چرا کلاس درس استاد شفیعی کدکنی شلوغ است؟
کلاسی بر بنیان پرسش و بر پایه پاسخ، که در این روزگار کمفروغی درس و بحث، دانشجویانی از دیگر دانشگاههای تهران و علاقهمندانی از شهرهای دیگر را ساعت ۹ صبح روز سهشنبه به پای درس «م. سرشک» میکشاند.
«در غوغای تبلیغات «رایگان سر کلاس شفیعی کدکنی بنشینید» معلوم نیست گفتههای شفاهی او سر کلاس، جایی ثبت و ضبط میشود برای آیندگان و آیا انذاری که استاد ۸ سال پیش درباره اسلاف خود داد، برای خود ایشان هم تکرار میشود.»سرگه بارسقیان، روزنامهنگار، در روزنامه ایران نوشت: «کلاس ۴۴۲ طبقه چهارم دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پیش از سهشنبههای دوستداشتنی با استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، یکشنبهها و چهارشنبههای دوستداشتنی داشت. وقتی هنوز دانشکده ادبیات در ساختمان مرکزی باغ نگارستان بود و هفتهای دو روز از ۸ صبح اولین سالن دست راست، اولین راهرو دست چپ در طبقه همکف، از مرد سالخورده تا زن میانسال و جوان ۲۲ ساله کلاس را قرق میکردند تا در محضر استاد بدیعالزمان فروزانفر حضور یابند . حتی آنها که به تعبیر استاد احمد مهدوی دامغانی جز «شهادتنامه» استاد فروزانفر، بقیه شهادتنامهها را گذرانده بودند. کلاسی که نه گذشت وقت احساس میشد و نه صدای زنگ شنیده؛ مگر آن که از خارج کلاس، استاد دیگری به تغافل یا دانشجویی به غفلت در سالن را نیمه باز و فکر استاد و ذهن شاگردان را منحرف و بلکه از ادامه درس منصرف کند. (بخارا، شماره ۱۱، فروردین ۱۳۷۹)

کلاسی بر بنیان پرسش و بر پایه پاسخ، که در این روزگار کمفروغی درس و بحث، دانشجویانی از دیگر دانشگاههای تهران و علاقهمندانی از شهرهای دیگر را ساعت ۹ صبح روز سهشنبه به پای درس «م. سرشک» میکشاند.
مسابقهای در این کمرونقی کلاس و کمرمقی دانشگاه، برای نشستن روی صندلی و کف زمین و جلوی در کلاس ۴۴۲ بین دختر دانشجویی که از کلاس خودش میزند تا به کلاس استاد شفیعی کدکنی برسد و تا مرز حذف شدن درس خودش پیش میرود تا آن یکی که حتی کف کلاس استاد را هم از کف داده و فقط دلخوش به این حرف استاد ۸۰ ساله دانشگاه در راهرو شده: «ممنون که اومدین.» استادی که در کلاس درسش گفته «خاک بر سر دانشجویی که عاشق نشود!»
شاعری که ۵۰ سال استاد دانشگاه تهران است و فروزانفر زیر برگه پیشنهاد استخدامش نوشته «احترامی است به فضیلت او.» تصاویر کلاسش همان روحیهای را میدهد که خود خطاب به دانشجویانش گفته جامعه ما به آن نیاز دارد: «آقایان دولت و اینها را ولش کنید... جامعه ما به متفکرینی از جنس هایدگر، ویتگنشتاین و راسل و… نیاز دارد که دوز روحیه بانشاط را در جامعه بالا ببرند. در این زمینه خیلی فقیریم… هیچ وقت فراموش نکنید یک خط کش بیشتر وجود ندارد و آن خط کش روحیه است. تمام مللی که پیشرفت کردند روحیهشان سبب پیشرفتشان بوده، نه ثروتشان.»
در غوغای تبلیغات «رایگان سر کلاس شفیعی کدکنی بنشینید» معلوم نیست این گفتههای شفاهی سر کلاس جایی ثبت و ضبط میشود برای آیندگان و آیا انذاری که استاد ۸ سال پیش درباره اسلاف خود داد، برای خود ایشان هم تکرار میشود: «اگر از دانشگاه تهران بپرسند که ما میخواهیم نوع سؤالات امتحانی ملکالشعراء بهار یا بدیعالزمان فروزانفر یا خانم فاطمه سیّاح را بدانیم، آیا دانشگاه تهران یک نمونه - فقط یک نمونه - از پرسشهای امتحانی این استادان بزرگ و بیمانند را، که فصول درخشانی از تاریخ ادبیات و فرهنگ عصر ما را شکل دادهاند، میتواند در اختیار ما قرار دهد؟ نهتنها در این زمینه پاسخ دانشگاه تهران منفی است که حتی پرونده استخدامی ملکالشعراء بهار را هم ندارد.»
گرچه با این مغناطیس وجود و متاع فضیلت چه باک که در کتابهای درسی، شعر «به کجا چنین شتابان؟» شفیعی کدکنی را به دلیل «محتوای ناامیدی» حذف کنند و غزلی عاشقانه جایش بگذارند.
او امروز دانشجویانی دارد که شتابان میروند تا امیدوارانه سهشنبههای دوستداشتنی را از دست ندهند.»
ارسال نظر