کد خبر: ۱۲۷۳۷۳
تاریخ انتشار: ۰۱ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۱
اما فارغ از دو گفت‌وگوی تا به امروز منتشرشده یکی از خبرگزاری‌ها که فارغ از هر دیدگاهی انجام آن فعلی‌ست قابل تقدیر، و البته نقد مصاحبه‌شوندگان که تنها عنوان پرونده ایشان را برای امتناع از گفت‌وگو کفایت می‌کرد، پربیراه نیست سری به یادداشتی که مطلع این پرونده - انشاءالله بی‌طرف - است بزنیم.
 "شجریان؛ از سپیده تا فریاد" عنوان پرونده ای ست که با یادداشتی تحت همین عنوان از سوی یکی از خبرگزاری های کشور کلید خورده و با اخذ سلسله گفت و گوهایی پیش می رود؛ فارغ از جزئیات گفت و گوهای تا به امروز منتشر شده، این عنوان و بخش هایی از آن یادداشت کافی بود تا بهانه چند بندی شود که در پی می خوانید.

 با رصد گفت‌وگوی تنی چند از تاج‌داران موسیقی کلاسیک ایرانی درباره یار و همراه دیرین خود، "محمد رضا شجریان" در قالب پرونده‌ای با عنوان گزاف «شجریان؛ از سپیده تا فریاد» نیک درخواهیم یافت که بینش، آگاهی و قدرت و توان تحلیل، فقدان تازه از راه رسیده ایشان است، اگر البته به‌وجود لایه‌های پنهان رشک و حسادت - که امید می‌رود این‌چنین نباشد - با دیده اغماض بنگریم.

اما فارغ از دو گفت‌وگوی تا به امروز منتشرشده یکی از خبرگزاری‌ها که فارغ از هر دیدگاهی انجام آن فعلی‌ست قابل تقدیر، و البته نقد مصاحبه‌شوندگان که تنها عنوان پرونده ایشان را برای امتناع از گفت‌وگو کفایت می‌کرد، پربیراه نیست سری به یادداشتی که مطلع این پرونده - انشاءالله بی‌طرف - است بزنیم.

در بندی از این یادداشت، اظهارات شجریان، «عامیانه» خوانده شده، که اگر این‌چنین است، چرا بعد از گذشت هفت سال دست از سر او برنمی‌دارید؟ اگر شجریان، «شجریان» نیست و فقط و فقط یک خواننده بازنشسته است، چرا تا به این‌جا از سخنان او به تنگ آمده‌اید؟ سخنانی که بسیار دیگر نیز گفته‌اند و از کنار آن ساده گذشتید؛ بله گذشتید چون شجریان، «شجریان» است.

اگر اظهارات او عامیانه و نابلدانه بود، چرا علیرضا افتخاری برایتان استاد شد و به‌یک‌باره یاد زنده‌یاد ذوالفنون کردید و گفت‌وگوی لطفی عزیز را پیرهن عثمان؟ کم نبود که اهالی موسیقی را به تور گفت‌وگوهای سیاسی خود انداختید وگرنه شما را چه به «عشق داند» و «معمای هستی»، چه به «دل مجنون» و «دلشدگان». این راه رفتید چون از واقعیت حال و روز موسیقی گفت، و چه هلاهل‌ گواهی بود لغو متعدد و مستمر کنسرت‌ها، از کیهان کلهر و علیرضا قربانی تا شهرام ناظری و سالار عقیلی.

در جایی از یادداشت یادشده، نگارنده که احتمال داده روزی خود را آن سوی جوی ببیند و از این‌رو جانب احتیاط گرفته و از ذکر نام خود سرباز زده، پرسشی مبنی بر این‌که «آیا او (شجریان) با اسلامیت نظام جمهوری اسلامی سر سازش ندارد؟» را مطرح کرده است. پرسشی که خود، سوال‌های متعددی را به همراه دارد. مثلا این‌که آیا پاسخ مثبت و منفی شجریان به پرسش نگارنده، به ما یا هر کس دیگری مربوط می‌شود یا خیر؟ یا اگر هنرمندی، جامعه‌شناسی، سیاست‌مدار یا فعال هر حوزه دیگری چه شفاهی و چه مکتوب پاسخ آری به این پرسش بدهد، دقیقا همان چیزی‌ست که در دل او می‌گذرد؟ شکر ایزد که حال و روز امروز برخی سکان‌داران دولت دیروز یا حرف و حدیث‌های پیرامون اختلاس‌ و سیاست‌مدارانی که پیش‌تر برای مدیریت در بانک یا هر نهاد دیگری شفاهی و کتبی از هفت‌خوان فورم‌ها و پرسش‌نامه‌های مدل به مدل گذشته‌ بودند، پاسخ پرواضحی به نگارنده می‌دهد.

باری؛ آنچه از بندهایی از این یادداشت و البته سابقه رسانه‌ای این‌دست رسانه‌ها برمی‌آید به‌سان همان ضرب‌المثل معروف دُم خروس است که بالاخره شجریان فقط یک خواننده بازنشسته با اظهارات عامیانه و نابخردانه است یا «شجریان»‌ی که هنوز بعد از گذشت این همه سال تا نام او به میان می‌آید، مشتی بر در می‌کوبید و پنجه‌ای بر پنجره‌ها می‌سایید؟

به هر رو، آن‌چه باید است، واکنش هنرمند به رویدادهای سیاسی – اجتماعی پیرامون خود است. آن‌چنان که پیر فارس سرود. «به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند / چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی /   مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ / کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی»

 یا به قول هوشنگ ابتهاج «برسان باده که غم روی نمود ای ساقی / این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی» و چه خوش خوانده است هر دو را شجریان بزرگ، یکی را در راست‌پنجگاه و دیگری را در بیات کرد؛ و چه بیداد بلندی بود «یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد» و چه خوش از حافظ  در شورخواند، «در آستین مرقع پیاله پنهان کن / که همچو چشم صراحی زمانه خون‌ریز است». سخن کوتاه کنیم در این باب که شاهدمثال بسیار است.

گر از دایره انصاف خارج نشویم، نگارنده به بهانه «نوا مرکب‌خوانی» سعی کرده ذکر خیری هم از این هنرمند جاوید کند و البته دوست‌داران هفت سال اخیر او را به دلیل ناتوانی در زمزمه «قاصدک»، محکوم؛ هرچند که خود نیک می‌داند زمزمه «قاصدک» یا آثار این‌چنینی نظیر «فریاد» و «بیداد» و «زمستان»، چندان به مذاق‌شان خوش نمی‌آید.

در پایان ضمن سپاس از نگارنده که به مقدار چند بندی بر ما افزود باید بگویم که زین‌پس اگر کسی را مشتاق سعدی و حافظ دیدم، او را وادار به خواندن تنها یک غزل از ایشان حتی از روی دیوان و البته بیان گونه‌هایی از آرایه‌های ادبی کنم، که اگر آن‌چه باید حاصل شد او را درجرگه خیل مشتاقان و طرفداران این دو بخوانم و اگر هم نه، علاقه‌مند «یهویی» و «طرفدارنما». ایضا اگر دوستی را علاقه‌مند پرویز پرستویی و اصغر فرهادی دیدم از او درباره متدهای بازیگری و پلان‌های سینمایی بپرسم که اگر پاسخ درخور افتاد، او را علاقه‌مند و در غیر این‌صورت آن را در زمینه علاقه به این دو، «همین الان یهویی» بخوانم‌اش. بدیهی‌ست که در سایر موارد و حوزه‌ها نیز درب بر همین پاشنه می‌چرخد و آش همان است و کاسه همان. و به حتم بیشتر گفتن از این فکاهی ناخواسته نگارنده، سخن را به درازا می‌کشاند.

سرآخر این‌که آقای پیرنیاکان، آقای علیزاده و دیگری و دیگران که بسیار آن‌چنانی ز ما آن‌چنان‌تر کرده‌اید، دوستان نخ دادند تا شما حرف بزنید و آنان طناب‌شان را ببافند که همین یک اشارت، عاقلان را بس. ای کاش تن به گفت‌وگویی مملو از محورهای تکراری که با هدفی دیگر مطرح شده‌اند نمی‌دادید، چه آن‌که هرچقدر هم که شما به راه عشاق زخمه بزنید، ایشان پرده بگردانند.

شجریان بزرگ، چشمه نوشی‌ست که بی «معمای هستی» و «سر عشق» او، بسر نمی‌شود. عندلیب خوش‌الحانی‌ست که بی «گلبانگ» و «نوا»‌ی او، «دلی مجنون» نمی‌شود و «یاد ایامی» مانا. که این را نه علم به نام گوشه و دستگاه نیاز است و نه چیرگی بر شعر شعرای کلاسیک و معاصر، چه آن‌که «رسوای دل» را برای دلدادگی و صید شدن، اندک ذوقی بس است.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین