خبر این آدمربایی در بین
اهالی ورزش عادی نبود و تازگی داشت. خیلیها این حادثه را با هدف
انتقامجویی و کاملا برنامهریزی شده تفسیر میکردند و برخی هم پای
اختلافات شخصی و خانوادگی را به میان میکشیدند، ولی حقیقت ماجرا چیز دیگری
بود...
حامد صداقتی پس از نزدیک به 4 ماه دوری ازخانواده با تلخی
از ساعتها و لحظات سختی که گروگان بوده حرف میزند و حتی بعضا از
جوابدادن طفره میرود.با ملیپوش 29 ساله شمشیربازی که از 8
سالگی در این رشته فعالیت داشته چند روز پس از آزادی گفتوگویی در منزل
این ورزشکار انجام داده که میخوانید:
صداقتی که به دلیل وضعیت
نامناسب غذایی 19کیلو وزن کم کرده، میگوید: باور کردن اینکه آزاد شدم و در
کنار خانوادهام هستم آسان نیست. هنوز هم کابوس آن روزها آزارم میدهد.
اوایل فکر میکردم همه چیز زود تمام میشود و برمیگردیم ولی روزها که
طولانی میشد امیدمان هم کمرنگ میشد اما شکر خدا هرچه بود تمام شد.
حامد
که هنوز از نظر روحی تحت تاثیر اتفاقات رخ داده است، درباره شب حادثه(دهم
اردیبهشت) میگوید: ما 3 نفر بودیم که برای سفر تفریحی عازم سیستان و
بلوچستان شده بودیم تا به اصطلاح به "هند ایران" سفر کنیم. یک هفته از سفر
به شهرمان میگذشت که یک شب حوالی خاش عدهای که صورتهای خود را بسته
بودند به ماشین ما حمله کردند و ما را به گلوله بستند. سعی کردیم فرار کنیم
ولی ترسیدیم کشته شویم. معلوم بود آنها از اشرار منطقه زاهدان هستند. چند
تیر به لاستیکهای ماشین خورد و ادامه حرکت برای ما ممکن نشد تا اینکه
تسلیم شدیم. من و دوستم مهدی حسینی سالم بودیم، اما دوستم احسان غفاری به
خاطر اصابت گلولهای که به پایش خورد بر اثر خونریزی شدید چند روز بعد فوت
کرد که من بعدا این موضوع را فهمیدم.
ملیپوش تیم شمشیربازی ادامه
داد: بعد از اینکه تسلیم شدیم، ما را روی زمین انداختند و دست و پا و چشم
ما را بستند و با ماشین خود ما را به ارتفاعات یک روستای دور افتاده در
نزدیکی خاض بردند.آدمربایان فردای آن روز به مادرم زنگ زدند و خبر دستگیری
من را اطلاع دادند و برای آزادیام درخواست پول کردند. مادرم این خبر را
که شنیده بود از فرط ناراحتی از هوش رفته بود.
وی با بیان اینکه
انگیزه این گروه از چنین کاری صرفا با هدف اخاذی و گرفتن پول صورت گرفت،
گفت: آنها فقط دنبال پول بودند و خواسته دیگری نداشتند و سرگروه آنها از من
میخواست حدود 5 میلیون دلار به آنها بدهم تا آزادم کنند.
صداقتی
در مورد رفتار آدمربایان و ضرب و شتم آنها تصریح کرد: برای تحت فشار
قراردادن ما بعضا برخوردهای فیزیکی داشتند، ولی نه به حدی که زخمی شویم و
آسیب ببینیم، بیشتر هدفشان ترساندن و زهرچشم گرفتن بود. احساس من این بود
اگر با آنها بحث میکردم و حرف نسجیدهای میزدم به قیمت از دست دادن جانم
تمام میشد به همین خاطر سعی میکردم زیاد با آنها وارد بحث نشوم.
ملیپوش
شمشیربازی میگوید: هنوز هم باور نمیکنم بدون اینکه خراشی برداشته باشم،
آزاد شدم. من در طول اسارت هرگز امیدم را از دست ندادم، ولی خانوادهام
خیلی تحت فشار بودند و بابت اسارت من آسیب روحی دیدند.
وی در مورد ارتباط گروگانگیرها با
خانوادهاش گفت: به خاطر کم کردن فشار روحی خانواده شماره تلفن یکی از
بستگان را به آنها دادم و آنها از طریق او پیگیر گرفتن پول و مسئله
آزادیام بودند.
صداقتی در مورد وضعیت بهداشت و تغذیه خود در
روزهایی که گروگان گرفته شده بود، گفت: شرایط سختی داشتیم.آب آشامیدنی ما
بهداشتی نبود، ولی ناگزیر بودیم برای رفع تشنگی از آن استفاده کنیم. غذا هم
فقط به قدری میدادند که زنده بمانیم. ما داخل شکاف یک کوه در ارتفاعات یک
روستای دور افتاده نگهداری میشدیم و ارتباطی با مردم نداشتیم. شرایط سختی
بود و حتی از گزند حیوانات خزنده مثل مار و عقرب در امان نبودیم.
وی در مورد اینکه امکان شناسایی این اشرار وجود دارد و آیا منطقه اختفای آنها را میداند، گفت: نه، چشمهای من در طول مسیر بسته بود و نمیدانستم کجا هستیم، ضمن اینکه من به آن منطقه آشنایی نداشتم. آنها هم صورتشان را بسته بودند و نمیتوانستم صورت آنها را ببینم.
شمشیرباز ایرانی لحظه در آغوشکشیدن مادر و خواهرش را پس از آزادی بهترین لحظه عمرش توصیف میکند و میگوید: با کمک سربازان گمنام امامزمان و با همکاری ریشسفیدان منطقه مقدمات آزادی ما فراهم شد. روزی که گفتند قرار است آزاد شوم حدود 2 روز میشد که آب نخورده بودم و از فرط تشنگی بیحال بودم، ولی وقتی گفتند که آزاد هستم. میخواستم از خوشحالی پرواز کنم. نمیدانم چطور با پایی که قفل و زنجیر به آن بند بود، قدم برداشتم و از کوه پایین آمدم. فقط برای دیدن خانوادهام در فرودگاه لحظهشماری میکردم. از همه کسانی که موجبات آزادی من را فراهم کردند، تشکر میکنم. این روزها فقط کارم فکر کردن به کابوس آن روزهاست. روزهایی که امیدوارم برای هیچ کسی اتفاق نیفتد. شاید این اتفاق برای من باعث شد تا تجربهام را از این طریق به دیگران منتقل کنم و به آنها بگویم اگر کار ضروری ندارند به این منطقه نروند، چون تضمین جانی نخواهند داشت. میخواهم این موضوع را از طریق صفحاتاجتماعی هم اطلاعرسانی کنم و به هموطنان عزیزم نسبت به مسافرت در این منطقه بویژه شبها هشدار بدهم.