ديپلماسي جهاني از منظر ترامپ چگونه است؟
تعدد بازيگران در محيطي فاقد قواعد بازي، يعني خاورميانهاي كه امروز شاهد آن هستيم و دور نمايي كه سياستهاي ترامپ براي ما ترسيم ميكند، يعني تسري اين بيقاعدگي به سراسر جهان. سردرگمي و نگراني جامعه جهاني پس از ظهور ترامپ، از جنس همان سردرگمي ناشي از فروپاشي شوروي است.
روزنامه اطلاعات در یادداشتی به قلم غلامرضا عسكري نوشت:ساليان درازي است كه تحليلگران سياسي آمريكا براي ارائه نخستين داوريهاي خود درباره سياست خارجي يك رئيس جمهوري، از سنت «سپري شدن صد روز نخست كاري» وي پيروي ميكنند، اما دونالد ترامپ چنان براي تحقق شعارهاي افراطگرايانه خود در روزهاي ابتدايي ورود به كاخ سفيد عجله نشان داد كه مانع پيروي ناظران سياسي از اين سنت ديرينه شد. كار محافل سياسي و خبري با بررسي تصاويري، كه رئيس جمهوري جديد در مراحل راهيابي به كاخ سفيد از ديپلماسي خود ارائه داد آغاز شد، اما بدون شك گمانهزني پيرامون آينده، بيشتر به اين دليل كه ترامپ پيشينه روشني در فعاليت رسمي سياسي و تصدي مشاغل حساس دولتي نداشته و مسلماً در مراحل آتي دوران كارياش، بيش از هر رئيس جمهوري ديگري تحت تأثير مشاوران خود، فشار لابيهاي سياسي مخالف، تصميمات كنگره و ضرورتهاي تعاملات بينالمللي قرار خواهد گرفت، بايد با تعمق صورت پذيرد.
ذكر چند نكته كه ترامپ را به يك استثناء در سپهر سياسي آمريكا تبديل كرده بسيار ضروري است.
او را نميتوان يك چهره حزبي دانست و به همين سبب بايد به كساني كه ترامپ را سمبل مخالفت مردم آمريكا با سيستم پنهان حاكم بر شبكه و چرخشهاي سياسي اين كشور ميدانند، گفت كه او دقيقاً و صرفاً نماينده همين سيستم است. پرسش اينجاست كه آيا اين استثناء بودن، يعني قرار نگرفتن در چارچوبهاي شناخته شده حزبي(كه خود ابزاري براي كنترل قدرت بيحد و مرز و اخذ تصميمات نابخردانه فردي هستند) با توجه به آنچه تاكنون از ترامپ ديده يا شنيدهايم، در ذات خود خصيصهاي مثبت تلقي ميشود؟ پاسخ نگارنده و شايد بسياري از كساني كه در سراسر جهان تحولات سياسي را دنبال ميكنند به اين سؤال منفي است و دليل ارائه اين پاسخ، گسترش موج نگراني جهاني از دورنمايي است كه ترامپ و طيفهاي هدايتكننده او به كاخ سفيد، طي همين مدت كوتاه در برابر افكار عمومي قرار دادهاند. براي بررسي روشنتر اين روند كه هدف اصلي آن تغيير نقش اساسي دولت آمريكا در سياستهاي داخلي و به ويژه روابط جهاني است، نيازمند اشاره به اِلمانهايي هستيم، كه يكي از قابل تكيهترين آنها، سخنراني روز تحليف ترامپ است؛ آنجا كه بيش و پيش از هر چيز بر3عنصر «اعاده عظمت، تحكيم پايههاي قدرت و تشديد انباشت ثروت» به عنوان محور سياست خارجي خود تأكيد كرد. منطقاً پايههاي اين خط مشي عمومي بر2ستون نظاميگري و ابزار اقتصاد رقابتي استوار خواهد بود و طبيعتاً چنين نگرشي، به مناسبات دولت آمريكا با طرفهاي خارجي، بيشتر سمت و سوي «جبههبندي» خواهد داد تا «تعامل».
شعار اصلي ترامپ، يعني «اول آمريكا»، كه مسلماً در سالهاي نخست رياست جمهوري خود براي تحقق آن خواهد كوشيد، در ابتداي امر، تنها ميتواند يك نتيجه منطقي در سياست خارجي آمريكا داشته باشد و آن پايان يك دوره نسبتاً طولاني «همگرايي» و آغاز روند محتملاً دامنهدار «واگرايي» از جانب شركاي قديمي و متحدان سنتي آمريكا به ويژه در اروپاست كه ميتوان نشانههاي آن را در واكنش رهبران اروپايي به ويژه آلمان و فرانسه در قبال رفتارهاي سياسي ترامپ، از حالا مشاهده كرد.
آنچه كه سبب ميشود كمتر نسبت به شروع موج واگرايي ميان آمريكا و متحدان اروپايياش (به استثناي انگليس) ترديد بورزيم، داوريهاي عجولانه او در مورد ناتو و اتحاديه اروپاست. وقتي يك نامزد رياست جمهوري آمريكا، ناتو را سازماني مضمحل شده و متعلق به عصر جنگ سرد ميخواند و در نخستين روزهاي ورود به كاخ سفيد، استقبالي دور از انتظار و البته نابهنگام، از خروج انگليس از اتحاديه اروپا به عمل ميآورد، چه انتظاري جز اين ميتوان از رهبران اروپايي داشت كه پايان عمر پيمان امنيت جمعي دو سوي آتلانتيك را نزديك ببينند و بر ضرورت تشكيل ارتش مشترك و البته مستقل اروپايي، به عنوان تنها گزينه امنيتي جايگزين، انگشت بگذارند؟ اين يعني امنيتيتر كردن و سوق دادن فضاي جهاني به سمت نظاميگري.
از سوي ديگر، به رغم عشوههاي ترامپ براي دل بردن از پوتين، شكافهايي كه موجب فاصله افتادن بيشتر ميان واشنگتن و مسكو ميشود، هر دم در حال عميقتر شدن است. ساده انگاري است اگر بپنداريم كه برداشت پوتين از رفتارهاي سياسي ترامپ، پيام صلح و دوستي است. ثروت، عظمت و اقتدار آمريكا به عنوان رقيب طبيعي روسيه، جز به بهاي ضعف، فقر و انزواي جهاني طرف مقابل امكانپذير نيست. اگر مشكل ميان روسيه و آمريكا صرفاً تقسيم بازار جهاني انرژي بود، ميشد تصور كرد كه پوتين از انتصاب «ركس تيلرسون» مديرعامل پيشين شركت نفتي «اكسون موبيل» به وزارت خارجه آمريكا، پيغام مثبتي دريافت كرده است، اما آنچه سبب تيزتر شدن چنگ و دندان كرملين براي ورود به عرصه رقابت با ساكنان جديد كاخ سفيد ميشود، اين واقعيت است كه آمريكاي ترامپ، با كاستن از سطح مسئوليتها و هزينههاي خود در قبال متحدان، منازعات ريز و درشت منطقهاي و بحرانهاي عمومي بينالمللي، درصدد چابكتر كردن خود براي ورود به مناقشات جديتر با رقبايي مانند روسيه و چين است.
چينيها و به ويژه روسها بهتر از هركس ميدانند كه ترامپ و تيم وي به دليل گاردي كه از روز نخست در برابر افكار عمومي گرفتهاند، اصولاً قادر به دادن برخي امتيازات استراتژيك مورد نظر پكن و مسكو براي پيشبرد اهداف مشترك جهاني نيستند. تكرار موضع سنتي آمريكا در قبال تايوان از جانب ترامپ، تمديد تحريمهاي روسيه در ارتباط با تحولات اوكراين، ادامه بنبست در بحران سوريه به دليل ناتواني يا فقدان اراده آمريكا براي تأثيرگذاري مثبت، تهديد برجام به عنوان يك توافق همه جانبه جهاني، اعلام عدم پايبندي به تعهدات بينالمللي در چارچوب تفاهمنامه زيست محيطي پاريس، اعلام حمايت نظامي آمريكا از همسايگان پكن در مناقشة درياي چين، تعارضات گسترده اقتصادي پكن ـ واشنگتن و... همگي از پابرجايي اختلافاتي خبر ميدهند كه اجازه تغيير شكل مناسبات آمريكا با روسيه و چين را در كوتاه مدت نميدهند.
اين در شرايطي است كه ترامپ خواسته يا ناخواسته، به جهان خارج القاء كرده كه آمريكا به مرور هدايت و رهبري جهان غرب را وا مينهد و عرصه روابط بينالملل بايد پس از اين شاهد ظهور بازيگران جديدي باشد كه خواستار ايفاي نقشي مستقلتر براي تأمين منافع و امنيت خود هستند. چنين امري به خودي خود، حاوي پيام نگرانكنندهاي نيست، تا زماني كه فضاي حاكم بر تعاملات منطقهاي و جهاني، آكنده از رقابت نابرابر و اعمال استانداردهاي دوگانه از جانب قدرتهاي مسلط نظامي و اقتصادي نباشد، اما بدبختانه اينگونه نيست.
تعدد بازيگران در محيطي فاقد قواعد بازي، يعني خاورميانهاي كه امروز شاهد آن هستيم و دور نمايي كه سياستهاي ترامپ براي ما ترسيم ميكند، يعني تسري اين بيقاعدگي به سراسر جهان. سردرگمي و نگراني جامعه جهاني پس از ظهور ترامپ، از جنس همان سردرگمي ناشي از فروپاشي شوروي است.
حيراني، سرگشتگي و هراسي كه عدم تعادل در نظام قدرت جهاني براي بشريت ايجاد ميكند و سالهاي خونبار پس از اين فروپاشي نشان داد كه اين وحشت بيدليل نبود.
امروز نيز ترامپ، خبر از ظهور عاجل آمريكايي ميدهد كه قرار است كولهبار مسئوليتهايي چون كمك به حل بحرانهاي منطقهاي، حضور در تركيب سيستمهاي امنيتي جهاني يا تأمين هزينه پروژههايي چون كاهش آلودگيهاي زيست محيطي را به كناري نهد و با تمامي ظرفيتي كه در اختيار دارد، براي رشد هيولاوار نظامي و اقتصادي خود وارد عرصة رقابتي كور با ساير قدرتهاي جهاني شود. تمامي اينها، زماني وحشتبارتر جلوه ميكند كه به ياد آوريم «ناشناختگي» از محيط مناسبات بينالمللي، بارزترين ويژگي فردي است كه سكان هدايت آمريكاي جديد را به دست گرفته است.
ارسال نظر