کد خبر: ۱۷۸۰۱۲
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۴:۲۶
درباره آمریکا و انگلیس و این قبیل کشورها نمی‌خواهم صحبت کنم چون به اندازه کافی دوستانمان در کنگره‌ها و گرد‌همایی‌های مختلف در این‌باره گفته‌اند و نوشته‌اند. می‌خواهم در مورد کشوری کوچک در حاشیه جنوبی خلیج‌فارس یعنی درباره کویت صحبت ‌کنم که شاید به اندازه یک استان ما هم نباشد.
  کسی با مفهوم زنگ‌زدگی ناآشنا نیست؛ مفهومی که در بیان علمی (البته تاحدودی پیچیده‌تر از مفهوم زنگ‌زدگی)، «خوردگی» نام می‌گیرد. باوجودی‌که خوردگی به‌ظاهر، اتفاقی دم‌دستی است، اما در عمل، زیان هنگفتی را بر اقتصاد چه به‌صورت مستقیم و چه غیرمستقیم وارد می‌کند. رضا جواهردشتی، متخصص «خوردگی میکروبی»، در گفت‌وگو با «شرق» از برآورد ارقام سرسام‌آوری خبر می‌دهد که این پدیده، بر اقتصاد تحمیل می‌کند. به گفته او، هرچند طبق برآوردها، زیان ناشی از خوردگی در ایران، حداقل ١٢ تا ١٥ درصد تولید ناخالص داخلی‌ است، باوجوداین اگر فرض کنید که زیان ناشی از خوردگی در ایران، فقط پنج درصد تولید ناخالص داخلی باشد و بر اساس آمارهای بانک مرکزی، تولید ناخالص داخلی را با دلار چهار‌ هزارتومانی در نظر بگیریم، سالانه کشور ما بیش از ١٨٠ هزار‌ میلیارد تومان زیان اقتصادی در زمینه خوردگی می‌بیند. این در حالی است که بودجه عمرانی محقق‌شده کشور در سال ٩٥ حدود ٢٢هزار‌ میلیارد تومان بود؛ یعنی بيش از  ٨برابر آنچه برای عمران کشور صرف شده، بر اثر خوردگی، از بین رفته است. جواهردشتی، از پارس جنوبی برای قیاس کمک می‌گیرد. به گفته او، هر فاز پارس جنوبی یک درصد به تولید ناخالص داخلی ما اضافه می‌کند. با اعداد و ارقامی که اشاره شد، مثل این می‌ماند که پنج فاز پارس جنوبی را تعطیل کنیم، چون هرچه تولید می‌کنند عملا به وسیله خوردگی تباه و مضمحل می‌شود. جواهردشتی می‌گوید اگر خوب کار کنیم شاید تا ٣٨ درصد بتوان جلوي این ضرر را گرفت، چون این یک واکنش طبیعی است و نمی‌توان صددرصد مهارش کرد و پیش‌بینی می‌کند میزان سرمایه‌گذاری برای مهار خوردگی حداقل باید در کشور، حدود یک تا دو تریلیون تومان هزینه کرد. این در حالی است که اگر فقط بتوانیم ١٠ درصد زیان خوردگی را کم کنیم، سالانه ١٨ تریلیون تومان صرفه‌جویی می‌کنیم که باز هم از کل بودجه عمرانی کشور بالاتر است. این متخصص خوردگی، خطاب به مدیران هشدار می‌دهد خوردگی، به‌ویژه در مقوله‌های حساسی مانند لوله گاز و...، مانند بمب ساعتی است و باید هرچه‌زودتر، برای کنترل آن وارد عمل شد.

‌خوردگی چیست و چرا رخ می‌دهد؟

درصد بسیار بالایی از موادی که نامش را مواد مهندسی می‌گذاریم، از فلزاتی مثل فولاد، آلومینیوم و مس و مانند آن ساخته شده. این فلزات را به دلیل  یک‌سری ویژگی خاص که به بخشی از علم به نام ترمودینامیک مربوط است، مجبوریم استخراج کنیم، زیرا به طور خودبه‌خودی از سنگ معدن‌شان به بیرون روان نمی‌شوند. در فرایند استخراج آهن به‌طور مثال، سنگ معدن‌آهن را می‌شکنند، از یک‌سری پروسه‌های مرتبط با مهندسی معدن رد می‌کنند و آهنی که قرار است استخراج شود را تحت واکنش‌های متالورژی استخراجی قرار می‌دهند که در آن به فلز الکترون تزریق می‌شود. این الکترون‌ها مانند میهمان‌های ناخوانده هستند و از خود فلز نیستند و فلز دنبال راهی خواهد بود که این الکترون‌های اضافی هرچه زودتر از مدار الکترون‌هایش بیرون رانده شوند. این تمایل فلز به ازدست‌دادن الکترون‌های اضافی، «خوردگی» نام دارد و مثل نفس‌کشیدن یک واکنش کاملا طبیعی است. مردم عادی هم این پدیده را به نام «زنگ‌زدگی» می‌شناسند.

‌خوردگی فلز، تا چه میزان بنگاه‌های اقتصادی را متحمل ضرر و زیان می‌کند؟

در بحث خوردگی، ابعاد اقتصادی بیشتر باید مورد توجه قرار بگیرد تا خود خوردگی. شاید از لحاظ فنی بیشتر از ٥٠  سال است که حداقل مهندسان می‌دانند خوردگی چیست، اما مشکل اینجاست که ابعاد اقتصادی‌اش را نمی‌شناسند. ابعاد را باید بزرگ دید. در خدمات شهری شهرداری می‌بینیم که لوله آب می‌ترکد و آب خیابان را برمی‌دارد، آن را تعویض می‌کنیم. در صنعت، انفجار و آتش‌سوزی ناشی از خوردگی ممکن است رخ دهد، اما باز هم، غیر از مقطعی خاص، اهمیتی نمی‌دهیم. این ذهنیت علمی نیست. یکی از تفاوت‌های ذهنیت علمی با ذهنیت غیرعلمی این است که ذهنیت علمی سعی می‌کند حادثه را بشناسد و کنترل کند. ذهنیت غیرعلمی می‌گوید تا الان که این‌طور بوده بعد از آن هم خدا بزرگ است. خوردگی، اثرات اقتصادی مستقیم و غیرمستقیم دارد. حدودا ٧٠ سال قبل بعد از جنگ جهانی دوم، در ایالات متحده تصمیم گرفتند بررسی کنند چطور می‌شود ضرر و زیان خوردگی را اندازه‌گیری کرد. چون تا قبل از آن می‌دانستند که در صنعتشان خوردگی موجود است اما می‌خواستند به شکل اقتصادی آن را بیان کنند. بعد از بررسی متوجه شدند بهترین راه برای بیان‌کردن ابعاد اقتصادی خوردگی، استفاده از معیار تولید ناخالص ملی یا تولید ناخالص داخلی است. در ٧٠ سال، کشورها به روش‌های مختلف ضررهای خوردگی را اندازه‌گیری کرده‌اند. آنچه به دست آمده این است که بین یک تا شش درصد GDP یا تولید ناخالص داخلی، ضرر و زیانی است که خوردگی ایجاد می‌کند. این میزان در کشورهای مختلف فرق می‌کند.

‌در ایران چقدر است؟

در ایران، عددی نداریم. اجازه بدهید یک‌سری مدل‌سازی ‌کنم تا ابعاد فاجعه را بهتر متوجه شوید. اگر فرض کنید  زیان ناشی از خوردگی در ایران، فقط پنج درصد تولید ناخالص داخلی باشد که البته خیلی بیشتر است و براساس آمارهای بانک مرکزی، تولید ناخالص داخلی را با دلار چهار‌ هزارتومانی در نظر بگیریم، سالانه کشور ما بیش از ١٨٠ هزار‌ میلیارد تومان زیان اقتصادی در زمینه خوردگی می‌بیند. این، کف زیان و فقط یک محاسبه روی کاغذ است. ابعاد قضیه را بیشتر می‌شکافم. در سال ١٣٧٥ محاسباتی که بنده براساس آمار‌های آن زمان انجام دادم و به شکل مقاله‌ای در کنگره ملی خوردگی چاپ شد، بیانگر این بود که ٣٠ برابر سرمایه‌گذاری دولت در بخش صنعت در آن سال، «خوردگی» سرمایه ملی را از بین برده است. خوردگی یک رخنه پرچالش در اقتصاد ماست که متأسفانه هنوز به آن به‌حد کفایت نپرداخته‌ایم. متخصصان می‌گویند ما معادل فروش ١٢٤ سال نفت در پارس جنوبی ثروت داریم. هر فاز  پارس جنوبی یک درصد به تولید ناخالص داخلی ما اضافه می‌کند که به نظرم کم‌وبیش معادل بودجه سالانه افغانستان باشد. حال دو عدد را کنار هم بگذارید: هر فاز پارس جنوبی یک درصد به GDP اضافه می‌کند و فرض کنیم که حداقل ضرر سالانه خوردگی به اقتصاد ایران هم معادل پنج درصد GDP باشد؛ پس مثل این است که پنج فاز پارس جنوبی را تعطیل کنیم چون هرچه تولید می‌کنند عملا توسط خوردگی تباه و مضمحل می‌شود. مثال دیگری می‌زنم. بودجه عمرانی کشور در سال ٩٥ حدود ٢٢هزار‌ میلیارد تومان بود. اگر ١٨٠‌ هزار‌ میلیارد تومان خوردگی در یک سال را در نظر بگیریم یعنی بیش از ٨برابر آنچه برای عمران کشور صرف شده، بر اثر خوردگی، از بین رفته است. اینها اعدادی است که فقط با منطق صرف می‌توان به آن رسید. اگر اینها به‌عنوان یک پروژه ملی تحت عنوان «پروژه ملی زیان‌های اقتصادی خوردگی به صنایع استراتژیک ایران» تعریف شود چقدر راحت می‌توانیم مدیریت‌هایمان را بهبود ببخشیم. اکنون خوردگی امری فقط محصور در دانشگاه‌ها و مراکز صنعتی شده. یک انجمن خوردگی هم هست که چند سال دبیر و عضو هیئت‌مدیره آن بوده‌ام. هر سال هم حداقل یک کنگره ملی خوردگی در کشور برگزار می‌شود، اما ابعاد امر خوردگی هنوز محصور در میان متخصصان آن‌هم قشر بسیار کوچکی از آنهاست و حرکت عملی انجام نشده که نشان‌دهنده توجه سیستمی در ابعاد عظیم اقتصادی و حتی زیست‌محیطی خوردگی باشد.

‌کشورهای دیگر تا چه میزان به پدیده خوردگی توجه می‌کنند؟

درباره آمریکا و انگلیس و این قبیل کشورها نمی‌خواهم صحبت کنم چون به اندازه کافی دوستانمان در کنگره‌ها و گرد‌همایی‌های مختلف در این‌باره گفته‌اند و نوشته‌اند. می‌خواهم در مورد کشوری کوچک در حاشیه جنوبی خلیج‌فارس یعنی درباره  کویت صحبت ‌کنم که شاید به اندازه یک استان ما هم نباشد. کویت در دهه ٨٠ میلادی به این فکر افتاد که مدل اقتصادی ضرر و زیان خوردگی را در صنایع‌شان اندازه بگیرد. با این اندازه‌گیری به عدد ٥,٢ درصد GDP برای زیان سالانه خوردگی به صنایع کشورش رسید. در سال ٢٠١١ که بعد از برنامه‌ریزی‌های خوب و منطقی دوباره اندازه‌گیری کردند، مشاهده شد که ضرر خوردگی را به ١.٢ درصد GDP رسانده‌اند. ما حتي یک طرح ملی براي زیان اقتصادی خوردگی نداریم البته مدعی داریم اما عمل‌کننده کو؟ وقتی چنین چیزی نداریم نمی‌توانیم آن را مدیریت کنیم. مدیر تا آمار در اختیار نداشته باشد نمی‌تواند مدیریت استراتژیک کند. وقتی آمار نباشد «مدیریت به‌هنگام» به «مدیریت بحران» تبدیل می‌شود. بحران هم که مدیریت نمی‌خواهد، چون اگر همه‌چیز درست انجام می‌شد، بحران رخ نمی‌داد. در ارتش ایالات متحده اداره‌ای برای بررسی ضرر و زیان‌های خوردگی وجود دارد. برای تشکیل این اداره هم روش کارشان به این صورت بوده که کنگره و سنا را قانع کرده بودند و این دو، وزارت دفاع را مکلف کردند که باید اداره‌ای درست کنید که در آن، استادان و متخصصان خوردگی، افسران و کادر نیروی مسلح مستعد را در یک برنامه جامع و منظم در مدت‌زمان معلوم آموزش دهند، بعد آنها را دوباره به همان قوا بفرستند و اینها اعداد و ارقام خوردگی را در نیروهای دریایی، هوایی و زمینی احصا کرده و به رئیس این اداره و از آنجا هم به وزیر دفاع گزارش می‌کنند. این ارقام هم در اینترنت است که ارتش آمریکا سالانه مثلا چند‌ میلیارد دلار به‌دلیل خوردگی ضرر می‌کند.

‌پیش‌بینی شما از میزان واقعی خوردگی در کشور چقدر است؟

اینکه می‌خواهم عرض کنم صرفا پیش‌بینی است و با تمام وجود، دعا می‌کنم اشتباه کنم. به نظرم ضرر و زیان خوردگی در سطح کشور ما حداقل ١٢ تا ١٥ درصد تولید ناخالص داخلی‌مان است. اما چرا؟ چرا پنج درصد نه و چرا چنین عدد بزرگی؟ سه دلیل برای این فرضیه دارم؛  اول اینکه خوردگی ضرر اقتصادی انباشته است. یعنی سال به سال، دهه به دهه اضافه می‌شود، زیرا وسعت و حجم صنایع هم بیشتر می‌شود. طبیعی است  هر که بامش بیش، برفش بیشتر. دلیل دوم اینکه هیچ عدد و رقم قابل استنادی در این مورد وجود ندارد. در کشورهایی که این اعداد و ارقام وجود دارد، ضرر و زیان خوردگی عدد بسیاربسیار بالایی را نسبت به GDP نشان می‌دهد. مثلا کشوری مثل آمریکا بیشتر از ١٦٠ پالایشگاه نفت دارد ما ٩ پالایشگاه بیشتر نداریم. قاعدتا ضرر و زیان آمریکا بیشتر از ماست. اما فرق اینجاست که آنها اکنون حدود ٧٠ سال است که این ضرر را مانیتور و پایش می‌کنند، اما ما هیچ کاری نمی‌کنیم. دلیل سوم، یکی از زیان‌هایی که خوردگی وارد می‌کند، از لحاظ مدیریت انرژی و محیط زیست است و ما چون نمی‌توانیم خوردگی را اندازه بگیریم، زیان انرژی و محیط‌زیستی هم به آن اضافه می‌شود. در سطح بین‌المللی تقریبا هر ٩٠ ثانیه یک تن فولاد بر اثر خوردگی و زنگ‌زدگی از حیز انتفاع می‌افتد. برای تهیه یک تن فولاد به چیزی حدود ٢٣٠ هزار لیتر آب نیاز دارید. یعنی خوردگی هر ٩٠ ثانیه حداقل ٢٠٠‌ هزار لیتر آب را هدر می‌دهد. همچنین مقدار انرژی‌ای که برای تولید یک تن فولاد لازم است، معادل میزان انرژی‌ای است که یک خانواده در عرض سه ماه می‌توانند مصرف کنند. پس به‌دلیل خوردگی، هر ٩٠ ثانیه انرژی مصرفی یک خانواده در سه ماه را از دست می‌دهید. سؤال من از وزارت محترم نیرو این است، در ایران هرچند ثانیه یک تن فولاد بر اثر خوردگی از بین می‌رود؟ هر ١٥٠ ثانیه یا هر ١٠ثانیه؟ وقتی این را ندانید، نمی‌توانید انرژی و منابع آب را مدیریت کنید. مدام می‌گوییم مسئله آب داریم، ‌مصرف‌کننده آب را درست مصرف کن، اما از طرف دیگر در کلان‌شهر تهران طبق آمار، ٣٠ درصد آب تصفیه‌شده قبل از اینکه به دست من و شما برسد که برای شستن ماشین یا نوشیدن استفاده کنیم، در شبکه داخلی آب تهران بر اثر خوردگی در این شبکه فرسوده از بین می‌رود. حالا مدیر اگر خبر از این‌گونه پیامدهای خوردگی داشته باشد به چه دردش می‌خورد؟ اگر من بدانم در واحد صنعتی که مسئولیتش را برعهده دارم، سالانه خوردگی مثلا ٢٠ میلیارد تومان ضرر وارد می‌کند و بزرگی این زیان را دریابم، می‌گویم بسیار خوب من به‌عنوان یک مدیر آشنا به معضل خوردگی، می‌خواهم جلوی ضرر ٢٠‌ میلیاردی مجموعه‌ام را بگیرم، حالا نه به صورت صد‌درصد، ولی مثلا ٣٠ درصد آن را مدیریت کنم. ٣٠ درصد از ٢٠‌ میلیارد می‌شود شش‌ میلیارد تومان و اگر بتوانم این مبلغ را برگردانم، برده‌ام. وقتی توانستم بفهمم می‌خواهم شش‌ میلیارد تومان را نجات دهم، صرف هزینه برای تمام موارد از استخدام نیروی انسانی متخصص و مشاور گرفته تا بهبود کیفی روش‌های تولید و استانداردسازی معنادار می‌شود. مثلا برای آموزش و پروژه‌های کاربردی در دانشگاه‌ها، معنادار می‌شود که من صرف هزینه کنم و پروژه‌های کاربردی را پشتیبانی کنم و این یعنی معنای حقیقی پیوند دانشگاه و صنعت.

‌پیشنهاد مشخص شما در بررسی اقتصادی اثرات خوردگی در کشورمان چیست؟

پیشنهاد می‌کنم در سازمان برنامه و بودجه به‌عنوان نهادی مستقل، کارگروهی متشکل از اقتصاددانان، متخصصان خوردگی و متخصصان محیط زیست تشکیل شود تا در زمینه خوردگی فعالیت کنند با بررسی هر ساله میزان خوردگی در بنگاه‌های اقتصادی و الزام برای کاهش آن از سوی این نهاد به بنگاه‌ها می‌توان طرحی را برای احصای میزان زیان خوردگی در آن مجتمع خاص ایجاد کرد.  آنگاه با درنظرگرفتن موارد تشویقی مانند اهدای جایزه ملی خوردگی در صورت کاهش میزان مالی ضرر خوردگی و در صورت افزایش میزان زیان ناشی از خوردگی در آن مجتمع، اعمال سیاست‌های تنبیهی با پشت‌گرمی و حمایت مجلس از طریق تصویب قوانین مرتبط، می‌توانیم مدیریت اقتصادی خوردگی را هرچه زودتر در کشور به راه بیندازیم.

اعداد و ارقامی که در  این همه سال در سطح بین‌المللی جمع‌آوری شده به ما می‌گوید اگر خوب کار کنیم شاید تا ٣٨ درصد بتوان جلوی این ضرر را گرفت، چون این یک واکنش طبیعی است و نمی‌توان صد درصد مهارش کرد.

‌در کدام بخش از اقتصاد، بیشترین زیان ناشی از خوردگی وجود دارد و کدام بخش‌ها عملکرد مناسبی را در این زمینه داشته‌اند؟

یکی از بهترین‌ها در امر تدبیر خوردگی، سازمان هواپیمایی ملی کشور (هما) است که واقعا جا دارد از آنها تقدیر شود. البته هنوز احتیاج به بازآموزی دارند و هر سه ماه و شش ماه باید دانش تخصصی‌شان در این مورد به‌روز شود. همین‌طور دوستان و همکارانی که در قسمت‌های مرتبط با نفت، گاز و پتروشیمی کار می‌کنند، کارشناسان جوانی که در گرمای وحشتناک لاوان و سیری و خارک و مناطق مشابه در جنوب یا سرمای طاقت‌فرسا در نواحی شمالی و غرب کشور کار می‌کنند، واقعا پتانسیل‌های بالایی دارند و به‌عنوان بخش صنعتی جزء بهترین‌ها هستند. متأسفانه در پایین‌ترین سطح آگاهی، مجموعه صنایع و معادن هستند. صنایع مس، فولاد و امثالهم که نیاز بسیار‌بسیار عاجل به رسیدگی دارند. پایین‌تر از صنایع و معادن، مدیریت بحران شهرداری‌هاست. خیلی پایین‌تر. در کلان‌شهری مثل تهران و ‌اصفهان، در قسمت فنی مرتبط با شهرداری جایی را ندارید که بتوانید روی آن دست بگذارید و بگویید اینجا مسئول رسیدگی به امر خوردگی است و این‌هم صاحب‌نظرانی که در اینجا به‌عنوان کارشناس یا مشاور خدمت می‌کنند. مثلا در پالایشگاه می‌گویید بازرسی فنی، مسئول خوردگی است. در نیروگاه، بخش شیمی مسئول خوردگی است. در شهرداری یک دفتر فنی وجود دارد که اکثرا مهندس عمران هستند و در مورد خوردگی و انواع آن دانش تخصصی وجود ندارد. برحسب اظهارنظر یکی از محققان در کنگره خوردگی که در نیروگاه اصفهان انجام شد، در یکی از کلان‌شهرهای بزرگ ایران، ساختمان‌های اداری بتونی که در مرکز شهر وجود دارد تمامی آرماتورهای داخلی‌اش پوسیده و از بین رفته است و کل ساختمان‌ها روی مقاومت فشاری بتون قرار دارند. یعنی مثل این است که شما اینها را مثل قوطی کبریت روی هم چیده باشید! می‌خواهم بگویم هرچه خوابیده‌اید بس است، بیدار شوید. چه باید بکنیم؟ راه دارد. این‌طور نیست که فکر کنیم راهی نیست و نمی‌توان کاری کرد. راه دارد اما این راه، یک‌کاسه‌کردن تمامی تلاش‌هایی است که درحال‌حاضر پراکنده انجام می‌شود و همدیگر را خنثی می‌کنند. در سؤال قبل اشاره کردم اما باز هم تکرار می‌کنم. از طریق همین روزنامه تقاضا می‌کنم با آقای دکتر نوبخت یک جلسه داشته باشیم. مرکز آمار ایران باید متولی این کار باشد. باید کمیته‌ای درست کنیم که در آن کمیته هم نمایندگان چهار وزارتخانه استراتژیک (نفت، نیرو، معادن و دفاع) باشند، هم از نهاد ریاست‌جمهوری، هم از بانک مرکزی و هم از سازمان حفاظت محیط زیست. ریاست اینها هم باید با سازمان برنامه و بودجه باشد.

‌اثرات غیرمستقیم آن بر اقتصاد چگونه است؟

خط لوله‌ای را در نظر بگیرید که مواد نفتی یا گازی یا پتروشیمیایی را منتقل می‌کند. وقتی این خط لوله در اثر خوردگی سوراخ شد، در دریا باشد یا در خشکی هرکدام مشکلات خودش را دارد. این مواد وارد محیط زیست می‌شوند. اینکه حیوانات را از بین می‌برند و محیط را عوض می‌کنند به جای خود، بحث ما نیست. هزینه‌ای که می‌پردازید برای پاک‌سازی آن منطقه، ضرر اقتصادی است. اینها جنبه‌های غیرمستقیم خوردگی است که هزینه اضافه می‌کند. دو سال تمام با سازمان حفاظت محیط زیست ایران رفت‌وآمد کردم. گفتم من حدود هشت سال قبل در آلمان کتابی نوشته و چاپ کرده‌ام که در آن برای اولین‌بار جنبه‌های سیستماتیک اثرات زیست‌محیطی خوردگی بررسی شده است. پیشنهاد کردم یک کمیته مشترک شامل محیط‌زیستی‌ها و خوردگی‌کارها تشکیل دهیم. این کار انجام نشد چون دو قدرتی که باید پشت من باشند، نیستند. اول قدرت قانون و مجلس و دیگری سازمان برنامه و بودجه. در قانون، چیزی نداریم که مدیران و برنامه‌ریزان صنعتی را مجبور کند که یک ردیف در برنامه‌های مربوط به بستن بودجه‌ها، با عنوان «هزینه خوردگی» در نظر بگیرند. هزینه خوردگی را چه کسی باید ارزیابی کند؟ سازمان برنامه  و بودجه. این سازمان هم دومین قدرتی است که باید باشد اما نیست.

‌آیا تحریم‌ها در شدت‌یافتن خوردگی در کشور تأثیری داشت؟

اتفاقا تحریم‌ها یکی از برکاتی که داشت این بود که چون از منابع خارجی ناامید شده بودیم برگشتیم و خودمان را کشف کردیم. البته نمی‌گویم هرچه خودمان ایجاد کرده و استفاده کرده‌ایم بهترین کیفیت را داشت، ولی کم‌کم در مسیر افتاده بودیم. نظیر همین شرایط را در زمان جنگ تجربه کردیم. تحریم‌ها صد درصد تبعات خودش را دارد اما «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». بحث تحقیق و توسعه راه می‌افتد و بخش تحقیق و توسعه دانشی را که ایجاد می‌کند بخش صنعت جذب می‌کند. اکنون مشکل ما دقیقا این است. صنعت نمی‌داند چه می‌خواهد، چون نمی‌داند از لحاظ اقتصادی چه ضرری می‌خورد، فقط نیازهای روز‌به‌روز را می‌بیند و در نتیجه تحقیق و توسعه هم آنی که باید بشود نمی‌شود. تحقیق و توسعه نیاز صنعت است. اگر صنعت نیازی احساس نکند تحقیق و توسعه هم تبعیدگاهی برای یک مشت آدم بااستعداد خواهد بود. همین‌طور بخش آموزش. متأسفانه یکی از ضعیف‌ترین بخش‌ها در صنایع، آموزش است.

در بخش ایمنی چقدر ‌آسیب‌پذیر هستیم؟

در سال ١٣٨٠ اولین کنگره خوردگی در صنعت نفت در ایران برگزار شد. در آن مجموعه‌مقالات، مقاله‌ای هست که جدولی دارد که در آن به طور رسمی از ١٣٧٦ تا ١٣٧٨ ضرر و زیان‌هایی که در صنایع نفت، گاز، پتروشیمی توسط خوردگی ایجاد شده و بعضا منجر به آلودگی محیط زیستی و ازبین‌رفتن انسان‌ها شده مشخص است كه ميزان آن وحشتناك است.

‌از آن زمان به بعد به‌روز شده است؟

به‌طور رسمی جایی ندیده‌ام. به طور غیررسمی زیاد است. چون غیررسمی است نمی‌شود استناد کرد. در آمار رسمی می‌گوید در سال ١٣٧٦ در پالایشگاه...، در اثر اشتباه در طراحی و خوردگی داخلی یک واحد مرتبط با فرایند منفجر می‌شود و ٩ نفر کشته می‌شوند. در این آمار می‌بینید آدم‌ها به اعداد تبدیل شده‌اند یا اینکه چند روز پالایشگاه نتوانسته کار کند که معادل‌ میلیاردها دلار ضرر است. مثلا در این جدول می‌بینیم که در بازه‌های زمانی سال‌های ٧٦، ٧٧و ٧٨ چند بار در یک حوزه جغرافیایی کاملا محدود معضلات مرتبط با خوردگی اتفاق می‌افتد و باز هم تکرار می‌شود و ما بارهاوبارها از یک سوراخ گزیده شده و می‌شویم. متأسفانه این موارد هنوز هم ادامه دارند.

‌آتش‌سوزی‌های اخیر در پالایشگاه‌ها ارتباطی به خوردگی ندارد؟

چون گزارش‌های رسمی هنوز منتشر نشده،  نمی‌توان گفت. خیلی از اتفاقات در واحدهای صنعتی که منجر به انفجار و آتش‌سوزی می‌شود، لزوما مرتبط با خوردگی نیست و ممکن است دلایل دیگری داشته باشد. مشکل آنجاست که این آتش‌سوزی رخ بدهد، اما سیستم رینگ آتش‌نشانی که باید آماده اطفای آتش باشد خودش آن‌قدر خورده شده که نتواند وظیفه‌اش را انجام دهد. در استرالیا پروژ‌ه‌ای داشتم در کارخانه‌ای که آتش‌سوزی در آن رخ داده بود. آنها می‌خواستند آتش را خاموش کنند اما سیستم آب آتش‌نشانی آب لازم را نمی‌کشید و ضرر هنگفتی حاصل شد. بررسی محلی که کردیم متوجه شدیم حدود ٩٠ درصد داخل لوله آب آتش‌نشانی پوسیده شده و از بین رفته بود. دلیلش هم «خوردگی میکروبی» بود، یعنی تسریع فرایند پوسیدگی در اثر باکتری‌هایی که خوردگی را تسریع می‌کنند. به‌دلیل تجمع رسوبات در داخل لوله در اثر فرایندهای عمدتا مرتبط با خوردگی میکروبی، آب نمی‌توانست توسط پمپ کشیده شود. به‌هرحال این مشکل را حل کردیم. مسائل خوردگی این‌طور نیست که یک‌بار کاری را انجام دهید و تمام شود. پایش مداوم نیاز دارد. خیلی متأسفم که بگویم در بسیاری از بازدیدهایم در ایران، چیزی که مشاهده کردم مسائل خوردگی رینگ‌های آتش‌نشانی بود. گاهی کسی چیزی را نمی‌داند و خیالش راحت است. بدبختی از جایی شروع می‌شود که بدانید. بدبختی بزرگ‌تر زمانی است که می‌دانید و می‌گویید و کسی گوش نمی‌کند. به مورد دیگری اشاره می‌کنم. برج‌های خنک‌کن در نیروگاه‌ها و بالای بیمارستان‌ها وجود دارد که در آنجا، هوا با سیال خنک‌کن در ارتباط است. برج‌های خنک‌کن نیروگاه‌هایی که با آب کار می‌کنند، عموما مستعد هستند به ایجاد یک محیط مناسب برای رشد و تکثیر یک نوع باکتری به نام لژیونلا. این باکتری در محیط‌های این‌چنینی رشد می‌کند، با قطرات ریز آب جابه‌جا شده و ایجاد بیماری‌های تنفسی می‌کند و در ٢٠ درصد موارد منجر به فوت می‌شود، درحالی‌که مسئولان مرتبط تصور می‌کنند این فوت‌ها به خاطر موارد دیگر بوده است. بنده پیشنهاد کرده‌ام چند نمونه از نیروگاه‌ها را انتخاب و مانیتور و پایش ‌کنیم. اگر در مدت‌زمان مشخص و استاندارد این باکتری‌ها دیده شد، وزارت بهداشت باید برای مدیریت آن همکاری کند. با رفع مشکل در چند نیروگاه که بدترین‌ها هستند، می‌توان آسوده‌خاطر بود که این میکروب در باقی نیروگاه‌ها هم وجود ندارد. وزارت نیرو یک سیاست بسیار خردمندانه در پیش گرفته است. نیروگاه‌های عادی که برق تولید می‌کنند یک‌سری با آب و یک‌سری مثل نیروگاه شهید رجایی با هوا خنک می‌شوند. آنها که با آب کار می‌کنند، از چاه و رودخانه استفاده می‌کنند و به‌همین‌دلیل، تبخیر آب و هدررفت دارند. وزارت نیرو چندی  است که برنامه‌ای را آغاز کرده تا به جای استفاده از آب چاه و مانند آن از آب فاضلاب شهری در نیروگاه‌ها برای مقاصد مرتبط با تولید نیرو استفاده کند. نیروگاه شهید مفتح همدان اولین مورد در این زمینه بود و نیروگاه‌های دیگر هم در اصفهان و سایر شهر‌ها با همین روش آغاز به کار کرده است منتها استفاده از این آب دو مشخصه دارد؛ اول اینکه چون شناسنامه میکروبی این آب را ندارید و فقط فرض‌تان بر این است که تیمارهای شیمیایی روتین که انجام می‌شود مشکل میکروبی را حل می‌کند، آبی که وارد برج خنک‌کن می‌شود، این پتانسیل را دارد که خوردگی میکروبی را افزایش دهد. در نتیجه سازه‌ها سریع‌تر پوسیده می‌شوند. دوم چون قبلا آب شیرین به سیستم می‌دادید و اکنون آب فاضلاب تصفیه‌شده استفاده می‌شود، نمی‌توانید مطمئن باشید که باکتری‌های لژیونلا را هم کشته‌اید. در این‌گونه سیستم‌ها شما هم پتانسیل خوردگی میکروبی را دارید و هم به‌دلیل فراهم‌شدن محیط، احتمال بیماری‌زابودن را. بنابراین می‌توان با بررسی این خنک‌کن‌ها، از هزینه اقتصادی ناشی از خوردگی و مسائل بهداشتی مرتبط با آنکه از ناحیه این نیروگاه‌ها و نیروی انسانی فعال در آن یا در اطراف آن، متحمل می‌شوند، پیشگیری کرد. در مثالی دیگر، خون انسان از لحاظ خورندگی و مهاجم‌بودن در برابر فلزات مثل آب دریای گرم (مثلا خلیج‌فارس) است. ایمپلنت‌هایی که در بدن به کار می‌رود همه‌شان از بهترین متریال نیستند، اینها به مرور زمان خورده می‌شوند. محصولاتی که از این خوردگی به وجود می‌آید با جریان خون در بدن می‌چرخند. اگر یکی از محصولات آلیاژی که در ایمپلنت‌ها وجود دارد، آلومینیوم باشد، که هست، در بافت‌های مغز انباشته می‌شود که نتیجه‌اش آلزایمر است. ممکن است کسی تصادف ‌کند و محتاج استفاده از این ایمپلنت‌ها شود. آیا انصاف است که با نداشتن اطلاعات کافی از فرایند خورندگی خون روی متریال مورد استفاده، بعد از چند سال ابتلای‌  شخص به آلزایمر تسهیل شود که جدا از ناراحتی‌های روحی و روانی، باعث تحمیل هزینه اقتصادی به سیستم بهداشت کشور شود؟ این شخص نیازمند مراقبت و دارو است و همه اینها هزینه است. وزارت بهداشت برای این کار چه کرده است؟ می‌شود بررسی کرد. حتما دراین‌باره تحقیقات شده، اما فاصله بین صنعت و دانشگاه اینجاست که این تحقیقات وجود داشته (به‌شرط وجود) و نه آینده‌نگری ضرر و زیان تا بتوان برای آن طرح جامع و راه‌حلی عملی در نظر گرفت. همه اینها ضررهای اقتصادی غیرمستقیم خوردگی است که به چشم نمی‌آید اما هزینه‌هایش سرسام‌آور است. تمامی اینها قابل تدبیر و مدیریت است. 

‌چقدر سرمایه‌گذاری برای جلوگیری از این اتفاق نیاز است؟

البته درباره خوردگی جلوگیری نداریم،  بلکه به‌دلیل طبیعی‌بودن این فرایند درنهایت می‌توانیم پیشگیری داشته باشیم. خوردگی دو بال دارد. اگر درباره این دو بال، جداگانه تدبیر بیندیشیم فایده‌ای ندارد. بال اول اقناع‌کردن مدیران است. منظورم از مدیر، بزرگواران شاغل در سطح کلان است. من حدود ٢٠ سال قبل نظریه‌ای را عنوان کردم به نام مدیریت دانش خوردگی. حرفم این بود که اگر بخواهم برای مدیر، معاون وزیر، وزیر، رئیس‌جمهور یک ربع در مورد خوردگی و روش‌های کنترل صحبت کنم چه باید بگویم. من که نمی‌خواهم برایشان معادلات فارادی و الکتروشیمی بگویم. معتقدم زمانی دنبال درمان بیماری می‌روم که بدانم بیمار هستم. تا وقتی قبول نکنم بیمار هستم به دکتر نمی‌روم. الان باید در فاز اقناع‌شدن مدیران و به موازات آن ایجاد و به‌روزکردن دانش تخصصی حرکت کنیم. منظورم از متخصصان، متخصصان فنی و غیرفنی است. فنی مانند مهندسان و غیرفنی مانند کسانی که در امور اقتصادی امور اداری و استخدامی و مانند آن کار می‌کنند، خوردگی مثل کمک‌های اولیه است و هرکسی در یک حدی باید بداند امور اداری و مالی هم باید تا حدی از خوردگی اطلاع داشته باشد. اما در جواب سؤال شما من تنها می‌توانم یک حدس بزنم. ما برای این کار نیاز به پروژه‌ای در حد ملی داریم که در آن چندین متخصص زبده در رشته‌های مختلف همکاری کنند. اصلا تعریف این پروژه خودش یک پروژه است! من حدسم در حد یک تا دو تریلیون تومان است. البته این فقط یک تخمین است و ممکن است کاملا تغییر کند.

‌برآوردی وجود ندارد؟

فعلا مدل‌سازی می‌کنیم. اگر سالانه ١٨٠ هزار‌ میلیارد تومان از دست بدهیم و فقط بتوانیم ١٠ درصد این میزان را کم کنیم، سالانه ١٨ تریلیون تومان صرفه‌جویی می‌کنیم که هنوز هم از کل بودجه عمرانی کشور بالاتر است. بنابراین اگر همه موارد را هوشمندانه به کار ببریم می‌توانیم به اندازه بودجه عمرانی کشور صرفه‌جویی کنیم. درواقع می‌توانید بودجه عمرانی کشور را با صرف هزینه‌های بسیار اندک دوبرابر کنید. فقط الان برای این کار به سه پارامتر احتیاج داریم که هرچه زودتر باید راه بیفتند. پارامتر اول ابزار قانونی است. پارامتر دوم ایجاد استلزام‌های آماری است که باز هم می‌گویم سازمان برنامه و بودجه باید متولی آن باشد چون جای دیگری را در این مورد اصلح نمی‌دانم. مورد سوم اینکه مدیریت دانش خوردگی را (با همین عنوان) برای اقناع مدیران به کار بگیریم. مدیران باید بدانند  خوردگی به‌ویژه در مقوله‌های حساسی مانند لوله گاز و...، مانند بمب ساعتی است و باید هرچه زودتر، برای کنترل آن وارد عمل شد.


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین