|
|
امروز: سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۹
کد خبر: ۲۶۱۹۵۵
تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۹
فال گرفتن برای خیلی‌ها همین کارکرد را دارد. رها شدن از فشار یک مشکل و یک دردسر، برای بعضی‌ها سرگرمی است و برای عده‌ای خیلی جدی تا جایی که بدون مشورت با فالگیرشان کاری نمی‌کنند.
 دنیای فال گرفتن یک دفعه آدم را از یک شوخی و سرگرمی می‌رساند به ماجرایی جدی و خطرناک که داستان‌هایش را در صفحه‌های حوادث خوانده‌اید.

 روزنامه ایران نوشت: «بالای صفحه اصلی سایت نوشته: «کاربر گرامی اعتقاد به فال چیزی جز جهل و خرافه‌پرستی نیست. از این که فقط جهت سرگرمی از فال‌ها استفاده می‌کنید، سپاسگزاریم و اوقات خوشی را برای شما آرزو می‌کنیم.» منوی کناری سایت پر از فال‌های مختلف است. از انواع تاروت تا فال حافظ، شمع و قهوه و نخود، نوستراداموس، گوی بلورین و… دنیایی که انگار قرار نیست تمامی داشته باشد و همچنان پرطرفدار است و وسوسه‌انگیز. نه تنها برای قدیمی‌هایی که پای بساط فالگیرهای خانوادگی قدیمی می‌نشستند که برای جوان‌های مدرن و به‌روز که این روزها از سایت‌ها و کانال‌های تلگرام راه به دنیای فال پیدا می‌کنند و می‌خواهند ببینند بالاخره چه می‌شود!

فالگیری در تلگرام

کانال تلگرام را آتنا نشانم می‌دهد و می‌گوید که زن فالگیر دو تا از این کانال‌ها دارد. یکی برای فال‌های تاروت و قهوه و آینه‌بینی و یکی دیگر برای فال‌های شبانه و هفتگی. پست‌های کانال‌ها شبیه هم هستند. هر روز یک فال روزانه یا هر شب یک فال شبانه. بین این فال‌ها فایل‌های صوتی هم هست. آتنا می‌گوید: «اینها فال‌های احساسی است که هر هفته برای متولدان ماه‌ها می‌گوید و خودش می‌خواند.» وُیس را پلی می‌کند و صدای کمی گرفته و خش‌دار زن پخش می‌شود که برای متولد آذر مشخص می‌کند این هفته قرار است برایشان چه اتفاقاتی از لحاظ عاطفی و احساسی بیفتد.

به آتنا می‌گویم به اینها اعتقاد داری؟ جواب می‌دهد: «اگر بگویم نه دروغ گفته‌ام ولی نه آن طور که فکر کنم هر چه می‌گوید درست درمی‌آید اما بعضی چیزهایش واقعاً درست بوده.»

آتنا ۲۵ ساله است و مهندس شیمی. کانال را یکی از دوستان هم‌سن‌وسالش معرفی کرده و گفته خیلی کارش درست است. حالا آتنا هر روز صبح فال روزانه‌اش را چک می‌کند، شب قبل از خواب فال شبانه‌اش را می‌بیند و هر هفته هم منتظر است ببیند خانم فالگیر برای هفته‌اش چه پیش‌بینی کرده است.

او با یک اتفاق اهل فال شده است: «چند وقت پیش مشکلی پیدا کردم که حسابی کلافه‌ام کرده بود. نمی‌دانستم چه کنم و خیلی گیج بودم. دوستم گفت ببین فالت چیست، شاید تأثیر داشت و حداقل آرام شدی. اول گفتم مسخره است بعد وسوسه شدم و عضو کانال شدم. چند تا از چیزهایی که می‌گفت یا نوشته بود درست از آب درآمد و دیگر نتوانستم از کانال لفت بدهم و بیرون بیایم و الان هم که هر روز کارم شده چک کردن همین جا.»

فال گرفتن برای خیلی‌ها همین کارکرد را دارد. رها شدن از فشار یک مشکل و یک دردسر، برای بعضی‌ها سرگرمی است و برای عده‌ای خیلی جدی تا جایی که بدون مشورت با فالگیرشان کاری نمی‌کنند.

شیدا ۳۱ ساله است و یک بچه دارد. دختربچه را در بغلش جابه‌جا می‌کند و می‌گوید که الان دیگر خیلی اهل فال گرفتن نیست اما زمانی همه زندگی‌اش با فال هماهنگ می‌شده: «نمی‌دانم فال گرفتن از کجا در سر من و مادرم افتاد اما کار به جایی رسیده بود که مثلاً دوست و آشنا یک فالگیر معرفی می‌کردند و مادرم شماره‌اش را گیر می‌آورد و می‌رفتیم پیشش و کلی هم پول می‌دادیم. چند ماهی برای همه کارهای زندگی‌مان با او مشورت می‌کردیم و می‌پرسیدیم چه کار کنیم بهتر است و بعد می‌رفتیم سراغ یک فالگیر دیگر که می‌گفتند بهتر است. یادم است که یک خواستگار برایم آمده بود و خودم به مادرم اصرار می‌کردم که فلان حرف را به او بزنیم چون فالگیر این‌طوری گفته بود.»

حالا به نظر خودش این کارهایش عجیب می‌آید؛ هر چند که هنوز هم گاهی وسوسه می‌شود و بدش نمی‌آید یک فال تاروت بگیرد یا کسی باشد فنجان قهوه‌اش را بخواند.

میهمانی کف‌بینی

جوان‌ها حسابی مدرن هستند و همه زندگی‌شان با تکنولوژی می‌گذرد. از آلارمی که صبح‌ها با آن بیدار می‌شوند تا کانال‌های تلگرامی درسی و دوستانه، اینستاگرام و عکس‌هایی که در آن می‌گذارند یا نه مدل زندگی‌شان که با قدیمی‌ها خیلی متفاوت شده است. شاید برای همین وقتی می‌بینیم یکی از همین جوان‌ها با تیپ و قیافه امروزی سراغ فالگیر می‌رود تعجب می‌کنیم. حالا نه این که همه‌شان مثل آتنا یا شیدا خیلی جدی دنبال فال باشند. کسانی هستند که بدشان نمی‌آید محض خنده و شوخی در دورهمی‌ها کسی فال‌شان را بگیرد. یاسمن و ریحانه از کافه بیرون می‌آیند. هوای عصرگاهی بهار دارد. کم‌کم تاریک می‌شود و پرستوها خیابان را گذاشته‌اند روی سرشان برای همین وقتی می‌خواهم با یاسمن و ریحانه حرف بزنم یاسمن اول نگاهی به آسمان می‌کند و بعد می‌گوید: «نه اعتقادی ندارم به این چیزها. حرف درست و حسابی نمی‌زنند که آدم مطمئن باشد حتماً همان که گفته‌اند می‌شود ولی گاهی که دور هم جمع می‌شویم فال می‌گیریم و خیلی بامزه است.»

ریحانه هم حرفش را تأیید می‌کند و می‌گوید: «یکی از بچه‌ها نمی‌دانم از کدام کتاب، کف‌بینی خوانده و یاد گرفته. هر وقت دوره داریم همه می‌نشینیم و او کف دست‌هایمان را می‌بیند و فال‌مان را می‌گیرد. بیشترش به مسخره‌بازی و شوخی می‌گذرد اما یکی دو بار هم چیزهایی گفته و راست بوده. نه؟»

یاسمن سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: «آره سن ازدواج مهتاب را گفت و درست هم از آب درآمد. چند ماه بعد ازدواج کرد.» اما ریحانه هم مثل یاسمن با این که از این خندیدن به فالگیری در دورهمی‌هایشان لذت می‌برد به فال اعتقادی ندارد: «نمی‌دانم پایه و اساس این چیزها چیست. یعنی چه مثلاً قهوه می‌گوید قرار است چه کار کنی و چه می‌شود. این که آدم چنین چیزی را باور کند مسخره است.»

دورهمی‌ها خیلی وقت‌ها انگیزه و بهانه فال گرفتن می‌شوند. یکی از فالگیرش تعریف می‌کند و به بقیه آدرسش را می‌دهد. یکی مشکل دارد و بقیه تشویقش می‌کنند برود پیش فالگیر و چیزهایی شبیه اینها. اتفاقاتی که در دورهمی‌های جوانان هم می‌افتد. حالا یا شبیه آن چه از قول یاسمن و ریحانه خواندید یا شبیه چیزی که النا می‌گوید. النا ۲۰ ساله است و دانشجوی حسابداری. او هم فال گرفتن در دورهمی و میهمانی را تجربه کرده آن هم چند بار. می‌گوید: «یکی از دوستانم یک فالگیر دارد که همیشه تعریفش را می‌کند. چند بار در میهمانی‌ها از او دعوت کرده و آمده با کلی ادا و اصول البته. مثلاً می‌گوید اگر کمتر از ۱۰ نفر باشید نمی‌آیم چون برایم صرفه ندارد. وقتی می‌آید توی یک اتاق می‌نشیند و همه نوبتی می‌روند پیشش و فال قهوه می‌گیرد. من یک بار بیشتر نگرفتم و به نظرم معمولی بود و نه آن طور که دوستم تعریف می‌کرد اما بقیه حسابی خوش‌شان می‌آید.»

به نظر خودش هم این که در این دوره زمانه بعضی از جوان‌ها خیلی به این چیزها معتقد باشند عجیب است اما می‌گوید: «هر کسی یک جور است. من خوشم نمی‌آید اما یکی خوشش می‌آید، خب چه ایرادی دارد؟»

نعل اسب و سرکتاب

فال گرفتن‌ها همیشه به همین فال قهوه و کف‌بینی دوستانه یا کانال‌های تلگرامی مفت و مجانی ختم نمی‌شود. حتماً شنیده‌اید بعضی فالگیرها چه پول‌های کلانی می‌گیرند و بعضی از عشق فال‌ها چه ضررهایی کرده‌اند. دنیای فال گرفتن یک دفعه آدم را از یک شوخی و سرگرمی می‌رساند به ماجرایی جدی و خطرناک که داستان‌هایش را در صفحه‌های حوادث خوانده‌اید.

شیدا یکی از دوستانش را معرفی می‌کند که چند وقت پیش با همین فال گرفتن به خودش یک ضرر اساسی زده است. با مهرنوش که شیدا به مصاحبه راضی‌اش کرده، تلفنی صحبت می‌کنم. تا اسم فال را می‌آورم آه بلندی می‌کشد و می‌گوید: «از شنیدن اسمش هم حالم بد می‌شود. پارسال دختر خاله‌ام از یک فالگیر حسابی تعریف کرد. هم فال می‌گرفت هم طلسم باطل می‌کرد. فال تاروت گرفت و قهوه و گفت من را طلسم کرده‌اند و باید باطل شود وگرنه به چیزی که می‌خواهم نمی‌رسم. برای باطل کردنش اول ۵۰۰ هزار تومان گرفت بعد گفت باید ۵۰۰ هزار تومان دیگر هم بدهم. نمی‌دانم چرا این قدر خام شده بودم و فکر می‌کردم واقعاً کاری از دستش برمی‌آید یا حتماً حرفش درست است. یک میلیون تومان به حسابش ریختم و بعد هر چه تماس گرفتم و رفتم به خانه‌اش جوابم را نداد که نداد. الان اسم فال می‌آید حالم بهم می‌خورد. بین دوستانم کسانی هستند که طرفدار این چیزها هستند. حالا یا شوخی یا جدی. سعی می‌کنم همه‌شان را منصرف کنم.»

فال گرفتن فقط دخترانه نیست. مثلاً حسین هم به فال اعتقاد دارد هم به چیزهایی مثل اسپند دود کردن اول صبح. اصلاً وقتی می‌بینم صبح در مغازه کفش فروشی‌اش اسپند دود کرده و ظرف اسپند را بیرون خالی می‌کند تصمیم گرفتم با او حرف بزنم. از همان تی‌شرت‌های جذب جوان‌های امروز پوشیده و یک گردنبند بزرگ هم روی تی‌شرتش انداخته. وقتی از اعتقادش به این چیزها می‌پرسم خیلی جدی می‌گوید: «بله اعتقاد دارم. مگر ایرادی دارد؟» می‌گویم: «نه. به فال هم اعتقاد داری؟» جواب می‌دهد: «آره ولی نه از این فالگیرهای تاروت و این چیزها که الان خیلی مد شده. این‌ها درست نیستند. بیشتر فالگیرها راست نمی‌گویند ولی من به سرکتاب باز کردن اعتقاد دارم.»

او کسی را می‌شناسد که سرکتاب باز می‌کند و حسین هر وقت کارش گیر می‌افتد با او تماس می‌گیرد و حرفش برایش حرف است: «می‌توانم بگویم از هر ۱۰ باری که تماس می‌گیرم ۹ بارش درست از آب درمی‌آید. چند بار خواسته‌ام معامله انجام بدهم و او سرکتاب باز کرده و گفته آره یا نه. وقتی همان چیزی را که گفته انجام داده‌ام دیده‌ام ضرر نکرده‌ام.»

خیلی از دوستان هم سن و سال حسین به این مسائل اعتقاد ندارند. به گذاشتن چشم‌نظر یا چسباندن نعل اسب جلو در مغازه اما او این کارها را دوست دارد و به نظرش، هم درست هستند هم فایده دارند. اما او از ترس همین دوستانش خیلی از این اعتقاداتش را رو نمی‌کند: «چند بار حرف شد و من چیزی گفتم و هنوز هم مسخره‌ام می‌کنند. من هم دیگر نمی‌گویم. از سر کتاب که اصلاً حرف نمی‌زنم وگرنه باید از این شهر بروم بس که برای آدم دست می‌گیرند. حرف‌شان هم همین چیزهایی است که خیلی‌ها می‌گویند. این که این چیزها سرگرمی است یا فالگیرها متقلب‌اند اما من که نمی‌توانم بگویم نتیجه نگرفته‌ام. وقتی گرفته‌ام دروغ بگویم؟»

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین