نقاهتگاه سگهای آسیبدیده در ساری
فائزه صدای سگها را میشناسد، قصههایشان را هم میداند. بازنشسته آموزشوپرورش است و پسرش اینجا را معرفی کرده. میگوید چند روز قبل سگی را دیدم که از آدمها فرار میکرد ولی من را که دید کنارم نشست. فائزه ١٢سال است در خانهاش سگ نگه میدارد.
بالای جنازه مادرش پیدایش کردند. زخمی و بیمار چهار روز آنجا نشسته بود. اسمش را گذاشتند تنها و آمد به بهشت، پشت دری آهنی، در حاشیه اتوبان ساری قائمشهر. تنها را شستند و درمانش با پماد ضدجرب شروع شد. حالا چند ماه گذشته و موهایش کامل درآمده. در لانهاش دراز کشیده و دل داده به ظهری آفتابی، از پشت فنسها دوستان دیگرش را نگاه میکند که در حیاط رها هستند تا نوبت هواخوریاش برسد.اینجا کسی نمیگوید سگ یا حیوان. همه را بچه و پسر و دختر صدا میکنند. همه اسم دارند، ظرفهای غذای مخصوص، لانهای که هر روز تمیز و ضدعفونی میشود و اتاق درمان که همه سگها گذارشان به آن افتاده است. در حیاط، سگها میپرند، لنگانلنگان راه میروند و سعی میکنند بدوند و خودشان را برسانند به دستهایی که منتظرشان هستند.
پمپ گاز و تعمیرگاهی که کارگرش بعد از نهار دراز کشیده و استراحت میکند، نقاهتگاه را میشناسند. از درزهای در آهنی تازه رنگشده، سگها و لانهها پیداست. علیآقا گوشه زمین ٢٥٠٠ متری، علفهای هرز را میزند و سگها دورش را گرفتهاند. دو ماه است سرایدار نقاهتگاه شده، با کسی حرف نمیزند. حسین و مادرش و ریتا و دو دامپزشک امروز در نقاهتگاهاند. مدیر بهشت چیتا از خرید برنگشته است. حسین میگوید: همه داوطلبانه و ساعتی کار میکنند. کار روزمرهمان که تمام میشود اینجا میآییم. روزهای دیگر، داوطلبان دیگر هستند. صدای سگها درهممیپیچد، به هم پارس میکنند و صداهای نازک، صداهای خسته، صداهای سرحال، منتظر بازی، غذا یا حمام کردن. در گوشهای، دیگی بزرگ میجوشد و غذایشان را آماده میکند.
در فنسی که باز میشود، سگها در راهرویی که از لانهها ساختهشده میدوند و با هم بازی میکنند. دو طرف لانههای بیسقف با فنس از هم جدا شدهاند. انتهای حیاط، لانههایی با سقف ایرانیت، سگها را از همان اول به چشم میآورد. روبهروی در ورودی. بر کف سیمانی هر کدام، دو یا چند سگ خوابیدهاند. ردیف لانهها که تمام میشود، کنار درمانگاه آینه و روشویی گذاشتهاند و شامپوهایی که هر روز سگها را با آن میشویند: شامپو بچه با مارکهای مختلف.
فائزه صدای سگها را میشناسد، قصههایشان را هم میداند. بازنشسته آموزشوپرورش است و پسرش اینجا را معرفی کرده. میگوید چند روز قبل سگی را دیدم که از آدمها فرار میکرد ولی من را که دید کنارم نشست. فائزه ١٢سال است در خانهاش سگ نگه میدارد.
قطبی سگ سیاه، در لانهاش خوابیده. در کنار سه تولهای که مال او نبودند. تولههایش مرده به دنیا آمدند، تولههای بیمادری که مردم تحویل نقاهتگاه دادند، جای بچههایش را گرفتند.
زمین نقاهتگاه را موسسه توسعه پایدار در اختیارشان گذاشته. جایی که ١٢٧ سگ در آن زندگی میکنند، درمان میشوند، غذایشان تأمین میشود و آماده واگذاری میشوند. گوشه حیاط را نشان میدهند و میگویند به خاطر نزدیکشدن فصل سرما قرار است سرپناهی برای محافظت از بارشها ساخته شود. اخبار هواشناسی میگویند فردا هم قرار است در مازندران باران ببارد. برای این هزینهها در گروه مراسم کمک رسانی برپا میکنند. هزینه برقکشی محوطه را مردم دادهاند، یخچال و کولر را هم آنها اهدا کردهاند.
حسین میگوید از توله داریم تا سگ پیر و سگهایی را نشان میدهد که نژاد دارند: این پاکوتاهها رو میبینید؟ خیلی ارزش دارند. پاکوتاهها را دو هفته است از بابلسر آوردهاند. هنوز اسم ندارند. حسین مهندسی نفت خوانده و کارش آزاد است. هر زمانی که فرصت داشته باشد برای کمک به سگها میآید: امروز من هستم، فردا یکی دیگه. از اینستاگرام اینجا رو پیدا کردم. معاون شهردار ساری هم میاد اینجا سر میزنه.
پسر جوانی سگی را بغل کرده و میبرد به اتاق درمانگاه. لاغر است و مدل موها و لباسهایش نشان میدهد سن زیادی ندارد. دامپزشک نقاهتگاه است.
- این چه مشکلی داره؟
- مدت طولانی تو بیغذایی بوده. یکماهونیمه اینجاست و داریم مراقبت میکنیم.
٦سال است دامپزشک است و از روز اول شروع کار این موسسه همکار آن بوده. دامپزشکهای نقاهتگاه حقوق میگیرند.
از گوشهای صدای عطسه میآید و سگ قهوهای رنگ سروکلهاش پیدا میشود. پشت سر هم عطسه میکند، میگویند حتما چیزی را بو کرده. یک چشمش را جراحی کردهاند. اسمش را گذاشتهاند یک چشم.
دختر جوانی میآید، برای سگها شیر خریده. برای ١٢٧ سگ. مسئول نقاهتگاه هم از راه رسیده است، سگها در حیاط صدا میکنند و دور پاهایش میچرخند.
حسین شادمند و دوستانش چندسال قبل شبها به خیابان میرفتند تا به سگهای آسیبدیده کمک کنند. سگهایی که تصادف کرده یا زخمی و بیمار بودند. اگر درمان سرپایی کافی بود، انجام میدادند و اگر نیاز به مراقبت بیشتر داشتند به پانسیون میفرستادند: پول روی هم میگذاشتیم درمان و آزاد میکردیم اما هزینه پانسیون خیلی زیاد بود، شبی ٢٥هزار تومن. دو تا از دوستان خانم خیرخواه و آقای سرکاری از موسسه توسعه پایدار این زمین را به ما دادند و ما هم معطل نکردیم. البته اینجا خرابه بود. نه این شکلی که شما میبینید.
لباس سرهمی آبی- طوسی پوشیده و نشسته روی مبلهای دستچندم تنها اتاق این زمین ٢٥٠٠ متری که شبیه خانه آدم است، چند مبل قهوهای، یک تلویزیون ١٢ اینچ، میز پلاستیکی سفید و آن گوشه آشپزخانهای که کسی به آن رفتوآمد ندارد. شادمند تنها زندگی میکند و ١٠سال است که ٤ سگ دارد. شغلش، خریدوفروش خودرو است: «کارمان ساعت ندارد، مثل بیمارستانیم. هر زمان که سگ مجروح یا بیماری پیدا کنیم با پزشکها تماس میگیریم و درمان شان را شروع میکنیم.» بعد میگوید همه سگها را بدون استثنا میشناسم، یکییکی نشانشان میدهد: «این پنج تا توله مادر نداشتند، در باغ سنگ ساری پیدا شدند، آن یکی دست ندارد. حتما یا تصادف کرده یا بهش زدهاند، دستش خشک شده. این یکی که میلنگد در جاده دریا به ما گزارش دادند، با داس زدهاند و نصف پایش نیست. متین سگ جنگ بوده، دور گردنش را میبینید که سیم بستهاند؟ جایش مانده. پیر شده و دیگر به دردشان نخورده، انداختهاند بیرون.» جای سیم روی گردن سگ مانده، در لانه را باز میکند و میگوید: متین بیا دور بزن. هیرو و کارو هم پایشان شکسته یا زخمیاند. نمیتوانند راه بروند. کارو چند روز است یاد گرفته به جای راه رفتن بپرد. مثل کانگورو شده: کارو بدو بیا بهت جایزه میدم.
نگاهی به آسمان میکند و میگوید بچهها انگار زیاد زیر آفتاب بودهاند. لانهها را یکییکی باز میکند و جای سگهای بیرون را با سگهای داخل سرپناه عوض میکند: نوبت هواخوریه بچهها، بیاید بیرون. بزرگترین مشکل ما اینجا هزینههاست، بهخصوص هزینه دارو. روزی صد تا ١٢٠ تومان فقط هزینه داروهاست.
در اتاق درمان، با دیوارها و کف سیمانی یک سگ روی میز معاینه است. دکتر دیگر دانشجوی دامپزشکی است که لباس سفید پوشیده. کمدی از وسایل پزشکی و چند لانه کوچک برای سگهای بیماری که باید جلوی چشم پزشکها باشند.
هر روز مردم میتوانند برای بازدید از سگها بیایند. امروز ساناز و خواهرش و همسر خواهرش آمدهاند. ساناز میخواهد یکی از سگها را برای نگهداری قبول کند. شاید یکی از پاکوتاهها: «یکی از دوستان خانوادگیمان اینجا میآید و او معرفی کرد.» دامپزشک که اسمش را میپرسد، میگوید از حامیهای قدیمی اینجا هستند. ساناز ١٨ساله است: «خرگوش، لاکپشت و گربه داشتم، میخواستم سگ هم بگیرم. الان البته فقط خرگوش دارم.» شوهرخواهرش میگوید خونهشون باغوحشه. «کلا خانواده ما حیوانات را دوست دارند. بابام هم همیشه کلی سگ داشت، پاکوتاه و گرگی.» امسال کنکور دارد و میخواهد هنر بخواند: یا صنایع دستی یا سینما. «پیشهاسکی چند تا سگ کوچک هستند که اگر گرگی نشوند و سروصدا نکنند یکی از آنها را میبرم.» از دکتر میپرسد اینها بزرگ میشوند؟ میگوید آره خیلی بزرگ.
حسین میگوید کسانی که به اینجا میآیند ٧٠ درصدشان خودشان حیوان نگه میدارند. آنها گاهی با دیدن وضع سگها در خیابان یا سگهای بیمار و زخمی اینجا ناراحت میشوند، یعنی خودشان را وابسته میدانند: خود من وقتی در خیابان حیوانی را میبینم ناراحت میشوم، چون خودم در ناز و نعمت در خانه هستم و او در خیابان.
خیلی از سگهای نقاهتگاه جرب دارند. موهایشان ریخته و گر شدهاند. بعضیها بعد از مدتی مراقبت حالشان بهتر است و کمکم موهایشان درآمده. مثل فولاد که آنقدر زخمی بود که میگفتند باید کشته شود: افتضاح بود. داغونش کرده بودند. خیلی از بچهها مسئول زندهگیری هستند. اگر جایی به ما گزارش بشه که سگی احتیاج به درمان داره، میروند سراغ آن سگ.» گاهی کسی اسپانسر میشود تا خوراک و درمان یک سگ را قبول کند، کسی که خودش برای سگ اسم انتخاب میکند. میان سگها، یکی را نشان میدهد که از تهران آوردهاند، گوشش چرکی شده و دارد دوره درمان را میگذراند.
«بعد که دوره درمان تمام بشه، آمادهشون میکنیم برای واگذاری. مثلا بعضیها آموزش داده میشوند برای نگهبانی باغها یا بعضیها را مردم میبرند خونههاشون، سگ خونگی میشوند.»
«روی واگذاری خیلی حساس هستم» شادمند میگوید، سگها را حتی به دوست و آشنا هم به راحتی نمیدهد: «سخت میگیرم. هر چند وقت یک بار هم به آنها سر میزنم. به این سادگی و رفاقتی به کسی سگ نمیدهیم.» شرط اولشان حیواندوستی است، نباید از سگ بترسند. ساناز که حالا خودش را کنار کشیده از سگهای توی اتاق، یک امتیاز منفی دارد. «همه چیز را زیر نظر میگیریم و سرزده هم از وضع سگ بازدید میکنیم. یک اصل خیلی مهم داریم. ما برای تکتک حیوانات کلی هزینه کردیم و زمان گذاشتیم تا بهبود پیدا کنند. اگر قرار باشد یک حیوان را خوب کنیم و بدهیم دست کسی که ٣ ماه یا ٦ ماه دیگر دوباره با همان شرایط بد برگرداند اینجا، انگار هیچ کاری نکردیم. دست خودمان باشد بهتر از آن است که برود دست نااهل.»
- چرا سگها؟ چرا از بین حیوانات سگها را انتخاب کردید؟
- سگ جزو مظلومترین حیواناتی است که در کشور ما است. باوفاترین و مظلومترین.
گربههای بیمار را هم بعضی از داوطلبان نقاهتگاه در خانههای خودشان نگهداری میکنند.
بیرون از اتاق، روی ایوان ٤ متری، دیگ بزرگ سیاه هنوز قلقل میجوشد، سگ سفید کنار در، سر راه لم داده. هر که میرود و میآید یا از کنارش میگذرد یا میپرد. گوشه دیوار بلوکهای سیمانی، وان بزرگی پر از ظرفهای کثیف است. ظرفهای پلاستیکی و فلزی در آب خیس خوردهاند. اینجا ریتا به فائزه کمک میکند که ظرفهای ١٢٧ سگ را بشویند. هر دو ٥٠- ٥١ سالهاند. ریتا در خانهاش گربه نگه میدارد: «همین اواخر نزدیک خانهمان میخواستند سگی را با تیر بزنند، گفتم من اجازه نمیدهم این کار را بکنید. سگ گرسنه بود و من رفتم برایش غذا بگیرم که همسایهها گفتند ما میخواهیم با تیر بزنیم، بهش غذا نده. گفتم برای چی میزنید؟ گفتند چون میآید مرغ و خروس ما را میخورد. گفتم من برایش غذا میدهم که نیاید مرغ و خروس شما را بخورد. اگر شما هم اضافه غذا را دم در بگذارید مسلم بدانید که این کار را نمیکند.»
- توی دیگ چی میپزید؟
- غذای سگهاست.
صدها سر مرغ در آبجوش قلقلکنان تکان میخورند، چشمها بسته، سفید و بیپر تلنبار شده روی هم میجوشند.
- از مرغداریها میگیریم.
چند بازدیدکننده تازه آمدهاند. سگهای توی حیاط که برای هواخوری بیرون آمدهاند، عوض شدهاند. در لانههای فنسی و بدون سرپناه سگهای دیگر طول و عرض لانه را میروند و به هم پارس میکنند. آنها که تازه آمدهاند غافلگیر از دیدن این همه سگ که دور پاهایشان میچرخند، به خنده افتادهاند. مرد جوانی دنبال سگ است: این سگ رو چه قیمتی میفروشید؟
- سگهای ما فروشی نیستند. با شرایط خاص واگذار میشوند.
منبع: شهروند
ارسال نظر