اما وقتی پای صحبت های رویگری و همسرش که
دلگیر از شایعات و قضاوت ها هستند می نشینیم و حرف هایشان را می شنویم دست
از پیش داوری می کشیم. به قول خودشان قسمت و سرنوشت آنها را سر راه هم قرار
داده و آنها هم با عشق ازدواج کرده اند.
2 سال از زمانی که رضا
رویگری سکته کرده می گذرد. در طول این مدت تارا مثل قبل همراه همسرش بوده و
به او روحیه داده، گرچه رویگری هم مثل قبل همان قدر سرزنده و بشاش است و
در مدت مصاحبه هم آنقدر شوخی می کند که همه خنده مان می گیرد تا جایی که
تارا می گوید: «گاهی اوقات واقعا متوجه شوخی هایش نمی شوم و جدی می
گیرمشان. همه چیز برای رضا یک جنبه شوخی هم دارد.»
ماجرای آشنایی و ازدواج شما برای خیلی ها جالب است. دوست داریم آن را از زبان خودتان بشنویم.
تارا کریمی: من چند سال بود که مالزی
زندگی می کردم و در ایام عید 91 برای دیدن خانواده ام به ایران آمده بودم.
ما دوست مشترکی داشتیم به نام ستاره آروین که به وسیله او با هم آشنا شدیم
البته خیلی هم اتفاقی.
رضا رویگری: تارا شیرازی است و مرا هم برای شرکت در مراسمی به شیراز دعوت کره بودند.
تارا:
من و ستاره با هم بودیم و رضا جان هم وقتی به شیراز آمده بودند به ستاره
زنگ زدند و قرار شد که دنبالش برود. ستاره به من هم گفت که همراهش بروم.
راستش من اصلا رضا را نمی شناختم و چون ایران هم نبودم خیلی از بازیگرهای
دیگر را هم یادم نبود. البته من عاشق هدیه تهرانی بودم و فقط فیلم های
ایشان را می دیدم.
البته محمدرضا گلزار را هم می شناختم چون آن زمان
به اصطلاح خیلی روی بورس بودند. البته رضاجان را هم حتما دیده بودم اما آن
موقع خیلی به خاطر نداشتمشان. در همان اولین دیداری که داشتیم، وقتی از
دور دیدمش کاملا حس کردم چهره و فیزیکش سینمایی است و کاملا به دلم نشست.
به خودش هم گفتم ماشاا... چقدر خوشتیپ هستید. از همان موقع ارتباط ما شکل
گرفت اما نه من و نه رضاجان هیچ کدام به اینکه آشنایی ساده ای که بین ما
شکل گرفته بود به ازدواج ختم شود فکر نمی کردیم.
یعنی از ابتدا هدفی برای ازدواج نداشتید؟
رویگری: نه چون تارا از من خیلی بزرگ تر بود. (خنده)
تارا: راستش نه. البته هم من به رضا احساس خوبی پیدا کرده بودم و هم او نسبت به من، اما شاید رویمان نمی شد این حس را به هم انتقال دهیم.
رویگری: اینقدر که من خجالتی هستم (خنده) راستش به این دلیل بود که همیشه به تارا می گفتم من آینده تو نیستم و چون سنم از تارا بیشتر بود به ازدواج فکر نمی کردم.
تارا: رضا همیشه می گفت من نمی توانم این حق را به خودم بدهم که آینده تو را به خاطر خودم بگیرم.
رویگری: البته تجربه نشان داده هرچقدر هم پای دوست داشتن و عشق درمیان باشد در شغل ما خیلی زیر ذره بین هستی و نمی توانی زندگی آرام خودت را داشته باشی. من تارا را دوست داشتم و می دانستم که او هم من را دوست دارد، اما همان موقع هم به خودش گفتم که آینده ای برای تو نیستم.
تارا: من کلا با رابطه های بچگانه ارتباط برقرار نمی کردم و نمی توانستم با پسرهای هم سن و سال خودم وجه مشترکی پیدا کنم. همیشه دوست داشتم با همسرم اختلاف سنی داشته باشم، البته به چند سالش فکر نکرده بودم و تقدیر من این بوده که سن همسرم از خودم خیلی بیشتر باشد. به نظرم قسمتم این بود که رضا در زندگی ام باشد و واقعا در مدت زمانی که با هم آشنا شده بودیم خیلی حس خوبی به او داشتم و دارم.
چرا حس خوبی داشتید؟ این حس به خاطر اخلاقیات آقای رویگری بود؟
تارا: بله، بین ما اصلا از بگومگوهای بچگانه خبری نیست و این موضوع برای من خوب بود.
آقای
رویگری! بعد از سکته ای که حدود 2 سالی از آن می گذرد، الان شرایط جسمی
تان به شکلی شده که بتوانید سر کار بروید و مثل گذشته بازی کنید؟
رویگری:
شرایط جسمی ام خیلی بهتر از قبل شده اما هنوز دوران نقاهتم را سپری می
کنم، البته دوران نقاهت اجباری، چون با این وضعیت کمتر کار به من پیشنهاد
می شود. پزشکم هم در این مورد مانعی نگذاشته اما سینما بی رحم است.
تارا:
خوشبختانه الان سلامت کاملشان را به دست آورده اند. اما از لحاظ جسمانی
کمی زمان نیاز دارند تا بهبود کاملشان را به دست بیاورند. اتفاقا چند روز
پیش که برای چکاپ کامل به بیمارستان رفته بودیم دکتر گفتند همه چیز خوب است
و حتی حنجره شان که می گویند آسیب دیده را هم بررسی کردند و هیچ آسیبی
ندیده بود. فقط به دلیل همان سکته ماهیچه هایش کمی ضعیف شده اند که مرور
زمان و با تمرین کاملا خوب می شود. دست پایشان هم خوشبختانه به کمک
فیزیوتراپی روز به روز بهتر می شود.
حضور و حمایت های همسرتان چقدر از لحاظ روانی در روند بهبودتان موثر بود؟
رویگری:
تارا تنها کسی بود که در این 2 سال با من بود و همه جوره از من مراقبت کرد
و همراهم بود، واقعا از او تشکر می کنم. از لحاظ روانی هم همیشه حامی من
بوده و با صبوری پا به پای من آمده.
خانم رویگری شما چقدر سعی کردید در این مدت روحیه خودتان را حفظ و به همسرتان انرژی مثبت منتقل کنید؟
تارا:
من با تمام وجود کنار رضا بودم. رضا گاهی وقتی خودش را در آن شرایط می دید
دوست نداشت در جمع حاضر شود و طرفدارانش او را در این وضعیت ببینند. اما
من همیشه می گفتم آنها این وضعیت تو را نمی بینند توی رضا رویگری هنرمند
محبوبشان، برایشان مهم هستی.
رویگری: اتفاقا
طرفدارانم که همیشه به من لطف داشتند و دارند وقتی شرایط من را می دیدند
ناراحت می شدند و همیشه جویای حالم بودند. محبت مردم به من خیلی عجیب و
غریب بود و همیشه قدردانشان هستم.
تارا: البته
گاهی اوقات هم از اینکه در خانه بود و کار نمی کرد ناراحت می شد، اما من
همیشه می گفتم شما 50 سال کار کردی حالا یک سال می خواهی استراحت کنی. در
این مدت هم خیلی ها فیلم و سریال های قبلی ات را می بینند و بازی هایت
برایشان تجدید خاطره می شود.
شاید بیماری آقای رویگری در زندگی هر دوی شما باعث به وجود آمدن یک بحران شده بود. چطور سعی کردید با آن مقابله کنید؟
تارا:
بعد از اینکه رضا سکته کرد یک مقدار آرامش زندگی ما به هم خورد که خدا را
شکر به مرور زمان همه چیز به حالت طبیعی برگشت و مطمئن هستم بهتر از این هم
می شود. به هر حال من سن و سال کمی دارم و تنها هم بودم، طبیعتا این شرایط
برایم سخت بود، حتی شاید من در زندگی ام هیچ وقت در چنین شرایط سختی قرار
نگرفته بودم.
رویگری: ما قبل از بیماری ام مدام مسافرت و گردش بودیم و خوش می گذراندیم اما بعد از اینکه سکته کردم شرایط فرق کرد و برای تارا سخت شد.
تارا: رضا آنقدر سرزنده و شاداب بود که واقعا چیزی از یک پسر 20ساله کم نداشت.
قبل از اینکه با آقای رویگری ازدواج کنید چقدر با فضای کارشان آشنا بوید و آن را دوست داشتید؟
رویگری: اتفاقا چون ایران نبود، اصلا با این فضا آشنا نبود.
تارا:
من هیچ آشنایی ای با این فضا نداشتم. خانواده ام هنری نبودند و من هم در
این فضا بزرگ نشده بودم ولی اتفاقا همه چیز برایم جالب بود؛ اینکه رضاجان
شخصیتی دارد که علاوه بر بازیگر بودنش بین مردم محبوب است یعنی فقط شهرت
ندارد و مردم با جان و دل دوستش دارند و کنارش می آیند. اتفاقا این مسائل
برای من خیلی قشنگ است چون متوجه شدم که درون رضا حسی است که مردم دوستش
دارند.
رویگری: البته تارا از مزاحمت های تلفنی ناراحت می شود.
تارا:
خب واقعا بعضی از تلفن ها مزاحمت است، مثلا وقتی ساعت 3 نصفه شب که ایشان
در حال استراحت هستند کسی تماس می گیرد طبیعی است که من ناراحت می شوم و
این موضوع اذیتم می کند. به رضا هم می گویم این چه طرفداری است که این موقع
شب تماس می گیرد و آرامش شما را به هم می زند، می تواند این عشق و علاقه
را در ساعت دیگری مثلا صبح ابراز کند. البته سن من به تجربیات رضا نمی رسد و
او طور دیگری به زندگی نگاه می کند. شاید آن جدیتی که زندگی برای من دارد
برای او ندارد و همین برایم جالب است.
رویگری:
علتش این است که در زندگی همه تجربه هایی کسب می کنند که به مرور زمان
برایشان اتفاق می افتد. من در این 4-3 سال تجربه هایی را داشتم و فقط می
توانم بگویم خدا به من رحم کرد. من چند بار تا پای مرگ رفتم و برگشتم. یک
بار تصادف کردم و ماشین پرتم کرد و گیجگاهم به لبه جدول سیمانی خورد، همان
شب تارا از شیراز آمد. یک بار هم موقع عمل در بیمارستان قلبم ایست کرد. بعد
هم که سکته کردم.
بعد از اینکه با تارا ازدواج کردید در زندگی تان چقدر تغییر به وجود آمد؟
رویگری:
خیلی زیاد. چون سن تارا از من کمتر است روحیه من شاداب تر از قبل شد. از
طرف دیگر در مدت زمانی که این بیماری برای من پیش آمد تارا خیلی کمک کرد تا
روحیه ام مثل قبل شود و مدام به من انرژی مثبت می داد و حتی لحظه ای از من
غافل نبود. واقعا بعد از خدا اگر تارا نبود هیچ کس نبود که به من کمک کند و
هوایم را داشته باشد. از لحاظ کاری هم خیلی کمک و راهنمایی ام می کند.
راهنمایی ای که دلسوزانه است.
آقای
رویگری! شما چندسالی بود که سیگارتان را ترک کرده بودید. ورزش می کردید و
به تغذیه تان هم خیلی اهمیت می دادید، دلیل بیماری تان چه بود؟
رویگری:
بله، من خیلی ورزش می کردم و سرزنده بودم. اما اعصاب ناآرام و استرس داشتن
یکی از عوامل مهم در سکته است. وقتی برایت حاشیه می سازند و در کارت مشکل
ایجاد می کنند اذیت می شوی و اعصابت به هم می ریزد، به خصوص اینکه کاری هم
نکرده باشی. همان موقع یک شب سر این ماجراها عصبی شدم و فشارم بالا رفت و
سرم گیج رفت و افتادم. تارا آن موقع خانه بود و به دادم رسید.
تارا:
آن موقع 8 ماه بود که ما ازدواج کرده بودیم. قبل از آن ما برای ورزش و
پیاده روی به باشگاه می رفتیم. واقعا هم سالم بود و هیچ بیماری ای نداشت.
البته رضاجان یک مقدار این قضیه را راحت می گرفت و همیشه می گفت من سالم
هستم و نیازی به قرص ندارم. 6 ماه قرض فشار خونش را نخورد و من هم اصلا از
این قضیه خبر نداشتم. یکی از دلایل سکته شان هم همین بود. وقتی هم که
پزشکشان مطلع شد تعجب کرد که چرا در این مدت قرص هایش را نخورده ولی من از
سابقه بیماری رضا خبر نداشتم.
ظاهرا از دنیای مجازی و حواشی ای که برایتان به وجود آورده اند هم خیلی دلخورید.
رویگری:
همین حواشی و شایعات من را به این روز انداخت، حواشی ای که هیچ کدام
واقعیت نداشت. نظراتی که برخی از مردم در شبکه های اجتماعی می گذارند اذیت
کننده است و حال هنرمندان را خراب می کند.
تارا:
به خاطر بعضی از نوشته هایی که در شبکه های مختلف می نویسند واقعا دلم می
گیرد و نمی دانم این قضاوت ها از کجا می آید. به نظرم برخی مسائل خیلی
خصوصی هستند و اگر هرکسی بخواهد خودش آنها را منتشر می کند. رضاجان هم در
اینستاگرام صفحه دارند و عکس هایی که خودشان دلشان می خواهد را آنجا منتشر
می کنند. من هم عکس می گذارم، پس چه خوب است به حریم خصوصی همدیگر احترام
بگذاریم.
اخبار فرهنگی - هفته نامه زندگی مثبت,برترین ها