اين سوالي است كه سعي كردهايم در اين شماره «سياستنامه» به مناسبت سالروز كودتاي ٢٨ مرداد به آن بپردازيم و در حد بضاعت مان پاسخي براي آن بيابيم. يادداشت حاضر بيتوجه به تفاوتهاي اساسي بين جامعه ايران در دهه ٣٠ شمسي و جامعه تركيه در سال ٢٠١٦ ميلادي نيست اما يك وجه اشتراك مهم ميتواند انگيزه اين قياس براي هر فردي باشد كه به مطالعه تاريخ معاصر ايران علاقهمند است و اين وجه مشترك مهم نيز چيزي نيست جز «كودتا».
شباهتهاي كودتاي ٢٨ مرداد با كودتاي ١٥ جولاي
پر بيراه نيست اگر بگوييم واژه «كودتا» در حافظه تاريخي ما با تصاويري از مانور لمپنهايي ثبت شده است كه پشت شان به مراكز ثقل قدرت و نيروهاي نظامي تحت امرشان گرم بود تا دولت ملي محمد مصدق را سرنگون كنند. بنابراين تا داغ كودتاي بد فرجامي مانند ٢٨ مرداد بر پيشاني نيروهاي دموكراسي خواه ايران ديده ميشود طبيعي است كه هر كودتايي هرچند نافرجام در هر كجاي دنيا واقع شود ناخودآگاه مقايسهاي بين آن با تجربه تلخ مرداد ٣٢ را در ذهن ناظر ايراني شكل دهد.
علاوه بر اين شباهتهاي جامعه تركيه با جامعه ما – با وجود همه تفاوتهايي كه دارد- آنقدر هست كه بتواند قياس بين اين دو كودتا را توجيهپذيرتر كند؛ ايران و تركيه هر دو كشورهايي اسلامي در منطقه خاورميانه هستند كه از قضا تجربه تجدد گرايي هر دوي اين جوامع به لحاظ زماني بسيار نزديك به هم است. از اينها گذشته تركيه در عهد آتاتورك به الگويي براي پيشرفت ايران در عصر رضا شاه تبديل شده بود كه اين خود ميتواند عاملي ديگر براي موجهتر كردن اين قياس باشد. حال با تكيه بر وجوه مشتركي از اين دست بار ديگر سوال ابتداي اين يادداشت را تكرار ميكنيم و ميپرسيم چرا كودتاي ١٥ جولاي ٢٠١٦ نتوانست به سقوط دولت رجب طيب اردوغان بينجامد اما كودتاي ٢٨ مرداد ١٣٣٢ توانست دولت محمد مصدق را ساقط كند؟
استبداد حافظ منافع استعمار در تاريخ ايران
هرچند نميتوان نقش قدرتهاي خارجي در تحولات كشورهاي جهان سومي را ناديده گرفت اما بيترديد ميزان تاثيرپذيري اين كشورها از قدرتهاي بيگانه يكسان نيست؛ به بيان روشنتر ميتوان گفت اگرچه نقش دولتهاي انگليس و امريكا در سقوط دولت مصدق غير قابل انكار است اما چرا با وجود اينكه رفتار دولت امريكا در اين مساله طوري بود كه انگار چندان هم از آنچه كودتاچيان ميخواستند بر سر اردوغان بياورند ناراضي نبود – و حتي اردوغان نيز در يكي از سخنرانيهاي خود به تعلل امريكا در محكوم كردن كودتا اشاره كرد - بر خلاف ٢٨ مرداد كودتاچيان نتوانستند توفيقي كسب كنند؟
شايد بتوان جواب اين سوال را در سخنان ٣٨ سال قبل مهندس مهدي بازرگان يافت؛
« ايران در هيچ زماني مستعمره نشده، بلكه همين استبداد بوده كه حافظ منافع استعمار بوده است. » (سخنراني مهندس مهدي بازرگان در شيراز، روزنامه كيهان، ١٩/١٠/١٣٥٧)
همانطور كه پيشتر هم اشاره شد نقش دولتهاي انگليس و امريكا در سرنگوني دولت مصدق غير قابل انكار است اما مهندس بازرگان با اشرافي كه بر تاريخ معاصر كشورمان داشته تصريح ميكند، ريشههاي اصلي كودتاي ٢٨ مرداد را بايد در همان استبداد جست و نه استعمار.
به بيان دقيقتر اين وجود حاكميت دوگانه بود كه يك طرف تنها با اتكا به پشتيباني جامعه در برابر طرف ديگر كه بر قدرت مطلق العنان خويش، نيروهاي مسلح و نظامي و صد البته حمايت قدرتهاي بزرگ جهاني متكي بود قرار گرفت. حال اگر در بزنگاهي حساس طرفي كه سرمايهاي جز حمايت مردم، نهادهاي نوپا و نصفه - نيمه مدني و احزاب غير حكومتي ندارد در مصافي نابرابر و ناعادلانه با نيرويي كه تا بن دندان مسلح به آخرين تجهيزات نظامي زمان است قرار گيرد و در برابر يورش به دولتش حمايت درخوري نبيند چه انتظاري بايد از نتيجه اين رويارويي داشت؟
چنانچه تاكنون بر خواننده اين سطور روشن شده است مدعاي يادداشت حاضر اين است كه ٢ وجه تمايز بزرگ منجر به نتيجه متفاوت كودتاي ١٥ جولاي ٢٠١٦ در تركيه از كودتاي ٢٨ مرداد ١٣٣٢ در ايران شد؛
١- استبداد نهادينه شده در دهه ٣٠ شمسي در برابر جسم نيمه جان دموكراسي و وضعيت متزلزل و بيثبات آن در ايران برخلاف تركيه امروز.
٢- عدم پشتيباني نيروهاي مدني و دموكراسي خواه ايران از دولتي كه در تلاش براي ايفاي حقوق آنها بود آن هم در بزنگاهي حساس و سرنوشت ساز، باز هم برخلاف آنچه در تركيه ٢٠١٦ شاهد بوديم.
پيروزي اردوغان يا نجات دموكراسي؟
همانطور كه اشاره شد مردم تركيه – اكثريتي كه به مخالفت با كودتا برخاست- با وجود اينكه از برخي سياستهاي اردوغان دل خوشي نداشتند اما براي دفاع از دموكراسي حاضر شدند در برابر ارتش صفآرايي كنند و با دستاني خالي مقابل تانكهاي نظامي بايستند. به همين دليل بود كه بسياري از تحليلها بازگشت اردوغان را نه پيروزي او بلكه پيروزي دموكراسي و تقابل جامعه تركيه با ارتش را نه حمايت از اردوغان كه دفاع از دموكراسي دانستند.
تفاوت كردهاي تركيه باتودهايهاي ايران
در تركيه ٢٠١٦ حتي كساني كه از بسياري سياستهاي اردوغان ناراضي بودند (از جمله كردها) و به نوعي ميتوان گفت از روي كار آمدن دولت او متضرر شده بودند در برابر كودتاي ارتش – شايد برخلاف انتظار- رسما اعلان برائت و آن را محكوم كردند اما در ايران ١٣٣٢ حتي احزاب و افرادي كه از سياستهاي مصدق متنعم شده بودند و بعد از سالها تبعيد از فضاي رسمي سياست اجازه بازگشت و فعاليت پيدا كرده بودند (از جمله حزب توده) نيز در برابر يورش مسلحانه به منزل و دولت مصدق سكوتي پيشه كردند كه انگار ميتوان آن را تا حدودي ناشي از رضايت تعبير كرد.
شكست دموكراسي در ايران تنها نيم قرن بعد از آغاز آن
بنابراين همانطور كه ناكامي كودتاي ١٥ جولاي را ميتوان پيروزي دموكراسي و نه لزوما پيروزي اردوغان دانست، كودتاي ٢٨ مرداد را نيز بايد شكست دموكراسي و نه لزوما سقوط مصدق خواند؛ شكستي كه با گذشت كمتر از نيم قرن (٤٧ سال) از آغاز استقرار دموكريزاسيون در ايران به واسطه صدور فرمان مشروطيت رقم خورد.
اما در برابر ادعاي فوق مبني بر اينكه سقوط مصدق شكست دموكراسي بود و ابقاي اردوغان بر اريكه قدرت پيروزي آن، اين سوال وارد است كه پس چرا اقدامات اردوغان بعد از كودتا درراستاي تقويت دموكراسي نبود و حتي در تعارض با رفتار دموكراتيك قرار دارد؟
به اين سوال نيز از دو زاويه ميتوان پاسخ داد؛
١- اول اينكه به هر حال هر كودتايي – چه موفق و چه ناموفق - كشوري كه به آن مبتلا شده است را براي مدتي از وضعيت عادي خارج ميكند و در شرايط خاص و استثنايي قرار ميدهد. نسبت هر وضعيت غيرطبيعي با دموكراسي نيز نسبتي متضاد است و رابطه بين اين دو را ميتوان به رابطهاي الاكلنگي تعبير كرد. بنابراين هر وقت به هر دليلي در كشوري شاهد وضعيت استثنايي باشيم طبيعي است كه دوز دموكراسي در آن كشور پايين بيايد. عكس اين قضيه نيز صادق است و ثبات را بايد شرط حفظ و تقويت دموكراسي در هر جامعهاي دانست. بنابراين بايد گفت كه هرچند اقدامات اردوغان بعد از كودتاي ارتش در نظر نيروهاي دموكراسيخواه به هيچوجه قابل توجيه و دفاع نيست اما نبايد فراموش كرد كه باعث و باني اوليه اين اتفاق آن بخشي از ارتش تركيه بود كه ناشيانه و نابخردانه به اقدامي دست زد كه ظاهرا تا مدتها نيروهاي دموكراسيخواه تركيه ناگزير از تحمل تبعات و آثار شوم آن هستند.
٢- نگاه ديگري كه ميتوان به اين سوال داشت همانا تجدد آمرانه و مدرنيزاسيون حاكمانهاي است كه توسط آتاتورك از سال ١٩٢٣ به بعد به جامعه تركيه تحميل شد و الان بعد از گذشت نزديك به يك قرن آرامآرام در حال روشن شدن زواياي تاريك برخي اقدامات او است. به بيان دقيقتر همان ايراداتي كه به تجدد آمرانه رضاشاه در ايران وارد است به آتاتورك در تركيه نيز وارد است هرچند احتمالا به دليل پختهتر بودن سياستهاي آتاتورك و تفاوتهايي كه بين يك جامعه شيعي با جامعهاي سني مذهب وجود دارد اين نتايج منفي در دو افق زماني مختلف با شكلي كاملا متفاوت خود را نشان داده است.
بنابراين شايد بتوان گفت تركيه عصر آتاتورك هنوز از آمادگي لازم براي استقرار حكومتي سكولار برخوردار نبوده و امروز دستكم از اين جهت به دنبال بازگشت به دوران ماقبل سال ١٩٢٣ و زماني است كه آتاتورك با اتكا بر اهرم قدرت ميخواست مدرنيته را به ملت تركيه حقنه كند. چنانچه به تعبير فرويد «آنچه فراموش ميشود به عدم نميپيوندد بلكه در ضمير ناخودآگاه به حيات خود ادامه ميدهد.» و شايد روي كارآمدن فردي مانند اردوغان و عملكرد وي شاهدي قوي بر صحت اين گفته فرويد باشد. چنانچه با گذشت نزديك به يك قرن از اصلاحات آتاتورك امروز شاهد در آستانه زوال قرار گرفتن پارهاي از مواريث او – تاكيد ميشود تنها پارهاي از مواريث آتاتورك در آستانه زوال قرار گرفته و بخش قابلتوجهي از آن همچنان با قوت به حيات خود ادامه ميدهد كه همين مخالفت با كودتا را ميتوان از مصاديق بارز آن دانست- در جامعه تركيه هستيم.
استبداد وجه مميزه ايران ١٩٥٣ با تركيه ٢٠١٦
حال با توضيحات بالا اگر پذيرفته باشيم كه نتيجه نهايي كودتاي ٢٠١٦ تركيه در مجموع و روي هم رفته پيروزي دموكراسي و در كودتاي ١٣٣٢ (١٩٥٣ ميلادي) ايران شكست محتوم و قطعي آن را شاهد بودهايم ميتوان عامل اين تفاوت در نتيجه را همان استبداد دانست. هرچند چنانچه اشاره شد استعمار هم نقش خود را در اين معركه ايفا كرد اما اين استبداد بود كه به پيشواز استعمار براي براندازي حكومت قانوني و ملي مصدق رفت. هرچند تا سالها نيروهاي سرخورده از كودتاي ٢٨ مرداد در تحليلهاي خود از اين مهم غفلت كردند و همه عوامل موثر در اين مساله را ديدند جز استبداد! آنها در اين تحليلها سهم استعمار، خيانت گروههاي خودي، اشتباهات مصدق، قصور و تقصير نيروهاي متحد با او و... را مشخص كردند اما سهم استبداد را نه. شايد به اين خاطر كه شاه را هيچكاره ميپنداشتند. حتي در صورتي كه هيچ كاره دانستن او را با تساهل فراوان بپذيريم اما بيترديد نميتوان سهم اصلي و تعيينكننده استبداد را در آن فاجعه ناديده گرفت. استبدادي كه البته نميتوان يك فرد را عامل آن دانست هرچند بتوان او را مظهر اتم آن در دورهاي مشخص قلمداد كرد. آري پهلوي دوم مانند هر حاكم مستبد ديگري عامل استبداد و استقرار آن نبود بلكه مظهر تام و تمامي براي آن دستكم از سال ١٣٢٧ به بعد بود. او ايجادكننده استبداد در ايران نبود بلكه خود محصول و ميوه اين شجره خبيثه بود.
تحليل مهندس بازرگان از كودتاي ٢٨ مرداد
شجره خبيثهاي كه به تعبير مرحوم مهندس بازرگان عمري ٢٥٠٠ ساله در كشور ما داشت؛
«در زمان جبهه ملي ١٣٢٩ تنها يك دسته بودند كه ميگفتند شاه مقصر است ولي سايرين اين را نميگفتند، شعار ديگران قانون اساسي بود، تودهايها ميگفتند «عليه استعمار و استثمار بايد جنگيد»، روحانيون داد ميزدند «عليه بيديني» و بازاريان داد ميزدند «عليه ماليات» و هيچكس عليه استبداد فرياد نميكشيد. اما جريانات ٢٥ سال به اين طرف باعث شد كه مردم بيدار شوند و بدانند كه دشمن اصلي ما امريكاييها، انگليسيها و روسها نيستند (كه البته هستند) بلكه اصل كار استبدادشاه است. اگر انگلستان و روسيه و امريكا ريشههاي صدساله و ٢٠٠ساله دارند، اين ريشه ٢٥٠٠ ساله دارد مثل شيطان در خانه و كاشانه ما است، اين ٢٥ سال حكومت زور و ظلم و شكنجه و فساد ملت را بيدار كرد و اينجا بود كه امر خدا واضح شد. اين دوران استبداد كامل باعث از بين رفتن نسل پاكي و شيوع انواع فسادها كه از همه بدتر تملق و چاپلوسي و از بين بردن كشاورزي است.» (سخنراني مهندس مهدي بازرگان در شيراز، روزنامه كيهان، ١٩/١٠/١٣٥٧)
البته اين نكته نبايد ناگفته بماند كه مبارزه با استبداد بسي سختتر از مبارزه با استعمار است. چنانچه باز هم از مرحوم مهندس بازرگان در سالهاي قبل از انقلاب نقل است كه گفته بود استعمار را ميتوان يك شبه بيرون كرد اما استبداد را نه. چنانچه ديديم مصدق توانست در ٢٩ اسفند ١٣٢٩ دست استعمار را از ثروت و منابع كشورمان كوتاه كند اما اين استبداد بود كه تنها كمتر از سه سال بعد انتقام استعمار را از ملت ايران گرفت و آنها را از دولت ملي خود «خلع يد» كرد.
ايران و تركيه به عنوان دو كشور همسايه از زمان شكلگيري دولت صفوي تاكنون هميشه مورد مقايسه قرار گرفتهاند. براي بسياري از مورخان و تحليلگران مسير و سرنوشت اين دو كشور با همسوييها و اشتراكات زيادي همراه است به گونهاي كه نميتوان بدون مقايسه آنها به فهم درستي از تحولات منطقه دست يافت. شكلگيري كودتاي نافرجام تركيه و تاثيرات آن در منطقه فرصت خوبي بود تا اين اتفاق مهم را در سالگرد كودتاي ٢٨ مرداد در ايران مورد مقايسه و بررسي مجدد قرار دهيم. به همين مناسبت طي گفتوگويي كه با احمد موثقي، استاد دانشگاه تهران و متخصص مطالعات منطقه ترتيب دادهايم، سعي كردهايم به مقايسه كودتاي ٢٨ مرداد ١٣٣٢ تهران كه منجر به سقوط دولت ملي مصدق شد با كودتاي نافرجام ٢٦ تير ١٣٩٥ در آنكارا بپردازيم. به باور موثقي دولت مصدق به دليل همزماني با جنگ سرد داراي محدوديتهايي بود اما از آنجايي كه اردوغان فاقد اين محدوديتها بود توانست كودتاي عليه خود را مهار كند.
به نظر شما چه تفاوتها و شباهتهايي ميتوان بين كودتاي ٢٨ مرداد و كودتاي اخير تركيه مشاهده كرد؟
نخستين شباهت اين است كه هردوي اينها تحولي مهم و متعلق به دوران مدرن
اين كشورها ست. به همين جهت بايد با ابزارهاي مدرن به تحليل اين وقايع
پرداخت. اما يك تفاوت اساسي كه بين كودتاي ٢٨ مرداد در ايران و
كودتاي اخير در تركيه وجود دارد، اين است كه كودتاي ٢٨ مرداد در
فضاي قبل از جنگ سرد رخ داد در حالي كه كودتاي اخير تركيه در فضاي
پساجنگ سرد رخ داده است. اقتضائات جنگ سرد بسيار شرايط خاصي را براي
بازيگران حاضر در منطقه ايجاد ميكرد كه هماكنون اين شرايط وجود
ندارد. بعد از فروپاشي امپراتوري عثماني كشورهاي شكل گرفته به دو دسته
تقسيم ميشوند:
١- يك دسته گرايش به بلوك چپ دارند.
٢- دسته ديگر گرايشاش به بلوك راست است كه در پيوند با كشورهايي مانند امريكا قرار دارند.
كودتاي ٢٨ مرداد نخستين كودتاي سازمان سيا در خارج از محدودههاي
سرزمينياش است. يعني سازمان سيا رسما در فضاي جنگ سرد اين كودتا را
ترتيب ميدهد.
دخالت ارتش در اين كشورها به چه زماني بازميگردد؟
در مورد تركيه واقعيتي كه وجود دارد، اين است كه حضور نظاميان در سياست به دوران عثماني باز ميگردد كه همان زمان «يني چري»ها بخشهاي مهمي از سياست و حكمراني را به دست داشتند و اين قضيه در زمان آتاتورك كه خود يك ژنرال ارتش است، ادامه پيدا ميكند. اگر بخواهيم از كودتاهايي كه در تركيه انجام شده يك صورتبندي داشته باشيم ميتوان آنها را به اين شكل تقسيمبندي كرد:
١- نخستين كودتا در تركيه در سال ١٩٦٠ به وسيله نيروهاي نظامي انجام ميشود كه در پيوند با ميراث آتاتورك و حزب جمهوريخواه خلق است.
٢- كودتاي بعدي ١٩٧١ اتفاق ميافتد كه با نوعي دو دستگي شديد كه بين چپ و راست وجود داشت ، محقق شد.
٣ و ٤- كودتاهاي بعدي در اين كشور نيز به سالهاي ١٩٨٠ و ١٩٩٧ بر ميگردد كه هركدام از اينها با يك ويژگي خاص و مشترك - حضور نظاميان براي در دست گرفتن سرنوشت سياسي تركيه- انجام ميشود.
اما حضور نظاميان در ايران به شكل مدرن آن به دوران مشروطه و حمله روس به مجلس بازميگردد كه اين نخستين كودتا در تاريخ ايران است و با حضور رضاخان در عرصه سياست كشور، اين پروژه تكميل ميشود.
اساسا كودتا چه زماني و در چه وضعيتي صورت ميگيرد؟
كودتاها و حضور نظاميان در سياست در شرايط ضعف و فروپاشي دولت صورت ميگيرد. اين مساله در تمام كودتاهايي كه در بسياري از كشورها رخ داده كاملا مشهود است. براي نمونه در پاكستان، اندونزي و مصر اين قضيه را ميتوان ديد كه حضور نظاميان در سياست كاملا وابسته به فضاي سياسي داخل كشور است. اين مساله همان ويژگي مشتركي است كه در كودتاهاي تركيه بهطور كل و در كودتاي ٢٨ مرداد ايران كاملا مشهود بود. در هر دو كشور در زمانهاي قبل شكلگيري كودتا چه در زمان مصدق و چه در زمان اردوغان چند دستگي و انشقاق ميان گروههاي مختلف وجود داشت و همچنين مردم دچار ترديدهايي در مواجه با نظام سياسي زمان خود بودند. هماكنون اردوغان بهشدت با مشكل مشروعيت سياسي مواجه است و براي ترميم اين كار بايد اقدامات مهمي را انجام دهد و به اين دليل كه از توانايي اين كار عاجز است رو به سركوب نيروهاي مدني آورده است.
در هردوي اين كودتاها ميدانيم كه به هر حال يك نخستوزير قانوني و منتخب مردم بر سر كار قرار دارد.
ولي در ايران نظام سلطنتي يك پاي قضيه بود در حالي كه در تركيه و براي اردوغان اين محدوديت وجود نداشت. بايد به اين نكته دقت كرد كه شخص شاه چه ميزان در پيوند با كشورهاي خارجي توانست براي حكومت مصدق محدوديت ايجاد كند. به همين دليل بود كه يكي از درخواستهاي سهگانه مصدق اين بود كه شاه به شكل مشروطه عمل و اختيارات ارتش را به نخست وزير واگذار كند كه در اين كار هم موفق نشد. اين در حالي است كه هيچ يك از اين محدوديتها را اردوغان نداشته و ندارد. در تركيه نخست وزير از همين حزب حاكم انتخاب ميشود كه از توان و كنترل بالايي نسبت به نيروهاي نظامي برخوردار است.
اما تاريخ تركيه نشان داده است كه ارتش در تحولات دست بالا را داشته است.
اين موضوع درست است كه ارتش تركيه نقش بسيار بالايي در تاريخ تركيه داشته است ولي در عين حال اين مساله هم قابل انكار نيست كه ارتش امروز تركيه بسيار نيروي ضعيف شده نسبت به قبل است و بسياري از منافذ نفوذ خود را در نظام سياسي اين كشور از دست داده است. در واقع سالهاي ٢٠٠٢ و ٢٠٠٣ را ميتوان آغاز ضعف ارتش در تركيه دانست؛ يعني همان زماني كه حزب عدالت و توسعه روي كار آمد و از همان زمان ارتش به تدريج نفوذ خود در نظام سياسي تركيه را از دست داد. اساسا اين برنامه حزب عدالت و توسعه بود كه از نفوذ ارتش جلوگيري و سمتهاي كليدي را از ارتش سلب كند و البته تاحدي هم در اين كار موفق بود. اما در ايران زمان مصدق ارتش به پشتوانه امريكا از يك موقعيت و نفوذ خاصي نهتنها در ايران بلكه در منطقه برخوردار بود و اين كار را براي مصدق بسيار سخت ميكرد.
به دوران پساجنگ سرد اشاره كرديد؛تفاوت اين دوره با دوران جنگ سرد چيست كه شرايط مصدق را با اردوغان متفاوت ميكند؟
يكي از مهمترين اتفاقات در دوران پس از جنگ سرد مساله جهانيسازي و انفجار اطلاعات به كمك شبكههاي اجتماعي است كه كمك شاياني به اردوغان كرد تا بتواند با ارتباط مسقيم با مردم از مشروعيت حكومت خود در برابر نظاميان استفاده كند. درواقع ما در منطقه با يك انقلاب فيسبوكي ،فيستايمي و به طور كلي شبكههاي مجازي مواجه هستيم كه از توانايي بسيج اجتماعي بالايي برخوردار است اين در صورتي است كه مصدق به هيچ يك از اين ابزار دسترسي نداشت.
ولي مصدق هم از راديو استفاده كرد؟
كاملا مشخص است كه برد رسانهاي اين دو وسيله به ميزان زيادي متفاوت است. آن زمان راديو وسيلهاي همه گير نبود و همچنين مخاطبان آن هم برخلاف شبكههاي اجتماعي افرادي كاملا آگاه و آشنا به خيابان نبودند. اصلا تجربه منطقه براي حمايتهاي خياباني آنقدر نبود كه الان هست. طبقه متوسط شهري كه در آن دوران تازه در كل منطقه در حال شكلگيري بود اصلا قابل مقايسه با طبقه متوسط امروزي نيست. تركيه امروزي يك كشور صنعتي و با نهادسازيهاي گسترده كه از زمان آتاتورك صورت گرفته براي خود يك هويت مستقلي كسب كرده است كه به طور كلي با حيات سياسي اجتماعي آن دوران ٢٨ مرداد متفاوت است.
آيا اردوغان را ميتوان حامي يك ناسيوناليسم خاص ترك دانست؟ مدل ناسيوناليستي او با مدل مصدق قابل مقايسه است ؟
يك تفاوت عمده در اين دو شخصيت وجود دارد؛ ناسيوناليسم مصدقي و جبهه ملي كه با جنبش ملي شدن صنعت نفت پا به عرصه فضاي سياسي كشور ميگذارد درواقع به نحوي عليه نظام جهاني به مخاصمه پرداختند و ادبياتي ضد جهاني و به طور مشخصتر عليه رهبري انگليس بود اما در مقابل تركيه امروز به رهبري اردوغان بهشدت متمايل به ادغام در نظام جهاني و همراهي با سياستهاي غرب هستند و اين تفاوت مهم را نبايد از نظر دور داشت.
مردم امروز تركيه با مردم روزگار مصدق در ايران چه تفاوتهايي دارند؟
.تجربه سياسي مدني يك پارامتر مهم در سرنوشت سياسي هر كشور است. مردم امروز تركيه برخلاف مردم ايران در سال ١٣٣٢ داراي تجربه تاريخي و سياسي گستردهاي هستند كه همين عامل باعث ميشود در مقابل حركت خودسرانه ارتش بسيار عقلاني كار كنند. دقت كنيد مردم ايران در زمان كودتاي ٢٨ مرداد در تاريخ خود با چنين تجربهاي مواجه نبودند كه ارتش با يك نيروي خارجي قصد بركنار كردن يك نخست وزير مردمي را داشته باشد.
در بعد شخصيت چگونه ميتوان اردوغان و مصدق را مقايسه كرد؟
در بعد شخصيت ميتوان يك مقايسه بين اردوغان و مصدق داشت. واقعيت امر اين است كه مصدق شخصيتي دموكرات و مردمي بود اما اردوغان شخصتي تماميت خواه است كه حتي از نظر طبقه اجتماعي هم بسيار با مصدق متفاوت است. مصدق يك اشرافزاده است در مقابل، اردوغان كه در يك شرايط سخت شخصيتش شكل پيدا كرده است و شخصيتي بسيار اقتدارگراست. من اصلا نميتوانم بپذيرم كه اگر مصدق بعد از كودتا بر سر قدرت باقي ميماند اين گونه سركوبگر و تماميتخواه ميشد. درواقع اردوغان آتاتورك دوم است كه تمام مولفههاي اقتدارگرايي او را به همراه دارد با اين تفاوت كه اگر آتاتورك بر ميراث عثمانيگري پا ميگذاشت اردوغان درصدد احياي ميراث عثمانيگري است.
يكي از مهمترين موانع مصدق شكافي بود كه در ادامه راه با متحدان سابقش از جمله آيتالله كاشاني پيدا كرد. همچنين اين شكاف را ميتوان بين اردوغان و گولن كه در واقع هم حزبي سابقش است نيز مشاهده كرد. آيا اين مقايسه درستي ميتواند باشد؟
در اين باره بايد گفت جايگاه مذهب دو تفاوت عمده اين دو اتفاق مهم است. اردوغان خود را يك اسلامگرا ميداند اين به آن معناست كه اسلامگرايي او در تقابل با مليگرايياش قرار ندارد. در حالي كه مصدق و كاشاني هر كدام نماد اين دو جريان هستند كه به تدريج با شكاف ميان اين دو شخصيت بسياري از سرمايههاي حكومت ملي مصدق از بين رفت. مصدق حتي در جبهه ملي هم قريب و تنها بود در حالي كه حزب عدالت و توسعه همهجانبه از اردوغان حمايت ميكند و اين به دليل تجميع دو نگرش ملي گرايي و مذهب گرايي در حكومت تركيه امروز است.
اما در تركيه شخصت گولن را داريم...
واقعيت اين است كه جريان گولن و كاشاني اصلا قابل قياس با هم نيستند. آيتالله كاشاني يك جريان اسلامگرايي بود كه درباره مسائل جزيي با مصدق اختلاف داشتند مانند عدمرعايت برخي احكام ديني از سوي دولت مصدق كه خشم گروههاي مذهبي در جامعه را بر ميانگيخت. اما در مقابل، گولن ايجادكننده يك اسلام مدرن است كه از قضا خود اردوغان هم از دل اين جريان رشد كرده و به اينجا رسيده است.
پس به باور شما گولن همانگونه كه اردوغان ادعا ميكند در كودتاي اخير تركيه نقش داشته است؟
واقعيت اين است كه هر چند گولن اين موضوع را تكذيب ميكند ولي شبكه گولن و
طرفداران وي در تركيه بدون شك در اين اتفاقات اخير نقش داشتهاند.
گولن در مجموعه ادارجات، ارتش، پليس و خيلي از نقاط كليدي داراي نفوذ
بالايي است و اين شبكهها امكان ندارد از اين اتفاق خبر نداشته و شركت
نكرده باشند.
مواره از به كار بردن لفظ كودتا براي آنچه در ٢٨ مرداد ٣٢ در ايران رخ داده اجتناب ميكند و در مقابل، كودتاي اخير تركيه را به معناي واقعي يك كودتا ميداند. او معتقد است مصدق با سركشيهاي خود از يك شاه ليبرال يك پادشاه مستبد ساخت. احمد نقيب زاده، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران با اشاره به نيروي مردمي كه پشت اردوغان ايستاده، از اشتباهات مصدق ياد ميكند و ميگويد كه شايد اگر مصدق موفق ميشد بر سر كار بماند او نيز يك حكومت ديكتاتوري تشكيل ميداد. نقيبزاده با تاكيد بر اينكه به دلايل تفاوت در شرايط زماني اساسا نميتوان اين دو واقعه را با يكديگر مقايسه كرد، ميگويد هرجا و هر زماني كه به زور متوسل شود، نميتوان نام آن را كودتا گذاشت. مهم اين است كه اين جريان بتواند قدرت سرپايي را سرنگون كند، در واقعه ٢٨ مرداد نيز اگر قدرت سرپا را قدرت پهلوي بدانيم اين اتفاق نيفتاد، بنابراين كودتايي نيز در كار نبود. او معتقد است اگر مصدق ميخواست در مقابل امپرياليسم بايستد نيازمند اين بود كه تمام آحاد مردم پشت او بايستند و نيرويي مانند آنچه امام خميني(ره) در سال ٥٧ به وجود آورد، به وجود بياورد كه البته در آن صورت نيز بايد بهاي سنگيني را پرداخت ميكرد.
نقيب زاده در اين گفتگو نظراتي را مطرح كرد كه جاي بحث فراوان دارد و البته پرداختن به آن مجال ديگري مي طلبد.به همين منظور از صاحب نظراني كه منتقد زاويه نگاه او هستند دعوت مي شود با ارايه نقطه نظرات خودشان به «اعتماد» مشعل نقد را در اين برهه حساس و تاريك از تاريخ سرزمين روشن نگه دارند.
در ابتدا بفرماييد در علوم سياسي مفهوم كودتا به چه معنا است؟
واژه كودتا از دو كلمه «كو» به معناي ضربه و حرف اضافه «دو» كه معادل حرف نسبيت در زبان فارسي است و «اتا» يعني دولت تشكيل شده و به معناي ضربه دولت است. هر چيزي كه سريع اتفاق بيفتد و با تندي و خشونت همراه باشد. اين واژه بيشتر در قرن بيستم رواج يافت به اين معنا كه شما براي واژگوني رژيم سرپا به خشونت و زور متوسل شويد و آن را از ميان برداشته و خود رژيم جديدي را جايگزين آن كنيد. از آنجا كه اين قدرت يعني زور بيشتر در دست نظاميان است معمولا ارتش يا گروههاي نظامي به اين كار مبادرت كرده و قدرت سرپا را چه مشروع باشد و چه نامشروع از ميان برميدارند و خود يك رژيم اغلب نظامي را تشكيل ميدهند.
مصداقهاي اين تغيير سريع توام با خشونت كدامند؟ به عبارت ديگر آيا ميتوان به تمام وقايع مشابهي كه در كشورهايي نظير تركيه، كشورهاي امريكاي لاتين و ايران رخ داده عنوان كودتا را اطلاق كرد؟
قرن بيستم كودتاهاي مختلفي را در خود دارد كه نمونه آن را در ايران نيز با كودتاي آگوست ١٢٩٩ رضاخان داريم. اما درباره كودتا بودن يا نبودن واقعه ٢٨ مرداد نيز بحث خواهيم كرد. در كشور عراق در سال ١٩٥٨ كودتا عليه سلطنت اتفاق افتاد و برادران عارف روي كار آمدند؛ قاسم عليه حكومتهاي قبل از خود كودتا كرد و بعد در سوريه و كشورهاي خاورميانه، اغلب كودتا اتفاق افتاد. در كودتاي سوريه، حافظ اسد به قدرت رسيد، در كودتاي ١٩٥٢ نيز نظاميان مصر به سرپرستي عبدالناصر حكومت فاروق را سرنگون كرده و خود حكومت جديدي را تاسيس كردند. بنابراين، از آنجا كه در علوم انساني واژهها خيلي دقيق نيست و كاربست آنها نيز بستگي به نظر بهكاربرنده دارد، اغلب مواقع در كشورهاي مختلف اتفاقاتي ميافتد كه برخي به آن كودتا اطلاق ميكنند و برخي ديگر آن را كودتا تلقي نميكنند. در تركيه طبق قانون اساسي، نقشي به ارتش واگذار شده بود كه حافظ رژيم سكولار باشد بنابراين چندين كودتا اتفاق افتاد كه آخرين آن را اخيرا در اين كشور شاهد بوديم. در پاكستان نيز نقش مشابهي برعهده ارتش گذاشته شده بود كه مجوزي براي كودتاهاي مختلف محسوب ميشد. در نتيجه تقريبا هرجا كه نظاميان بدون پشتوانه مردمي قدرت را به دست گرفتند لفظ كودتا به آن تعلق ميگيرد.
با توجه به اين تحليل، آيا ٢٨ مرداد ٣٢ كودتا بود؟
واقعه ٢٨ مرداد، اگر از بعد حقوقي به آن نگاه كنيم كودتا نبود زيرا
همان پادشاهي كه فرمان نخستوزيري مصدق را صادر كرده بود اين اختيار
را نيز داشت كه طبق همان قانون او را از اين سمت بركنار كند و اين مصدق
بود كه در ٢٥ مرداد از اين قانون سرپيچي كرد. شاه در برابر نيروهايي
كه مصدق بسيج كرده بود، قرار گرفت و در نهايت، توانست در ٢٨ مرداد
او را بركنار كند. همان طور كه گفتم از بعد حقوقي و از نظر ظاهري كودتا
نبود اما از نظر آثار چيزي فراتر از كودتا بود. زيرا پاي خارجيها به
ايران باز شد و تقريبا كودتايي عليه مصدق و همچنين شاه به شمار ميرفت.
زيرا شاه نيز بايد تعهداتي را ميداد و آن آزادي عمل را از دست داد
و خيليها معتقد هستند كه اين مصدق بود كه از يك پادشاه ليبرال يك
پادشاه مستبد ساخت و كودتا يا حادثه ٢٨ مرداد سبب شد كه تمام
آزاديها از بين برود، رجال سياسي به زندان بيفتند و براي مدت طولاني
حكومت فردي در ايران برقرار شود.
همانطور كه گفتم نظرها متفاوت است؛ سلطنتطلبان واقعه ٢٨ مرداد را جنبش
مردمي تلقي ميكنند كه از اساس چنين چيزي نبود زيرا ارتش دخالت داشت و
گروهي را نيز اراذل و اوباش بسيج كردند و در واقع، هيچ خيزش مردمي در
كار نبود. اما پارهاي از روحانيون نيز دست از حمايت از مصدق
برداشتند. بنابراين، قضيه بسيار پيچيده است و هر كسي كه عنوان كودتا را
براي واقعه ٢٨ مرداد به كار ميبرد بايد توضيح دهد كه دليل
استفاده از اين كلمه چيست و كسي هم كه به كار نميبرد بايد توضيح دهد
كه چرا آن را كودتا نميداند.
خود شما واقعه ٢٨ مرداد را كودتا ميدانيد يا خير؟
خير، بنده چنين اعتقادي ندارم.
تحليل شما چيست و به چه دليل بر به كار نبردن لفظ كودتا اصرار داريد؟
ببينيد مصدق اشتباهات زيادي داشت. او اگر ميخواست در مقابل
امپرياليسم بايستد نيازمند اين بود كه تمام آحاد مردم پشت او بايستند
و نيرويي مانند آنچه امام خميني(ره) در سال ٥٧ به وجود آورد، به وجود
بياورد كه البته در آن صورت نيز بايد بهاي سنگيني پرداخت ميكرد.
زيرا قدرتهاي استعماري نيز به اين آساني دستبردار نبودند، تحريمها
شروع ميشد همانگونه كه پس از انقلاب اسلامي نيز شاهد بوديم كه در اين
مبارزه ضدامپرياليستي، كارهاي مختلفي عليه جمهوري اسلامي ايران صورت گرفت
كه ميتوانست بسيار دردآور باشد و آثار بدي برجاي بگذارد كه البته
در برخي جاها گذاشت و يكي از آنها همين تحريمها است و ديگري جنگ تحميلي
بود. به هر حال، در مبارزه با امپرياليسم، تمام جنبشهايي كه در قرن
بيستم وجود داشتند، شكست خوردند مگر آنهايي كه صبر كردند تا تحولات
جهاني به نفع آنان رقم بخورد. به طور مثال ويتنام را با كره جنوبي مقايسه
كنيد، كره جنوبي چنين مبارزه امپرياليستي نكرد اما ويتنام ٣٠ سال جنگيد و
امروز با يك سرزمين سوخته روبهرو بوده و از كره جنوبي نيز بسيار عقبتر
است. اين است كه تا تغييرات جهاني و تغييرات در ساختار قدرت جهاني صورت
نگيرد اين گونه مبارزات به جايي نميرسد. مصدق نيز اگر ميپذيرفت كه يك
قرارداد نيمبند با انگليسيها ببندد شايد به مراتب بهتر بود و آن
فضاي استبدادي نيز به كشور تحميل نميشد.
شما آنچه در ٢٨ مرداد رخ داد را نه جنبش مردمي ميدانيد و نه
كودتا، با توجه به تحليلهايي كه تاكنون داشتيد خود شما چه لفظي را
براي اين رويداد پيشنهاد ميكنيد؟
در واقع توسل به زور براي كنار گذاشتن قدرتي كه سركش شده بود. البته همان طور كه گفتم آثار آن فراتر از يك كودتا بود، پاي انگليس و امريكا به ايران باز شد و آنها سالهاي زيادي در امور ايران مداخله كردند اما هرجا و هر زماني كه به زور توسل شود، نميتوان نام آن را كودتا گذاشت. مهم اين است كه اين جريان بتواند قدرت سرپايي را سرنگون كند، در واقعه ٢٨ مرداد نيز اگر قدرت سرپا را قدرت پهلوي بدانيم كه اين اتفاق نيفتاد و سرنگون نشد، بنابراين كودتايي نيز در كار نبود.
كودتاها چه نتايجي را براي جوامع مختلف در برداشتهاند؟ آيا ميتوان گفت كودتاهاي گوناگون نتايج تقريبا يكساني را براي جوامع متفاوت بهبار ميآورند؟
طبيعتا نتايج آنها بسيار متفاوت است. ببينيد اغلب مواقع اين كودتاها ضربههاي سنگيني به ملتها وارد كرده است؛ مثل كودتايي كه در سال ١٩٧٣ در شيلي عليه آلنده انجام گرفت و شيلي را براي مدت طولاني تحت انقياد امريكا قرار داد. كودتاهايي كه در پاكستان رخ داد نيز همين وضعيت را داشت؛ نظاميان روي كار آمدند و روند دموكراسي را مختل كردند. در واقع، هر كودتايي كه صورت ميگيرد چون با نيروي مردمي همراه نيست به طور معمول به استبداد و قدرت نظامي وحشتناكي ختم ميشود. آنچه در مصر اتفاق افتاد يك كودتا بود اما شايد اگر اخوان المسلمين روي كار آمده بودند وضعيت مصر بدتر از اين ميشد. نميتوان حكم يكساني درباره كودتاها داد. كودتاي اخير تركيه نيز به معناي واقعي يك كودتاي بود كه به شكست انجاميد. در واقع، قسمتي از ارتش دست به كار اسقاط حكومت اردوغان زد اما مردم از اردوغان پشتيباني كردند و اين كودتا به شكست نظاميان ختم شد. اما به طور كلي يك چيز تقريبا در همه جا مشاهده ميشود، اينكه كودتاها با دموكراسي نسبتي ندارند و روند آن را در كشورها نيز مختل ميكنند.
پس شما هيچ نكته مثبتي را براي كودتاها قايل نيستيد و اعتقاد داريد كه كودتاها نخستين ضربه را به دموكراسي در كشورها ميزنند.
بله، در واقع هرگز حكومت نظاميان دستاورد جالبي براي مردم نداشته و هميشه نيز دغدغه همه دموكراسيها اين بوده كه ارتش و نظاميان را از دخالت در سياست بازدارند و براي اين منظور نيز مكانيزمهاي مختلفي در نظرگرفته شده است، براي اينكه نظاميان به حيطه سياست وارد نشوند. هرچند كه هر نظامي ميتواند كانديداي رياستجمهوري شود مثل آيزونهاور كه رييسجمهور امريكا شد. اما من جايي را سراغ ندارم كه نظاميان وارد سياست شده و در امور سياسي دخالت كرده باشند و در نهايت، آثار مثبتي را بر جاي گذاشته باشند، اگر هم چنين اتفاقي افتاده باشد مثل مصر در كودتاي سيسي عليه مرسي، آن هم تفسير ما است كه ميگوييم اگر اخوانيها روي كار ميآمدند شايد به مراتب مصر دچار وضعيت بدتري ميشد اما با آمدن سيسي نيز وضع خيلي بهتر نشد. به هر صورت دستاورد مفيدي نداشت، در حالي كه اگر مردم مشاركت ميكردند و حركتي را شكل ميدادند اوضاع شكل ديگري پيدا ميكرد.
تحليل شما از كودتاي اخير در تركيه چيست؟ گفتيد كه واقعه ٢٨ مرداد را كودتا نميدانيد، فكر ميكنيد چه عاملي سبب شد حركتي كه عليه مصدق شكل گرفت به پيروزي ختم شود اما كودتايي كه در تركيه عليه اردوغان رخ داد خيلي زود سرنگون شد؟ به نظر شما ساختار يك نظام سياسي چه تاثيري در نتيجه عيني آن ميتواند داشته باشد؟
سوال جالبي است زيرا مصدق در مدتي كه قدرت را دردست داشت اشتباهاتي را مرتكب شد كه به نارضايتي اطرافيان او منجر شد. حتي مرحوم خليل ملكي به او گفت كه «راهي كه شما ميرويد به جهنم ختم ميشود اما ما همراه با شما تا جهنم هم ميآييم.» يعني ما به تو وفادار ميمانيم اما ميدانيم راه تو غلط است. به همين دليل، نيروهاي مختلفي كه پشت سر او قرار داشتند يك به يك از او جدا شدند. به اعتقاد من حتي اگر مصدق موفق ميشد او نيز در نهايت، يك حكومت ديكتاتوري تشكيل ميداد. به همين دليل، اين حركت خيلي سريع به موفقيت رسيد و آب از آب نيز تكان نخورد و مصدق دستگير شد. اما در تركيه از يك سو اردوغان حزبي را تشكيل داده كه دو ميليون نفر عضو دارد و همه آنها طرفدار او هستند، همچنين توانسته بخشهاي مختلفي از جامعه تركيه را با خود همراه كند. در سوي ديگر قضيه نيز مردم تركيه از كودتاهاي نظاميان هيچ خاطره خوشي ندارند. در گذشته كه كودتاهاي مختلفي در سالهاي ١٩٦٠، ١٩٧١ و ١٩٨٠ در تركيه صورت گرفت هيچ يك به نفع مردم نبود و آنها نيز اين خاطرات را در ذهن داشتند. سومين عامل، وجود شبكههاي مجازي بود كه اجازه داد مردم به سرعت بسيج شده و در مقابل كودتاچيان بايستند. طبق تحليل يكي از كارشناسان، براي پيروز شدن كودتا لازم بود يك وضعيت خيلي وحشتناك در تركيه وجود داشته باشد و اتفاقاتي ناگواري صورت گرفته باشد به طوري كه مردم به تنگ آمده باشند و در نتيجه با كودتاچيان همراه شوند اما چنين وضعيتي در تركيه حاكم نبود. در اينجا عامل ديگري را نيز بايد اضافه كرد اينكه مصدق در سال ١٩٥٣ بر سر كار بود و ما اكنون در ٢٠١٦ هستيم، يعني بيش از ٦٠ سال از آن روزگار گذشته و خيلي چيزها عوض شده است. شايد اگر مصدق امروز بر سر كار بود ميتوانست از طريق همين شبكههاي مجازي يك بسيج مردمي خيلي گسترده صورت دهد كه پشت سر او بايستند اما آن زمان چنين امكاني وجود نداشت.
به چه دليل چنين قدرتي را براي شبكههاي مجازي قايل هستيد و آنها را در شكست كودتا عليه اردوغان به عنوان يك عامل، موثر ميدانيد؟
شبكههاي مجازي امكان خوبي را در اختيار كساني ميگذارد كه در بين مردم از نفوذ برخوردار هستند. اگر در دوره مصدق نيز اين شبكهها وجود داشتند، ميتوانستند به مردم آگاهي دهند و چند و چون ماجرا را روشن كنند. اما در آن زمان پراكندگي نيروها بسيار زياد بود، كارشكنيهاي حزب توده بود كه با تحليل غلطي كه داشت فكر ميكرد با وجود مصدق انگليسيها رفته و امريكاييها ميآيند و آنها براي شوروي بسيار خطرناكتر هستند. به دنبال همين تحليلها، پارهاي از رجال مثل بقايي از مصدق بريدند و تمام نيروهايي كه پشت مصدق جمع شده بودند دچار تفرقه شدند و در نهايت، سرنگون كردن مصدق بسيار به سهولت انجام شد.
اين امكان ميتوانست در اختيار مخالفان مصدق نيز باشد و به محبوبيت او خدشه وارد كرده يا حتي سرنگوني او را تسريع ببخشد.
ببينيد اين اصلا قياس بجايي نيست كه بگوييم اگر در آن زمان اين شبكهها بودند چه ميشد. زيرا اساسا شعور سياسي مردم در اين دو دوره نيز متفاوت است. زمان مصدق، مردم را ميشد به آساني فريب داد همانطور كه حزب توده اين كار را ميكرد. شايعات نيز بسيار رواج داشت. بايد ديد آيا در آن دوره مردم قادر به پذيرش يا تجزيه و تحليل استدلالهاي مخالفان مصدق نبودند يا خير. بنابراين اساسا نميتوان گذشته را با حال مقايسه كرد و لازم است هر موضوعي را در ظرف زمان خود آن بررسي كرد.
يعني در آن زمان نيرويي مردمي مشابه آنچه امروز به زعم شما پشت اردوغان است، پشت سر مصدق نيز وجود داشت و تنها مشكل بسيج آنها بود؟
ببينيد، مصدق وقتي روي كار آمد بسيار محبوب بود و وقتي در دادگاه لاهه شركت كرده و در سازمان ملل سخنراني كرد نه تنها در ايران بلكه در كل خاورميانه محبوبيت زيادي را كسب كرد و در همه اين كشورها نيز تاثيراتي را بر جاي گذاشت، به طوري كه ملي شدن كانال سوئز به تاثير از ملي شدن نفت ايران صورت گرفت. اما به تدريج سياستهاي غلطي كه اعمال كرد سبب شد نتواند نيروهايي را كه از او حمايت ميكردند در كنار خود نگه دارد. از جمله روحانيت و كساني مثل آيتالله كاشاني و آيتالله بروجردي و ديگران با او همراهي نكردند، مردمي نيز كه از مصدق حمايت ميكردند خيلي آگاهي نداشتند، به همين دليل براي سالها اين مثل زده ميشد كه كساني كه صبح ٢٨ مرداد فرياد «زنده باد مصدق» سر داده بودند بعدازظهر «مرگ بر مصدق» ميگفتند. چنين افراد نا آگاه و بيپايهاي نيز در اين جنبش حضور داشتند اما به هر حال جاي تاسف زيادي داشت كه پس از اين واقعه، همه رجال سياسي ايران از صحنه خارج شدند و حكومت فردي برقرار شد كه در نهايت نيز با انقلاب اسلامي كنار رفت.
آقاي دكتر، كودتاهايي را كه در تركيه رخ داده چقدر ميتوان نتيجه مدرنيزاسيون آمرانه اين كشور دانست؟
رابطه چنداني وجود ندارد. سردمدار مدرنيزاسيون آمرانه در تركيه
آتاتورك بود و واقعا نيز باعث توسعه اين كشور شد اما كودتاهايي كه بعدا
رخ داد ناشي از كمبودهايي بود كه در حوزه سياسي وجود داشت، مثل
رجال سياسي كمقدرت، كمظرفيت و بدون برنامه كه شرايط را براي وقوع
كودتا آماده ميكردند و همچنين قانون اساسي كه اجازه ورود به حوزه
سياست را به ارتش داده بود. اين را نيز نبايد فراموش كرد كه تركيه عضو
ناتو است و امريكا هميشه در آنجا حضور دارد و اگر ميديد كه جرياني
برخلاف منافع امريكا در حال شكل گرفتن در تركيه است جلوي آن را ميگرفت
اما در دهه ٨٠ سياست امريكا به كلي عوض شد و دست از حمايت حكومتهاي
ديكتاتوري برداشت. در امريكايلاتين و تركيه نيز اين اتفاق افتاد؛ دست
از حمايت نظاميها كشيد و برعكس به دنبال اسلامي بود كه بتواند در
مقابل انقلاب اسلامي ايران نيز جاذبه بيشتري داشته باشد. همه اينها ورود
اردوغان به قدرت را تسهيل ميكرد و استفاده زيادي كه او از تحريمهاي
ايران برد واقعا مثالزدني است زيرا در تمام مدتي كه ايران تحريم
بود، تركيه استفادههاي چندگانهاي برد؛ اقتصاد خود را رونق بخشيد،
توانست راه و جاده بسازد و شهرها را آباد كند و همه اينها به نفع
اردوغان تمام شد.
در ايران وضعيت چگونه بود؟ آيا ارتباطي بين مدرنيزاسيون آمرانه پهلوي اول و كودتاي ٢٨ مرداد در عصر پهلوي دوم وجود داشت؟
ايران در آن دوره واقعا يك كشور عقب افتاده بود، راهها همان راههايي
بود كه رضاشاه ساخته و حتي ترميمي صورت نگرفته بود، فاصله بين شهرها و
روستاها بسيار زياد بوده و هيچ مدرنيتهاي در كار نبود، اما مردم
ايران همواره حس ناسيوناليستي داشته و جامعه مدني ايران هميشه نيمه
بيدار بود، نمونه آن نيز انقلاب مشروطه است كه به انجام رسيد. سال ٣٢
نيز در واقع يك انقلاب ديگر در تكوين بود كه شكست خورد و آن شانه خالي
كردن از سلطه انگليسيها بوده و بيشتر جنبه ضد خارجي داشت تا اينكه
ارتباطي با توسعه آمرانه داشته باشد. توسعه آمرانه بيشتر در انقلاب ٥٧
تاثيرگذار بود زيرا روند شبهمدرنيستي كه پهلوي دوم در پيش گرفته بود
جامعه را از تعادل خارج كرده بود به طوري كه در يك طرف حاشيهنشينها و
در سوي ديگر مركز نشينها قرار داشتند. اين موضوع تعارضاتي را به
وجود ميآورد، خود اصلاحات ارضي انقلاب سفيد زمينههاي اجتماعي انقلاب
را فراهم كرده بود. بنابراين ميتوان گفت در سال ٥٧ توسعه آمرانه در
وقوع انقلاب دخيل بود.
منبع: اعتماد