بازشناسی پدیده ترامپ
مفهوم «تخریب خلاق» را ژوزف شومپیتر اتریشی ارائه کرده است. این مفهوم تخریب کور و منفی را نقد کرده و بر تخریب پیشبرنده و بالنده تأکید دارد.
مفهوم «تخریب خلاق» را ژوزف شومپیتر اتریشی ارائه کرده است. این مفهوم تخریب کور و منفی را نقد کرده و بر تخریب پیشبرنده و بالنده تأکید دارد. به این معنی که انسان با خلاقیتها و نوآوریها، همواره در صدد ارائه روشها و ابزارهای جدید و جایگزینی آنها با روشهای قدیمی و کهنه است. در این راستا مشاغل و کسبوکارهای قدیمی، جای خود را به مشاغل و کسبوکارهای جدید و نوین میدهند و ابزارها و روشهای کهنه و پرهزینه نیز جای خود را به ابزارها و روشهای کارآمد و کمهزینهتر خواهند داد. این روند در بستر تاریخ جریان داشته و تداوم نیز خواهد داشت. من چه غم دارم که ویرانی بود/ زیر ویران گنج سلطانی بود.١- فرایند تخریب خلاق در آمریکا:
جله فورچون همهساله اسامی ٥٠ شرکت برتر صنعتی را منتشر میکند. در سال ١٩٩٠، در فهرست ٥٠ شرکت برتر، ٣١ شرکت صنعتی، ١٢ شرکت در بخش انرژی و هفت شرکت در بخش خدمات و عرضه محصولات مصرفی فعالیت داشتند؛ اما فهرست مزبور در سال ٢٠١٠ دچار تغییرات اساسی میشود که نشاندهنده پیامدهای تخریب خلاق است، به این معنی که تعداد شرکتهای تولیدی کاهش و شرکتهای خدماتی افزایش داشتهاند. شرکتهای بزرگ «والمارت» و «اکسونموبیل» که در عرصههای خدماتی و انرژی فعالیت میکنند، در سالهای اخیر در صدر شرکتهای برتر جهانی قرار گرفتهاند. در این راستا باید افزود که تعداد شرکتهای تولیدی، خدماتی و حملونقل و انرژی در بین ٥٠ شرکت بزرگ به ترتیب به ٢٠، ٢٢ و هشت شرکت تغییر پیدا کرده است. مقایسه کسبوکارهای سالهای ١٩٥٠ و ٢٠١٥ نیز گویای ابقای تنها حدود ١٠ درصد از شرکتها در فهرست شرکتهای برتر است و بیش از ٩٠ درصد شرکتهای برتر از بین رفتهاند یا بسیار کوچک شدهاند.
کارکرد فرایند تخریب خلاق در صنایع آمریکا را میتوان در حوزه نیروی انسانی نیز مدنظر قرار داد. به این معنی که گفته میشود بیش از ١٠ درصد مشاغل موجود در سال قبل از آن وجود نداشته یا در سال بعد از آن نیز وجود نخواهد داشت. این روند به معنی نابودی ١٠درصدی مشاغل در هر سال (تخریب) و ایجاد ١٠ درصد مشاغل جدید (خلاقانه) با ارزش افزوده بیشتر و ثروتآفرینی افزونتر است؛ در چند دهه اخیر، ابعاد «تخریب خلاق» از سرعت و عمق فراوانتری برخوردار شده است؛ اما باید به این نکته نیز اشاره کرد که ژوزف شومپیتر پیشبینی دیگری نیز دارد.
وی معتقد است، امواج عظیم تخریب خلاق، در اوج رشد و پیشرفت خود، میتواند زمینهساز تخریبگری سیستمهای میزبان نیز باشد. به عبارت دیگر، کارکردهای معکوس را نیز باید از «تخریب خلاق» انتظار داشت. بنابراین میتوان گفت، مفهوم تخریب خلاق دارای وجوه مثبت و منفی است. وجه مثبت آن بالنده و پیشبرنده است و وجه منفی آن، میرا و ناپایدار خواهد بود.
بعضی از کارشناسان، بحرانهای مالی و اقتصادی سالهای ٢٠٠٢ و ٢٠٠٨ آمریکا را نمادهایی از تصویرسازی مزبور میدانند. به این معنی که این قبیل بحرانها نهتنها سازنده و بالنده نیستند؛ بلکه ریشه در فسادهای پنهان، منفعتطلبیهای صاحبان قدرت، ناکارکردیهای بازار و ضعف دستگاههای نظارتی در سیستم میزبان دارد. به عبارت دیگر، پیشرفتهای فناوری، همچنانکه میتواند مروج تخریب خلاق در جهت انطباقپذیری، احیا و بازتولید سیستم باشد، در جهت معکوس و کارکردهای ضدسیستمی نیز میتواند اقدام کند. پدیده ترامپ را میتوان یکی از محصولات کارکرد معکوس مفهوم «تخریب خلاق» محسوب کرد.
٢- مبانی ترامپیسم:
مبانی تفکرات و جهتگیریهای اصلی ترامپ را میتوان در محور ذیل دستهبندی کرد.
٢-١- ناسیونالیسم: ترامپ برای تحریک احساسات اقشار مختلف آمریکا، دارای شعارهایی اصلی مبنیبر ملیگرایی مانند «آمریکا را باید دوباره ساخت»، بود.
٢-٢- حمایتگرایی اقتصادی: ترامپ برای جذب نیروهای کارگری و طبقه متوسط که شغل خود را در دهههای قبل از دست داده بودند، به خروج از پیمانهای منطقهای تأکید فراوان میکرد و در این راستا وعده افزایش تعرفههای وارداتی را در صنایع خودروسازی و ... میداد.
٣-٢- تبلیغات منفی علیه اقلیتها: ترامپ برای جذب سفیدپوستان، تبلیغات منفی علیه اقلیتهای دینی مانند مسلمانان و مهاجران مانند مکزیکیها و ... به عمل آورد.
٣- خاستگاه ترامپ:
ترامپ در مبارزات انتخاباتیاش، رویکرد «ضدسیستمی» داشت و متکی به آرای اقشاری مانند سفیدپوستان، نژادپرستان، کارگران بیکارشده و سرخوردگان سیستم موجود در آمریکا بود. آنها برای برخورداری از وضعیت بهتر، از ترامپ حمایت میکردند؛ اما به موازات نیز بسیاری از بنگاههای تولیدی و خدماتی که دارای رویکرد جهانی و پیوند با سازوکارهای جهانیشدن بودند و همچنین بسیاری از نوگرایان، مخالفان تبعیض نژادی و ... با او مخالفت داشتند. بنا بر گزارش مؤسسه بروکینگز، کلینتون در ٥٠٠ شهرستانی پیروز شد که ٦٤ درصد تولید ناخالص داخلی و ترامپ در دوهزارو ٦٠٠ شهرستانی پیروز شد که ٣٦ درصد از تولید ناخالص داخلی آمریکا را تشکیل میدهند.
با وجود آنکه تعداد افراد مخالف ترامپ بیش از سه میلیون نفر بیشتر از موافقان او بودند؛ اما به سبب ساختار انتخاباتی- ایالتی در آمریکا، ترامپ پیروز انتخابات شد. پیشبینی میشود که وضعیت متعارض مزبور، شرایط و فضای اجتماعی و سیاسی ملتهبی را در آمریکا جاری کند. هرگاه رویکردهای ضدسیستمی ترامپ در آینده تداوم داشته باشد، وضعیت برای کشور آمریکا پیچیدهتر خواهد شد. به عبارت دیگر پیگیری شعارها و رویکرد تبلیغاتی و تداومبخشی آنها، از سوی ترامپ متضمن تهدید برای آمریکا و جهان خواهد بود؛ اما اگر ترامپ در آینده، از رویکردها و اقدامات ضدسیستمی دست بردارد و نسبت به ارائه تدابیر اصلاحی برای رفع کاستیهای موجود و آتی آمریکا تلاش کند، زمینهساز تحول در ساختار سیاسی و اقتصادی این کشور خواهد شد.
حرکت در وضعیت اول حرکت در مسیر «معکوس تخریب خلاق» و حرکت در مسیر دوم، بسترساز «تخریب خلاق» خواهد بود؛ اما از آنجا که کشور آمریکا دارای سیستمها و نهادهای پایدار است، ترامپ در اقدامهای ضدسیستمی موفق نخواهد بود. نمونه ساده آن مقابله سیستم قضائی با تصمیم ترامپ درخصوص منع ورود شهروندان هفت کشور به آمریکا است؛ ولی برای فهمیدن اینکه ترامپ درصدد تداوم اتخاذ استراتژی «ضدسیستمی» یا «بهبود و اصلاح وضع موجود» است، باید مدتزمانی سپری شود. بههرحال استراتژیستهای آمریکایی باید با دقت فراوان، نسبت به بازشناسی عوامل پیدایش پدیده ترامپ اقدام کنند، چراکه پدیده مزبور تهدید جدی برای آمریکا و سپس امنیت جهانی محسوب میشود که نتیجه آن نهادینهسازی کارکرد معکوس تخریب خلاق خواهد بود.در ادامه مطالب به تجزیه و تحلیل دو رویکرد تبلیغاتی و استراتژیکی ترامپ مبنی بر خروج از پیمانهای منطقهای مانند «نفتا» و جلوگیری از «مهاجرت» به آمریکا پرداخته میشود.
٤- خروج از پیمان نفتا:
نفتا، یکی از پیمانهای منطقهای مهم با عضویت آمریکا، کانادا و مکزیک است. از جمله دلایل اصلی شکلگیری پیمان مزبور، گسترش بازار، آزادی عوامل تولید، کنترل مهاجرت افراد مکزیکی به آمریکا، کاهش هزینههای امنیتی در نوار مرزی آمریکا و مکزیک، کاهش هزینههای تولید کالا و بهبود رفاه مصرفکنندگان آمریکایی بوده است. اما ترامپ تحت عنوان اینکه خواهان احیای مشاغل ازدسترفته در داخل آمریکا و جلوگیری از انتقال فرصتهای شغلی به بیرون مرزها مانند کشور مکزیک است، با پیمان نفتا مخالفت کرده است و در پی خروج آمریکا از این پیمان است. حتی وعده احداث دیوار را در نوار مرزی آمریکا و مکزیک داده است!!
لازم به ذکر است، شکلگیری پیمانهای منطقهای براساس پیشرفت فناوری در عرصههای اطلاعات و ارتباطات بوده که موجب تحولات شگرف در حوزه تولید و خدمات شده است. این امر مانند هر پدیده اجتماعی و اقتصادی دارای «هزینه- فایده» است.
به این معنی که کشور آمریکا از قبلِ عضویت در نفتا دارای هزینههایی مانند حذف تعدادی از مشاغل تولیدی و انتقال آنها به مکزیک است. اما از فوایدی مانند واردات کالاهای ارزان به کشور، حفظ رفاه شهروندان، حفظ تورم دو، سه درصدی، کنترل مهاجرتهای غیرقانونی به کشور از سوی شهروندان سرزمین جنوبی نیز برخوردار است.
صادرات کشور مکزیک به آمریکا حدود ١٦٠ میلیارد دلار است. تراز تجاری این دو کشور، حدود ٥٨ میلیارد دلار به نفع کشور مکزیک است.
٥ گروه صادراتی عمده مکزیک به آمریکا:
ترامپ برای بهبود وضعیت کسری تجاری با کشور مکزیک، خواهان کاهش اساسی تبادلات گروه خودرویی از طریق وضع تعرفههای بالای وارداتی است. هرچند این امر واردات را کاهش خواهد داد، اما با توجه به هزینه بالای دستمزد در آمریکا، قیمت خودرو رو به افزایش خواهد گذاشت و رفاه مصرفکننده آمریکایی کاهش خواهد یافت. آثار تعرفههای بالای وارداتی بر کشور مکزیک نیز سنگین خواهد بود و موجب کاهش اشتغال در آن کشور خواهد شد. این امر افزایش سیل مهاجرت به آمریکا، افزایش هزینههای امنیتی و هزینه احداث دیوار!! در مرزهای جنوبی کشور آمریکا را در بر خواهد داشت.
کارشناسان پیشبینی میکنند، در صورتی که موانع تجاری برقرار شوند، رشد اقتصادی ایالات متحده در بلندمدت کاهش مییابد، چراکه از یک سو صادرکنندگان آمریکایی دچار زیان میشوند و تقاضا برای کالاهای آمریکایی کاهش پیدا میکند و از سوی دیگر، حمایتگرایی و افزایش تعرفهها از طرف سایر کشورها نیز بدون پاسخ نخواهد بود. بنابراین بسیاری از کسبوکارهای آمریکایی با کاهش سرمایهگذاری روبهرو خواهند شد. اثرات این نکات در ایالتهای مرزی، شدیدتر خواهد بود.
ترامپ به صورت سادهاندیشانه درصدد ایجاد دیوار و برقراری موانع تجاری است. اما تجربه آمریکا و بسیاری از کشورها نشان میدهد که این قبیل اقدامات نتوانسته است سد راه مهاجران یا کالاهایی شود که به طور قاچاق وارد کشورها میشوند. در عصر جهانیشدن و تخریب خلاق، نمیتوان با اقدامات فیزیکی یا دستوری، بحرانها و چالشها را مدیریت کرد که این اقدامات، زمینهساز دچارشدن به کارکردهای معکوس تخریب خلاق خواهد شد که تماما بحرانزا خواهند بود.
٥- جلوگیری از مهاجرت به آمریکا:
کشورهای صنعتی به سبب کنترل نرخ رشد جمعیت، در معرض خطر سالمندی جمعیت در دهههای آتی خواهند بود. این امر بر روند نرخ رشد اقتصادی آنها تأثیر منفی خواهد داشت و از سوی دیگر نیز موجب افزایش هزینههای تأمین اجتماعی میشود. اما کشور آمریکا به سبب «مهاجرپذیری»، از یک سو دارای میزان جمعیت مناسب است و از سوی دیگر نیز سالمندی جمعیت آن کشور را تهدید نمیکند. هرچند جمعیت تنها شاخص قدرت ملی کشور محسوب نمیشود، اما جزء مهمی از آن به شمار میآید. اگر سهم نیروهای جوان و تحصیلکرده در هرم جمعیت هر کشور بالا باشد، این امر به صورت بالقوه قدرتساز خواهد بود.
براساس گزارش اداره آمار ایالات متحده آمریکا، این کشور تا سال ٢٠٥٠، حدود ٤٣٩ میلیون نفر جمعیت خواهد داشت (زکریا، ٢٠١٧). بنابراین آمریکا یکی از کشورهای پرجمعیت جهان همراه با کشورهای چین، هندوستان و روسیه خواهد بود. براساس سیاستهای موجود در جهان، آمریکا جزء معدود کشورهای صنعتی است که دارای جمعیتی جوان و تحصیلکرده خواهد بود. این امر موجب مزیتهای فراوان آمریکا در برابر سایر کشورهای صنعتی که کمجمعیتتر و سالخوردهتر هستند، میشود.
کانون تحولات مزبور به آزادی نسبی مهاجرت به آمریکا بازگشت دارد. مهاجرتپذیری یکی از موتورهای «تخریب خلاق» در آمریکا بوده است، این است که گفته میشود «مهاجرپذیری» راز قدرت ایالات متحده بوده است.مهاجرپذیری، موجب افزایش نرخ اختراع در زمینه تکنولوژی برتر در آمریکا شده است. نزدیک به یکچهارم از راهاندازیهای «تکنولوژی برتر» (High Tech) به دست مهاجران سامان پیدا کرده است و ٤٠ درصد از ٥٠٠ شرکت مربوطه در زمینههای تکنولوژیهای برتر به دست مهاجران یا فرزندان آنها تأسیس شده است. تحرک بالای مهاجرتپذیری آمریکا موجب شده که این کشور بیش از کشورهای دیگر برای مهاجران جذاب شود (زکریا، ٢٠١٧).
نتیجهگیری:
مفهوم «تخریب خلاق»، بیانگر روند رو به رشد جوامع است. نخبگان سیاسی جوامع مختلف در مسیر توسعه و پیشرفت کشور، همواره با «مسائل» جدیدتر و پیچیدهتر مواجهه پیدا میکنند که باید درصدد رفع و «حل» آنها برآیند. بهعنوان نمونه بسیاری از جوامع دارای «مسئله رشد اقتصادی» پایین یا متوسط هستند؛ یا جوامع دیگری دارای «مسئله فقر» هستند. کشورهای دیگری نیز با «مسئله نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی» مواجهه دارند. حل هریک از مسائل مزبور، توان و مهارتهای ذهنی و ادراکی بالاتری را در نزد نخبگان سیاسی طلب میکند. این روند بیانگر عینیتبخشی به مفهوم «تخریب خلاق» است. اما فرار از مسائل پیچیده یا پاککردن صورتمسئله یا بدفهمی مسائل نهتنها مسائل و چالشها را مرتفع نمیکنند، بلکه جامعه و کشور را در معرض چالشهای جدیدتر و بحرانزاییهای مختلف قرار میدهد. پیشبینی میشود که ترامپ، آمریکا را به سمت کارکردهای معکوس تخریب خلاق و تشدید بحرانها رهنمون کند و موجب ایجاد ناامنیهای فراوان درونسرزمینی و فراسرزمینی شود. برای مقابله با تهدیدات ترامپیسم، اجماع جهانی نخبگان سیاسی و فکری در سطح داخلی آمریکا و خارج آمریکا ضروری و لازم است.
منبع : شرق
ارسال نظر