جذابیت جنگ ستارگان از زبان مهراب قاسم خانی
این طور که به نظر میآید مشغول طراحی مسیرهای فرعی علاوه بر مسیر اصلی هستند. مثل اتفاقی که برای گیم آو ترنز هم میافتد، مثل اتفاقی که در مجموعه ابرقهرمانهایی مثل اونجرز هم رخ میدهد؛
اگر سریال «بیگ بنگ تئوری» را دیده باشید، میفهمید چیزی که از آن صحبت میکنیم دقیقا چیست. در این سریال چند جوان دانشمند با هم دوست هستند و به روشهای مختلف سعی میکنند از دانششان برای بازسازی جنگ ستارگان در هر لحظه از زندگیشان استفاده کنند. هر فرصتی که پیش میآید با هم سری جنگ ستارگان را میبینند، بازی رایانهایشان جنگ ستارگان است، حتی در مکالمات روزمرهشان هم از دیالوگهای جنگ ستارگان استفاده میکنند؛ به این میگویند سبک زندگی «استار وارز»ی!اولین قسمت سری جنگ ستارگان در سال ۱۹۷۷ توسط جورج لوکاس آمریکایی ساخته و اکران شد. از آن سال تا امروز 8 قسمت از این مجموعه ساخته شده و قسمت نهم هم در حال ساخت است. این فیلم از قسمت اول تا امروز چنان مورد توجه قرار گرفته و حاشیههای زیادی پیدا کرده که تبدیل به یک سبک زندگی و فرهنگ شده است تا جایی که حتی روزی هم به نام «روز جهانی جنگ ستارگان» نامگذاری شد. مهراب قاسمخانی یکی از طرفداران پروپاقرص این چندگانه است. به مناسبت این روز، گفت و گویی با او داشتهایم.
آقای قاسمخانی، چرا جنگ ستارگان تبدیل به یک فرهنگ شد؟
درباره این موضوع و اتفاقاتی که همزمان با اکران جنگ ستارگان در ایران افتاد، خیلی میشود حرف زد. ما تا قبل از اکران این فیلم در ایران فیلم فضایی این شکلی ندیده بودیم البته سریالهای مشابهی مثل استار ترک قبل از انقلاب از تلویزیون پخش میشد، فیلم «برخورد نزدیک» اسپیلبرگ هم همان زمانها اکران شد. آن موقع من هفت هشت شش هفت ساله بودم. شاید اولین دلیل کالت شدن جنگ ستارگان جلوههای ویژه آن بود که ما را بسیار شوکه کرد. با وجود فضایی بودن این فیلم، اتفاقاتش بسیار واقعی و ملموس بودند. دلیل دیگر هم این بود که تلفیق خوب اسطورهها در قالب درامهای کلاسیک و روابطشان با فضایی بودن فیلم بود. یعنی علاوه بر اینکه شما کاری فضایی میدیدید و اگر به چنین فضاهایی علاقهمند بودید از نظر بصری ارضا میشدید، قصه خوبی هم برایتان روایت میشد، قصهای اسطورهای. این فیلم دنیای جدید و آدمهایی را خلق کرد که هیچ ارتباطی با زمین نداشتند ولی روابطشان، جنگهایشان و عشقهایشان برای ما قابل درک بود. هیچ انسان زمینیای در این فیلم وجود ندارد و هیچ اشاره ای به زمین نمیشود. در این فیلم شما با دنیای جدیدی مثل هری پاتر روبهرو میشوید، دنیایی با قواعد کاملا متفاوت.
با توجه به این موضوع، به نظر شما جنگ ستارگان یک فیلم تخیلی است یا علمی تخیلی؟
به نظرم تخیلی است، البته علم هر در آن سهیم است، خصوصا در قسمتهایی که مربوط به امکان زندگی موجودات غیرزمینی است. مورد بامزه در اینباره، طراحی اصولی سفینهها است. اگر کتابهایی را که در مورد پشت صحنه جنگ ستارگان منتشر شده نگاه کنید، متوجه ریزهکاریهایی در طراحیها میشوید. به طور مثال طراح فکر کرده که سفینه را طوری طراحی کند که امکان پرواز داشته باشد.
فکر میکنید چرا فیلمهای ایرانی به جز هامون و چند نمونه انگشتشمار دیگر، چنین بازخوردی در بین مخاطبان ندارد؟
فیلمهای ایرانیِ خیلی شبیه به سینمای اروپا و حتی اروپای شرقی هستند. سینمای سابقمان کمی بیشتر قهرمان ساز بود. رویکرد و هدف سینماگران امروز ما این نیست که فیلمی چنین بازخوردی داشته باشد. ممککن است بگویند سلیقه مردم این نیست اما نمیشود چنین چیزی گفت چون در کشور ما این مورد زیاد امتحان نشده تا بفهمیم مردم آن را دوست دارند، از آن استقبال میکنند یا نه. سینمایی که ما داریم بیشتر یا عاشقانهاند یا مفهومی. همه یا نتیجه اخلاقی دارند یا رویکرد کارگردان و نویسنده فیلم در آن برجسته شده. کمتر فیلمی داریم که مستقل از جریان فکری، فقط قصه بگوید و قهرمان بسازد. تا به حال خیلی تلاشی برای چنین اتفاقی رخ نداده است.
برگردیم به جنگ ستارگان، کدام شخصیت را دوست دارید؟ از چه کاراکتری بدتان میآید؟
از هیچ کدام که بدم نمی آید. حتی از شخصیتهای منفی هم خوشم میآید. در فیلم کاراکتری وجود داشت به نام «هانسلو» که کمی یاغی بود، کاراکتری مثبت و یاغی. آن کاراکتر برایم خیلی جذاب بود. هانسلو هم کمی لات، ضد قهرمان و ساختارشکن بود و هم عملا جزو خوبهای قصه به حساب میآمد و به خوبها کمک میکرد، خصوصا در قسمت اول؛ آن لحظهای که هانسلو پولش را گرفت و رفت و کارش تمام شد، دوباره برمیگردد و به شخصیتهای خوب فیلم کمک میکند.
یعنی اگر قرار بود خودتان جای شخصیتی بازی کنید، جای هانسلو بازی میکردید؟
من عمری این شخصیت را بازی کردم! از 7 سالگی 15 سالگی این شخصیت را زندگی کردم. ما خانواده بسیار پرجمعیتی هستیم. تعداد زیادی دخترخاله و پسرخاله که همهمان هم طرفدار جنگ ستارگان بودیم و مدام این فیلم را بازی میکردیم. (باخنده) کمکم به ورژنهای جدیدی هم رسیده بودیم. دربازیهایمان من همان هانسلو بودم.
آقای قاسمخانی، به عنوان یک فیلمنامهنویس اگر میتوانستید، کدام بخش از این فیلم را جور دیگری مینوشتید؟
سه قسمت اول را خیلی دوست داشتم، اما سه قسمت بعدی برایم جذابیت اولیه را نداشت. فیلم رویکرد جذابی داشت. در سه قسمت دوم، فیلم به یک نسل عقبتر برگشت؛ به کودکی شخصیت منفی اصلی سه قسمت اول. در این قسمتها قصه برایمان تعریف میکند چی میشود که یک کودک معصوم بیگناه تبدیل میشود به آن کاراکتر بدجنس. کلیت قصه خیلی خوب و دوستداشتنی بود اما ساختش همزمان شد با سالهایی که جلوههای ویژه کامپیوتری رواج پیدا کرده بود. به نظرم خیلی درگیر این جلوههای کامپیوتری شده بودند، بنابراین در بعضی قسمتها داستان و قصه از دست رفت. شاید هر قسمت از سه قسمت اول را بالای بیست دفعه دیده باشم اما سه قسمت بعدی را نتوانستم بیشتر از دو سه بار ببینم. به نظرم در بعضی از قسمتهای فیلم انقدر صحنههای اکشن بیخودی داشت، انقدر جلوههای ویژهاش زیاد بود که میخورد توی ذوق آدم. به نظرم بیشتر ذوقزده بودند که از تکنولوژیهای جدیدشان استفاده کنند.
در گیم آو ترونز و آواتار زبان جدیدی اختراع شده بود، چرا در جنگ ستارگان چنین چیزی رخ نداد؟
شاید چون جنگ ستارگان خیلی قدیمیتر بود، شاید به فکرشان نرسیده و شاید هم لزومش را حس نکرده بودند.. جنگ ستارگان قصهای کاملا کلاسیک دارد. داستان فیلم در دو قسمت اخیر به سمت شاخههای مختلف بیشتری میرود. از نظر تکنیک قصهپردازی برخورد کمی مدرنتر و امروزیتر میشود. البته در جنگ ستارگان، گاهی موجودات فضایی صداهایی از خودشان درمیآوردند و کسی هم آنها را ترجمه میکرد ولی برای چیزی بیشتر از این طراحیای نشده بود.
فیلمهای جانبیای که از روی جنگ ستارگان کار شده، موفق بودهاند؟
(با خنده) هر چه بیشتر بسازند، من بیشتر خوشحال میشوم. قسمت یکی مانده به آخر که پرشی به نسل بعد داشت را کمی دوست نداشتم. البته لحظاتی که به قسمتهای گذشته رجوع میشد برایم جذاب بود اما شخصیت منفیاش را دوست نداشتم. قسمت آخر هم هیجانانگیز بود ولی نه مثل قسمتهای دیگر. دلم میخواست چیز دیگری ببینم، اما به عنوان یک فیلم مستقل فیلم خوبی بود. خیلی جنگ ستارگان نبود، بیشتر یک فیلم فضایی بود. در کل همه چیزهای مرتبط با جنگ ستارگان را دوست دارم، احساس می کنم مال خودم هستند.
پیشبینی شما برای قسمت بعدی چیست؟
این طور که به نظر میآید مشغول طراحی مسیرهای فرعی علاوه بر مسیر اصلی هستند. مثل اتفاقی که برای گیم آو ترنز هم میافتد، مثل اتفاقی که در مجموعه ابرقهرمانهایی مثل اونجرز هم رخ میدهد؛ هالک فیلم خودش را دارد، آیرون من و بقیه هم فیلمهای خودشان را دارند ولی گاهی هم در فیلمهای هم حضور پیدا میکنند. گویا برای جنگ ستارگان هم چنین اتفاقاتی میافتد. واقعا قابل پیشبینی نیست. جنگ ستارگان داستان دنبالهداری دارد؛ با وجود همه فلشبکها، همه قسمتها به هم مرتبط هستند. اما اینکه این داستان تا کجا کشش دنبالهدار بودن دارد خیلی قابل پیشبینی نیست. ممکن است شخصیتها عوض شوند مثل قسمت هری پاتر، ممکن است از نظر نوستالژی شما را اذیت کنند. به طور کلی مثل هندوانه دربسته است و نمیشود خیلی حدس زد.
منبع: ابتکار
ارسال نظر