری بوده است. حال پرسشی که از اهداکنندگان جایزه صلح نوبل می‌توان پرسید این است که معنای این جایزه چیست؟ آیا مثل توپ طلاست که به بهترین بازیکن در یک‌ سال مشخص داده می‌شود و افول او در سال‌های بعد ربطی به جایزه قبلی ندارد و حتی طبیعی هم هست یا آن‌که آثار این جایزه باید همیشه در گیرنده مدال صلح نوبل باقی بماند؟ اگر دومی است که ظاهرا چنین است، آکادمی مربوطه باید درباره وضع مردم روهینگیا و مواضع خانم سوچی پاسخگو باشد. در غیراین‌صورت جایزه صلح نوبل با علامت سوال مهمی مواجه خواهد شد. امروز بهترین فرصت برای اهداکنندگان این جایزه است که از اعتبار خود دفاع کنند. شاید بتوانند از خانم سوچی دفاع کنند، ولی در هر حال سکوت کردن جایز نیست. سکوت موجب بی‌اعتباری یا حداقل کم‌اعتباری این جایزه خواهد شد.

این مسأله نه فقط برای کمیته صلح نوبل، بلکه برای سایر برندگان این جایزه نیز وجود دارد. به همین علت است که دزموند توتو، کشیش آفریقای‌ جنوبی که برنده این جایزه است، صریحا از خانم سوچی خواسته است که مانع از این اقدامات شود. ولی خانم سوچی نه‌تنها تاکنون اقدامی نکرده بلکه اظهار نظر وی در این‌باره که آن را به تروریسم ربط داده و به نوعی توجیه‌گر جنایت شده، نمکی بود که بر زخم مردم مظلوم پاشیده شد. شاید از این نوشته چنین برداشت شود که گویی مسئولیت همه اتفاقات رخ‌داده متوجه یک طرف است. به‌طور قطع چنین منظوری در میان نیست. هنگامی که چنین فجایعی رخ می‌دهد، یک مجموعه از حوادث و کنش و واکنش‌های طرفینی، بحران را تشدید می‌کند، ولی در هرحال حکومت‌های مستقر در این زمینه مسئولیت اول را دارند و با اقتدار می‌توانند مانع از تشدید بحران شوند. متاسفانه آموزه‌های مذهبی خطرناک میان بوداییان میانمار که یکی از رهبران تندرو آنان، مبلّغ آن است به تشدید این جنایت منجر شده است. حداقل کاری که دولت میانمار و خانم سوچی می‌توانست انجام دهد، محکوم کردن چنین نفرت‌پراکنی‌های خطرناکی بود که تاکنون انجام نشده است.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین