فرهاد آئیش:دیگر باورم شد که مصدق هستم
این کار الان اجراهای زیادی را پشتسر گذاشته و ما از یک ماه پیش از اجرا شروع به کار کردیم. این نقش بسیار ترسناک بود. نقشهای تاریخی لرزه بر اندام آدم میاندازند.

فرهاد آئیش بازیگر پرکار و کارکشتهای است که هر دفعه در جلد یک نقش مهم فرو میرود و میتواند در برابر تماشاگر معجزه کند. اینک او در تئاتری به نام «راپورتهای شبانه دکتر مصدق» در نقش شخصیت تاریخی ظاهر شده که در پیشرفت ملیگرایی و ملیشدن صنعت نفت نقش بسزایی داشته است. سیاسیون مشهور کشور؛ چه در مجلس و چه در دولت و حسن روحانی برای دیدن این تئاتر در تالار وحدت حاضر شدهاند که نشان میدهد همچنان موضوع ملیشدن صنعت نفت و کودتای آمریکاییها در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برای مردم ما امری هیجانانگیز و پر از چالشهای ریز و درشت است.فرهاد آئیش در ادامه همین اجرا برای بار سوم در نقش سقراط در نمایشی به همین نام ظاهر خواهد شد. بازی فرهاد آئیش چه در سینما و چه در تئاتر برای تماشاگر قابلباور و جذاب و دیدنی بوده که نشان از یک دانش گسترده و تجربهای طولانی در زمینه بازیگری دارد. او یکی از معدود بازیگرانی است که تنها به ذات و خوی تجربی خویش توجه نمیکند و همیشه دست به تحقیق و پژوهش در رسیدن به نقش موردنظر خود میزند.
نمایش «راپورتهای شبانه دکتر مصدق» از چه زمانی کار خود را با بازیگری مثل شما شروع کرد و روند تمرینات و اجرا چگونه پیش رفت؟
این کار الان اجراهای زیادی را پشتسر گذاشته و ما از یک ماه پیش از اجرا شروع به کار کردیم. این نقش بسیار ترسناک بود. نقشهای تاریخی لرزه بر اندام آدم میاندازند. زیرا بسیار نزدیک هستند و از این اشخاص ویدئو، عکس و همه نوع اطلاعات وجود دارد. نکته دیگری که باید رعایت کنید این است که باید به سمت واقعیت گام بردارید، زیرا بسیاری این افراد تاریخی را میشناسند و شما نمیتوانید از واقعیت و تاریخ دوری بجویید. البته شما در اجراهای «سوبژکتیو» میتوانید از تخیل خودتان بهره بجویید؛ ولی این کار ایجاب میکرد هرچه بیشتر به سوی عناصر مستند و آنچه واقع بوده، برویم.
چگونه میشود درونیات فردی مثل محمد مصدق را واکاوی کرد؛ او اربابزاده و از خانوادههای بزرگ ایران بوده است؛ زمیندار بوده است؛ از سوی دیگر در حیطه سیاست دوست داشته که قهرمان شود و کارهای بزرگی انجام دهد؛ او فردی پیچیده و شخصیتی قدرتمند داشته است. چگونه توانستید به درونیات چنین فردی نفوذ کنید؟
من روی این کار بسیار تحقیق و پژوهش کردم، به دلیل همین نکتهای که شما گفتید. با یک شخصیت بسیار پیچیده مواجه بودیم. آدمهای مختلفی در مورد این شخصیت صحبت کردهاند. بهتازگی فکتهای مختلفی نیز از سازمان «سیایای» بیرون آمد که شخصیت مصدق را پیچیدهتر و غامضتر کرده است. من از طریق افرادی که او را میشناختند و درباره او نوشتهاند، اطلاعات مفیدی کسب کردم. همچنین تاریخچه زندگی خصوصی و عادی او در کنار بررسی عکسها و فیلمها به واکاوی میمیکها و بادیلنگوئجها (زبان بدن) منجر شد و به شناخت درونیات نسبی این شخصیت پیچیده کمک کرد. با این حساب روزی رسید که من به صورت نسبی باور کردم مصدق هستم. البته باید بگویم که 6 روز از اجرا گذشته بود و من بعد از آن 6 روز دیگر باورم شد که مصدق هستم. در زیر پوست خودم احساس میکنم یک مصدق هم دارم. من نوعی خودش هم نمیداند که خودش هم کیست، چه برسد که خودی را که نمیشناسد کیست بخواهد نقش دیگری را بازی کند؛ بنابراین، همهچیز نسبی است. یک اندازه است که چشمهای بازیگر باور میکند و یک اندازه دیگر هم هست که قلب بازیگر آن را باور میکند. این اتفاق هر زمانی رخ بدهد شما میتوانید بگویید تماشاگر هم باور کرده است. هرموقع، با این مشکل مواجه شدید باید از خودتان سوال کنید که «آیا شما خودتان هستید؟» باز هم میگویم که همهچیز نسبی است و این امر در بازیگری بهشدت صدق میکند. بگذارید خاطرهای برایتان تعریف کنم. من چند روز پیش به سمت تجریش در حرکت بودم. جناب سروانی یک راننده تاکسی را جریمه میکرد. اول خیابان نیاوران روبهروی شهرداری بود. این راننده تاکسی پیاده شده بود و جلوی موتور افسر ایستاده بود و چنان شانههایش را خم کرده بود و شانههایش را انداخته بود و دستهایش را در شکمش گرفته بود که نشان از مظلومیت میداد. یعنی میخواست بگوید که من مظلوم هستم. من به خودم گفتم که چقدر همه ما آدمها بازیگر هستیم. چقدر این فرد میمیکی که لازم است این بازیگر جریمه نشود را میتواند بازی کند. جناب سروان جریمه نکرد. سپس این راننده سمت ماشین رفت و با یک حالت خیلی قلدری که با بدنش آن را نشان میداد به یکی از مسافرها زور میگفت که معنی این چنین داشت: «هیچکس هیچ غلطی نمیتواند بکند!» این دو حالت مختلف را این راننده در یک لحظه اعمال میکرد. من عکسهایی را از مصدق دیدم که چنین است. مثلا در یک عکس او مانند یک قهرمان درحال صحبت است؛ یا در دادگاه کاملا غوز کرده و خمیده قرار دارد. یا در موقعیت دیگری او را دیدم که با سفیر آمریکا میخواهد صحبت کند و با پایش لنگ میاندازد و میخواهد بگوید که من پیر هستم و پایم درد میکند و من نمیتوانم زیاد روی پایم بایستم. او یک بازیگر بزرگ بوده است. البته یک بازیگر صادق بوده است. زیرا در نقش خود ایمان داشته است. او از دوره جوانی دچار وسواسهای مریضی شده بود. بعضی از آدمها هستند که یک رابطه روانی - فیزیکی با خود دارند. خیلی از این آدمها ادا درنمیآورند.
شاید این سوال عجیب باشد؛ من در بسیاری از کتابهای انتقادی تازه منتشر شده که در مورد مصدق بودند، ردپای یکجور رفتار احمدینژادوار را پیدا کردم؛ در واقع او راآدمی دیدم که فراسوی مرزهای قانونی رفتار میکرد که شاید تصویر او را برای افرادی که فکر میکنند او یک قهرمان است دچار خدشه کند. با این نظر موافق هستید؟
بحث اینکه حالا از نظر سیاسی بخواهیم درباره شخصیت مصدق صحبت کنیم، از محدوده ذهنیت من خارج است؛ چون من بازیگر نقش او هستم و از درون با او رابطه دارم و سعی میکنم او را قضاوت نکنم. اگر بخواهم شخصیت او را قضاوت کنم باید از او فاصله بگیرم که الان درست نیست. باید بگویم شباهتهایی بین احمدینژاد و کارهایی که کرد با مصدق وجود دارد ولی هیچ شباهتی بین مصدق و احمدینژاد نیست؛ این دو امر متفاوت است.
بازی کردن نقش فردی مانند مصدق در زندگی شخصی شما تاثیر داشته است؟
بله بسیار تاثیر داشته است.
از چه نظر؟
گاهی شما باید برای ایفای بسیاری از نقشها روی خودتان سرمایهگذاری کنید و از خودتان فراتر بروید. مانند نقاشهای بزرگ که آثاری عجیب داشتند. آنهایی که تردید و ترس بیشتری دارند آثار بسیار بزرگی خلق کردهاند. زیرا آنها درحال رشد و تعالی بودند. مثلا میگویند که پابلو پیکاسو مراحل مختلفی داشته است. او دورههایی مانند آبی یا صورتی داشته است. بعضی از کارهایی که در تلویزیون و سینما هست خیلی زود زیر پوستم میآید و خیلی زود هم از زیر پوستم درمیرود. یعنی دو روز که تمرین و فیلمبرداری نباشد، یادم میرود و باید از اول شروع کنم. خیلی از نقشهاست که بخشی از وجود شما میشود و شما باید خودتان را به چالش بطلبید تا بتوانید آن نقش را خلق کنید و فقط یک امر تکنیکی هنرمندانه نیست. شما با یک روانکاوی خود مواجه هستید تا آن آدم را به وجود بیاورید. شما زمانی میتوانید یک نقش را خوب بازی کنید که در عین حال خودتان هم باشید. من زمانی باید نقش سقراط را بازی کنم و الان باید نقش مصدق را بازی کنم. این نقشها بسیار بزرگ هستند و روی من تاثیر میگذارند. بعد از این نقش من باید مقداری خلوت داشته باشم و با خودم کنار بیایم.
البته رنگ و بوی این نقش بسیار زیاد است. این نقش در زیر پوستم رفته است و باید مدتی بگذرد تا از جلد من بیرون بیاید.
منبع: فرهیختگان
ارسال نظر