کد خبر: ۱۴۶۰۴۱
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۱
گويا آرش بيمه هم بوده اما نماينده بيمه به او اعلام کرده، چون مغازه‌اش سالم است و آتش‌سوزي اتفاق نيفتاده، خسارتي به او تعلق نمي‌گيرد.
وقایع اتفاقیه نوشت: مجتمع تجاری نور را احتمالا تمام کسانی که گذرشان به خیابان ولی‌عصر، تقاطع خیابان طالقانی افتاده باشد، دیده‌اند اما این مجتمع به دلایلی که بر هیچ‌کس معلوم نیست، هیچ‌وقت آن‌قدر پررونق نشد که محل گذر مشتری‌ها باشد.

 وقتي وارد در اصلي که درست در تقاطع قرار دارد و يک تله‌اسکرين بزرگ هم سردرش نصب شده، مي‌شوي، ناگهان شلوغي خيابان ولي‌عصر تمام مي‌شود؛ انگار پاساژ تعطيل است. تک‌و‌توک مغازه‌هايي هم که چراغشان روشن است، چندان مشتري‌ای به خودشان نمي‌بينند. چند روزي بوده که گفته مي‌شود کاسبان پلاسکو که سرمايه زندگي‌شان چند‌ساعته از بين رفته است، به اين پاساژ منتقل شده‌اند و در حال آماده‌کردن مقدمات اسکانشان هستند اما آنچه با ورود به این پاساژ ديده مي‌شود، شور‌و‌شوق جاگيري کاسباني که بالاخره دريچه اميدي به رويشان باز شده، نيست بلکه تجمع‌هاي چند‌نفره آدم‌هايي است که هنوز هم مثل روز اول، دست‌هايشان را روي سينه‌ گره کرده‌اند و با هم پچ‌پچ مي‌کنند. کساني که انگار در انتظار پيدا‌شدن گوشي هستند که مشکلاتشان را بشنود.

13 متر در برابر 30 متر

ردپاي ورشکستگي در چهره و لحن تمام کاسب‌هاي بلاتکليف موج مي‌زند. آنها باور نمي‌کنند که همه وعده‌هايي که براي ساماندهي‌شان داده شده بود، حالا به اينجا ختم شده باشد. محمد، يکي از آنها که عصباني‌تر است، مي‌گويد: «خانم، مغازه‌هاي اينجا خاک گرفته، از بس کسي پايش را در آنها نگذاشته، طبقات بالا، مغازه‌ها اصلا قفل هم ندارند. صاحب مغازه حتي يک قفل به در مغازه‌اش نزده، ما چطور اينجا کاسبي کنيم؟»

او ادعا مي‌کند که صاحب مغازه‌اي 30 متري در طبقه دوم پلاسکو بوده و حالا در طبقه سوم پاساژ نور، آن‌هم نه در ريف اول بلکه در رديف سوم به او يک مغازه 13 متري داده‌اند. من را به طبقه بالا مي‌برد و مغازه را نشان مي‌دهد. رو‌به‌روي ويترين مغازه‌اي که قرار بوده به يکي از کسبه پلاسکو داده شود، ديوار است. او مي‌گويد: «کسي که دور رينگ طبقه همکف پلاسکو مغازه داشته، چطور در اين دخمه مي‌تواند کار کند؟ اصلا مشتري او را چطور ببيند؟»

يکي ديگر که وضعيتي به همين شکل دارد، مي‌گويد: «اصلا شکل کار ما به اين پاساژ نمي‌خورد. ما بايد نزديک بازار باشيم، حتي اگر هم نزديک بازار نيستيم، بايد ‌جايي باشيم که بافتش مانند پلاسکو باشد. مغازه‌اي که به من داده‌اند، نصف مقداري که در پلاسکو داشتم هم نيست. از طرفي، من که نمي‌توانم وسط راهروی اينجا بار جا‌به‌جا کنم. تا تکان مي‌خوريم، مسئولان پاساژ به ما مي‌گويند ديسيپلين اينجا اجازه اين کارها را نمي‌دهد.» او ادامه مي‌دهد: «نحوه تقسيم‌کردن مغازه‌ها خيلي عجيب است. اصلا توجه نکرده‌اند که هر کاسب قبلا چه وضعيتي داشته و حالا چيزي مشابه همان را بدهند. به هر کس هم مي‌گوييم، ما را به ديگري حواله مي‌دهد. سراغ مدير پاساژ مي‌رويم، مي‌گويد من تقسيم نکرده‌ام بلکه نماينده بانک پارسيان به‌عنوان مالک، رئيس اتاق اصناف و رئيس اتحاديه مغازه‌ها را تقسيم کرده‌اند. سراغ آنها هم مي‌رويم، مي‌گويند مديران پاساژ تقسيم کرده‌اند. هيچ‌کس هم گوشش بدهکار ما نيست.»

به نفع ما يا به نفع نور؟

وقتي اين همه نارضايتي از اسکان در نور وجود دارد، اين سؤال به‌وجود مي‌آيد که چرا مغازه‌دارها قبول کرده‌اند به اينجا بيايند؟ يکي از آنها در جواب اين سؤال مي‌گويد: «ما قبول نکرده‌ايم، ما را مجبور کرده‌اند. الان هم که مي‌بينيد اينجا هستيم، آمده‌ايم که تکليفمان را روشن کنيم. جنس نياورده‌ايم، حتي بعضي از ما گفته‌اند که اينجا را نمي‌خواهند و ترجيح مي‌دهند خودشان بروند يک‌جايي را اجاره کنند اما به آنها گفته شده که اگر اينجا نيايند، ديگر نبايد درباره سرقفلي‌هايشان ادعايي داشته باشند. نمي‌خواهم حکم صادر کنم اما براي ما مسجل شده که اين انتقال بيشتر از اينکه به خاطر ما باشد، براي رونق‌گرفتن اينجاست. همه مي‌دانند که اين پاساژ هيچ پاخوري ندارد.»

يکي ديگر که کنار او ايستاده است، مي‌گويد: «همه‌چيز را به ضرر ما تصويب کرده‌اند. بعضي از کسبه که با اجبار براي آمدن به اينجا روبه‌رو شدند، تصميم گرفتند که اينجا را انبار بکنند تا حداقل اسمشان بين کساني که ساماندهي شدند، گم نشود اما از مديريت پاساژ دستور آمده که حق نداريد، دکور را به‌هم بزنيد. خود من اصلا ميز کارم هم در مغازه‌اي که اينها اختصاص داده‌اند، جا نمي‌شود. چطور مي‌توانم در اين مغازه کار کنم؟ از‌طرفي، ما مي‌گوييم که حداقل کمي تبليغ کنيد درباره اينکه ما به اينجا آمده‌ايم بلکه کمي رونق بگيرد اما مي‌گويند پولش را بايد بدهيد. خب، اگر کسي بخواهد براي کاسبي‌اش تبليغ کند که خودش مي‌تواند، پس شما چه لطفي به ما مي‌کنيد؟»

حجت هم جزء خسارت‌ديده‌هاست. او از نحوه معامله مالي مسئولان پاساژ با مسئولان هم ناراضي است و مي‌گويد: «به ما گفته‌اند که تا ارديبهشت سال بعد مي‌توانيم اين مغازه‌ها را متري 45 هزار تومان اجاره کنيم. ما رفته‌ايم پرس‌و‌جو کرده‌ايم، فهميده‌ايم که مغازه‌دارهاي اينجا که از قبل بوده‌اند و ضمنا در همکف هم هستند، متري 65 هزار تومان اجازه مي‌دهند. از ما مي‌خواهند که براي مغازه‌اي در طبقه سوم، متري 45هزار تومان بدهيم؛ پس چه لطفي در حق ما شده؟ مغازه‌هاي خالي را نزديک به همان قيمتي که بوده به ما داده‌اند. وقتي هم مي‌گوييم، بياييد قرارداد اجاره يکساله ببنديم، مي‌گويند نه، تا برج دو بمانيد بعد درباره بقيه‌اش حرف مي‌زنيم. همه اينها نشان مي‌دهد که مي‌خواهند با حضور ما به اينجا رونق بدهند و بعد هم با خودمان طبق شرايط روز معامله کنند. اين يعني چه؟ مگر ما بازيچه‌ايم؟ بايد در بدبختي ما هم عده‌اي به دنبال منافعشان باشند؟»

مغازه خودمان را مي‌خواهيم

خيلي از کساني که در راه‌پله‌هاي مجتمع نور سرگردان بوده، صاحب مغازه‌هاي پاساژ پلاسکو هستند، نه برج؛ يعني ساختمان چهار‌طبقه‌اي که در جريان آتش‌سوزي فرونريخته است. آنها آن‌قدر به ستوه آمده‌اند که مي‌خواهند به مغازه‌هايشان برگردند.

آرش که خودش در طبقه دوم پاساژ، آن‌هم دور رينگ اصلي مغازه داشته است، مي‌گويد: «ما اينجا را نخواستيم، اصلا هيچ‌جا را نمي‌خواهيم. درهاي پاساژ را باز کنند، خودمان مي‌رويم پول مي‌گذاريم روي هم سر‌وشکلش را درست مي‌کنيم. يک ديوار هم مي‌زنيم که به بخش فروريخته هيچ ديدي وجود نداشته باشد. همه اين کارها را مي‌شود يک‌هفته‌اي کرد؛ به شرط اينکه بخواهيم اما به ما مي‌گويند امنيت ندارد، درحالي‌که ما بارها از راه‌هاي مخلتف به آنجا رفته‌ايم. تکان نخورده، اصلا يک ترک هم بر نداشته است. اگر پاساژ کويتي‌ها را باز کنند، بايد پلاسکو را هم باز کنند. من تا همين الان هم 150 ميليون تومان ضرر کرده‌ام. من مي‌فهمم که براي مالک ساختمان به‌صرفه‌تر است که وقتي مي‌خواهد برج جايگزين را بسازد، آن بخش پاساژ را هم اضافه کند اما اين کار نبايد با سرگرداني ما اتفاق بيفتد. مغازه‌هاي ما قرص و محکم سر جاي خودشان هستند و کسي حق ندارد بدون رضايت ما آنها را خراب کند.»

گويا آرش بيمه هم بوده اما نماينده بيمه به او اعلام کرده، چون مغازه‌اش سالم است و آتش‌سوزي اتفاق نيفتاده، خسارتي به او تعلق نمي‌گيرد.

او مي‌گويد: «خيلي از همکاران ما را سرزنش مي‌کنند که چرا مغازه‌هايتان را بيمه نکرده‌ايد. من بيمه کرده بودم اما نماينده بيمه مي‌گويد، اجناست نسوخته و با يک‌بار شست‌وشو درست مي‌شود. مغازه‌ات هم که سر جايش است، ما چه خسارتي بدهيم؟ درحالي‌که بيشتر اجناس من چنان دود‌زده شده‌اند که ديگر به حالت طبيعي برنمي‌گردند. پارچه فاستوني به گرما حساس است و کيفيتش را از دست مي‌دهد. مغازه هم که با وجود اينکه سر جايش است، درش به روي من قفل است. گوش هيچ‌کس به اين حرف‌ها بدهکار نيست. همه مي‌خواهند ماهي خودشان را از اين آب گل‌آلود بگيرند.»

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین