کد خبر: ۱۵۰۲۵۹
تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۱:۴۱
فراق آرامش با آمدن ترامپ، فراق آتش‌نشانان با سوزش و ريزش پلاسكو و فراق هاشمي‌رفسنجاني با ديدار معاون اول دولت اعتدال با مقام معظم رهبري به ما آموخت كه بهنگام لشكركشي ترس و غم نااميدي اتفاقات ديگري ثبت مي‌شود كه همه دل‌هاي مضطرب را به ساحل امن آرامش مي‌رساند. مثل همه افعال پر مهر مردم ايران براي آتش‌نشانان، و صداي واحدشان در بدرقه آيت‌الله هاشمي وخبرهاي اميدوار‌كننده از احياي ارتباط اصلاح‌طلبان با رهبري.
 سال فراق و وصال؛ تعبيري متفاوت از سال ١٣٩٥، سالي كه دوران بدون اكبر هاشمي‌رفسنجاني در ايران آغاز شد، سپهر سياست ايران يك نماد بزرگ سياست‌ورزي و انقلابي‌گري را از دست داد. و نيز سال بدون پلاسكو، بدون كيارستمي و بدون نمادهاي سنتي. ملت ايران در سال ٩٥ دراندوه، هم پيوسته، متحد شدند. فرقي هم نداشت «آيت‌الله» رخت بربندد يا شهروندي عادي در زير آواري در شهر. نمادهاي رفته، مردم را به هم پيوسته كرد. سيماي بيم و اميد در ايران براي مردم نمايان است. همان اندازه كه خوزستان براي‌شان دلخراش بود، سيستان و بلوچستان آنان را اندوهگين كرد. اگر آوار پلاسكو جان‌ها را آتش زد، آتش قطار سمنان دل‌ها را هم سوزاند.

در غم فراق،  وفاق در بدرقه

روزنامه‌نگاري در سالروز ورود امام به كشور براي غيبت و رحلت هاشمي‌رفسنجاني پس از ٤٠سال تعبير «حاضرِ غايب» را به كار برد. او درست مي‌گفت. در روز تشييع «آيت‌الله » حزن ملت فرو ريخت و بدرقه او را به نگين همبستگي و بدرقه ملي تبديل كردند. حضور انبوه مردم در مراسم تشييع هاشمي‌رفسنجاني نشان داد هاشمي نه‌تنها در حيات خود اثرگذار بود كه در ممات هم توانست نقش‌آفريني كند. هستند كساني كه در احصاي ميراث «آيت‌الله» به سروقت سازندگي، پايان‌بخشيدن به جنگ تحميلي، تلاش براي از قوه به فعل درآوردن اميال و آرزوهاي ميرزاتقي‌خان اميركبير و شايد بالاتر از همه، به سروقت انقلاب و نقش او در تاسيس نظام جمهوري اسلامي ايران مي‌روند.

 اينها قطعا جزو ميراث ماندگار وي هستند. او موفق شداعتدال و ميانه‌روي را سرانجام در قالب يك گفتمان نيرومند و پايدار در ايران اسلامي به ‌پا دارد. اگرچه رنج و زجر بسياري در سال‌هاي پاياني حياتش كشيد، اما حضور خيل عظيم جوانان دهه‌شصتي و هفتادي در تشييع‌جنازه‌اش نشان داد كه آن زجرها خيلي هم بي‌حاصل نبوده‌اند و او موفق شد تا سرانجام اعتدال و ميانه‌روي را در ايران اسلامي نهادينه كند. حضور ميليوني مردم در آيين تشييع و وداع با هاشمي، پيامي آشكار براي همه بود، فراق او وفاق ملت بود.

غروب يار ، اميد به صبح ديدار

سال ٩٥ در حالي به پايان مي‌رسد كه از ميان ياران صديق امام و رهبري معظم انقلاب، هاشمي‌رفسنجاني هم راهي ديار باقي شده و يك جريان سياسي كه دغدغه‌اش اصلاح از درون با مشي معتدل و عاقلانه است بزرگ‌ترين پشتوانه درون‌حاكميتي خود را از دست‌داده است. اما اصلاح‌طلبان بسيار زودتر از آنچه تصور مي‌شد خود را بازيافته و تلاش‌هاي‌شان را براي كاستن از خلأ سخت و ثقيل نبود هاشمي به كار گرفتند. ايام پيروزي انقلاب خاصه در سال‌هاي اخير هميشه با جرقه‌هاي كوچكي همراه بود كه دم از لزوم  وحدت ملي مي‌زد.

امسال اما اين خواسته به يك مطالبه جمعي از سوي نيروهاي سياسي جريان اصلاحات بدل شد. آنها خيلي زود فهميده‌اند كه كشتي انقلاب اگر قرار است راه به ساحل اميد ببرد جز با تدبير و تعامل با راهبر مدبرش حاصل نمي‌شود. همين است كه از رهبر اصلاحات تا تئوريسين‌ها تاكيد بر نقش بي‌بديل رهبري معظم انقلاب بر اتحاد و وحدت كردند. اصلاح‌طلبان اميدوارند با پاسخي از سر مهر و دلسوزي مواجه شوند. پاسخي كه شايد نشانه‌هايش براي نشانه‌شناسان سياست در ايران بروز كرده است.

سال ٩٥ با شوك در عرصه بين‌المللي نيز همراه بود. پيروزي دونالد ترامپ، نامزد جنجالي جمهوريخواهان در رقابت‌هاي انتخاباتي ايالات متحده عملا جهان را در ملغمه‌اي از بي‌نظمي و نگراني فروبرد. معادله‌هايي كه درچند دهه گذشته قالب‌مند شده‌اند و روابطي كه به شكل تاريخي و سنتي ميان كشورها برقرار شده همه و همه با حضور مرد زردموي در كاخ سفيد متحول شدند. جهان در خوش‌بينانه‌ترين حالت گرفتار چهار سال ابهام در سياست ورزي امريكايي‌ها و روابط فراآتلانتيكي اين كشور با بسياري از دوستان و متحدان بين‌المللي‌اش شده است. آينده روابط با امريكا نه فقط با ايران به دليل توافق هسته‌اي كه با جهان نيز در حالت ابهام كامل قرار دارد. همه از روس‌ها تا اروپايي‌ها در نوعي صبوري استرات‍‍ژيك به سر مي‌برند و تلاش مي‌كنند فاصله ايمن با دولت جديد امريكا را حفظ كنند.

 اروپايي‌ها در چنين شرايطي به سياست افزايش انسجام و اتحاد درون اروپايي روي آورده‌اند و روس‌ها نيز بر مدار مدارا پيش مي‌روند. دونالد ترامپ از زمان روي كار آمدن بر پرونده ايران بيش از هر پرونده سياست خارجي ديگري متمركز شده است و همزمان با اين تلاش‌ها برخي از بازيگران منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي هم تلاش مي‌كنند با بهانه‌گيري‌هاي متفاوت از ايران، پاي امريكا را به درون خاورميانه بكشند و از ايران اولويت‌سازي منطقه‌‌اي براي رييس‌جمهور جديد امريكا بكنند. در چنين شرايطي ايران بيش از هرزمان ديگري براي بهره‌برداري از دستاوردهاي توافق هسته‌اي و همزمان ممانعت از بهانه‌گيري‌هاي جديد امريكا و برخي متحدانش در منطقه به انسجام، اتحاد و حفظ وحدت كلمه نياز دارد.

فصلي كه در سرماي بهمن‌ماه همه ياران خميني كبير را بار ديگر گرد هم آورد. چه آنكه امروز هيچ كسي نيست كه بر اين اعتقاد نباشد كه علل موجده انقلاب، علل مبقيه انقلاب است. اين همان چيزي است كه هم امام خميني و هم آيت‌الله خامنه‌اي در مقام رهبران ايران اسلامي بارها به آن تاكيد كرده‌اند. علل مبقيه انقلاب اسلامي همان چيزي است كه امام خميني بيش از ٣٥٦٥ بار تحت عنوان «همه» و «ملت» به آن اشاره كرده است. ٣٩ سال پيش ايرانيان نتيجه با هم بودن را چشيدند و توانستند خواست خود را بر رژيمي كه به اصالت مطالبات مردم توجهي نداشت، تحميل كنند.

 راه‌حل ساده است. كافي است تا رنگ واقعيت به مطالبات مردم پاشيده شود. بايدها و نيازهاي امروز ايران و ايراني هماني است كه رهبري نظام و رييس دولت مي‌گويند و دنبال مي‌كنند. در عرصه سياسي رفاقت‌هايي همچون رفاقت‌هاي ١٢ بهمن ١٣٥٧ بايد احيا شود و جاي تخاصم‌ها و تنازع‌ها را بگيرد.

«انشقاق و انشعاب» بايد جاي خود را به «اتحاد و اتصال» بازيگران و مديران كشور دهد. قلوب و اذهان كارگزاران و سياستمداران امروز همچون ذهن و قلب مبارزان ديروز انقلاب بايد با هم باشد نه بر هم. «اقتصاد مقاومتي» و «تعامل اقتصادي با جهان» براي پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي در عرصه بين‌الملل و چرخيدن چرخ زندگي مردم در داخل كه همانا به افزايش اعتماد مردم به حاكميت منجر مي‌شود يك ضرورت غيرقابل انكار است.

حالا در آستانه انتخاباتي ديگر فراق هاشمي و غم نهان آن بايد جاي خود را به اميد به صبح ديگري دهد، بايد طرحي نو درانداخت و رفاقت‌هاي ١٢ بهمن ١٣٥٧ را با وجود فقدان بسياري از اعضاي شوراي انقلاب همچون آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني و آيت‌الله موسوي اردبيلي احيا كرد و چه كسي با بازتوليد رفاقت‌هاي انقلابيِ انقلابيون، همان‌هايي كه امروز اصلاح‌طلب و اصولگرا شده‌اند و مي‌خواهند مطالبه رهبري و مردم را عملياتي كنند، مخالف است؟براي رسيدن به ساحل امن آرامش و عبور از پيچ‌هاي تند و تيز مصايب و مشكلات كافي است سرها را به عقب برگرداند و سي و هشت سال شيرين و تلخي كه پشت سر گذرانده شده را يك بار با رمز برادري و منافع ملي مرور كرد. امروز همه از چپ و راست و ميانه مي‌توانند با ديدباني و راهبري راهبردي ايشان همان راهي را بروند كه پيش از اين با بنيانگذار انقلاب رفته‌اند. اين راه را مجدد مي‌شود رفت به شرط آنكه مهر و محبت‌هاي آسيب ديده گذشته انقلابيون رو به نقطه بهمن ٥٧ بازگردانند. اتحاد ملي پيش‌نياز همزباني و همدلي ملي است.

آتش پلاسكو، غم سمنان  و اندوه اهواز

پنجشنبه ٣٠دي ٩٥ «تهران» فروريخت و نه فقط يك ساختمان قديمي. اين روز دردناك قامت تهران را خميده كرد و دل همه را شكست و روز مهمي در تاريخ كشور و شهر تهران ثبت شد. قهرماناني را از دست داديم. قهرمانان ملي ايران‌زمين «ايستاده در آتش» ماندند تا از جان و مال مردم محافظت كنند. قهرمانان ناشناس آتش‌نشان، شعله‌هاي سركش و خشمگين و سوزان را مهار كردند تا شهر در امان باشد. شعله‌هايي آنقدر بي‌رحم كه همه‌چيز را ‌بلعيدند، مردان بي‌ادعاي شهرمان را هم بلعيدند. آن، روز مرداني بودند كه با قلبي لبريز از عشق و دستاني سرشار از مهر، خود را به آب و آتش مي‌زنند تا مرهمي باشند بر زخم‌هاي همشهريان خود... و چگونه مي‌توان جبران كرد اين همه از خود‌گذشتگي‌ها را... امافراق اين جان‌ها شهر را متحد كرد و اشك شهر سرازير شد. مردم بر شجاعت و استواري قهرمانان خود ايستادند و در سوگ آنها همدرد و همدم خانواده‌هاي‌شان شدند. خيلي‌ها داغدار شدند، خيلي‌ها غصه‌دار شدند، اما اميد همچنان از دل آوارها و شعله‌ها زنده ماند، زندگي جريان دارد. بايد از ديروز درس گرفت و بايد صبور بود. پلاسكو اينگونه خود تبديل به يك وفاق ملي شد. يك هم پيوستگي در اندوه. همچنان كه قطار تبريز - مشهد در ايستگاه سمنان سوخت و دل‌ها آتش گرفت. همان اندازه كه خوزستان براي‌شان دلخراش بود، سيستان و بلوچستان آنان را اندوهگين كرد. از همه دلخراش‌تر بود نشستن گرد «خاك» بر چهره مردمان خاكي خوزستان. اما همه اين حوادث با دردناكي‌اش يك چيز بيشتر نداشت؛ همبستگي ملي و در كنار يكديگر بودن.

فراق كيارستمي  وصال فرهادي

فراق تنها در سياست نبود، صحنه فرهنگ هم كم فراق نداشت و هواداران و دوستداران فرهنگ را در اندوه برد. مرگ كيارستمي، بدرود داود رشيدي، نابهنگامي درگذشت دنيا فني‌زاده و حسن جوهرچي و... اين فراق اما بازهم ملت اندوهگين را به‌هم پيوسته كرد و در فراق آنان متحد. اندوهِ انبوهِ جامعه در پي مرگ ناگهاني عباس كيارستمي- عكاس، نقاش، فيلمساز و هنر‌مند جهاني ايران نمايان‌ترين تجليل از يك هنرمند بود، تجليلي در فراق او همانند تجليل از افتخارآفريني اصغر فرهادي در حيات او. اين دو هر دو، مردم را به هم پيوسته كرد چه فراق كيارستمي چه اميد فرهادي. روز تشييع كيارستمي روز زندگي بخشيدن دوباره به هنر بود در آيين وداع با هنرمندي كه تمام در تمام، زندگي بود.
* * *
اينك سال ١٣٩٥ پايان مي‌يابد و  باز جويد روزگار وصل خويش

سالي كه براي ما و براي جهان گذشت همچون سلف و خلف هميشگي‌اش پر بود از حوادث و وقايع تلخ و شيرين. در اين سال خوف و رجا، ترس و شجاعت، دلسوزي و دلشادي، پيروزي و شكست، آشتي و قهر و... همسان و همگام پيش آمدند و سالي ديگر را ساختند اما اين سال براي ما، از حيث سه رويداد و حادثه و اتفاق ويژه‌تر و خاص‌تر شد؛ پيروزي دونالدترامپ در انتخابات ايالات متحده امريكا، چند ريشتري جهان امروز را لرزاند و استرس و اضطراب را راهي دل‌هاي دموكراسي ‌خواهان جنگ گريز كرد. در ايران برج پلاسكو، اين نخستين نماد توسعه شهري تهران آتش گرفت و فروريخت تا ريزش و سوزشش، دل‌ها را بسوزاند. و در آخر رحلت مخزن الاسرار انقلاب آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني، اين سه اتفاق مثل هر پديده‌اي ظاهري دارد و باطني. اگر آمدن ترامپ تونل وحشت دنياي امروز را ترسناك‌تر كرد اما در باطنش، ائتلافي ميان دموكراسي‌خواهان دو جهان آفريد. اگر در ايران، پلاسكو به هر دليل آتش گرفت و دل‌مان را آتش زد اما در خودنمايي آتش‌ها و آوارها، مردم ايران، يكي شدند و دعا خواندند و بيش از هر زمان ديگري دغدغه و خواست‌شان، همرنگ بود. يا وقتي خبر رسيد پيك اجل از اميركبير انقلاب سرشار شده، ايران مشكي‌پوش شد و بازهم نگران كه سياست و ايران منهاي شيخ‌اكبر هاشمي‌رفسنجاني چگونه خواهد بود. فراق اكبر اما وفاق ملت شد. همه از هر طيف و طايفه، با هر مشي و سليقه از يمين و يسار سياست به مركز شهر آمدند تا دست‌مريزادي يك صدا به مردي بگويند كه از متن قدرت دور شد و حنجره‌اش، بازتاب‌دهنده صداي مردم شد.

سه ضلع مثلث ترسناك و دلهره‌آور ٩٥ اما با اتحاد دموكراسي‌خواهان جهان عليه راست‌هاي افراطي، هم‌صدايي ملت در ماجراي پر درد پلاسكوي تهران و وفاق ملي براي فراق مريد امام و رفيق رهبري، نويد‌دهنده و نشان‌دهنده آن است كه نبايد رنگ رخساره حوادث نگران‌كننده را ديد كه هر اتفاقي هر آنقدر دالي دارد و مدلولي، مي‌تواند در كنار خوف‌هايش، پر از رجا باشد؛ رجائي از جنس وفاق در حوزه سياست؛ آنچه كه يك سال پيش ميان اعتدال‌گرايان و عمل‌گرايان و اصلاح‌طلبان رقم خورد و موجبات دور شدن افراطي‌ها از مركز تصميم‌گيري و تصميم‌سازي را فراهم ساخت. يا وفاق اصلاح‌طلبان در حمايت از شيح حسن روحاني و برقراري ارتباطي نوين با رهبري كه بوي «بازگشت اعتماد» مي‌دهد.

 فراق آرامش با آمدن ترامپ، فراق آتش‌نشانان با سوزش و ريزش پلاسكو و فراق هاشمي‌رفسنجاني با ديدار معاون اول دولت اعتدال با مقام معظم رهبري به ما آموخت كه بهنگام لشكركشي ترس و غم نااميدي اتفاقات ديگري ثبت مي‌شود كه همه دل‌هاي مضطرب را به ساحل امن آرامش مي‌رساند. مثل همه افعال پر مهر مردم ايران براي آتش‌نشانان، و صداي واحدشان در بدرقه آيت‌الله هاشمي وخبرهاي اميدوار‌كننده از احياي ارتباط اصلاح‌طلبان با رهبري.

سالي كه بر ما گذشت، غمناك بود و سالي كه پيش روي ماست از بهارش پيداست
كه‌ آيد پس هر نشيبي فرازي
كه باشد پس هر فراقي وصالي*
*‌ بيتي از ابوالفرج روني، شاعر ايراني نيشابوري قرن ٥ و ٦

منبع:اعتماد
 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین