|
|
امروز: جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۲۰:۰۶
کد خبر: ۱۶۹۱۰۵
تاریخ انتشار: ۲۴ تير ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۵
آنچه باید در ارتباط با برجام فراموش نکرد، فقدان یک برنامه مستحکم و تثبیت شده توسط نظام حکومتی برای استفاده از پیامدهای روانی پذیرش برجام بود. برجام با رودرویی‌های جناح‌های سیاسی و فراز و نشیب‌های اصطحکاک قدرت میان نخبگان سیاسی در ایران از متن به حاشیه رانده شد و تا حدود زیادی مورد سوء استفاده در جهت این رقابت ها قرار گرفته و با بد اخلاقی‌های سیاسی توسط برخی جناح‌ها روبرو شد.
 انرژی هسته ای، غنی سازی، اورانیوم، فعالیت های صلح آمیز اتمی، پلوتونیوم، کیک زرد، تحریم و الی آخر، کلماتی هستند که بیش از یک دهه است با زندگی و معاش مردم ایران عجین و مانوس گشته‌اند. پافشاری بر روی حق مسلمی که برای استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای توسط دولت مردان کشورمان صورت گرفت، تبدیل به مناقشه‌ای شد که با وضع تحریم‌های همه جانبه بین‌المللی ابتدا سیاست و بعد اقتصاد کشور را به محاق خود فرو برد.

شاید عجیب به نظر برسد، اما قطعنامه‌هایی که کاغذ پاره خوانده می شد، اگر چه برای موسسان نهادهای بین‌المللی با رویکرد لیبرالیسم کاغذ پاره ای بیش نیست، اما این کاغذ پاره ها در سیاست بین الملل، که همچنان رئالیسم (واقع گرایی) بر آن حکم فرماست و کسب بیشینه منافع از اصول بنیادین آن است، می تواند پیامدهای مخاطره آمیزی را برای بازیگرانی که ساز ناکوک می زنند در بر داشته باشد.

پایان جنگ تحمیلی، دولت های پس از جنگ به مقتضای امکانات و دوره مسئولیتشان، توان خود را مصروف داشتند تا با استفاده از انرژی صلح آمیز هسته ای به عنوان یکی از مولفه های تاثیرگذار در جهان معاصر، از تولید برق گرفته تا کاربرد آن در پزشکی، کشاورزی و صنعت، مسیر رشد و توسعه کشور را هموار سازند.اما از دوازده سال گذشته تاکنون بر اثر تحولات جهانی مانند 11 سپتامبر، مناقشه میان ایران و آمریکا، حمله آمریکا به عراق، اتفاقات موسوم به بهار عربی و سعی رقبای منطقه ای و در راس آن ها رژیم صهیونیستی در امنیتی جلوه دادن فعالیت های هسته ای ایران، روند پرونده هسته ای کشور سیری بسیار پیچیده و دشوار را طی کرد.

ابتدا طی توافقنامه تهران، بروکسل و پاریس در سال 1382، ایران قرار شد، فعالیت‌های مربوط به غنی‌سازی و بازفرآوری مانند ساخت، تولید، نصب، آزمایش، سرهم‌بندی و راه‌اندازی سانتریفیوژهای گازی و فعالیت‌های مربوط به جداسازی پلوتونیم را متوقف کند و در عوض اتحادیه اروپا سعی در پذیرش ایران در سازمان تجارت جهانی نماید. اما با پیچده شدن معادلات توافق میان ایران و سه کشور اروپایی، فعالیت های هسته ای ایران شامل غنی سازی مجدد و فک پلمپ از مراکز هسته ای آغاز شد و با رفتن پرونده ایران به شورای حکام آژانس و شورای امنیت سازمان ملل، زمینه صدور 6 قطعنامه علیه کشور فراهم شد.

در این راستا، درست در اوج کشاکش میان ایران و جامعه جهانی بر سر مساله هسته ای و فشار همه جانبه ای که بر اثر قطعنامه های پی در پی، دیوار ایران هراسی را هر چه بلندتر و مستحکم تر می ساخت، کشتی بان را سیاستی دگر آمد تا با اتخاذ راهبردی واقع بینانه، فرجام این بازی به ظاهر نافرجام را با کلید تدبیر خود قفل گشایی کند. پس از روی کار آمدن دولت یازدهم و ماه‌ها مذاکرات فشرده که این بار ردای سفارت آن را مردان شایسته این کار به تن داشتند، در 23 تیر ماه سال 1394 توافقی در چارچوب برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) حاصل شد که به زغم کارشناسان فن، در تاریخ دیپلماسی نوین اگر نگوییم بی نظیر، بلکه کم نظیر می نمود. از تحلیل مخالفان که بگذریم، در این رهگذر عده‌ای پیروزی چشمگیر را ستوده و برخی با نگاهی بینابینی مزیت های آن را بیش از معایب اش دانستند. برخی دیگر شرایط جامعه جهانی و منطقه‌ای را به واسطه بحران اوکراین و خاورمیانه، با ایران همساز و از بخت یاری ایران به سبب این شرایط گفتند.
آنچه مشخص است، روند تحولات از دو سال گذشته تاکنون چه در عرصه داخلی و چه در عرصه نظام بین المللی تفاوت‌های ملموسی را پشت سر گذاشته است. بی مهری برخی گروه‌های داخلی نسبت به توافق هسته‌ای و همچنین روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا که از ابتدای مبارزات انتخاباتی خود وعده پاره کردن برجام را سر داده است، سبب شده تا روند اجرای برجام پیچ و خم‌های گوناگونی را پشت سر بگذارد. همین امر بهانه‌ای بود تا در سالگرد دومین سال توافق هسته‌ای میان ایران و شش قدرت جهانی در گفت و گویی با مهدی مطهرنیا استاد دانشگاه و کارشناس روابط بین الملل به بررسی روند دوساله توافق هسته‌ای و تحولات کنونی آن بپردازیم.
به دومین سالگرد توافق هسته ای میان ایران و گروه 1+5 رسیده ایم. ارزیابی شما از نحوه تحقق و دستاوردهای این توافق در طول دو سال اخیر چیست؟

حل و فصل پرونده هسته ای ایران در توافق ژنو و پس از آن امضای تفاهم نامه عملیاتی آن تحت عنوان برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام در یک کانتکس یا بافت موقعیتی مخاطره آمیز برای تهران و واشنگتن صورت پذیرفت. در این میان ایران دچار یک جبر تعریف شده و معنادار در حوزه اقتصادی جهت حل و فصل مساله هسته ای بود و از سوی دیگر نوعی الزام سیاسی برای کاخ سفید در جهت حل و فصل این موضوع و به تبع آن فشار بین المللی ناشی از تاثیرگذاری ایران بر نظم منطقه ای و بین المللی به وجود آمده بود.

این فرصت بدست آمده بود که هر دو طرف وارد مذاکره شوند. لازم به ذکر است در مذاکره به واسطه ماهیت و نفس آن برد- برد به میان می آید. این امر با مناظره متفاوت است. در مناظره پیروزی و شکست یا باخت- برد مطرح است ولی در مذاکره این مفهوم برد- برد است که معنا می یابد. در مناظره ما به یک قضاوت بیرونی متکی هستیم در حالی که در مذاکره این اتکا به قضاوت درونی است. لذا در مذاکره به دنبال قضاوت درونی و برد- برد جهت رسیدن به امتیازات تعیین شده هستیم.

با توجه به این نکته، به این باورم که برد- برد در توافق

هسته ای اجرایی شد و ایران توانست به امتیازات مدنظر خود دست یابد. آمریکا و سایر قدرت های بین المللی نیز به اندازه و مرتبه خود به برد و امتیاز خاص خود دست یافته و قضاوت درونی میان کشورهای جهان بر اساس این برد- برد، یک قضاوت مثبت بود. در این میان ایران توانست به انرژی هسته ای صلح آمیز دست یافته و آن را بر مبنای غنی سازی اورانیوم در داخل کشور معنا و به رسمیت بشناساند. از سوی دیگر تحریم های موجود در گستره پرونده هسته ای ( تحریم های آمریکا و اتحادیه اروپا) برداشته شد و در نهایت ایران قدرتمندانه به باشگاه انرژی هسته‌ای قدم گذاشت. در این میان ایران نه تنها موقعیت خود را در این باشگاه رسمیت بخشید، بلکه به عنوان کشوری تعامل گرا در نظام بین المللی مورد پذیرش واقع شد.

بر این مبنا بود که در دو سال اخیر ما شاهد باز شدن فضای فعالیت اقتصادی در ایران، بالا رفتن میزان فروش نفت، رشد اقتصادی قابل قبول از 7- درصد به 7+ درصد بودیم. امروز نیز تحریم های جانبی دیگر در اطراف ایران دچار ترک خوردگی شده و این ترک خوردگی به گونه‌ای است که کشورهای فرانسه و ژاپن در جهت امضای قرارداد های بین المللی و سرمایه‌گذاری در ایران در صف رقابت با یکدیگر قرار می گیرند.

آنچه باید در ارتباط با برجام فراموش نکرد، فقدان یک برنامه مستحکم و تثبیت شده توسط نظام حکومتی برای استفاده از پیامدهای روانی پذیرش برجام بود. برجام با رودرویی‌های جناح‌های سیاسی و فراز و نشیب‌های اصطحکاک قدرت میان نخبگان سیاسی در ایران از متن به حاشیه رانده شد و تا حدود زیادی مورد سوء استفاده در جهت این رقابت ها قرار گرفته و با بد اخلاقی‌های سیاسی توسط برخی جناح‌ها روبرو شد. این امر تا حدودی پیامدها و حتی خروجی‌های برجام را با چالش روبرو ساخت. در مقام قیاس، پذیرش برجام در تاریخ معاصر ایران به ویژه پس از انقلاب به مثابه پذیرش قطعنامه 598 بود.

پذیرش قطعنامه 598 با یک وحدت دولتی و فرادولتی صورت پذیرفت و لذا ایران توانست از آثار روانی پذیرش این قطعنامه استفاده کند؛ اما در ارتباط با برجام به واسطه عدم این انسجام و نبود یک جهت گیری معنادار و تعریف شده، به اضافه بد اخلاقی سیاسی برخی جناح‌ها، شاهد بودیم که این حالت روانی با چالش جدی مواجه شد.

بسیاری از کارشناسان معتقدند که که با توجه به تجربه موفق برجام برای ایران و جامعه جهانی و اینکه پس از این توافق افکار عمومی جهان نسبت به ایران بسیار مثبت بود، ما می‌توانستیم از این ظرفیت برای حل و فصل تنش با برخی کشورهای منطقه استفاده کنیم. در این راستا رئیس جمهوری هم صحبت از برجام 2 و 3 را مطرح کرده بود. به اعتقاد شما آیا امکان بهره‌برداری و تعمیم این مساله به تنش‌زدایی با همسایگان وجود داشت و اگر وجود داشت چرا این امر مغفول واقع شد؟
این امکان کاملاً وجود داشت. آمریکا به عنوان ابرقدرت باقی مانده از متن قبلی تاریخ قطب بندی جهانی به دنبال هژمونی مرکب با مدل نظم تک چند قطبی در جهان است. لذا 1+5 در این راستا، نمونه ای از مدل آینده نظم نوین جهانی است که در آن 5 قدرت بزرگ جهان بعلاوه آمریکا، هیات مدیره شرکت سهامی قدرت بین المللی را از منظر قدرت های رسمی در قالب دولت- کشورها به عهده گرفته اند. موفقیت این مدل در ایجاد فضای مناسب برای حل و فصل دیگر مسایل میان ایران و نظم منطقه و بازیگران منطقه ای در منطقه مهم هارتلند بزرگ ( نوهارتلند و هارتلند نو) می توانست به نظام بین الملل تعمیم یافته و هزینه های تمام کنشگران و بازیگران را پایین بیاورد.
اما به واسطه همان فضای موجود در تهران و واشنگتن که از سوی برخی گروه های ایرانی و از سوی دیگر نومحافظه کاران آمریکایی و پس از آن پست نو محافظه‌کاران آمریکایی به رهبری ترامپ به وجود آمد، فضای بازی را تا حدود زیادی تیره و تار شد. این امر موجب شد تا این الگو به عنوان مدل عملیاتی تا حدودی با خدشه روبرو شود.

اگر چه این مدل از منظر الگوی عملیاتی در چارچوب دنیای چند تک قطبی دنبال خواهد شد، اما مسیر بسیار سهل تر، روان تر و در عین حال مطمئن‌تر آن از تهران می گذشت. ما می‌توانستیم در این راستا از مواهب، خروجی ها و پیامدهای آن به طور کامل استفاده کنیم. در دهه گذشته همین برجام با وضعیتی مناسب تر مطرح شد؛ به گونه ای که ایران می توانست به سازمان تجارت جهانی پیوسته و همین هواپیماهای خریداری شده را در آن زمان در چارچوب قواعد امتیازگیری با
قیمت هایی بسیار پایین تر دریافت کنیم.

در آن زمان شاهد بودیم که این شرایط به آب نبات چوبی تعبیر شد. باید تاکید کنم که دو سال قبل شاهد امضای برجام به عنوان یک توافق بسیار خوب برای تهران در یک موقعیت بد بودیم. در حالیکه اگر در دهه قبل از آن ایران همین تصمیم را با جدیت بیشتر و در عین حال انسجام فزون تر به نمایش می گذاشت، یک توافق بسیار خوب در شرایطی بسیار خوب را بدست می‌آوردیم. در آن زمان تحریم ها کاغذ پاره خوانده تعبیر و علتی برای استقلال بیشتر ایران نامیده شد و به موازات آن گذاره هایی تولید شد مبنی بر آنکه آنقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه دانتان پر شود.

اکنون نیز باید بیندیشیم که اگر بر سر مواضع خود با غلظت بالای ایدئولوژیک عمل کنیم، آیا جامعه سیاسی و سیاست‌های خود را دچار نقرس سیاسی نخواهیم کرد؟ به اعتقاد من ایدئولوژی و ایدئولوژی زدگی در عالم سیاست به مثابه گوشت قرمز می‌ماند که اگر زیاد مصرف شود، مفاصل را با آسیب های جدی روبرو می سازد. لذا این نقرس زدگی‌های سیاسی، گاه و بیگاه حجوم‌های سختی را به رفتارها و کنش‌های سیاسی ما وارد می کند.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین