کد خبر: ۱۵۰۸۱۹
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۶
رفتار شخصيت‌هاي نظامي ما در فعاليت‌هاي مختلف اعم از آزمايش تسليحاتي، رزمايش‌هاي موشکي و جملاتي که به‌کار مي‌برند، بايد سنجيده باشد تا تحريکي براي اقدامات چالشي دشمن نباشد.
  دنياي سياست، دنيايي است که شايد بسياري آن را پيچيده‌، رازآلود و بسيار سود‌جويانه ببينند‌؛ فرايندهاي سياسي نظام بين‌الملل امروز در اشکال گوناگون تصميم‌گيري به نمايش در‌مي‌آيند و سبب تحولات بسياري مي‌شوند و از ديدگاه نظري، مي‌توان به وجود يک رابطه پيچيده ميان بازيگران و صحنه‌گردانان پديده‌هاي سياسي پي برد که بدون شک، جهان ما را شکل داده است. نظام حاکم بر دنياي کنوني با افزايش تعداد بازيگران، ابعاد، هويت، مقاصد و اهدافشان، به‌شدت تغيير يافته است؛ بنابراین تغيير اين نظام در هزاره سوم را بايد در تغيير الگوهاي قدرت، سياست‌ها، منازعه و همکاري‌هاي منطقه‌اي جست‌وجو کرد که هر گوشه آن لبريز از اما و اگرها، بايد و شايد‌ها و بود و نبود‌ها‌ست. بر اين ماجرا بايد در شرايط فعلي حضور تقريبا دو‌ماهه ترامپ در جايگاه چهل‌و‌پنجمين رئيس‌جمهوري ايالات‌متحده، را اضافه کرد. در راستاي تحليل اين پيچيدگي‌ها و شرايط پيش‌روي جهان و خاورميانه، علي بيگدلي، کارشناس مسائل بين‌المللي و رئيس کارگروه تاريخ آمريکا و اروپا در دانشگاه شهيد بهشتي و مؤلف آثاري چون «تاريخ اروپا در قرن جديد»، «تاريخ انديشه سياسي در غرب»، «تاريخ فرهنگ‌وهنر اروپا در قرن جديد»، «کرونولوژي مسيحيت و قرون وسطي»، «تاريخ اروپا در قرون وسطي» و... با خبرنگار روزنامه «وقايع‌اتفاقيه» به گفت‌وگو نشسته که در آن آخرين تحولات خاورميانه، صحنه سياست خارجي کشور و روند تحولات جهاني بعد از روي‌کارآمدن ترامپ مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.

 جناب بيگدلي، از نظر شما اوباما چه رفتار و سياستي در ارتباط با خاورميانه‌ اتخاذ کرده بود که اکنون ترامپ چنين رفتاري در قبال خاورميانه و ايران نشان مي‌دهد؟ آيا وعده تغيير اوباما جريان‌ساز اين مسائل شد؟

اوباما در راستاي وعده تغييري که به آن در صورت سؤال اشاره شد، بعد از سياست بوش روي کار آمد و با کاهش لشکرکشي و خروج نيروهاي نظامي آن را تا حدودي محقق کرد و حتي در يک گام روبه جلوتر در سال 2015 در يک سخنراني در استراليا اعلام کرد خاورميانه ديگر براي ايالات‌متحده اهميت سابق را ندارد و در ادامه نيز گفت شرکت نفتي آرامکو را که عمده سهامدارانش آمريکايي‌ها هستند، از صحراي عربستان خارج خواهد کرد و درمقابل آن استراتژي معطوف به شرق را در پيش خواهد گرفت؛ البته در ادامه هم به نقد ساختار حکومتي برخي کشورها‌ي خاورميانه، به‌ويژه عربستان پرداخت زيرا معتقد بود اين ساختارها در شرايط کنوني، جوابگوي اوضاع امروز جهان نيست و به‌همين‌دليل هم بود که عربستان نیز در همان دوران بهار عربي دست به تغييرات ساختاري شبه‌مدني داخلي زد و همچنين اوباما درباره مسئله سوريه لشکرکشي نکرد، همان‌طور که در قضيه عراق، يمن و... همين رفتار را داشت اما وعده تغيير او بيشتر به ايران و مسئله هسته‌اي بازمي‌گردد که اين سياست اوباما سرانجامش به توافق با تهران رسيد؛ اين رفتارها سبب شد نتيجه‌اش خاورميانه‌اي شود که اکنون در آن روسيه قدرت اول باشد.

اما ترامپ نئوکنسرواتيست (نومحافظه‌کار) چگونه به اين شرايط و ارثيه اوباما نگاه مي‌کند، آيا او خوانش بوش و ريگان را درباره ايران و خاور‌ميانه پي مي‌گيرد؟

بله، درواقع ترامپ محصول دو جريان لابي‌گري صهيونيستي و کوکلاس‌کلان بوده که اين جريان کوکلاس‌کلان به قدري قدرتمند است که 15 ايالت آمريکا را زير سيطره سياسي، اقتصادي و مذهبي خود قرار داده و در 10 سال اخير اين جريان، ارتباطي با يهوديان يافته و جبهه نئوکنسرواتيست‌ها را به‌وجود آورده که حضور و ورود ترامپ سبب شد اين جريان که در سياست کلان آمريکا بي‌تفاوت بود، به جريان فعال سياسي تبديل شود‌؛ نئوکنسرواتيست‌ها، ترکيبي از نئوليبراليسم تهاجمي‌، ناسيوناليسم راديکال و پوپوليسم افراطي هستند که بدون شعور سياسي خواهان ديکته‌کردن عقايد و باورهاي خود، از جمله بيگانه‌ستيزي، اسلام‌ستيزي و سياست‌هاي خصمانه براي بالابردن پرستيژ آمريکايي هستند؛ چنين شخصي مطمئنا در قبال ارثيه اوباما بسيار خشمگين بوده و دليل اينکه ترامپ از همان ابتدا به پوتين گرايش داشت، نوعي سرکوب و انتقاد شديد به عملکرد اوباما‌ست، چنان که قبلا مطرح شده بود زيرا پوتين در دوران حکومتش، توانست هم کريمه را به خود الحاق کند و هم در مسئله خاورميانه جاي آمريکا را بگيرد.

در چنين شرايطي، ايران چه وضعيتي پيدا کرده و تهران در خوانش کنوني معادلات منطقه، چه اقتضائاتي يافته است‌؟

ما در خاورميانه امروز شاهد نوعي تعارض بين تهران با دولت‌هاي عربي خليج‌فارس هستيم که نمايندگي آنها را مثلث آنکارا - دوحه - رياض بر عهده گرفته؛ البته نقش چهارمي که اسرائيل است از قبل وجود داشته اما نکته اينجاست که در اين مدت اخير عربستان به همان اندازه که از تهران دور شده، به تل‌آويو نزديک و سبب شده اين چهار بازيگر، مسئله ايران را به محاق ببرند، آنها براي اين کار هميشه نگاهشان به سرپل اتصال تهران به لبنان، فلسطين و جبهه مقاومت، يعني سوريه بوده اما شرايط کنوني به دور از انتظارات آنها، باوجود تلاش‌هايشان در حال وقوع است. درباره ترکيه نيز يک سير رفت و برگشتي وجود دارد. اردوغان زماني در کنار عربستان و قطر حامي انديشه‌هاي تندرو بود اما به‌واسطه حمايت‌هاي رياض درباره سقوط دولت مرسي، ميان آنکارا با رياض و قاهره اختلافات شديدي ايجاد شد. با اين وجود، بعد از وقوع جنگ نيابتي يمن و تقابل با ايران، عربستان مجبور شد با دلجويي از آنکارا، آن را به جرگه مقابله با جبهه مقاومت برگرداند و سبب شد ترکيه از رابطه با ايران چشم‌پوشي کند و حتي در کنفرانس اسلامي، آنکارا با روحاني رفتاري نامناسب در‌اين‌راستا داشته باشد.

اما اين تناقض رفتاري هم در ترکيه و هم در روسيه يک نوع سياست قدرت‌طلبانه است يا نشان از تشتت رفتاري مسکو و آنکارا دارد؟

مسکو به هيچ‌وجه دچار تشتت رفتار سياسي نيست. آن اکنون با سه مؤلفه در منطقه خاورميانه در تعامل است؛ ترکيه، ايران و سوريه، پس اگر ترامپ به‌دنبال حضور در خاورميانه است روسيه را بايد در معادلاتش لحاظ کند؛ البته بايد گفت اگر مسکو در معامله حتي اگر سمت آمريکا و غرب را بگيرد به سه گروگان خود، به‌ويژه ايران نياز دارد. پس مي‌بينيم تشتتي در سياست‌هاي روسيه وجود ندارد اما ازآن‌سو، ترکيه به‌قدري آشفته عمل کرده که متناسب با اقتضائات شرايط زماني و مکاني مواضعش عوض مي‌شود؛ در دوره‌اي با اوباما مشکل داشت، اکنون با ترامپ گرم گرفته، زماني هواپيماي روسيه را ساقط کرده، حالا سياست نگاه به شرق دارد، زماني عربستان را به‌واسطه حمايت از سيسي دشمن مي‌دانست، اکنون براي جلب رضايت آنان شروع به اتهام‌زني عليه تهران مي‌کند، زماني با بشار مشکل داشت و حالا در نشست آستانه و ژنو شرکت دارد؛ اينها همه نشان از تشتت دارد.

شما از معامله گفتيد؛ به بزرگ‌ترين معامله بپردازيم، معامله مسکو- واشنگتن را در قبال مسئله اسرائيل چگونه مي‌بينيد؟

درباره يک سر معامله يعني واشنگتن، ترامپ در يک دوراهي قرار دارد؛ 13 ميليون بيکار، 45 ميليون نفر زير خط فقر، مشکل بيمه درماني، واردات 750 ميليارد دلاري کالاهاي چيني و...، مشکلات داخلي ايالات‌متحده است که ترامپ در شعارهايش براي رفع آنان، سياست ايجاد شغل و افزايش توليد داخلي را داده و دليل خروجش از پيمان آسيا - پاسیفيک و کشيدن ديوار در مرز مکزيک، از دلايل آن بود زيرا توليد ارزان کالا در مکزيک به‌واسطه کارگر ارزان، سبب اقتصاد ضعيف و کم‌رونقي توليد در آمريکا شده که اين چالش اول ترامپ بوده اما روسيه چالش ديگري براي دولت جديد ايالات‌متحده است. دليل نزديکي ترامپ به روسيه بيشتر به‌خاطر حل مسئله خاورميانه است، وگرنه خود ترامپ ميلي به مداخله در خاورميانه ندارد زيرا عمده برنامه‌هايش براي رفع چالش داخلي آمريکا بوده اما به‌واسطه فشار از جانب عربستان و اسرائيل، مجبور به نزديکي به روسيه است؛ روسيه‌اي که گفتم سه مؤلفه مهم دارد اما درباره سر ديگر معامله يعني روسيه هم بايد گفت مسکو براي تأثيرگذاري در خاورميانه و معامله با آمريکا بايد ايران را مدنظر قرار دهد. اين مدنظر قراردادن، يک مسئله دوطرفه ديگرسياسي است، يعني هم روسيه بايد مواضع خود را با ايران هماهنگ کند و هم تهران بايد در قبال برخي مواضع خود انعطاف نشان دهد که يکي از اين مواضع، مسئله اسرائيل بوده، پس ايران هم بر سر يک دوراهي است؛ يعني يا بايد مسئله صهيونيست‌ها را که از اصول استراتژيک انقلاب است، معتدل کند يا اينکه کما‌في‌السابق به راه خود ادامه دهد که برگزاري کنفرانس دوروزه دفاع از آرمان فلسطين نشان از ادامه راه قبلي دارد. پس مي‌بينيد مشکلات چقدر پيچيده است. در‌مجموع، دور از ذهن نيست که روسيه در اين معامله، طرف آمريکا و غرب را بگيرد زيرا بيش از 40 درصد بازار گاز، 70 درصد محصولات کشاورزي و غذايي خود را به اروپا صادر مي‌کند و همچنين به‌دليل وابستگي بازار تکنولوژيک و الکترونيکش به اروپا و آمريکا، به خود اجازه ازدست‌دادن چنين بازاري را نمي‌دهد، پس ايران هم نبايد استراتژي خود را معطوف به روسيه قرار دهد و بر او تکيه کند چون روسيه هم در مواردي بسيار بي‌اعتماد ظاهر شده است اما در کل نمي‌توان منکر تغييرات آينده بود که از خروجي معامله مسکو- واشنگتن خارج خواهد شد ولي نتيجه هرچه باشد، ترامپ بسان بوش به منطقه لشکرکشي نخواهد کرد.

 با نظر به اين شرايط و پيچيدگي‌ها، آينده، برجام را به کدام سمت‌و‌سو مي‌برد؟
 
در مورد برجام و ترامپ بسيار سخن گفته شده و اکثر تحليل‌ها هم قائل به اين است که برجام در دوره ترامپ؛ البته با تعريف او حفظ خواهد شد و باوجود شعارهاي قبلي‌اش، پايبندي خود را به آن اعلام کرده اما بايد گفت شرايط و اوضاع پيچيده که قسمتي از آن را با‌هم مرور کرديم، آينده بسيار شکننده‌اي را براي برجام در پيش‌رو دارد.

رفتار سياسيون ايران در اين دوران شکننده و پيچيده بايد چگونه باشد؟

صادقانه بگويم برخي از رفتارهايي که ما انجام داده‌ايم درواقع تحريکي عليه همان برجامي بوده که سعي در انعقادش داشتيم و از آن طرف برخي اقدامات دولت اوباما، مثلا تمديد تحريم‌هاي ده‌ساله که عامل تحريک اين رفتارهاي نسنجيده بود، هيچ مغايرتي با برجام نداشت و برخي از همين اظهار‌نظرهاي نسنجيده ما سبب شد که آمريکا رفتار خود را در قبال ايران تندتر کند. ايالات‌متحده براي تحريم ما آن‌قدر بهانه‌هاي خود‌ساخته دارد که نيازي به لغو برجام و مطرح‌کردن مجدد مسئله هسته‌اي ندارد؛ مسئله حقوق بشر، حمايت از تروريسم و چالش موشکي، سه محور تحريمي است که دولت ترامپ پيش‌نويسش را براي تصويب به مجلس سنا و نمايندگان آماده کرده‌، پس مي‌بينيد اين رفتارها چه نتيجه‌اي در پي دارد.

شما از مسئله موشکي گفتيد، کنش نظامي ما در اين‌باره چگونه بايد باشد؟

رفتار شخصيت‌هاي نظامي ما در فعاليت‌هاي مختلف اعم از آزمايش تسليحاتي، رزمايش‌هاي موشکي و جملاتي که به‌کار مي‌برند، بايد سنجيده باشد تا تحريکي براي اقدامات چالشي دشمن نباشد. من هميشه بر سياست حفظ اسرار نظامي تأکيد دارم و سؤالي که پيش مي‌آيد، اين است که ما اکنون نيازي به اين قدرت‌نمايي‌ها داريم؟ تمام دنيا به قدرت ما واقف است و اين‌گونه اقدامات فقط يک مسئله را درپي دارد؛ تحريک. از‌سوي‌ديگر، هم بايد بگويم بر‌اساس قطعنامه «2231» و هم براساس بند پاياني منشور برجام، ايران نبايد موشک‌هاي بالستيک قادر به حمل کلاهک اتمي را داشته باشد اما به‌واسطه رزمايش‌هاي اخير، کارگروهي متشکل از وزارت دفاع آمريکا، سازمان سيا و کارشناسان نظامي تشکيل شده تا موشک‌هاي آزمايش‌شده در رزمايش‌هاي اخير ايران را بررسي کنند، پس مي‌بينيد اين اقدامات چه عواقبي به‌دنبال دارند.

در دوره‌اي حملات بسيار شديدي در کشور به روابط تهران- واشنگتن در دوران اوباما و روحاني مي‌شد اما با مديريت خوب روحاني آن تابو شکسته شد و شرايطي پيش آمد که ظريف و کري به‌راحتي باهم ديدار و گفت‌وگو داشته باشند، آيا اکنون با حضور ترامپ، رابطه به صفر بازگشته؟ شما آينده اين روابط را چگونه مي‌بينيد؟ آيا قدرت ما فقط قدرت نظامي است يا قدرت فرهنگي- اجتماعي‌- سياسي مبتني‌بر تمدن خود است که توان رابطه با هر کسي را دارد‌؟

شما دوراني بدتر از بوش نداريد، ما در آن دوران محور شرارت دانسته شديم اما او معترف به قدرت سياسي و فرهنگي‌مان بود؛ بنابراين امروز بايد اصرار خود را در قدرت‌نمايي نظامي معطوف به قدرت‌نمايي سياسي کنيم‌، تا هم، چهره داخلي جامعه تلطيف شده و از تسري تندي رفتار به افراد جامعه پرهيز شود و هم اينکه وضعيت معتدل‌تري در جهان داشته باشيم که در سايه آن مي‌توان اهداف و آرمان‌هاي خود را پيش برد. در ارتباط با روابط جديد تهران با دولت جديد ترامپ نمي‌توان منکر تحولات جديد بود اما ترامپ رئيس‌جمهوری با ترامپ دوران تبليغات بسيار متفاوت است؛ چنانچه تاکنون برخي شعارهايش را تغيير داده، اما به نظرم قدرت حاکمه در چند ماه آينده به او مي‌فهماند که بايد رفتارهايش را تغيير دهد و به نظرم اين دوران‌ گذار، زماني به ثبوت خواهد رسيد.
آيا اين شرايط و حضور ترامپ زمينه‌هاي حضور يک راست افراطي (اصول‌گرا) را در کشور فراهم نمي‌کند؟

به هيچ عنوان زيرا اولا تعريف راست افراطي در اروپا و آمريکا با ايران متفاوت است. ما اساسا در ايران تربيت محافظه‌کاري نداريم، چون محافظه‌کاري يک مکتب سياسي بوده و ثانيا ترامپ به‌دنبال اين مسئله است تا اهدافش را درباره تهران به نتيجه برساند که به‌نظرم بايد از اين اشتباه سياسي پرهيز کرد.

اما اگر جريان راست افراطي در اروپا قدرت را به‌دست گيرد سبب از ميان‌رفتن اتحاديه اروپا نمي‌شود؟ اگر اتحاديه اروپا به‌سمت واگرايي پيش رود‌، برجام مهم‌ترين حامي خود را از دست نمي‌دهد؟

من هم معتقدم که حامي اصلي برجام از دست خواهد رفت، اگر راست افراطي به‌ويژه در فرانسه قدرت را به‌دست گيرد زيرا در اين صورت، بدون شک اتحاديه اروپا هم در سياست‌هاي داخلي و هم خارجي‌اش با اما‌و‌اگر روبه‌رو خواهد شد، پس مي‌تواند چالشي نیز براي برجام باشد.

اما اين جمله شاين اسپايسر که گفته بود «ما ساختار و وضعيت نظامي را تغيير نخواهيم داد ولی شرايط امنيتي را متحول خواهيم کرد» چگونه قابل خوانش است؟

عصر خصومت‌هاي نظامي پايان يافته و امروز حربه‌هاي سياسي و اقتصادي رنگ غالبي دارد و روي‌کارآمدن ترامپ نشان همين امر است. سخنان رئيس‌جمهوری چين را درباره تحرکات آمريکا در منطقه آسياي جنوب‌شرقي ببينيد، آيا چيزي جز تحريم بازار آمريکا در آسياي جنوب‌شرقي بود؟ حربه ترامپ چه بود؟ جز افزايش ماليات و حق گمرک براي کالاهاي چيني؟ پس اين مسئله در مورد ايران و خاورميانه هم صدق مي‌کند. ترامپ تاجر است، با حربه اقتصادي و تحريک ساير بازيگران منطقه و فرامنطقه‌اي امنيت را به نفع خود تعريف مي‌کند و حتي يک گلوله هم شليک نخواهد کرد، پس حمله نظامي به ايران هم به کل دور از واقعيت است؛ هم‌چنان که اين مسئله درباره نقد ناتو هم بود، ترامپ با اين انتقادات فقط به‌دنبال افزايش سهم کشورهاي عضو بود، همين.

پس با اين شرايط سياست‌هاي کاسبکارانه ترامپ، شرايط ويژه‌اي براي عربستان هم ندارد؟

دقيقا همين است، شما در مسئله ممنوعيت صدور رواديد هفت‌کشور اسلامي، عربستان را خارج از آن ديديد با وجود آنکه رياض منبع تروريسم است اما ترامپ فقط به‌واسطه شعارهاي توسعه داخلي اقتصادي نمي‌توانست اجازه خروج سرمايه 900 ميليارد دلاري عربستان را بدهد.

پس معتقد هستيد اين شرايط مي‌تواند زمينه‌ساز پيروزي روحاني در دور بعد انتخابات رياست‌جمهوري باشد؟

من مطمئنم روحاني در دور بعد رئيس‌جمهوری ايران است. شما به رفتار و سخنان دولتمردان آمريکا، هم در دور قبل و هم در اين دوره نگاه کنيد، روحاني از خود چه چهره‌اي به‌جاي گذاشته؟ حتي ترامپ ستيزه‌جو هم بهانه‌اي در رفتار و کلام روحاني و دولتش نداشت، به‌همين‌خاطر، اسمي از خود روحاني در اظهار‌نظرات نمي‌بينيد و اين سرشار از هوش سياسي او‌ است.

يعني اين سياست‌ها‌ي ستيزه‌جويانه مانند فرمان منع رواديد؛ اتهام‌زني‌هاي ريزودرشت همسايگان به سود روحاني است؟

بله، فرمان صدور منع رواديد براي همه ايراني‌ها بود، نه ايراني اصلاح‌طلب، اعتدالي يا اصول‌گرا، توهين‌هاي مکرر ترکيه و عربستان و توهم ايران‌هراسي اسرائيل براي کل ايران است و اين امر اتفاقا سبب اتحاد و همبستگي داخلي مي‌شود اما يک نکته را هم بايد بگويم حضور ترامپ و جولان پوپوليسم محور جهان را به‌شدت تغيير داده است. ما اکنون فرصتي براي ازدست د‌ادن نداريم و اين شرايط سبب شده روحاني خود را بهتر نشان دهد.

اما در آخر؛ بحث معامله روسيه و احتمال تنها‌ گذاشتن ايران، موضوع سوريه و احتمال حضور‌نداشتن دولتي متناسب با سياست‌هاي ايران، بحث جدايي نسبي دولت بغداد، اتهام‌زني‌هاي گاه و بيگاه ترکيه و دشمني‌هاي عربستان و کشورهاي هم‌پيمان او در منطقه، سبب رقم‌زدن چه آينده‌اي براي تهران مي‌شود؟ آيا اين دلايل سبب حضور روحاني در دور بعد نيست؟ اگر چنين است، بايد استراتژي روحاني براي رويارويي باچنين بحران‌هايي چه باشد؟

بله، اين استراتژي انزواي ايران از ابتداي شکل‌گيري انقلاب وجود داشته اما امروز به نحوي پررنگ‌تر پي گرفته شده است. من قبلا گفتم حمله نظامي و پاره‌شدن برجام هيچگاه صورت نمي‌گيرد اما چيزي که در تحليل‌ها به آن پرداخته نشده، همين شرايط انزوايي تهران است اما استراتژي‌اي که براي رويارويي بسيار مناسب مي‌بينم و متأسفانه با انتقادات بسياري مواجه شده، سياست لبخند روحاني است. من معتقدم لبخند او از موشک‌ها بيشتر برد داشته و قدرت بيشتري هم در قياس با آن دارد، او با همين لبخند، چهره منقبض سياسي و اقتصادي ايران را در جهان منبسط کرده، روابط بسته مالي را باز کرد، سيل نامحدود سرمايه‌گذاري خارجي را به کشور وارد کرده، بخشي از مطالبات معوق خارجي را وصول کرد و درآمد نفتي را در دوراني که نفت با سقوط شديد مواجه بود، بالا برد؛ ازآن‌سو هم البته کسي جز روحاني نیز فعلا براي اعمال اين سياست در ايران وجود ندارد زيرا او ذاتش با اين سياست عجين شده، وگرنه کسي مانند جليلي از اخم صورت تا کلام و رفتارش، فقط محدوديت را براي ايران در پي دارد. محدوديت از نظر من، محدوديت اقتصادي و سياسي نيست، رفتارهاي روحاني چالش‌هاي محدوديتي رفتار اجتماعي مردم را به‌سمت تعامل، گفت‌وگو و لبخند کشاند.
لینک کوتاه:
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین