در بر کدام پاشنه میچرخد؟ احزاب یا افراد؟
برخی بر این باورند که علت عدم تحقق توسعه در ایران نشأت گرفته از فقدان برنامه و خط مشی سیاسی منسجم است و برخی بر این نکته تأکید میکنند که حتی با وجود برنامههای مشخص و خط مشیهای مدون، در صورت عدم برخورداری از توان سیاسی، نمیتوان ایدهها را پیش برد. به هر حال، تقدم سیاست یا خط مشی موضوعی است که هر کدام طرفدارانی دارد.

چه کسانی حاضر بودند؟
الیاس حضرتی، آذر منصوری، حمیدرضا جلاییپور، محمد سلامتی، بهزاد نبوی، ابراهیم اصغرزاده، حسین مظفر، محمدحسن غفوریفرد، غلامرضا مصباحیمقدم، علی ربیعی، محمود واعظی، علی شکوریراد، شهابالدین صدر، احمد توکلی، عبدالحسین روحالامینی، علی یونسی، غلامعلی حدادعادل، زهرا ساعی، محسن هاشمیرفسنجانی، سیدرضا تقوی، اسدالله بادامچیان، محمد عطریانفر، رمضانعلی سبحانیفر، علی جنتی، فیضالله عربسرخی، قدرتالله علیخانی، محمدعلی ابطحی، محمد قوچانی، جواد امام، حسین مرعشی، مرتضی بانک، فیاض زاهد، صادق نوروزی و محمدرضا باهنر در این جلسه حضور داشتند.
چنانچه از ترکیب بالا برمیآید، عمده حاضران جلسه (اگر نگوییم همه) محصول سیاستورزی دوره پیش از انقلاب و دهه شصت هستند؛ گویی که اتمسفر سیاسی ایران در دهههای بعدی نوزایی چندانی نداشته است و سیاست در سیاسیون دهه شصت فریز شده باشد. شاید افرادی همچون علی شکوریراد و محمد قوچانی را بتوان در این جمع از دیگران بر این اساس متمایز کرد.
پیروزی انقلاب سبب شد تا چهرههای جوان، کهنهکاران سیاست را کنار بزنند تا برای مدتی طولانی بر صدر کرسی سیاستورزی تکیه کنند. لیبرالهای نهضت آزادی و سکولارهای جبهه ملی کنار رفتند تا چپهای جوان بر صدر بنشینند. همچنین نگاه به ترکیب میهمانان ضیافت رئیسجمهوری نشان میدهد مدعوین بیش از آنکه امروز درگیر فعالیت حزبی باشند، فعالان مستقل سیاسی به حساب میآیند و عمدتاً در حاشیه احزاب کنش میکنند. همین امر حاکی از عدم برخورداری جایگاه مناسب احزاب فعلی است.
در بر کدام پاشنه میچرخد؟ احزاب یا افراد؟
بهطور کلی با نگاه به عمر، عمق، صبغه و سابقه احزاب پس از انقلاب، شاید بتوان آنها را بر اساس نحوه شکلگیری بر سهگونه احصا کرد: احزابی که حول محور شخصیتهای سیاسی شکل گرفتهاند: حزب جمهوری اسلامی و حزب کارگزاران سازندگی، از جمله چنین احزابی بودند که علیرغم وابستگی به شخصیتهای سیاسی از اثرگذاری بیشتری در ساخت سیاسی کشور نیز برخوردار بودند. دسته دوم احزابی که حول دولتها تشکیل شدند مانند حزب مشارکت. البته جبهه مشارکت با وجود اتکا به دولت خاتمی، به لحاظ مؤلفههای سیاستورزی، یکی از تجربیات مهم حزبی پس از انقلاب است. دسته سوم احزاب تشکیلاتمحورند که عمدتاً بر بخش خاصی از جامعه تکیه میکنند: سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مؤتلفه اسلامی را میتوان در این دسته جای داد. باقی احزابی که طی این سالها کمابیش حیات داشتهاند را بیشتر باید احزاب «تکنفره» قلمداد کرد. تشکلهایی که فاصله دوری با مؤلفههای یک حزب سیاسی دارند. شاید بهواسطه چنین وضعیتی، افراد دعوت شده چهرههایی تکراری به حساب بیایند. عدم وجود بستر مناسب برای تربیت افراد سیاسی سبب عدم امکان کادرسازی در احزاب و جریانات سیاسی میشود که تبعات فراوانی برای جریانات سیاسی به بار میآورد.
نه politics نه policy!
چندی است میان اندیشمندان و تئوریپردازان سیاسی و اقتصادی، با نگاه به تحولات 40 سال اخیر نزاعی شکل گرفته که کدامیک بر دیگری مقدم است: سیاست یا سیاستگذاری؟ برخی بر این باورند که علت عدم تحقق توسعه در ایران نشأت گرفته از فقدان برنامه و خط مشی سیاسی منسجم است و برخی بر این نکته تأکید میکنند که حتی با وجود برنامههای مشخص و خط مشیهای مدون، در صورت عدم برخورداری از توان سیاسی، نمیتوان ایدهها را پیش برد. به هر حال، تقدم سیاست یا خط مشی موضوعی است که هر کدام طرفدارانی دارد.
با این وجود، احزاب سیاسی ایران در سیاست (politics) گیر افتادهاند. به این معنا که اساساً چارچوب مشخصی برای کنش سیاسی تعریف نمیکنند و فعالیت آنها منحصر در دورههای انتخاباتی است. بحث آموزش و سازماندهی تشکیلاتی عمدتاً محلی از اعراب ندارد و احزاب را در بوروکراسیهای بیفایده درگیر کرده است. علاوه بر فاصله احزاب با مؤلفههای سیاستورزی، نیروهای سیاسی هیچ ایده و برنامهای در حوزه سیاستگذاری (policy) هم ندارند. احزاب سیاسی عمدتاً از دکترین مشخصی در اموری همچون آموزش، بهداشت، محیط زیست، مسکن، سیاست خارجی و... برخوردار نیستند. از این منظر در نگاه جامعه و حتی فعالان مدنی و سیاسی، احزاب بدل به بنگاههای کسب رانت میشوند. امروز مهمترین مطالبه اصلاحطلبان پیشرو، حذف نظارت استصوابی است. اما پرسش این است که بر فرض اگر چنین اتفاقی رخ دهد، آیا این جریان برنامه مشخصی برای اداره امور کشور دارد؟ آیا این برنامهها محصول و خروجی احزاب است، یا نهادهای دیگر در حوزه عمومی؟ اساساً توان کارشناسی کشور چه نسبتی با احزاب برقرار میکنند؟
حزب خوب، حزب مرده؟
در چنین شرایطی، مواجهه احزاب با دولتها، همچون مواجهه سهامداران خرد با صاحبان سهام است. پرسش این است که چرا دولتها ید با احزاب سیاسی رابطه و نسبتی جز ارتباط سمبلیک داشته باشند؟ گویی حزب خوب حزب مرده و بیبرنامه است و نیروهای حزبی هم همچون عافیتطلبان، غایتی جز کسب چند کرسی محدود در بهارستان یا در بدنه اجرایی دولت (و نه حتی کابینه) ندارند. در چنین وضعیتی سهم کهنه فعالان سیاسی از تصمیمگیریهای کلان، حضوری نمادین است.
منبع: ایرنا
ارسال نظر