|
|
امروز: شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۹
کد خبر: ۱۴۱۹۱۹
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۵ - ۲۱:۱۱
منطقه مدیترانه شرقی مملو از ذخایر گاز است اما چیزی که تاکنون مطرح نشده، این است که منطقه مذکور براساس ارزیابی‌های اولیه، از بزرگترین ذخایر گازی جهان به شمار می‌رود.
 منطقه مدیترانه شرقی مملو از ذخایر گاز است اما چیزی که تاکنون مطرح نشده، این است که منطقه مذکور براساس ارزیابی‌های اولیه، از بزرگترین ذخایر گازی جهان به شمار می‌رود.

تحولات به وقوع پیوسته در جهان پیامدهای خود را در مؤلفه‌های سال جدید خواهد داشت. نوسانات به وقوع پیوسته در مؤلفه‌های قدرت و قوانین جدیدی که مناسبات بین‌المللی در سال‌های گذشته با آن مواجه نبوده است، بخشی از این رویکرد به شمار می‌رود. آمریکا از بخشی از مناطق تحت نفوذ خود به نفع روسیه کنار رفته است. این کشور در حالی که نگاه خود را به سمت چین معطوف کرده ، سعی دارد با مسکو لابی کند.

در قلب آمریکا درگیری‌ها در مورد رویکردها و ماهیت تصمیم سازان این کشور ادامه دارد. دونالد ترامپ برخلاف تمایل موسسات سنتی سیاسی در این کشور به قدرت رسیده است. سرنوشت این چالش‌های جدید بسیاری از رویکرد‌های سال 2017 را مشخص می کند.

امروز تحولات گسترده‌ای را در جهان شاهد هستیم که باید با دیدگاهی متفاوت از گذشته با آنها تعامل داشته باشیم، گفتمان گذشته دیگر برای بررسی جهان جدید مناسب نیست. به‌عنوان مثال حجم مهاجرت هایی که طی سال‌های اخیر رخ داده است، می‌تواند ماهیت شهروندی را در جهان تغییر دهد. هرگز مانند چهار سال گذشته با حضور گسترده مهاجرت ها مواجه نبوده‌ایم و این یک خطر بسیار جدی در زمینه مفاهیم ژئو پلتیک و سیاسی به شمار می‌رود. این مهاجرت‌ها می‌تواند زبان سیاست و فرهنگ و ثبات جهان را به ویژه در اروپا تغییر دهد. ما در برابر ماهیتی جدید قرارداریم که نمی‌توان چهره خاص آن برای آینده را مشخص کرد.

قواعد جدید بازی بین المللی
سه کشور آمریکا و روسیه و چین را می‌توان به عنوان سه کشور مقدس در سیاست بین‌المللی آینده نامگذاری کرد. اقداماتی که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور منتخب آمریکا انجام می‌دهد، کودتای گسترده بر ضد تمامی سیاست‌های ترسیم‌ شده آمریکا از 10 سال پیش تاکنون است. این سیاست‌ها کودتای عمیق در آمریکا به شمار می‌رود و ماهیت نظام سیاسی این کشور را دستخوش تغییر خواهد کرد.

این همان چیزی است که آیزنهاور و بسیاری از تحلیلگران آمریکایی پس از وی، نسبت به آن هشدار دادند. این همان تسلط سرمایه‌داری بر منافع عالی آمریکا است. این صرفاً یک اتفاق داخلی نیست که با به پایان رسیدن پدیده ترامپ تأثیرات آن نیز متوقف شود. بلکه در آینده به یک اتفاق بین‌المللی تبدیل خواهد شد.

آمریکایی‌ها در گذشته روسیه به عنوان بزرگ‌ترین دشمن خود به حساب می‌آوردند ، اما الان چین را به‌عنوان دشمن اصلی خود مطرح می‌کنند ، در همین رابطه آمریکا در حال عقب‌نشینی از برخی مناطق تحت نفوذ خود است و در این زمینه فضای مناسب برای روسیه پدید آمده است تا بتواند جای پایی برای خودش در خاورمیانه ایجاد کند. این اتفاق از زمان کنفرانس یالتا در سال 1945 تاکنون بی‌سابقه است. در همین کنفرانس بود که مناطق تحت سلطه و نفوذ کشورها بعد از جنگ جهانی دوم میان قدرت ها تقسیم شده و توافق در زمینة قواعد جدید بازی به دست آمد.

آمریکایی‌ها می‌خواهند روسیه را نرم کنند تا بتوانند در آینده از آن برای مواجهه با چین استفاده کند. این رویکرد تفسیر بسیاری از تغییرات گسترده در سیاست‌های آنها است. آمریکایی‌ها اعتقاد دارند که دیگر نباید بر اساس روش استراتژیک قدیمی تفکر کنند و بر روی خاورمیانه و به‌ ویژه منابع نفتی دست بگذارند. آنها از طریق استخراج نفت صخره ای در این زمینه خودکفایی لازم را به دست آورده اند. آن‌ها دیگر اهمیتی به رقابت بر سر این ماده نمی‌دهند، اما در عین حال قطعاً منطقه را ترک نخواهند کرد. ماهیت اولویت‌های آمریکا در شرایط کنونی تغییر کرده است.

از سوی دیگر آمریکا با یکه تازی روسیه در زمینه تسلط بر منابع گاز در اروپا موافق نیست و همچنین نمی‌خواهد هم‌گرایی بین روسیه و چین به وقوع بپیوندد. براساس این ماهیت پراگماتیک اگر قرار باشد آمریکایی‌ها بین توافق‌نامه‌های نفتی و گازی امضا شده بین روسیه و چین (با حجم مالی 400 میلیارد دلار) و دادن برخی مناطق خاورمیانه به روسیه در مقابل کنار زدن روسیه از تایید چین، یک گزینه را انتخاب کنند، حتماً گزینه دوم را انتخاب خواهد کرد.

این روش تفکر ترامپ بر تمامی منطقه تأثیرگذار خواهد بود. ما در برابر تحول گسترده در نتیجه تغییر روش تفکر آمریکایی ها قرار داریم، روشی که سعی دارد گفتمان سیاست جهانی را تغییر دهد.

موسسات داخلی آمریکا در حال کشمکش هستند. این مؤسسات شامل سیستم‌های اقتصادی و تحلیلگران و استراتژیست‌های ارشدی است که از 50 سال پیش تاکنون شناخته شده هستند. آنها از یک طرف ترامپ را وارد بازی کردند و از طرف دیگر به دنبال مقابله با وی هستند. این چالش‌ها در روند تحولات شرق دریای مدیترانه تأثیرگذار خواهد بود.

ترامپ مناسبات بین‌المللی مشخص و واضح بر اساس معاملات و سود های مشخص را می خواهد. تقریبا از اوایل هزاره جدید میلادی طرز تفکرات مؤسسات سیاسی در آمریکا نیز تغییر کرده و سیاست واقع‌گرایانه به سمت مخلوطی از سیاست ایدئولوژیک و هرج‌ومرج طلب و بازی کردن با موازنه های بین‌المللی و تلاش برای لغو تمامیت کشورها پیش رفته است.

این مؤسسات که ترامپ امروز برخلاف نظر آنها در انتخابات پیروز شده است، سه احتمال را فرا روی خود می‌بینند:

1- احتمال اول خوش‌بینانه است و شامل اینکه این محافل در برابر تغییری که در آمریکا هم‌زمان با روی کار آمدن ترامپ ایجاد شده، تسلیم باشند و اوضاع واقعی را بپذیرند.

2- احتمال دوم این است که در برابر این شرایط به شدت مقاومت کند. در این صورت ممکن است حوادث دراماتیک و غیرقابل پیش بینی مانند جدا شدن برخی از ایالت‌ها و ایجاد هرج‌ومرج داخلی در آمریکا یا ترور رئیس جمهور در دستور کار قرار گیرد.

3- احتمال سوم این است که این مؤسسات به دنبال تلاش برای تفاهم با ترامپ و ایفای نقش مکمل وی بر آیند. به این معنا که متغیرات به وقوع پیوسته را بپذیرند و در عین حال برخی شخصیت‌ها و دیدگاه هایی که به مانع تراشی در روند پروژه ها یا ادغام بین دو پروژه منجر شود را به رئیس جمهور پیوند دهند.

این موضوع تفسیرکننده تناقض‌هایی است که ما از ترامپ در زمینه سیاست‌های وی در رابطه با سوریه شنیده‌ایم. وی پس از اینکه اعلام کرد با دولت سوریه دشمنی ندارد و اولویتش مبارزه با داعش است، در ادامه از ایجاد منطقه بی‌طرف در سوریه صحبت کرد. این موضوع نشان می‌دهد که نفوذهای مذکور از طریق مؤسسات و افکار مذکور به داخل دولت صورت گرفته است تا به عنوان مثال بتواند ترکیه را برای ادامه مبارزه با داعش راضی کند.

سوریه؛ عرصه جنگ بر سر منابع انرژی
البته راضی کردن ترکیه در مقایسه با نتایج مترتبه بر ایجاد منطقه بی طرف در مرز سوریه اتفاقی کوچک است. این موسسات به دنبال قانع کردن ترامپ به ایجاد منطقه بی طرف و انجام مذاکره بر سر آن در آینده برای اجرای پروژه‌های خط لوله گاز هستند. خطی که منافع روسیه از طریق آن تامین نشود. در اینجا به عنوان مثال می‌توان از خط لوله گاز قطر یا پرونده‌ای که در حال حاضر برای آن مقدمه سازی می‌شود یعنی خط لوله گاز الربع الخالی در عربستان سعودی نام برد.

هنگامی که مناطق بی‌طرف در سوریه ایجاد شود، می‌توان در آینده از آنها به‌ عنوان مناطقی برای عبور خط لوله گاز استفاده کرد. این موضوعات در میان ابراز حجم نگرانی ها و ادعاهای مختلف در زمینه وحدت سوریه که واشنگتن و متحدانش مطرح می‌کنند، نهفته است. این نگرانی وجود دارد که هدف نهایی دیدگاه مذکور تقسیم بندی ژئوپلتیک گازی منطقه براساس معادله زیر است که روسیه سرمایه‌گذاری‌های خود را در شرق دریای مدیترانه داشته باشد و آمریکایی ها نیز توسعه خطوط گاز را براساس برنامه‌های خود دنبال کنند.

کسینجر و بازگشت به بازی موازنه ها
به این ترتیب در آینده نیز اظهارات متناقض زیادی از ترامپ خواهید شنید. این موضوع مرتبط با بی‌تجربگی وی در امور سیاسی نیست ، بلکه ماهیت مرحله هم زیستی بین مبانی سیاسی واقع‌گرایانه ترامپ و مبانی هرج و مرج طلبی است که مؤسسات دولتی آمریکا در گذشته دنبال کرده اند.

آمریکا با قدرت روزافزون روسیه و چین چگونه تعامل خواهند کرد؟ معروف است که هنری کسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا را روباه سیاست‌های این کشور توصیف می‌کنند. کسینجر طی دهه 70 قرن گذشته میلادی موضوع بازی موازنه قدرت را مطرح کرد تا بتواند از تناقضات موجود بین مسکو و پکن استفاده کند. وی هنگامی که دیپلماسی آمریکا را در اختیار داشت، این بازی را در دستور کار قرار داد. او سیاست باز در قبال چین را در پیش گرفت که پیش از آن زمان از سوی آمریکا به رسمیت شناخته نمی‌شد. هدف از این اقدام تقویت تناقض بین چین و اتحاد جماهیر شوروی بود.

وی دو سال بعد سیاست موازی سیاست باز در قبال شوروی را مطرح کرد، بعد از آن با شوروی ها، توافق‌نامه‌های سالت 1 و سالت 2 را به امضا رساند تا بتواند به چین ضربه بزند. مشخص است که ترامپ در حال حاضر توجهی به این بازی ندارد. اما مؤسسات سنتی سیاسی آمریکا وی را به سمت آن گرایش ها ترغیب می کنند که در آینده ممکن است به مناسبات بین وی و ولادیمیر پوتین آسیب بزند.

البته مسائل به این سادگی‌ها هم نیست، بدون وجود توافق‌نامه جهانی و ژئوپلیتیک یالتا در زمینه خطوط نفت و گاز، ایجاد ثبات در جهان و منطقه عربی ممکن نیست. عوامل ثبات در حال حاضر وجود ندارد، حتی اگر این ثبات به وجود آید نیز چین برای آن آماده نیست و واشنگتن به دنبال مقابله با آن بر خواهد آمد. در این شرایط چگونه ممکن است تفاهمی محقق شود؟

المیادین در ادامه مقاله خود تصریح کرد که برخلاف روند تبلیغات رسانه ها یا نخبگان بین المللی درگیری‌ها در منطقه و در قلب منطقه یعنی سوریه یک درگیری به معنای سیاسی و کلاسیک نیست، ماهیت این درگیری‌ها تنها منحصر به مسائل ژئوپلیتیک نمی‌شود و تنها شامل مسایل صرفا سیاسی نیز نمی گردد. عماد فوزی شعیبی تحلیلگر مسائل استراتژیک و رئیس مرکز داده‌ها و پژوهش‌های استراتژیک در دمشق ضمن بررسی پرونده تحولات سال 2017 واقعیت‌هایی را برای اولین بار مطرح کرده است که نشان می‌دهد متغیرات اساسی مبتنی بر ترسیم دامنه نفوذ قدرت ها ماهیت سال جدید را مشخص می کند.

ترامپ معتقد است که روسیه دیگر دشمن موجودیتی آمریکا به شمار نمی رود. وی می خواهد مشارکتی استراتژیک با این کشور بر اساس مبارزه با داعش ایجاد کند. مشارکتی که مبتنی بر تفاهم‌های صورت گرفته بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در سال 1946 بود. در آن زمان توافقنامه یالتا مناطق نفوذ در شرق دریای مدیترانه را مشخص کرده بود. هدف ترامپ این است که از این روند برای تقابل با چین به عنوان دشمن شماره یک آمریکا استفاده کند.

اما مشکل اینجاست که توافق‌نامه‌ها و منافع گسترده‌ای بین روسیه و چین وجود دارد. از جمله این موارد توافق واردات گاز به ارزش 400 میلیارد دلار بین دو کشور است. ما در اینجا از یک همکاری صحبت نمی‌کنیم، بلکه از توافق‌نامه قرن نام می بریم. این توافق‌نامه در سال 2014 به امضا رسیده و می‌تواند تأثیرات مهمی در مناطق شمالی چین و مناطق جنوب شرق روسیه داشته باشد. توافق مذکور همچنین حاشیه گسترده از مناسبات ژئوپلیتیک را صرف نظر از ایدئولوژی‌های دهه 50 و 60 قرن گذشته میلادی که باعث از دست رفتن بسیاری از منافع اقتصادی دو کشور شد، برای آنها محقق خواهد کرد.

به این ترتیب می‌توان گفت ترامپ ریسکی انجام داده که در هر لحظه امکان عقب‌نشینی از آن وجود دارد، حال این عقب‌نشینی چگونه می‌تواند باشد؟ در صورتی که هم‌گرایی ایجاد شده با روسیه شامل مواردی از مبارزه با تروریسم شود و نتواند به مناسبات روسیه و چین آسیب رساند ، در این شرایط باید گفت که آمریکا عقب‌نشینی‌های زیادی انجام داده و در مقابل آن به نتایجی اندک بسنده کرده است. مبارزه با تروریسم هزینه بالایی است که در مقابل عقب نشینی در برابر مسکو در شرق دریای مدیترانه و اطراف روسیه پرداخته است. این در حالی است که مسکو از طریق پایگاه‌های نظامی خود در تاجیکستان و ارمنستان و قرقیزستان و بلاروس توسعه پیدا کرده است.

بسته شدن پایگاه آمریکایی ماناس در قرقیزستان و اجازه به حضور طولانی مدت نظامی روسیه در این کشور یک شوخی نیست ، ازبکستان نیز از دادن یک پایگاه نظامی به آمریکا در بندر استراتژیک اوکتاو در سواحل دریای خزر به نفع روسیه عقب‌نشینی کرده است، این موضوع نیز یک اتفاق عادی در روند تنش بر سر آسیای میانه به شمار نمی‌رود. تمامی اینها هزینه‌های بزرگی است که آمریکا در برابر آن تسلیم شده است، حال باید دید در صورتی که آمریکا نتواند با ارائه تمامی این امتیازها، مناسبات روسیه و چین را تخریب کند، روابط این کشور با روسیه چگونه خواهد بود؟

ابعاد رقابت در دریای چین
توسعه مسکو تنها شامل محیط اطراف خود یا سوریه نمی‌شود. کم کم سخنانی از تلاش برای ایجاد پایگاه نظامی روسیه در مصر به گوش می‌رسد. ما از گفتمانی کاملا جدید در منطقه و دنیا سخن می گوییم. امروز آمریکا از تقابل با روسیه بر روی چین دست برداشته است. اما باید دید در شرایطی که ترامپ ببیند نتوانسته به هدف مورد نظر خود برسد، آیا از رویکردهای خود عقب‌نشینی خواهد کرد؟ روند پیامدهای تحولات مذکور در صورت ادامه این سیاست از سوی ترامپ تا مراحل پایانی یا توقف آن در نیمه راه چگونه خواهد بود؟ اینها سؤالاتی است که در آینده مطرح می‌شود. روس ها برای اولین بار در خارج از چارچوب اطراف خود تحرک می‌کنند. آنها با قدرت به سمت آب‌های گرم پیش می روند، اما باید دید اتفاق روزهای آینده در مورد ناتو یا آمریکا چیست؟

هر احتمال، تأثیرات و پیامدهای متفاوتی دارد، البته اینها تمامی مسائل نیست. ما امروز در برابر مشکل جدی در دنیا قرار گرفته‌ایم. امروز منطقه آسیا و اقیانوس آرام نیز برای آمریکایی‌ها از همان اهمیت حیاتی برخوردار شده است. البته به هم زدن برگه‌ها ممکن است نحوه تعامل با اولویت‌ها را تغییر دهد. دریای جنوبی چین بیش از 70 درصد از حجم تجارت جهانی را در بر می‌گیرد. تنگه مالاگا یکی از مهم‌ترین مناطق استراتژیک جهان به شمار می‌رود. علاوه بر این که دریای مذکور مملو از ثروت‌های طبیعی نظیر نفت و گاز است.

این منطقه کانون درگیری‌های موجود میان چین و ویتنام و فیلیپین و برونئی و مالزی و اندونزی و تایوان است. چین امروز در اقدامی تحریک‌آمیز، چندین جزیره مصنوعی در این دریا ایجاد کرده است. پکن همچنین نیروهای خود را در این جزایر مستقر کرده و مانورهای نظامی در آن انجام می‌دهد. در عین حال نیروی دریایی آمریکا به سمت بندر برل هارپر یعنی مرزهای خود قبل از تعیین سرنوشت جنگ جهانی دوم عقب‌نشینی کرده است. احتمال دارد این منطقه طی سال 2017 شاهد آغاز درگیری‌ها یا رقابت ها باشد. تمامی این تحولات می‌تواند پیامدهای خاص خود را در منطقه شرق دریای مدیترانه داشته باشد.

اطلاعات مهمی که برای اولین بار منتشر می‌شود
امروز درگیری‌های اساسی جهان بر سر منابع و انبارهای انرژی و خطوط و مناطق توزیع انرژی دنبال می‌شود. در حال حاضر نقش نفت نسبت به گاز دچار رکود شده است. چرا که انبارهای نفتی رو به کاهش گذاشته و از سوی دیگر نیاز بیشتری به منابع انرژی پاک نظیر گاز احساس می‌شود. به این ترتیب زمان ایفای نقش منطقه مدیترانه شرقی فرا رسیده است. بنابراین روند درگیری‌ها در منطقه به ویژه در سوریه به‌عنوان قلب منطقه یک درگیری سیاسی به معنای کلاسیک نیست، بلکه همان‌گونه که عناصر ویژه ونخبگان معتقدند این درگیری‌ها حتی فراتر از مسائل ژئوپلیتیک است.

منطقه مدیترانه شرقی مملو از ذخایر گاز است که اطلاعاتی از برخی از انبارهای گازی موجود در این منطقه در مناطق خشکی و دریایی در سوریه و لبنان و فلسطین اشغالی منتشر شده است. اما چیزی که تاکنون مطرح نشده، این است که منطقه مذکور براساس ارزیابی‌های اولیه ، بالاترین ذخایر گازی جهان به شمار می‌رود. پیش‌بینی‌های اولیه نشان از انبارهایی دارد که مافوق تصور است.

اگر بخواهیم این منطقه را به عنوان نقطه تجمع خطوط گاز در نظر بگیریم، می‌بینیم که از درآمدهای بالغ بر چندین تریلیون دلار در سال صحبت می‌شود. به این ترتیب از منطقه ای صحبت می‌شود که درگیری‌ها در آن تا سرحد مرگ ادامه پیدا می‌کند. به این ترتیب هزینه درگیری‌های موجود در منطقه را نباید تا حدود درگیری های سیاسی و ژئوپلتیک تنزل داد و به ابعاد و منافع اقتصادی آن اشاره نکرد. به این ترتیب وقتی از سوریه و تا حدی لبنان صحبت می‌شود ، از دو دولت عربی ثروتمند بالقوه – و نه بالفعل- سخن به میان می‌آید.

ثروت‌های منطقه مدیترانه بعد از جنگ جهانی دوم به نسل‌ها و دهه های آینده و چه بسا قرن آینده واگذار شد. آنها تصور می‌کردند که انبارهای گسترده‌ای از منابع نفتی در منطقه خلیج فارس وجود دارد. هنگامی که این انبارهای نفتی تا بیشترین حد ممکن مورد استفاده قرار گرفته، زمان ایفای نقش منطقه شرق مدیترانه فرا می‌رسد و این منطقه مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. اگر این مناطق طی دهه‌های گذشته مورد استفاده قرار می‌گرفت، منابع نفتی موجود در دنیا در این روند غرق می‌شدند و و این روند می‌توانست قیمت نفت را پایین آورد و این به نفع شرکت‌های بزرگ نفتی نبود. الان باید دید آیا روند استخراج گاز در سوریه بنا به عدم وجود توافق یالتای جدید به زمان نامشخصی موکول می شود؟ یالتا قرارداد مشتمل بر معامله روسیه و آمریکا خواهد بود و چه بسا سرمایه‌گذاری‌های چین در زمینه گاز منطقه مدیترانه را نیز شامل شود.

اگر به سمت این توافق گرایش پیدا نکنیم، نتیجه این می‌شود که در شرایط کنونی تمایلی برای استخراج گاز بوجود نخواهد آمد، این موضوع به طرف ‌هایی که تولیدکننده گاز هستند، از جمله اسرائیل اجازه خواهد داد که از ذخایر خود با قیمت های بیشتری استفاده کند. تعویق تفاهم ها در این زمینه به معنای ادامه درگیری‌ها خواهد بود. مناطقی که تفاهم در آنها در رابطه با منابع انرژی به دست نیاید ، همچنان در عرصه درگیری‌ها باقی خواهند ماند.

اگر نگاهی به تفاهم های ژئوپلیتیک یالتا بیندازیم می‌بینیم که این توافق شامل نواحی سیاسی و نظامی و گازی می شود وآن را به دنیایی از رفاه تبدیل می کند. مهم ترین شاخص این توافق می تواند ثباتی بی نظیر در منطقه باشد. البته این نگاه خیلی خوش بینانه است.

به گزارش مشرق، پایان یافتن درگیری‌ها در سوریه و آغاز بازسازی این کشور به نمونه ای در مقایسه با تحولات آینده منطقه در مرحله تولید ثروت ها تبدیل خواهد شد. در صورت به دست آمدن این تفاهم‌ها، منطقه به سمت غنا پیش خواهد رفت. در این شرایط ما از منطقه ای صحبت می کنیم که از نظر اهمیت حتی با خلیج فارس قابل مقایسه نیست. در نتیجه این اتفاقات نقشه جهان و منطقه تغییر خواهد کرد.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین