|
|
امروز: يکشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۲
کد خبر: ۱۴۲۳۵۵
تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۲
من هم که شیفته ادب و گفتار او شده بودم از محل سکونتم که در یکی از شهرهای جنوبی خراسان رضوی است سوار بر خودرو به سمت مشهد حرکت کردم تا با آن زن که خود را «شهین» معرفی می‌کرد، کنار پل الغدیر مشهد ملاقات کنم.
مرد 38 ساله که در کار خرید و فروش زعفران فعالیت می‌کرد و مدعی بود توسط زورگیران ربوده شده است در حالی که اظهار می‌کرد همه چیز از یک پیامک عاشقانه شروع شد درباره چگونگی وقوع ماجرا به افسر پرونده‌اش گفت: برادرم قاچاقچی موادمخدر بود و مخارج زندگی‌اش را از همین راه تامین می‌کرد تا اینکه روزی هنگام حمل موادمخدر دستگیر شد و زندگی‌اش از هم پاشید. ماجرای زندگی برادرم درس عبرتی برای من شد تا از راه حلال روزی‌ام را به دست آورم. این بود که به تجارت زعفران پرداختم و زندگی شیرینی را تجربه می‌کردم. روزها به همین ترتیب می‌گذشت تا اینکه روزی یک پیامک عاشقانه برایم ارسال شد. وقتی با فرستنده پیامک تماس گرفتم زنی از آن سوی خط گفت که شماره را اشتباه گرفته است و سپس ادامه داد «زنی تنهاست که از همسرش طلاق گرفته و در مشهد زندگی می‌کند.» شنیدن صدای آن زن جوان افکارم را به هم ریخت به طوری که باز هم تلاش کردم به بهانه‌های مختلفی با او تماس بگیرم. در همین ارتباطات تلفنی بود که آن زن جوان از من خواست برای این که سرپناهی داشته باشد حاضر است به عقد موقت من دربیاید.

من هم که شیفته ادب و گفتار او شده بودم از محل سکونتم که در یکی از شهرهای جنوبی خراسان رضوی است سوار بر خودرو به سمت مشهد حرکت کردم تا با آن زن که خود را «شهین» معرفی می‌کرد، کنار پل الغدیر مشهد ملاقات کنم. قرار بود اگر با یکدیگر به توافق رسیدیم او را به عقد موقت خودم درآورم. وقتی به محل قرار رسیدم. زن جوانی را داخل یک خودروی پراید دیدم که اشاره می‌کرد سوار خودرویی شوم که به ادعای او تاکسی تلفنی بود. به محض آن که در خودرو پراید را باز کردم ناگهان خودروی دیگری مقابلم توقف کرد و سرنشینان آن خودرو کیسه‌ای روی سرم کشیدند و مرا به کف صندلی عقب انداختند. دچار شوک عجیبی شده بودم که آدم ربایان مرا داخل یک انباری از خودرو پایین انداختند و با بستن دست و پاهایم مقداری موادمخدر به من تزریق کردند. آنها مدعی بودند چندین میلیون تومان از برادرم طلبکار هستند ومن باید رمز عابر بانکم را به آنها بگویم در همین هنگام یکی از آنها که همانند دیگران نقاب بر چهره داشت اثر انگشت مرا روی چند کاغذ گرفت و بعد از من خواست تا سفته‌هایی را که انگشت زده‌ام، امضا کنم ولی من امضای دیگری را پای سفته‌ها زدم تا اینکه روز بعد آنها مرا با تهدید و شکنجه در کنار جاده‌ای رها کردند. پس از آن با کمک رهگذران به مرکز درمانی رفتم و سپس از زورگیران شکایت کردم وقتی آنها با تلاش کارآگاهان دستگیر شدند تازه فهمیدم که فریب پیام‌های عاشقانه یک زن را خورده‌ام و...

منبع: خراسان
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
اخبار روز
ببینید و بشنوید
آخرین عناوین