تاریخ ياراي فراموش كردن خدمات آیت الله را ندارد
سخن راندن از فضايل چنين بزرگي، بزرگداشت عظمت، بزرگي، علم، حقيقت، پارسايي و انسانيت است و همگان خواهان اين فضايل و ملکات هستيم؛ مباد آن که کلامي حمل بر گزافه شود؛ چه آنکه خواهد خورشيد به گِل اندايد، جهل خويش بر عرصه نهاده باشد.
روزنامه اطلاعات در یادداشتی به قلم على اصغر شعردوست نوشت: رودکي بزرگ روزگاري در غم از دست دادن بزرگي چون مرادي شاعر سرود:
مرد مرادي نه همانا که مرد
مرگ چنان خواجه نه کار است خرد
داستان سرايش مرثيه براي دوستاني که چون گذريان کاروان انساني ميآيند و ميروند داستاني مکرر است که ظاهراً پاياني ندارد.
همه کارهاي جهان را در است
مگر مرگ کان را در ديگر است
اگر در حيات بر آدمي باز ميشود حتما در مرگ نيز روزي بر ما گشوده خواهد شد. از اين رو مرگ جزو لايتجزي زندگي است و از آن گريزي و گزيري نيست. «کل نفس ذائقه الموت.»
امروز در هفتمين روز فقدان وجود خاكى آيتالله اكبرهاشمى رفسنجانى براي بزرگداشت مردي اين سطور را مى نويسم که در را بر مرگ بست و جان خويش را به عالم بي مرگي پيوند زد.آن مرد بزرگ الهى در زمره کساني بود که مرز زندگي مادي را درنورديد و در زمرة مردان ناميرايي درآمد که حيات جاوداني يافت و مرز مرگ را درنورديد و به عالمي پا گذاشت که نيستي و نابودي در آن راه ندارد.
هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما
روز شمار حيات مادي او چون ديگر ابناي بشر است: متولد شد؛ زندگي کرد؛ و درگذشت. اين بخش فصل مشترک همه زندگيهاست از وضيع و شريف و دارا و ندار، بزرگ و کوچک، بافضيلت و بي فضيلت. همه و همه در اين فصل با هم مشترکند و کسي نيست که در داستان زندگيش اين سه فصل وجود نداشته باشد. اما آنچه زندگي افراد را از يکديگر متمايز ميکند جوهرة معنوي زندگي است که در اين بخش هيچ انساني به ديگري شباهت ندارد، گرچه ممکن است در اين فصل با ديگر همگنان فصول مشترکي وجود داشته باشد، اما حتماً فصول مفارقي هم وجود دارد که حيات افراد را از يکديگر جدا ميکند. از اين رو اگر بخواهيم براي آيتالله هاشمى سخني بگوييم و امتياز حيات او را بر ديگران برشماريم بايد به سراغ چند جنبة ممتاز و درخشان حيات او برويم که الحق والانصاف به قدري غني و پرمايه است که هر انساني آرزو ميکند حياتي به اين اندازه مايه ور و درخشان داشته باشد. «ذالک فضل الله يوتيه من يشاء»
سخن راندن از فضايل چنين بزرگي، بزرگداشت عظمت، بزرگي، علم، حقيقت، پارسايي و انسانيت است و همگان خواهان اين فضايل و ملکات هستيم؛ مباد آن که کلامي حمل بر گزافه شود؛ چه آنکه خواهد خورشيد به گِل اندايد، جهل خويش بر عرصه نهاده باشد.
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گويم
نه شبم نه شب پرستم که حديث خواب گويم
وجود مبارک آيتالله هاشمى رفسنجانى مصداق واقعي نفحات حضرت حق بود، که در زمانه ما بر درخت جانهاي مشتاق و مستعد به دستکاري قلم و بيان و شيوه زندگي و تحقيق خويش ميوه گرانبهاي معرفت بار ميآورد؛ برماست که جان خويشتن را در معرض اين نفحه روحاني قرار دهيم. خوشبختانه قدر و مرتبت ايشان عليرغم همه تلاشهاى بدخواهان و خناسان در زمانه ما شناخته شده بود، كه تشييع ميليونى پيكر او گواهى بر اين مدعاست. امروز همه مردم ايران به مراتب بزرگي وي معترفند و در حوزههاي گوناگون فرهنگ اسلام و ايران و انقلاب اسلامى از خوان پر برکتى كه او در زندگى هشتاد و دو ساله و مبارزه بيش از شصت ساله خود گسترانيد، لقمه معرفت برخواهند گرفت:
غيرت سلطان عشقش چون ز سر معلوم شد
حجره دل خاص، با سوداي او پرداختند
در گذشته از زمان و از مکان، مرغان او
در هواي بينيازي آشيانها ساختند
ذکر مبارک استاد، بدون بر شمردن يکي از برجستهترين فضايل اخلاقي اين سالک راه دين و دانش که برگرفته از سنت انبيا و اولياي حق است کامل نيست و آن صراحت لهجه و روشني بيان است و به راستي چه کسي است که ساعتي توفيق مصاحبت با استاد رفيق او شده باشد و از صراحت بيان او بهرهور نشده باشد. پيچيده کاري و در لفافه سخن گفتن و اظهار نظر کردن متأسفانه در زمانه ما کمابيش رواج دارد. اما به گواهي همه دوستاني که فيض انس با آيت الله را داشتهاند جناب ايشان هرگز از گفتن حقيقت رويگردان نبودهاند و به همين دليل هم، محبوب عام و خاص گرديدند. به راستي چه فضيلتي بالاتر از حقگويي و حقيقت جويي در نوع بشر ميتوان سراغ گرفت.
بزرگداشت آيتالله هاشمى درواقع، بزرگداشت حقيقت جويي، حقيقتگويي، مبارزه در راه حق، پارسايي، زهد و علم و معرفت است. به حقيقت چه توفيقي بزرگتر از اين ميتوان سراغ گرفت. او در زمرة مرداني است که مشعله دار فرهنگ و تمدن و انسانيت در عصر نيرنگها و دروغها و ناراستيها محسوب ميشوند. ايشان رسول روشني، نور و فرهنگ بودند و در رقم زدن سرنوشت تاريخي و فرهنگي اين نسل يقيناً سهمي ارزشمند داشته اند. از اولين ساعات اعلام خبر جانسوز ثلمة پرناشدنى وفات آيتالله هاشمى رفسنجاني چندين مصاحبه داشتهام، اما در مصاحبه با شبكه سحر سيماى جمهورى اسلامى ايران به بيان چند وجه از وجوه كمتر ذكر شده از حيات پر بار آن فقيد سعيد پرداختم و آن اعتقاد راسخ آيتالله هاشمى به حمايت از مسلمانان بود، از خاطرات كمك به فلسطين در سالهاى پيش از پيروزى انقلاب اسلامى گفته و نوشته شده است اما من از خاطرات مساعدتهاي او به مردم جمهورى آذربايجان و مردم و دولت تاجيكستان براى استقرار صلح سخن گفتم، نقشى بى بديل كه رؤساى جمهور آن كشورها در اين ايام در پيامهاى تسليت و براى تجليل از آن مرد بزرگ بار ديگر متذكر شدهاند و آحاد مردم كشورهاى مذكور بدان معترفند. شرح فضيلتهاى آيتالله هاشمى در اين قبيل يادداشتها نمىگنجد تنها مرور خاطره هشت سال دفاع جانانه از آرمانها و ارزشهاى مذهبى و ملى، نقش برجسته نماينده امام خمينى(س) را در اذهان يكايك ايرانيان مسلمان و آزاده زنده مى كند. تاريخ با تمام بىوفاييش و صرف نظر از آنكه چه كسى آن را بنگارد، هرگز ياراي فراموش كردن خدمات بى نظير آن انسان بزرگ را نخواهد داشت. به اعتقاد راقم اين سطور، آن آرميده در جوار رحمت واسعة الهى، در كنار فضيلتهاى عظيمى چون هوش سرشار، علم نافع، سابقة درخشان، و خدمات بى بديلشان براى نهضت و انقلاب اسلامى، با چند ويژگى ستودنى در بين عالمان دين و شخصيتهاى انقلاب اسلامى ممتاز بود، اول اينكه هميشه خود را در معرض رأى و نقد مردم قرار مى داد و واهمهاى از نتيجه نداشت، دوم اينكه سينهاى گشاده و صبر و تحملى شگفتانگيز داشت، بنحوى كه بسيارى از مخالفين جدى حضرتش، زمانى كه به اشتباهشان پى مىبردند، حتى براى حضور و عذرخواهى شرم مى كردند و نهايت اينكه ضمن عدم عدول از ديدگاههاى خود، براى بقاء و اقتدار نهضت و انقلاب اسلامى، نظرات امام و رهبر معظم انقلاب را بر نظر خود مقدم مى داشتند، معنايى كه در پيام متقن و كم نظير مقام معظم رهبرى بهمناسبت وفات آيتالله هاشمى بهخوبى متبلور است... من خدا را شاكرم كه همواره در نوشتهها و گفتههايم بويژه در نطق پيش از دستور در ششمين دورة مجلس شوراى اسلامى با ذكر سوابق، خدمات و شخصيت جامع و عديمالنظير آن عالم فرزانه و انقلابى حرمتش را پاس داشتهام، اين ثلمة جبرانناپذير را به عموم أمت مسلمان ايران، دوستان و همسنگران آن بزرگمرد فقيد، فرزندان گرامى، اخوان معظم و ساير وابستگان بويژه دوست ديرين و شريفم جناب سيدحسين مرعشى تسليت مىگويم. هاشمي رفسنجانى جاودانة عشق است، بقول استاد سيد محمد حسين شهريار:
به مرگ چاره نجستم كه در جهان مانم
به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم
ارسال نظر