کد خبر: ۵۱۹۱۱
تاریخ انتشار: ۰۷ تير ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۹
وقتی به حضرت خدیجه(س) بیان می‌کنند: علت اینکه پیامبر را انتخاب کردی، چیست؟ حضرتشان بیان می‌فرمایند: ایشان رسول خداست. یعنی عاقل است و می‌داند معامله‌ای که می‌کند، معامله الهی است؛ پس خداشناس است.
آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران به مناسبت ماه مبارک رمضان به شرح دعای ابوحمزه ثمالی پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

«مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ وَ حُبِّی‏ لَکَ‏ شَفِیعِی‏ إِلَیْکَ وَ أَنَا وَاثِقٌ مِنْ دَلِیلِی بِدَلَالَتِکَ وَ سَاکِنٌ مِنْ شَفِیعِی إِلَى شَفَاعَتِک‏»

*معرفت عاملی برای حبّ و خوف

تمام مطالب حبّ در همین معرفت است. وجود مقدّس ابی‌عبدالله(ع) می‌فرماید: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ أَحَبَّه‏» هر کس خدا را بشناسد، دوستش دارد.

اصلاً این معرفت هم حبّ می‌آورد، هم خوف می‌آورد، حبّ به خدا و خوف از اعمال زشت، هم طاعت می‌آورد، هم عمل، این‌ها نکات بسیار مهمّی است.

در یک روایت شریفه بیان می‌فرماید که معرفت حتّی دنیا را هم برای انسان به حقیقت می‌برد؛ یعنی معمولاً تارکین دنیا آن‌هایی هستند که معرفت دارند و اتّفاقاً آن‌هایی که این حال را به سخره می‌گیرند، دنیاپرستان، معرفت ندارند.

در روایت دیگری حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) می‌فرمایند: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خَافَ اللَّهَ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْیا». در روایت قبل ابی‌عبدالله فرمودند: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ أَحَبَّه» یعنی احب الله، اینجا می‌فرمایند: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خَافَ اللَّهَ».

قبلاً عرض کردم که عمده خوف از خدا هم عندالاولیاء همین است که انسان بترسد که از خدا دور شود. بله، یک مطلبش هم این هست که بالاخره انسان از عذاب الهی بترسد امّا عمده عندالاولیاء و عرفا این است که انسان کاری نکند که چنان جلوات دنیا او را بگیرد که دیگر از پروردگار عالم دور شود.

اتّفاقا شاید همین مطلب است که می‌فرمایند: «وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْیا» آن کسی که از خدا خوف و ترس دارد، نفسش را از دنیا باز می‌دارد؛ چون اگر بناست امر دائر گردد بین اینکه من حبّ محبوب و حبیبم را داشته باشم یا حبّ به دنیا، عند اهل المعرفه معلوم است حب‌الله انتخاب می‌شود. لذا تبیین می‌فرمایند: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خَافَ اللَّهَ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْیا». این یک نکته بسیار مهم است.

لذا در این فراز از دعا هم فرمود: «مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ وَ حُبِّی‏ لَکَ‏ شَفِیعِی‏ إِلَیْکَ» همین معرفت، حقیقت حبّ را می‌آورد و همه مطالبی دیگر را هم که عرض کردیم، گفتیم: عمل هم می‌آورد.

*چه کسانی در فتن گمراه نمی‌شوند؟

باز در روایت دیگری حضرت صادق القول و العفل، امام جعفر صادق(ع) می‌فرمایند: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خَافَهُ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ حَثَّهُ الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ عَلَى الْعَمَلِ بِطَاعَتِهِ وَ الْأَخْذِ بِتَأْدِیبِهِ ». اوّلاً می‌فرمایند این معرفت، خوف می‌آورد. همان خوفی که عرض کردم عندالاولیاء و عرفا یعنی چه. گرچه آن خوف اولیّه و ترس از آتش جهنّم هم منعی ندارد ولی مهم آن بحث معرفتی است، یعنی خوف جدا شدن. لذا می‌فرمایند: «مَنْ خَافَ اللَّهَ حَثَّهُ الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ عَلَى الْعَمَلِ بِطَاعَتِهِ» و هر که خوف داشت، این خوف او عامل می‌شود که در عمل به طاعت پروردگار عالم جلو بیافتد، «وَالْأَخْذِ بِتَأْدِیبِهِ» و خودش را به آداب الله تأیب و مؤدّب کند.

خیلی عجیب است! آنجا حبّ بود «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ أَحَبَّ»، اینجا ترس «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خَافَهُ» که هر دو بر اساس آن معرفت به وجود می‌آید. حالا این معرفت عامل به عمل هم می‌شود که انسان فرمان ذوالجلال و الکرام را در پیش بگیرد و به آداب الله مؤدّب شود.

بعد در ادامه می‌فرمایند: «فَبَشِّرِ الْمُطِیعِینَ الْمُتَأَدِّبِینَ بِأَدَبِ اللَّهِ وَ الْآخِذِینَ عَنِ اللَّهِ أَنَّهُ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ یُنْجِیَهُ مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ». این‌ها را که مؤدب به آداب الله و الاخذین عن الله هستند، بشارت دهید «فَبَشِّرِ الْمُطِیعِینَ الْمُتَأَدِّبِینَ بِأَدَبِ اللَّهِ وَ الْآخِذِینَ عَنِ اللَّهِ»، که چه؟ با «انه» تبیین می‌شود؛ یعنی یقینی است «أَنَّهُ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ یُنْجِیَهُ» خود خدا حقی را بر گردن خود قرار داده - به تعبیری این را خود خدا خواسته است، ما نمی‌توانیم چیزی بگوییم - که این کسانی را که مطیع هستند، نجات دهد، حالا از چه نجات دهد؟ «مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ» از گمراهی‌های فتن؛ چون فتنه در عمر بشری هست امّا مهم این است که انسان در فتن گمراه نشود.

حالا ما وقتی بحث فتنه پیش می‌آید، بلافاصله می‌رویم سراغ 78 و 88 که بلاشک آن‌ها هم فتنه بود و باید خیلی هم مواظب بود و مع‌الأسف وقتی گوش آن‌ها را درست حسابی نگرفتند و تاب ندادند، می‌بینیم که امروز بعضی مجدّداً صدایشان درآمده است امّا اینجا کلیّت فتنه ملاک است. ما یک فتنه‌های فردی و شخصی هم داریم. گاهی مال برای بنده فتنه می‌شود یا گاهی فرزند فتنه است.

لذا فرمودند: به ین‌هایی که این حال را دارند، بشارت بده که آن‌ها را از این فتنه‌های گمراه کننده، نجات می‌دهیم. چه کسانی؟ آن‌ها که اهل معرفتند. وقتی اهل معرفت شدند، حبّ الله و بغض الله و خوف از خدا می‌یابند و این‌ها باعث عمل می‌شود. دائم به طاعت الهی مشغول و مؤدّب به آداب الله می‌شوند. می‌فرماید: « فَبَشِّرِ الْمُطِیعِینَ الْمُتَأَدِّبِینَ بِأَدَبِ اللَّهِ وَ الْآخِذِینَ عَنِ اللَّهِ أَنَّهُ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ یُنْجِیَهُ مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ ».

*ثروتمندترین فرد عرب که بود؟

مصداق بارز این مطلب حضرت خدیجه کبری(س) است. آن کسی که حبّ خدا را دارد، آن هم در حدّ بسیار بالا. طوری است که در بعضی از مستندات تاریخی ما و همچنین اهل جماعت این مطلب هست که یاد پروردگار عالم در دل ایشان غوغا بود.

می­دانید ایشان اوّل بانویی است که اسلام آورده است. دیروز هم در کنگره حضرت خدیجه(س) در قم عرض کردم، مع‌الأسف آن طوری که باید شخصیّت ایشان نشر داده شود، نشده است. بیان کردم اصلاً خود این بی‌بی مکرّمه، حضرت خدیجه(س)، به خودی خود موضوعیّت دارد، نه به واسطه همسری پیامبر عظیم‌الشّأن و حتّی نه به واسطه مادر بی بی دو عالم بودن. حالا چرا؟ امشب یک شمّه‌هایی را عرض می‌کنم تا معلوم شود. یعنی اینکه چون همسر پیامبر است، فضیلت دارد به جای خود که بدون شک بالاترین فضیلت است. اینکه مادر بی‌بی دوعالم، امّ الائمه، مادر حضرت فاطمه زهرا(س) است، شرافت بسیار باعظمتی است امّا غیر از این شرافت، خود این بانو به خودی خود موضوعیّت دارد.

یک دلیل هم معرفت ایشان نسبت به ذوالجلال و الاکرام و نسبت به پیامبر است. «مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ وَ حُبِّی‏ لَکَ‏ شَفِیعِی‏ إِلَیْکَ» این معرفت برای ایشان به قدری بود که تمام اموال خودش را - شوخی نیست، حالا عرض می­کنیم که اهل جماعت بیان کردند ایشان نه تنها بین زنان، بلکه بین مردان جزیره العرب هم ثروتمند ترین فرد است- در راه اسلام هزینه کردند. این بانوی مکرّمه در باب ثروت و درجه اقتصادی در اعلی درجه بوده است ولی با این حال مطیع فرمان پروردگار عالم و مطیع وجود مقدّس پیامبر بوده است.

خیلی زیبا و جالب است. در روایتی از اهل جماعت بیان شده: «و کانت من احسن نساء جمالاً و اکملهنّ عقلاً و اتمهنّ رأیا» خیلی عجیب است! عقل ایشان، عقل کامل است. جمالشان احسن است. طوری بود که ایشان خواستگاران زیادی داشتند و این‌طور نبود که بگوییم ایشان فقط ثروت داشتند. زیبایی ظاهری و باطنی‌شان بالا بود. « و اکثرهن عفتا و حیاء و مروت و مالا لعرب کلهم مالا» سند این مطلب هم کتاب یوسف صالحی شامی که با عنوان سبل الهدی و الرشاد در بیروت چاپ شده و همچنین ابن حجر عسقلانی در الاصابه که باز در بیروت چاپ شده، می‌باشد.

*علّت ازدواج حضرت خدیجه با پیامبر از زبان خودشان

این بانوی مکرّمه در باب معرفت به قدری بالا و والاست که اوّلاً اینجا تبیین به عقل شده. بارها عرض کردیم که عقل «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان» است. جالب است، به قدری ایشان دارای عقل هستند که وقتی به ایشان بیان می‌کنند: علّت اینکه پیامبر را انتخاب کردی، چیست؟ حضرتشان بیان می‌فرمایند: دلیل این است که «انّه رسول من الله تبارک و تعالی». چون بعضی هم به خدیجه کبری و هم به پیامبر عظیم‌الشّأن خرده گرفتند که چرا ازدواج کردند. فرمود: ایشان رسول خداست؛ یعنی عاقل است و می‌داند معامله‌ای که می‌کند، معامله الهی است. پس خداشناس است.

مسئله دیگر این است که بعضی از بزرگان تبیین کردند: ایشان در باب معرفتی طوری بود که یک بار هم به پیامبر امر نکرد. حتّی در زمانی که به ظاهر پیامبر یکی از کارمندان حضرت خدیجه(س) بودند؛ یعنی امور را به خود ایشان سپرده بود. یکی از کسانی که این مطلب را بیان می‌فرمایند علّامه مجلسی است که در بحارالانوار، جلد بیست و دوم اشاره به این مطلب دارد که ایشان در باب معرفت به قدری بالا بود که به پیامبر امر نمی‌کرد، آن هم موقعی که پیامبر هنوز به مقام پیامبری نرسیده بود.

*ذکری که آیت‌الله بهجت با آن مأنوس بود

یکی از مطالب دیگری که در باب معرفت ایشان هست که در کتاب الدعوات سیّد ابن طاووس و همچنین امالی شیخ طوسی بیان شده، این است که ایشان دائم الذکر بود. خیلی عجیب است! اسلام تازه آمده امّا ایشان دائم الذکر بودند و دائم یاد خدا بودند.

چندتا از ذکرهای ایشان را هم بیان فرمودند. از جمله آوردند که ایشان دو حرز مخصوص داشت و دائم با این دو حرز مأنوس بود. یکی از آن‌ها این بود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏  یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ بِرَحْمَتِکَ أَسْتَغِیثُ فَأَغِثْنِی وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ أَصْلِحْ لِی شَأْنِی کُلَّه». این باب معرفت را ببینید. معمولاً کسانی این «ولا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا» را دائم می­‌گویند، که باب معرفتی بالایی دارند.

یک مطلبی به شما بگویم که خیلی جالب است. خود بنده محضر آیت الله العظمی بهجت، آن بهجت القلوب عرض کردم: یک ذکری که شما بین این اذکار آن را دوست دارید و با آن انس دارید چیست؟ یادم نمی‌رود، ایشان یک‌دفعه یک نگاهی کردند و بعد فرمودند این ذکر، ذکر خوبی است. بعد هم فرمودند که آفرین! بالاخره نوع سؤال خوب بود. فرمودند: خیلی بگو «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابداً». با این ذکر انس بگیر.

لذا آن‌ها که اهل معرفت هستند می‌دانند یک لحظه نباید به خودشان واگذار شوند. اگر واگذار شوند، تصوّر می‌کنند کسی شدند و همان چیزی می‌شود که بارها در بحث اخلاق بیان کردم: هرکس ولو به لحظه‌ای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست، سقوط می‌کند.

جالب است، می‌فرماید: «وَ أَصْلِحْ لِی شَأْنِی کُلَّه» من را به خودم وامگذار و در همه حال زندگی من را سامان ببخش. این باب معرفت را می­رساند.

حرز دیگری که باز سیّد ابن طاووس در اقبال به نقل از حضرت خدیجه کبری(س) بیان می­‌فرماید، این است که ایشان می‌فرمایند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏یَا اللَّهُ یَا حَافَظُ یَا حَفِیظُ یَا رَقِیب » ای خدا، ای نگهبان، ای نگهدارنده، ای مراقب و پاسدار انسان.

*بخشش از قبل از تقاضا، دلالت بر معرفت

از این دعاها و حرزها معلوم می‌شود که ایشان در باب معرفت خیلی بالا است. لذا اصلاً هم نمی‌گوید که من ثروتم را در اختیار پیامبر و در اختیار اسلام قرار دادم. شوخی نیست! این ثروت خیلی‌ها را بیچاره کرده و هنوز هم که هنوز است، در گرو این ثروت هستند و نمی‌تواند دست بکشند. واقعاً دست کشیدن و دل کندن از مال خیلی مهم است.

محضر آیت‌الله العظمی گلپایگانی بودم، ایشان فرمودند: این خیلی مهم است که حضرت خدیجه کبری(س) همه اموال را در اختیار پیامبر قرار می‌دهد و یک ریالش را هم نمی‌گوید مثلاً خودم بدهم. همه را در اختیار پیامبر قرار داد و هیچ نگفت.

إن‌شاءالله اگر برسیم، عرض می‌کنم که حتّی می‌فرمایند: خودم، اموالم همه در اختیار توست و خودم کنیزت هستم. حتّی این‌طور بیان می­کند و هیچ چیزی را خودش نمی‌خواهد.

خدا مرحوم حاج آقای حلوای را رحمت کند. شاید این مطلب را یک یا دو بار دیگر هم سال‌های پیش در اخلاق عرض کرده باشم. ایشان با اینکه شمیران می‌نشست امّا به عشق آقا به صابونپزخانه آمدند. - البته آقا هم فرمودند: حالا که اینجا آمدید باید یک منزل بزرگ، در شأن خانواده بخرید. این نکته عجیب است! اولیاء خدا دقیق هستند. افراد و خانواده‌هایشان را می‌شناسند. معتقدند زهد شخصی است، نمی‌توانی به کسی تحمیل کنی. لذا فرمود باید: برای خانواده منزل بزرگ بخری. - ایشان مغازه‌هایشان را می‌فروخت و قبل از اینکه آقا چیزی بگوید در اختیار آقا قرار می‌داد که تا آقا به مستمندان و کسانی که به ایشان رجوع می‌کردند، بدهد. چون بزرگان ما که از نظر مالی از خودشان چیزی نداشتند. اگر هم کمکی می‌کردند، کسانی که اهل معرفت بودند، کمک می‌کردند.

این قبل از مراجعه دادن می‌شود باب معرفت امّا یک موقع به من و شما مراجعه هم می‌کند، ما می‌گوییم: حالا بعداً، چشم، ببینم چه کار می‌کنم، و حالا آیا بعداً بدهم یا ندهم.

حضرت خدیجه کبری(س) این‌طور بود. من خودم این را از دو لب مبارک آن مرد الهی، حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی شنیدم، نه اینکه نقل قول باشد، که فرمودند: خدیجه کبری(س) یک ریالش هم خودش نداد. گفت: همه چیز در اختیار پیامبر است. در حالی که خیلی‌ها را مال فریب داده و واژگون شدند.

*درخواست جبرئیل از پیامبر

لذا اتّفاقاً پروردگار عالم هم این حبیبه‌اش را دوست دارد. در جلد دوّم کتاب الخرائج و الجرائح علّامه سیّد هاشم بحرانی و امالی شیخ طوسی آمده که در شب معراج بعد از اینکه حالاآن قضایا و مطالب اتّفاق افتاده و پیامبر خیلی شاد است و حالا به زمین رسیدند و جبرائیل می‌خواهد برگردد، پیامبر عظیم‌الشّأن به جبرائیل(ع) بیان می‌فرمایند: «هل لک من حاجه» آیا حاجتی داری؟ جبرائیل می‌فرماید: «حاجتی ان تقرأ علی خدیجه من الله و منّی السلام» حاجت من این است که از طرف خدای متعال و از طرف من، به خدیجه کبری(س) سلام برسانید.

حالا ببینید وقتی پیامبر عظیم‌الشّأن می‌آیند و سلام را ابلاغ می‌کنند، خدیجه کبری(س) چه می‌گوید. می‌فرماید: «إن الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام و علی جبرائیل السلام»، باب معرفت را ببینید. اینکه عرض می‌شود، این معرفت «دلیلی علیک» است، همین است. می­گوید: ذات پاک خداوند خودش سلام است. مگر در دعا نمی‌گوییم «اللهم انت السلام منک السلام و لک السلام و الیک یعودالسلام».

دقّت کنید که این‌ها برای بعد نیست. چون یک موقع مطالب معرفتی و عرفان بعداً اوج می‌گیرد. آغاز اسلام اوّل «قولوا لا اله الّا الله تفلحوا» است. حتّی احکام فردیه و شخصیه را هم پروردگار عالم آرام آرام جلو می‌برد. اوّل می فرماید: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ » و بعدآً حرام می‌شود. معرفت پله پله است. گاهی می‌بینیم اولیاء خدا و اعاظم و بزرگان ما پنج سال، ده سال با یکی کار می‌کنند و طرف فکر می‌کند دارد عرفان می‌خواند ولی او می‌گوید: نه، این‌ها اخلاق بود. اوّل با او اخلاق کار می‌کنند، بعد مثلاً وقتی دیدند، زمینه‌اش هست مطالب را می‌گویند. امّا ببینید خدیجه کبری کیست. لذا عرض کردم ایشان گرچه شرافت مادر بی‌بی دو عالم بودن و همسر بودن پیامبر عظیم‌الشّأن بودن را دارند امّا به خودی خود هم موضوعیّت دارند.

لذا وقتی پیامبر می‌گوید: جبرائیل به تو سلام رسانده و گفته که خدا هم به تو سلام رسانده، به زیبایی احسن جواب را بیان می‌کنند. نمی­گوید من هم به خدا سلام می‌کنم و به جبرائیل سلام می‌کنم. مثل ما که مثلاً وقتی کسی سلام دیگری را به ما برساند، مثلاً بگوییم: «علیک و علیه الصلوه والسلام»، نیست. می‌گوید «ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام» خدا خودش سلام است و سلام از اوست و به او برمی­گردد، «و علی جبرائیل السلام» آن وقت بعد جبرائیل را هم می‌گوید. این معرفت عجیب است و این بسیار مهم است.

*حبّ خدا به حضرت خدیجه

باز مطلب خیلی قشنگ دیگری عرض کنم که ببینید در باب معرفت، چقدر معرفت ایشان بالاست. این مطلب را ابن حجر عسقلانی در جلد هشتم کتاب «الاصابه فی معرفه الصحابه» و محمّد بن یوسف صالحی شامی هم در جلد یازدهم «سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد» تبیین می‌کنند که این‌ها کتب اهل جماعت است. بیان می‌کنند یک بار یکی از خانم‌ها چشم درد عجیبی می‌گیرد طوری که نابینا می‌شود. بعد خدیجه کبری از این زن می‌خواهد که پیش پیامبر بیاید تا برای او دعا کند. وقتی که می‌آید و پیامبر دست به دعا برمی‌دارد، خدیجه کبری می‌گوید «هذا دعاء مبارک» این دعای مبارکی است، و تا ایشان این جمله را می‌گوید، این زن شفا می‌گیرد.

خیلی جالب است! این عالم اهل جماعت، محمّد بن یوسف صالحی شامی نکته‌ای را اضافه می‌کند، می‌گوید: به واسطه این جمله که خدیجه کبری گفت: «هذا دعاء مبارک» و پیامبر هم که دعا کرد، بلافاصله او شفا گرفت و بنده این‌طور متوجّه شدم که یعنی پروردگار عالم خدیجه کبری را خیلی دوست دارد. لذا تا می‌گوید: «هذا دعاء مبارک» و تا پیامبر دست به دعا برمی‌دارد، خدای متعال هم سریع اجابت می‌کند. گرچه خود پیامبر به خودی خود موضوع است و با دعای ایشان تمام است امّا می‌خواهیم بگوییم که چقدر باب معرفتی او بالاست و می‌داند. این نکته بسیار مهمّی است.

*دستورالعمل برای گمشده

یکی از مطالب دیگر ایشان این است که حامی شدید خود پیامبر است و مولی‌الموالی بودند، در دوره‌ای که همه دارند می‌جنگند. این نکته را عرض کنم خیلی جالب است. اگر بخواهیم همه مطالب را عرض کنیم بسیار زیاد است و تمامی ندارد منتها فرصت نیست. این مطلب در کتاب تفسیر فرات کوفی، که فرات بن ابراهیم کوفی بیان می‌کند و در کتاب بشاره المصطفی لشیعه المرتضی و در بحارالانوار، جلد 18 هست. یک بار در زمانی که با پیامبر عظیم‌الشّأن مخالفت‌هایی می‌کردند، دندان ایشان شکستند و همه کارهایی که شد، امیرالمؤمنین با پیامبر بیرون رفته بودند و دشمنان آن‌ها را محاصره کرده بودند که بکشند، آن هم در نزدیکی غار حرا. پیامبر می‌فرماید: هرکدام یک طرف برویم که این‌ها ما را نگیرند و خودشان درون غار می‌روند. آن‌ها هم متوجّه نمی‌شوند. وقتی شب می‌شود و پیامبر برمی‌گردند، می‌بینند امیرالمؤمنین نیست. پیامبر عظیم‌الشّأن بسیار نارحت می‌شوند ولی نمی‌خواهند به خدیجه کبری(س) بگویند امّا ایشان که باب معرفت الله است، اندوه را از چهره پیامبر می‌بیند، می‌فرماید: «مَا الَّذِی أَرَى بِکَ مِنَ الْکَأْبَةِ وَ الْحُزْنِ مَا لَمْ أَرَهُ فِیکَ مُنْذُ صحبتی‏» یا رسول الله! من نشانه‌های اندوهی را در چهره شما می‌بینم که هرگز از ابتدای زندگی مشترکمان تا به حال ندیده بودم این‌طور اندوهگین باشید، علّت چیست؟ اینجا دیگر پیامبر بیان فرمودند، فرمودند: «یَحْزُنُنِی غَیْبُوبَةُ عَلِی » علّت حزن من غیبت علی است. داستان را بیان فرمودند و فرمودند: او از من جدا شد و معلوم نیست کجا رفته. لذا من ناراحتم. صبح شد، حضرت خدیجه(س) فرمود: یا رسول الله! اجازه بفرمایید - باب معرفت را ببینید - من بر شتر خودم سوار ‌شوم و به سراغ علی ­روم. پیامبر سکوت کردند «فسکت النبی» که این سکوت در اینجا اعلان رضا تبیین شده است.

روز بعد وقتی هنوز صبح کامل بالا نیامده بود و بعد از نماز صبح در تاریکی ایشان می‌روند و از دور چند مرتبه در بیابان امیرالمؤمنین را صدا می‌زنند تا امیرالمؤمنین متوجّه می‌شود و جالب است که به لب ذکر دارند، حالا شاید همان دو حرزی است که بیان کردند، نمی­‌دانیم امّا خود امیرالمؤمنین بیان می‌فرمایند که خدیجه کبری(س) به لب ذکر می­‌گفتند. امیرالمؤمنین درحال عبادت بودند، از عبادت دست می‌کشند و سلام می‌کنند، می‌گویند: شما چرا آمدید؟ می‌گوید: من پیامبر را محزون دیدم و آمدم. بعد شتر را می‌خواباند و به امیرالمؤمنین می‌فرماید: شما سوار شو و برو، من پیاده می‌آیم. - باز معرفت را نگاه کنید - امیرالمؤمنین می‌فرمایند: خیر، شما سزاوارتر هستید. بفرمایید شما بروید و محبّت کنید به پیامبر خبر بدهید که من هستم، نگران نباشند. باز اینجا باب معرفت هست که ایشان اطاعت پذیری از ولایت دارد و با اینکه امیرالمؤمنین به عنوان فرزندش محسوب می‌شود امّا می‌پذیرد.

بعد وقتی می‌آید، می‌بیند پیامبر در کنار درب منزل ایستادند و دارند دست به سینه می‌کشد و می‌گویند: «اللَّهُمَّ فَرِّجْ هَمِّی وَ بَرِّدْ کَبِدِی بِخَلِیلِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ» خدایا! همّ و غم من را برطرف کن، دلم را به دیدار دوست و خلیلم علی خنک کن. جالب است، بلافاصله - این هم باز باب معرفت است- بیان می‌فرمایند یا رسول الله! دعای شما مستجاب شد و با خنده به پیامبر مژده می‌دهند. پیامبر هم دستشان را به سمت آسمان بلند می‌کنند و دارد که یازده بار بیان می‌فرمایند «شُکْراً لِلْمُجِیب».

اتفاقاً یکی از مطالب و دستورالعمل‌هایی که اولیاء خدا در ادعیه و اذکار می‌دهند این است که می‌گویند: اگر شما شیء گمشده ای را پیدا کردید این «شکراً للمجیب» را همان‌طور که پیامبر یازده مرتبه بیان کردند، یازده مرتبه بیان کنید؛ به خصوص اگر کسی فرزندش گم شد این را بیان کند که بعد هم دیگر گم نمی‌شود.

*موضوعیّت حضرت خدیجه به خودی خود

این‌ها همه باب معرفت و شجاعت این بانوی مکرّمه است. مطالب زیادی آماده کرده بودم که وقت گذشت منتها یک مطلب دیگری که راجع به ایشان می‌خواستم بیان کنم و از کتب اهل جماعت هم آورده بودم که هم در کنگره بزرگداشت ایشان عرض کردم این است که ایشان قبل از پیامبر با کسی ازدواج نکرده بودند. معلوم است آن کسی که ام‌ّالمؤمنین است، آن رحمی که بناست عنصر شجره طیّبه خلقت، آن عصمت الله الکبری، حجه علی حجج الله، آن عطیه الهی، «انا اعطیناک الکوثر»، آن کسی که اصلاً صلب ندیده را حمل کند، نباید با کس دیگری هم‌بستر شده باشد. تازه بی‌بی دو عالم به قدری مهم است که پروردگار عالم به پیامبر می‌فرماید باید چهل شبانه‌روز خلوت کند، با اینکه پیامبر معصوم است. «لو لاک لما خلقت الافلاک»، همه چیز به خاطر پیامبر است امّا خدا می‌خواهد یک چیزی مافوق این «لو لاک لما خلقت الافلاک» است، به او بدهد.

این را بدانید و به ذهنتان بسپارید، نکته عجیبی است. پروردگار عالم بیان کرده: «لو لاک لما خلقت الافلاک»، اگر تو نبودی، همه افلاک و همه چیز نبود امّا بی‌بی دوعالم مافوق این حرف‌هاست، این در دل لولاکیّه نیست. عرض کردیم آسمان‌ها و زمین، همه و همه در «لو لاک لما خلقت الافلاک» است. گفتیم: خدا نیازی به ملک ندارد؛ جبرائیل و اسرافیل و ...، همه متعلّق به پیامبر است؛ چون خدا که بگوید: «کن فیکون»، تمام است. بارها هم عرض کردیم که این «کن فیکون» هم به عنوان این است که من و شما بفهمیم وإلّا اراده ذاتیّه احدیّت خلقت‌ساز است. منتها این کوثر «انا اعطیناک الکوثر»، یعنی همه چیزم را به یک انسان تبدیل کردم و به تو دادم. لذا حالا که می‌خواهم همه چیز را به انسان تبدیل کنم، این یک بار سنگینی است که تو پیامبر که عصمت کامله‌ای و در شأن تو «لو لاک لما خلقت الافلاک» بیان شده، باید چهل شبانه‌روز از خدیجه کبری دور شوی تا بتوانی آن هبه الهی را تحمّل کنی. خود پیامبر در عصمت است. نعوذبالله نستجیربالله مثل ما نیست که بگوییم چهله و صده می‌گیریم، جسممان و روحمان را طیّب و پاک کنیم. پیامبر مطلق جسماً و  روحاً پاکِ پاک است امّا این یک چیز دیگری است. معلوم است این یک بار سنگینی است.

لذا آن کسی هم که بناست این بار را حمل کند و بپذیرد، باید یک درجه‌ای ما فوق همه مطالب داشته باشد. قرآن راجع به نام قدّیسه عالم، حضرت مریم(س) سوره‌ای دارد و  حتّی در غیر از خود سوره مریم چندین جا نکات مختلفی را راجع به ایشان بیان می‌کند امّا مریم قدّیسه(س) بلاشک خادمه خدیجه کبری(س) است. پس معلوم می‌شود خود این بانو به خودی خود موضوعیّت دارد که توانسته آن حمل عظمائی را که اصلاً بالاترین اعجاز پروردگار عالم است، بپذیرد.

این نکته را هم به ذهنتان بسپارید که بالاترین اعجاز پروردگار عالم بی‌بی دو عالم است؛ چون خدای متعال چیزی را می‌خواهد عطاء کند که کوثر است «انا اعطیناک الکوثر»، بعد عطاء هم می‌کند، مزد زحمت نیست. چون پیغمبرش را دوست دارد همه چیز را برای پیغمبرش  خلق کرده و حالا دیگر گفته پیغمبر! آن‌قدر دوستت دارم که یک چیزی دارم که همه چیز من است و آن یک چیز را می‌خواهم به تو بدهم. کوثر همه چیز من است. لذا آن نیّره عالم را به حالت جسمانی تبدیل می‌کند.

پس کسی این حالت را می‌پذیرد، باید خودش موضوعیّت داشته باشد. هر زنی نمی‌تواند باشد. طبعاً از میان چهار زن بزرگ عالم بعد از بی‌بی دو عالم، حضرت زهراء(س)، طبعاً  خدیجه کبری(س) مادر گرامی ایشان برترین است.

چون بی‌بی دوعالم که یک بحث جدایی دارد. معلوم است ایشان کوثر است و اصلاًصلب ندیده. همه ما از صلبی به صلبی منتقل شدیم. حتّی پیامبر فرمود: من و امیرالمؤمنین در یک نطفه و یک اسپرم بودیم، هر دو آمدیم، آمدیم تا در عبدالمطلب دو نیم شدیم. من در عبدالله قرار گرفتم و او در ابی‌طالب - این عین فرمایش پیامبر است - امّا بی بی دو عالم از صلب نیست. خودشان فرمودند: به من آن میوه بهشتی را دادند و بعد هم فرمودند: حالا که خوردی، بلافاصله برو درب خانه خدیجه را بزن و سریع همبستر بشو. دیگر نه نمازی، نه مطلبی، فقط سریع برو. معلوم است می‌خواهد یک حادثه بزرگی صورت بگیرد و یک خبر عجیبی است. این بچّه‌دار شدن طبیعی و از  این حرف‌ها نیست، یک چیز دیگری است که پروردگار عالم می‌خواهد به پیامبر بدهد.

*ام‌ّالمؤمنین حقیقی

حالا ببینید این بانو کیست که اوّلاً می‌تواند او را بپذیرد و بعد حملش کند. پس معلوم است او خیلی عجیب است. مگر می‌شود در مورد حضرت خدیجه کبری(س) هم همین‌طوری بگوییم که مثلاً یکی از همسران پیامبر بوده؟ بلاشک ایشان امّ‌المؤمنین است، همان‌طور که امّ‌الائمه هم هست و این یک نکته بسیار مهم است.

کما اینکه فقط مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین است. عرض کردم وقتی شخصی آمد به امام صادق(ع) عرضه داشت: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین»، حضرت ناراحت شدند، فرمودند: «ثکلتک امک»، مادرت به عزایت بنشیند، این چه حرفی است می‌زنی؟! تعجّب کرد که من دارم به بهترین وجه به فرزند رسول خدا سلام می‌کنم، او به من این‌طور جواب می‌دهد! بعد حضرت فرمودند: امیرالمؤمنین، فقط متعلّق به جدّمان حضرت علی بن ابی‌طالب(ع) است و هر کس خشنود بشود که به او این را بگویند، در طفولیّت چنین و چنان بوده است.

لذا اگر امیرالمؤمنین، فقط متعلّق است به وجود مقدّس مولی‌‌الموالی است، امّ‌المؤمنین هم فقط متعلّق است به حضرت خدیجه(س). دیگران امّ‌المؤمنین نیستند، امّ‌المؤمنین‌های دروغین هستند. امّ‌المؤمنین فقط یکی است، ما چند امّ‌المؤمنین نداریم. همان‌طور که امیرالمؤمنین فقط یکی است.

خدایا این معرفت به این بانوی مظلومه را - چون ایشان واقعاً مظلوم است. هنوز کسی ایشان را نمی‌شناسد. غریبه، شهیده، بله، چون سنگ به شکم بستند و ... - در دل محبّین و شیعیان او روز افزان بگردان.

*شفاعت پیامبر برای نام خدیجه

یکی از مظلومیّت‌های ایشان هم همین است که همه ما واقعاً چقدر نام مبارک خدیجه کبری(س) را روی بچّه‌هایمان می‌‌گذاریم؟ نمی‌گذاریم. یک مطلبی می‌خواهم بیان کنم که از حرف بعضی‌ می‌ترسم ولی عیبی ندارد، می‌گویم؛ چون بنده یقین دارم. حالا حداقل فردی است، برای خودم یقینی است و با کسی کار ندارم. من به این یقین رسیدم که اگر کسی این اسم را بگذارد یک اعمال عادی هم داشته باشد، نمی‌گویم اعمال آن چنانی، گناهان عمدی نکند چون بشر زیاد خطاء دارد، بدانید جزء اوّل کسانی است که خود پیامبر شفاعتش می‌کند؛ یعنی خود پیامبر دستش را می‌گیرد.

پیامبر خیلی حضرت خدیجه کبری(س) را دوست داشتند. خود عایشه می‌گوید خیلی پیامبر او را دوست داشتند. از مدینه که مکه می‌آمدند، کنار قبرش می‌رفتند. در آن دفعه آخر هم سه شبانه‌روز آن‌جا بودند و شب‌ها تا صبح کنار قبر حضرت خدیجه کبری(س) گریه می‌کردند.

من مکّه که می‌خواستم بروم، محضر آیت‌الله بهجت رسیدم و عرض کردم: آقا! التماس دعا داریم. شما یک دعا و مطالبی برای بدرقه ما بفرمایید بتوانیم استفاده کنیم.  ایشان یک نکته‌ای بیان فرمودند –اتّفاقاً جالب است، ایشان این را به آقای صدیقی هم گفته بودند – و آن اینکه سعی کنید کاروان را پیاده به سمت قبر حضرت خدیجه ببرید.

خدایا! معرفت و محبّت ایشان در دلمان روزافزان بگردان.  

منبع:فارس
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین