|
|
امروز: سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ۰۷:۳۴
کد خبر: ۱۶۸۱۰۷
تاریخ انتشار: ۱۷ تير ۱۳۹۶ - ۲۲:۱۵
در سال ۲۰۰۱، پس از حوادث ۱۱ سپتامبر و حملهٔ متعاقب ایالات متحده به افغانستان، یک کنفرانس بین‌المللی در شهر بُن آلمان برگزار می‌شود تا کشورهای ذی‌نفوذ در مورد مدیریت آیندهٔ افغانستان پس از سقوط طالبان تصمیم بگیرند.
 در سال ۲۰۰۱، پس از حوادث ۱۱ سپتامبر و حملهٔ متعاقب ایالات متحده به افغانستان، یک کنفرانس بین‌المللی در شهر بُن آلمان برگزار می‌شود تا کشورهای ذی‌نفوذ در مورد مدیریت آیندهٔ افغانستان پس از سقوط طالبان تصمیم بگیرند.

«جیمز دابینز» - دیپلمات با تجربه و کهنه‌کار آمریکایی - از طرف واشنگتن به این کنفرانس اعزام می‌شود تا اطمینان حاصل کند که پس از سقوط طالبان، جریان‌های مختلف سیاسی در افغانستان موفق به تشکیل یک «دولت موقت» خواهند شد تا انتقال قدرت راحت‌تر صورت پذیرد.

البته، تشکیل دولت موقت برای همه طرفین - از جمله ایران - اهمیت دیگری نیز داشت، و آن اینکه در صورت عدم تشکیل یک مجموعهٔ بومی جایگزینِ طالبان، ایالات متحده - به عنوان دولت اشغالگر - خود مدیریت کشور و دولت انتقالی افغانستان را در دست می‌گرفت و این امر برای هیچ‌ کس اتفاق مطبوعی نبود. در نتیجه، همه کشورهای ذی‌نفوذ دعوت شدند تا هیات‌های مختلف افغانی را بر سر تقسیم قدرت و مدیریت مشترک دولت انتقالی موقت به توافق برسانند.

میزبان کنفرانس بُن «سازمان ملل متحد» بود و آقای اخضر ابراهیمی - وزیر امور خارجه اسبق الجزایر و فرستاده ویژه دبیرکُل - جلسات را اداره می‌کرد. همانطور که ذکر شد، فرستادهٔ ایالات متحده «جیمز دابینز» و نمایندهٔ ایران در آن کنفرانس، معاون وزیر وقت، «محمدجواد ظریف» بود. به عبارت دیگر، هیات‌های مختلف مجرب‌ترین و توانمند‌ترین مذاکره‌کنندگان خود را برای تعیین تکلیف آیندهٔ افغانستان و منطقه به این نشست فرستاده بودند.

طبیعتاً، آقای جیمز دابینز با نشست‌های حساس این‌چنینی بیگانه نبود. او در کنار سابقه‌ کاری‌اش به عنوان سفیر آمریکا در اتحادیهٔ اروپا، معاون امور اروپایی در وزارت خارجه ایالات متحده و فرستادهٔ ویژه واشنگتن به پاکستان و افغانستان، نقش‌ منحصر‌به‌فردی در مدیریت بحران‌های کزوو، بوسنی، هائیتی و سومالی ایفا کرده بود. به بیان دیگر، او تخصص ویژه‌ای در سامان‌دهی دولت‌های ورشکسته (Failed states) پس از جنگ‌های داخلی و بین‌المللی داشت و از این رو تجربیات و مشاهدات زیادی در حافظه خود اندوخته بود. اما کنفرانس بُن - و مشاهدهٔ عملکرد جواد ظریف در آن جلسات - چنان او را تحت تاثیر قرار داد که او از آن پس سال‌هاست که در خاطرات، کتاب، مقالات و سخنرانی‌های خود از آنچه در آن روزها دیده بود یاد می‌کند.

جیمز دابینز در نوشته‌های خود مشخصاً به دو اتفاق اشاره دارد: اول اینکه او یاد می‌کند که چند روز پس از آغاز نشست‌ها، اخضر ابراهیمی پیش‌نویس بیانیه‌ای را شبانگاه بین هیات‌های شرکت‌کننده توزیع می‌کند که در آن نتایج توافقات حاصله و مشخصاتِ دولت موقت و «قانون اساسی» آیندهٔ افغانستان ذکر شده بود. او می‌گوید صبح که فرارسید، در حالی که هیات‌های مختلف در حال بررسی متن بر سر میز صبحانه بودند، جواد ظریف - که چند ساعتی زودتر از دیگران بیدار شده بود و ظاهراً متن را پیش از همه به دقت خوانده و بررسی کرده بود - دو ایراد اساسی به پیش‌نویس می‌گیرد: یک، اینکه «در متن هیچ اشاره‌ای به واژه‌ٔ دموکراسی و انتخابات نشده است»؛ و دو اینکه «در این متن هیچ سخنی از مسئلهٔ تروریسم و مبارزه با آن به میان نیامده است».

دابینز می‌نوسید «ظریف که ظاهراً (به هزینهٔ من!) وقت خوشی بر سر میز صبحانه می‌گذراند» سپس این سئوال را مطرح می‌کند که «آیا شما فکر نمی‌کنید که دولت موقت افغانستان باید نسبت به برگزاری به‌هنگام انتخابات سالم و دموکراتیک و همکاری با جامعه‌ٔ بین‌المللی برای مبارزه با تروریسم متعهد شود؟».

برای دابینز این سئوال دو نکته مهم در بر داشت. اول اینکه نمایندهٔ دولتی که واشنگتن سال‌ها از آن به عنوان یک «استبداد دینی» و یک کشور حامی تروریسم یاد کرده بود، با نکته‌سنجی حقوقی و انتقاد اصولی از متن پیش‌نویس، صداقت گفتمان دموکراسی‌خواهی آمریکا و ضدیت آن با تروریسم را با ظرافتِ تمام به چالش کشیده بود و خود در عمل پرچمدار دموکراتیزاسیون و اصلاح نظام سیاسی آینده افغانستان شده بود؛ و دوم اینکه ایران به استقرار یک دولت دموکراتیک و ضد تروریست در افغانستان صادقانه ایمان داشت چرا که بروز چنین دولتی را به مثابه مانعی بر سر راه تداوم نفوذ القاعده در همسایگی خود تلقی می‌کرد. در نهایت، به اعتراف دابینز، هر دو پیشنهاد ظریف در طراحی نظام آینده افغانستان لحاظ شد که ثاثیرات بسزایی نیز در تحولات آتی افغانستان به جا گذاشت.

اتفاق دیگری که فرستادهٔ ویژهٔ آمریکا را به شدت متاثر کرده بود، اتفاق عجیبی است که در آخرین جلسهٔ کنفرانس بُن میان دکتر ظریف و «یونس قانونی» - نمایندهٔ ائتلاف شمال - به وقوع پیوست و منجر به حل بن‌بستی شد که می‌توانست مانع تشکیل دولت موقت و نهایتاً شکست کنفرانس شود.

دابینز به طنز می‌گوید «تنها چند ساعت مانده به حضور صدراعظم آلمان برای اعلام جمع‌بندی و ختم رسمی جلسه، تنها یک سئوال باقی مانده بود: آن هم اینکه چه کسی قرار است دولت موقت افغانستان را اداره کند؟». به عبارت دیگر، هرچند همه طرفین بر سر «حامد کرزی» برای تصدی ریاست دولت موقت به توافق رسیده بودند، اما هنوز بر سر اینکه ترکیب دولت به چه شکل باشد و زمامداری وزارتخانه‌های مختلف را چه کسانی در دست بگیرند، اختلاف شدیدی وجود داشت. به طور مشخص، نمایندهٔ ائتلاف شمال - اقای یونس قانونی - مدعی بود که نه تنها جریان او باید سه وزارتخانهٔ کلیدی (یعنی وزارتخانه‌های دفاع، امور خارجه و داخلی) را در دست داشته باشد، بلکه سه چهارم کُل نهادهای دولت نیز باید در اختیار جریان متبوع او قرار گیرد.

طبیعتاً، سهم‌خواهی بیش از حد یونس قانونی نمی‌توانست مورد پذیرش سایر جریان‌ها و گروه‌های سیاسی افغانستان باشد و بروز این اختلاف اساسی جمع‌بندی مذاکرات و به تبع تشکیل دولت موقت را به بن‌بست کشانده بود. دابینز نقل می‌کند که در آن جلسهٔ نهایی، علاوه بر اخضر ابراهیمی (فرستاده سازمان ملل)، نمایندگان سایر قدرت‌های ذی‌نفوذ - از جمله نمایندهٔ روسیه، آلمان، هند و آمریکا - هر یک نوبه خود با نمایندهٔ «ائتلاف شمال» صحبت و رایزنی کردند تا او را به تقسیم عادلانه‌تر کابینه متقاعد کنند. اما یونس قانونی سرسختانه مدعی بود که جریان متبوع او تنها جریانی است که در سال‌های گذشته علیه طالبان مبارزه مسلحانه کرده است و از این رو باید سهم مهم‌تری در مدیریت آیندهٔ کشور داشته باشد.

دابینز می‌گوید مذاکرات در آستانهٔ شکست بود که جواد ظریف ناگهان یونس قانونی را با اشاره‌ای به گوشه‌ای از اتاق فرامی‌خواند و پس از سی ثانیه گفت‌وگو هر دو مرد بر سر میز باز می‌گردند؛ و یوس قانونی - در کمال تعجب حاضرین - به خواستهٔ جمع بدون قید و شرط رضایت می‌دهد!

آنچه ظریف در آن کنج اتاق به نمایندهٔ ائتلاف شمال گفت - و موجب شگفتی دابینز و دیگر حضار شد - سال‌هاست که مایهٔ تحلیل‌ها و اظهار نظرهای گوناگون از جانب کارشناسان و متخصصین روابط بین‌الملل می‌شود. بسیاری از تحلیل‌گران میزان تاثیرگذاری ظریف بر فرستادهٔ افغانی را ناشی از «عمق نفوذ ایران در افغانستان» می‌پندارند؛ برخی دیگر آن را نشانه‌ای از وجود اهرم‌های فشار و میزان «قدرت سپاه و نیروهای امنیتی ایران» در منطقه می‌دانند؛ برخی دیگر نیز از منظر ژئوپولیتیک و «هژمونی منطقه‌ای ایران» به ماجرا نگاه می‌کنند.

اما حقیقت این است که آنچه میان ظریف و قانونی در آن جلسه اتفاق افتاد تنها بیانگر اهمیت روابط انسانی، عواطف شخصی و جایگاه «فرد» در روند تصمیم‌گیری‌های مهم و گاه «تاریخی» در صحنهٔ بین‌المللی است. حقیقت این است که تغییر موضع یونس قانونی - که موجب نجات افغانستان از استقرار یک دولت تمام عیار آمریکایی در کابُل شد، و تاثیرات قابل ملاحظه‌ای بر ثبات و صلح داخلی آن کشور و همه کشورهای منطقه بر جای گذاشت - محصول هیچ‌یک از مولفه‌های ژئوپولیتیک و نظامی و امنیتی نبود.

در واقع، آن سی ثانیهٔ تاریخ‌ساز تداوم گپ و گفت‌وگویی صمیمانه میان جواد ظریف و یونس قانونی بود که در یکی از شب‌های اقامت‌شان در بُن، در فضایی غیررسمی و دوستانه، با هم از شغل، نگاه‌شان به زندگی و رسالت و ماموریت‌شان سخن گفته بودند. آن‌ها از حکمت حضورشان در آن جلسات و وظیفه و رسالت انسانی‌ و تاریخی‌شان در پاسداشت منافع مردم‌شان - حتی مقدم بر ماموریت زمینی خود - سخن گفته بودند.

در آن سی ثانیه، جواد ظریف نه قدرت سپاه را به رخ همتای افغانی خود کشیده بود، نه تهدید به تحریم و اقدام نظامی و قطع کمک‌های مالی و لجیستیکی کرده بود؛ و نه سخنی از مناسبات پُشت پرده و توانایی‌های امنیتی کشورش به میان آورده بود. او صرفاً صحبت‌های دوستانهٔ آن شب را به یاد همتای خود آورده بود و در او تحولی انسانی ایجاد کرده بود که آثارش کمآکان در تاریخ و حافظهٔ منطقه به جا مانده است.

جدا از اینکه برداشت دابینز از تجربه‌اش در آن کنفرانس و تفسیر تحلیل‌گران امور بین‌الملل از آن اتفاق چه باشد، یادآوری عملکرد فرستادهٔ ایران در آن نشست مهم بین‌المللی - به ویژه آن سی ثانیه آخر! - حاوی پیام‌ مهمی برای شخص دکتر ظریف و همه کسانی است که این روزها برای تعیین کابینه دوازدهم رایزنی می‌کنند.

در واقع، اگر از سایر دستآوردهای سی و چند سال گذشته جواد ظریف بگذریم، آنچه او در آن کنفرانس معروف بُن برای مردم افغانستان و منطقه «انجام داد» باید به تنهایی کافی باشد تا تصمیم‌گیران کشور او را قابل‌ترین دیپلمات و صالح‌ترین فرد برای تصدی وزارت امور خارجه بدانند. اما آنچه ظریف در آن نشست در آن سی ثانیهٔ تاریخ‌ساز به یونس قانونی «گفت» باید برای خود او حجت را تمام کرده باشد تا اگر تردیدی برای ادامه کار در دل او باقی است به یادش بیاندازد که برای پاسداشت منافع مردم‌اش شاید رسالتی فراتر از ماموریت ظاهری خود داشته باشد.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین