کد خبر: ۱۴۷۷۳۸
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۱
عبدالمالک ریگی. حمزه. سعید. عبدالعنان. حسنعلی نوری. سردار نورعلی شوشتری. سردار محمدزاده. نماینده‌ی ناتو. کاپیتان بوئینگ. خلبان فانتوم. عالم اهل سنت. سربازان گمنام امام زمان (عج) و مردم ایران.
عبدالمالک ریگی. حمزه. سعید. عبدالعنان. حسنعلی نوری. سردار نورعلی شوشتری. سردار محمدزاده. نماینده‌ی ناتو. کاپیتان بوئینگ. خلبان فانتوم. عالم اهل سنت. سربازان گمنام امام زمان (عج)و مردم ایران.

 عبدالمالک ریگی. حمزه. سعید. عبدالعنان. حسنعلی نوری. سردار نورعلی شوشتری. سردار محمدزاده. نماینده‌ی ناتو. کاپیتان بوئینگ. خلبان فانتوم. عالم اهل سنت. سربازان گمنام امام زمان (عج) و مردم ایران.

۱. خارجی. شب. جاده زاهدان - زابل

شش اتومبیل در شانه خاکی جاده در نزدیکی پاسگاه تاسوکی، به صف شده‌اند. در اتومبیل آخر حسنعلی نوری فرماندار زاهدان و دو همراهش حضور دارند. مردانی مسلح با لباس‌های بلوچی و نظامی از سرنشینان مدارک می‌خواهند.

نوری (در اتومبیل خطاب به همراهانش): وضعیت عادی نیست و فکر نمی‌کنم این‌ها از نیروهای انتظامی باشند. محاصره شده‌ایم ولی حواس‌تان باشد هویت‌مان فاش نشود.

مردان مسلح سرنشینان اتومبیل‌ها را از ماشین پیاده می‌کنند. تعداد دستگیرشدگان نزدیک به ۳۰ نفر است. سرکرده مردان مسلح به چهره‌ی سه سرنشین مشکوک شده است. تعدادی از مسافرین را در کنار جاده به سینه می‌خوابانند و دست‌هایشان را از پشت می‌بندند و به آن‌ها چشم‌بند می‌زنند. با لگد و قنداق تفنگ ضرباتی به آن سه مرد می‌زنند و هویت‌شان را می‌خواهند اما آن‌ها خود را کارمند معرفی می‌کنند. کار بستن دست‌ها و چشم‌ها به پایان رسیده است. عبدالمالک ریگی روی تپه‌ی کنار جاده می‌رود و چند مرد مسلح کنارش می‌ایستند. فرمان آتش صادر می‌شود.

گروگان‌ها زیر لب شهادتین و دعا می‌خوانند. ناگهان فریاد الله‌اکبر و صدای رگبار گلوگه و ناله و انفجار در هم می‌آمیزد. گروگان‌ها یک به یک از سر و دست و قلب و شکم و پا و ... تیر می‌خورند. علاوه بر سایر تیرها که به شکم و پاهای فرماندار خورده، یک تیر به دستش می‌خورد و دست‌هایش باز می‌شود. یکی از مهاجمان به سمت مجروحین می‌رود.

سعید: کجا می‌روی؟

عبدالعنان: می‌روم تیر خلاص بزنم.

سعید: بجنب وقت نداریم.

مهاجمین سوار لندکروزها می‌شوند و هفت گروگان را هم سوار می کنند. عبدالعنان برای آن‌که جا نماند، رگباری به سمت مجروحین و مقتولین می‌بندد و به سرعت سوار اتومبیل می‌شود. اتومبیل‌ها از صحنه دور می‌شوند و تنها غبارشان باقی می‌ماند.

فرماندار چشم‌بندش را باز می‌کند. تعدادی درجا کشته شده‌اند و چند زخمی با فریاد و ناله به خود می‌پیچند. اتومبیل‌ها در آتش می‌سوزند. از خون‌های ریخته‌شده، بخار بلند می‌شود.

۲. خارجی. روز. تپه ماهورهای مرز سیستان و پاکستان

عبدالمالک ریگی با دستار سیاه و پیراهن بلوچی سفید و حمایل فشنگ، چهارزانو رو به یک دوربین نشسته است و کاغذی در دست دارد. یک مرد مسلح که صورتش را پوشانده پشت سرش ایستاده است.

ریگی (خطاب به دوربین): بر هیچ مسلمان آگاهی قطعا جای تردید نیست که شیعیان کافرند و از دایره اسلام خارجند و دوستی و همکاری کردن با این‌ها قطعا ارتداد است و کسانی که این ها را مسلمان بدانند کافرند و در کفرشان تردید نیست.

۳. داخلی. شب. اتاق تاریک

اتاق تاریک است. مرد جوانی به گوشه‌ی اتاق خیره شده است. ناگهان چشمانش را می‌بندد. پنج سال حضور در مدرسه وهابیت پاکستان، آشنایی با اعضایی از طالبان، القاعده و مامورین اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل، تشکیل گروهک موسوم به جندالله، مصاحبه با بی‌بی‌سی و صدای آمریکا، کشتارها، بمب‌گذاری‌ها، گروگان‌گیری‌ها و سر بریدن‌ها در چند لحظه از جلوی چشمش عبور می‌کند. صندلی را از زیر پایش می‌کشند و در حالی که عرق از سر و رویش می‌چکد ناگهان چشم‌هایش باز می‌شود و با دو دست صورتش را می‌پوشاند.

۴. خارجی. روز. شهر پیشین در نزدیکی مرز پاکستان

همهمه و سلام‌علیک برپاست. سردار نورعلی شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه به همراه سردار محمدزاده فرمانده سپاه سیستان‌وبلوچستان و جمعی دیگر از همراهانشان درحال بازدید از نمایشگاه صنایع دستی شهر هستند و در همان حال در گپ‌وگفت‌شان با سران قبایل، برگزاری همایش وحدت میان عشایر شیعه و سنی را تدارک می‌بینند.

همه چیز عادی به نظر می‌رسد. صدای مردم با لهجه فارسی و بلوچی در هم آمیخته است. ناگهان صدای مهیبی دشت را فرا می‌گیرد. سردار و همراهانش و تعداد زیادی از سران اهل سنت و طوایف بلوچ روی زمین افتاده‌اند. شعله‌های آتش زبانه کشیده‌اند، زنان شیون می‌کنند و مردان فریاد وامصیبتا سرمی‌دهند.

۵. داخلی. روز. کازابلانکا

عبدالمالک و محافظش حمزه در اتاق نشسته‌اند. دو مرد با ظاهر انگلوساکسون وارد اتاق می‌شوند و خود را نمایندگان ناتو معرفی می‌کنند.

نماینده ناتو: عملیلت‌های جندالله تاکنون در شرق ایران به خوبی پیش رفته است. حالا باید عملیات‌ها به تهران کشانده شود. اسم گروهی از افراد، آدرس خانه‌های آن‌ها و عکس‌های‌شان را به شما می‌دهیم.  ابزار عملیاتی از جمله مواد منفجره و دیگر تجهیزات در همان شهرهای محل عملیات در اختیار شما قرار می‌گیرد. شما فقط عملیات را اجرا کنید و در قبال انجام این عملیات، ما جدا از پولی که برای دیگر همکاری‌ها به شما می‌دهیم، مبلغ هنگفت و بزرگی به شما پرداخت خواهیم کرد. ضمنا باید در رسانه‌ها فعالیت گسترده‌ای انجام شود.

مردها با گفتن این جمله و گذاشتن پاکتی روی میز، اتاق را ترک می‌کنند. ریگی با تعجب به حمزه نگاه می‌کند.

حمزه: چی شده؟

ریگی: اولا اگر این افراد عضو ناتو هستند چرا در افغانستان با ما ملاقات نکردند، در حالی که در افغانستان پایگاه دارند و خیلی راحت‎تر و با ضریب امنیتی بالاتری می‌توانند با ما ملاقات کنند. ثانیا فکر می‌کردم که آن‌ها می‌خواهند درباره شرق ایران با ما گفت‌وگو کنند چون نیروهای ناتو در افغانستان مستقرند و ممکن است در رابطه با موضوع شرق کشور نظرهایی داشته باشند اما همه‌ی اصرارشان بر این بود که جندالله عملیات را از منطقه‌ی مرزی و بلوچستان به پایتخت و شهرهای بزرگ منتقل کند.

حمزه: به چیزی مشکوکی؟

ریگی: به نظرم آن‌ها آمریکایی و یا اسرائیلی هستند که در پوشش ناتو با ما مذاکره می‌کنند. (لحظه‌ای مکث می‌کند) یا این که این افراد از نیروهای ناتو هستند ولی برای آمریکا و اسرائیل کار می‌کنند. در هر دو صورت این افراد با جاهایی غیر از ناتو هم ارتباط دارند.

حمزه: چه فرقی به حال ما می‌کند؟

ریگی (با لبخند): پوشش‌مان قوی‌تر می‌شود.

۶. خارجی. روز. یکی از مکان‌های امن ناتو در افغانستان

یک مامور اطلاعاتی از پنجره اتاقی، خانه‌ی روبرو را زیر نظر دارد. ریگی بعد از چند ساعت از خانه بیرون می‌آید. مامور از او عکس می‌گیرد. عبدالمالک و محافظش حمزه سوار ماشین می‌شوند.

۷. داخلی. غروب. وزارت اطلاعات

پیامی فوق‌محرمانه و فوری از یک رابط اطلاعاتی مخابره می‌شود: دو مسافر با مدارک شناسایی صادره از افغانستان و پاکستان با نام‌های محمد خالد فرزند حاج‌یونس و احمد عزیز از دبی عازم قرقیزستان هستند. آن‌ها قرار است در پایگاه آمریکایی ماناس در حوالی بیشکک با ریچارد هالبروک دیدار کنند. یکی از آن‌ها سرکرده‌ی جندالشیطان است.

۸. داخلی. شب. قرارگاه پدافند هوایی خاتم‌الانبیای ارتش

پیامی فوق‌سری و فوری از بالاترین سطوح امنیتی و نظامی برای رهگیری یک هواپیما به قرارگاه ابلاغ می‌شود. فرمان فورا به اطلاع پایگاه هوایی بندرعباس می رسد.

۹. خارجی. شب. آسمان

هواپیمای بوئینگ ۷۳۷ قرقیزستان بر فراز آسمان ایران به سمت بیشکک در حال حرکت است. ناگهان دو فانتوم ایرانی هواپیما را محاصره می‌کنند.

۱۰. داخلی. شب. کابین خلبان بوئینگ

فانتوم‌های ایرانی پیامی به خلبان هواپیمای قرقیز می‌دهند که باید در فرودگاه بندرعباس فرود بیاید.

کاپیتان بوئینگ: این کار برخلاف قوانین بین‌المللی هوایی است. من به مسیرم ادامه می‌دهم.

خلبان فانتوم: دوباره اخطار می‌کنم که شما باید در فرودگاه بندرعباس فرود بیایید.

کاپیتان به کمک‌ خود نگاه می‌کند اما به مسیرش ادامه می‌دهد.

یک هواپیمای اف۱۴ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی هم به فانتوم‌ها اضافه شده است. با تمکین نکردن کاپیتان بوئینگ از دستور تغییر مسیر، شلیک‌های اخطار آغاز می‌شود. به‌گونه‌ای که هواپیما سرنگون نشود ۲۰۰ گلوگه شلیک می‌شود. خلبان هواپیمای قرقیز چاره‌ای جز فرود در فرودگاه بندرعباس نمی‌بیند و از برج مراقبت تقاضای فرود اضطراری می‌کند.

۱۱. خارجی. نیمه‌شب. باند فرودگاه بندرعباس

بوئینگ قرقیزستانی به زمین نشسته است. چند مامور ایرانی با لباس‌های سراسر مشکی و نقاب به چهره وارد هواپیما می‌شوند و مسافرین را تخلیه می‌کنند. در حالی که مسافرین از هواپیما به سمت ترمینال فرودگاه در حال حرکت هستند مامورین نقاب‌پوش، دو سرنشین را در حالی که صورتشان را پوشانده‌اند و به آن‌ها دستبند زده‌اند از پله‌های هواپیما خارج می‌کنند.

۱۲. داخلی. روز. سالن نشست

عبدالمالک ریگی با لباسی چهارخانه پشت یک تریبون ایستاده و تعدادی از علمای اهل سنت و مردم روبرویش روی صندلی‌ها نشسته‌اند.

عالم اهل سنت: چند سال در مدرسه‌ی دینی تدریس کردی؟

ریگی: پنج سال.

عالم اهل سنت: فکر کردی آن‌ها که چندین سال درس خواندند و مفتی شدند چیزی نمی‌دانستند که این حرکت‌هایی که تو کردی را نکردند؟ چه دینی داری؟

ریگی: اسلام.

عالم اهل سنت: چه مذهبی؟

ریگی: امام ابوحنیفه.

عالم اهل سنت: نمی‌دانی امام اعظم (ابوحنیفه) می‌فرماید که اگر شخصی ۹۹ جنبه‌ی کفر و یک جنبه‌ی اسلام را داشت، او را کافر ندانید؟ چرا فتوای علمای پاکستان و هند و عربستان را علیه اسرائیل به کار نبردی و بلکه برعکس از اسرائیل برای نابودی و حملات انتحاری برای مردم مسلمان ایران کمک گرفتی؟

ناگهان در انتهای سالن مردی عکس کودکی را که در یکی از عملیات‌های تروریستی ریگی به شهادت رسیده بالای سر می‌برد و می‌گوید: تو می‌گفتی من برای دفاع از مردم بلوچ، مزدوران را می‌کشم. آیا این کودک مزدور بود؟ آیا مردمی که در این مدت به شهادت رسیدند بلوچ نبودند؟

ریگی سرش را پایین می‌اندازد و با انگشتانش چشم‌هایش را می‌فشارد.

عبدالمالک (رو به دوربین روبرویش): من از هر طرف به موضوع نگاه می‌کنم شکی ندارم که فعالیت‌های ما نتیجه‌ی جهل و سطحی‎نگری بوده از جمله درباره ارتباط‌هایی که با برخی از کشورها داشتیم و حتی کارهایی که انجام دادیم، مبنای همه نوعی جهل توام با نفرت بود و هنگامی که نفرت پیش می‌آید خود به خود عقل و خرد از کار می‌افتد. من فکر می‌کنم تنها راهی که برایم مانده است توبه در پیشگاه خداوند است و به دیگران می‌گویم انسان نباید هیچ‌گاه تا زمانی که قلبش، ایمانش، وجدانش و دینش همگی رضایت ندارند، خون انسان دیگری را بریزد.

۱۳. خارجی. بامداد. حیاط

صدای سکوت در حیاط پیچیده است. ناگهان صدای لخ‌ولخ دمپایی جوانی که دست و پاهایش بسته‌ است سکوت را می‌شکند. در حال حرکت تمام دوران زندگی‌کوتاهش از جلوی چشمش رد می‌شود. به سال ۸۲ و پس از آن می‌رسد. ۳۵ مورد گروگانگیری، ۲۵ مورد اخاذی و بیش از ۴۰ فقره عملیات راه‌بندی مسلحانه توام با انفجار که نتیجه‌اش شهادت ۱۵۴ نفر و مجروحیت ۳۲۰ نفر از نیروهای نظامی و انتظامی و مردم عادی است. به گوشه‌ی حیاط نگاه می‌کند و به آسمان. در حالی که عرق از سر و رویش می‌چکد، صندلی را از زیر پایش می‌کشند و دیگر چشم‌هایش باز نمی‌شود.

منبع: مهر
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین