قدرتمندترين سازمان سياسي اصولگرا از بين احزاب و گروههاي سياسي اصولگرا كدام جريان و سازمان است؟
مفهوم قدرت امري مبهم و در عين حال كلي است. بنابراين بايد بهطور مشخص تعيين كرد. هنگام پرسش در مورد قدرتمندترين تشكيلات درون اصولگرايان ابتدا بايد مشخص كرد كه منظور از قدرت، ميزان تاثير است يا گستره تشكيلاتي يا مرجعيت فكري يا اساسا توليد فكري و تحليل يا... اما از لحاظ سامان تشكيلاتي قطعا حزب موتلفه حزب سامان يافتهاي است. همچنين جامعتين داراي نوعي از مرجعيت فكري هستند كه البته در مقايسه با دهه هفتاد از نفوذشان كاسته شده است. از لحاظ تحرك البته بعضي از گروههاي نوبنياد وجود دارند كه به حسب شدت تحركشان البته عمرشان كوتاه است.
شما پيش از اين اعلام كرديد كه اصولگرايان گرفتار جهلالرجالند. به نظر شما چه بخشي از اين جهل معلول خودشيفتگي يا نارسيسيسم اصولگرايان است؟
خود شيفتگي متاسفانه بيماري اهل سياست در سطح جهاني است و كم نيستند كساني كه گرفتار خودشاخصپنداري در تحولات سياسي هستند. طبعا در بين اصولگرايان نيز ممكن است كه اين آسيب مشاهده شود؛ هرچند گرايشهاي مذهبي درون اصولگرايان و لزوم تهذيب از آسيبها تاحدودي كاسته است. اما جهلالرجال نه لزوما مرتبط با خودشيفتگي بلكه در ارتباط با ضعف تشكيلاتي در حوزه شناخت نيروها يا به كارگيري آنها در فرآيند اجرا و نيز تصميمگيريها است.
به نظر شما بهره مندي اصولگرايان از مواهب و سوبسيد قدرت نظير شوراي نگهبان و صدا و سيما تا چه ميزاني در درجا زدن و عادت كردن اصولگرايان به رفتار فعليشان نقش داشته است؟
به دلايل روشن اصولگرايان پيوندي باورمندانه با نظام داشته و طبعا اين ارتباط فرصتهايي سياسي براي آنها به وجود آورده است. اينها مواهب قدرت نيست زيرا اگر اصلاحطلبان هم در صف نخست دفاع از نظام سياسي و آرمانهاي آن قرار ميگرفتند از اين وضعيت ميتوانستند بهره ببرند. حمايت نظام سياسي از حاميان جدياش امري خلاف عقل نيست ليكن انحصار حاميان نظام فقط به اصولگرايان طبيعتا براي نظام و نيز خود اصولگرايان مفيد نيست.
يعني معتقديد كه همه شرايط بازي سياسي بين اصلاحطلبان و اصولگرايان برابر است؟
معلوم است كه نيست؛ مثال زدم. ظرف بيست و هشت سال بيست سال دولت دست اصلاحطلبان بوده است.
چگونه ميشود بدبينيهاي موجود بين جناحين سياسي كشور را تلطيف كرد؟
اين اعتمادسازي با حرف صورت نميگيرد؛ بايد اصلاحطلبان در عمل پايبندي خود را به نظام ثابت كنند. طبعا اين فرآيند زمان ميبرد و البته ما براي غلبه اين عقلانيت دعا ميكنيم. در عين حال آنها لازم نيست با اصولگرايان مذاكره كنند. مشكل آنها ما نيستيم. آنها بايد اعتماد ازدسترفته نظام را احيا كنند.
به نظر شما جريان اصلاحات امروز با اصلاحات ١٨ سال پيش فرقي نكرده؟
آرامتر، محتاطتر و غيرتئوريكتر شده و از فضاي استراتژي غلبه و قبضه قدرت وارد استراتژي بقا از طريق سازش با جريانات حاشيهاي شده است.
از سال ٨٤ به اين سو شاهد بالكانيزه شدن اصولگرايان هستيم به نظر شما اصولگرايان با چه نسخه و دست فرماني و با چه مكانيزم و ساختاري ميتوانند از انشعابهاي جديد در اردوگاه اصولگرايي جلوگيري كنند و بر ضريب هم آوايي شان بيفزايند؟
ظهور تشكلهاي جديد و سامان متكثرانه لزوما امري منفي نيست. حتي برخلاف ادعاي اصلاحطلبان اين مساله نشانگر وجود فضاي دموكراتيك در ميان اصولگرايان است. پس اين تكثر ذاتا خطرناك نيست آنچه نگرانكننده است؛ كاهش سطح ارتباط اجتماعي اصولگرايان با تودهها و نيز اشكال در رسيدن به وحدت عملياتي است. لازمه اين امر رسيدن به مدلهاي تشكيلاتي خردگرايانهاي است كه برحسب عقل جمعي روند اتحاد را ممكن سازد.
در سالهاي اخير شاهد آن هستيم كه برخي اصولگرايان همچون علي لاريجاني، علي مطهري، ناطق نوري يا خود حسن روحاني كه عضو جامعه روحانيت مبارز بوده اصلاحطلبانه سخن ميگويند و نشان ميدهند كه ديگر علقه و علاقهاي به رفتارها و گفتارهاي اصولگرايان ندارند. چرا اصولگرايان اصلاحطلب ميشوند اما هيچوقت يك اصلاحطلب اصولگرا نشده و نميشود؟
فرض سخن شما نادرست است. مفروض شما آن است كه اتكا به رويكردهاي مصلحتگرايانه يعني اصلاحطلب شدن. اين فرض غلط است! آيا آقاي ناطق خود را اصلاحطلب ميداند؟ خير اما در مقابل سوال شما كه چرا اصلاحطلبان اصولگرا نميشوند؛ به نظرم بايد اين پرسش مطرح شود كه چرا تعداد قابلتاملي از وابستگان و فعالان اصلاحطلب اكنون در خارج از كشور به جريانات معارض پيوستهاند. البته اين سخن را از جهت شماتت نميگويم ولي به نظر ميرسد كه ميل به خروج و نيز جهت خروج اصلاحطلبان به مسيري است كه اصولگرايان در جهت مقابل آن قرار دارند.
منظور سوال اين نيست كه اصلاحطلب شدهاند، بلكه اصلاحطلبانه سخن ميگويند و از ارزشهاي اصلاحطلبي حرف ميزنند؟
بر اساس كدامين استدلال معتقديد كه دفاع از حقوق مردم يا نقد تندروي منحصر در يك گروه شده و هر كس كه اينگونه سخن بگويد اصلاحطلب است. خطرناكترين نوع انحصارطلبي، انحصارطلب در حوزه مفاهيم است.
بر اين اساس كه ضريب دفاع اصولگرايان و جريانهاي تندرو از حقوق اجتماعي مردم مانند عدم دخالت نهادهاي امنيتي بر حوزههاي خصوصي زندگي مردم و... بسيار پايين است
اين حرف نادرست است؛ هيچ اصولگرايي از زيرسوال رفتن حريم شخصي و زندگي خصوصي افراد برخلاف قانون دفاع نميكند. بحث بر سر رعايت پارهاي از چارچوبها در محيط عمومي است.
در مورد سوالي كه درباره آقاي ناطق پرسيده شد، انتقادات آقاي ناطق از عملكرد اصولگرايان و قيام كلامي شان عليه تحجر و تندروي و افراط گرايي نشاندهنده چيست؟مخاطب اين انتقادات اصولگرايان هستند يا اصلاحطلبان؟
انتقاد آقاي ناطق از تحجر حاميان زيادي دارد و همه اصولگرايان تحجر را نقد ميكنند ولي اگر قصد داريد باورهاي آقاي ناطق را ملاك بگيريد شايسته است كليت نظرات ايشان را در نظر بگيريد به ويژه حجم انتقادات ايشان به اصلاحطلبان. اگر فقط به بخشي بريده از سخنان ايشان اتكا كنيد آن موقع ممكن است به اين كار شما اطلاق سوءاستفاده ابزاري شود.
آقاي ناطق چرا سالها است دست از همكاري با جناح راست برداشته؟اين قهر سياسي نيست؟نارضايتي ايشان از فعل و انفعالات جريان اصولگرايي نيست؟
جناب ناطق اعلام كردهاند كه از كارهاي جناحي بازنشسته شدهاند و مايلند چهرههاي جوان فعال شوند. البته ايشان مثل هر فرد ديگري نظرات انتقادي خود را نيز دارند كه خود علامت باز بودن فضاي بحث و فكر ميان اصولگرايان است.
انتقادات ايشان چقدر بحق بوده و چقدر مديران جناح راست در پي رفع اين انتقادات برآمدند؟
آقاي ناطق نظراتي داشتهاند؛ از نظر من بخشي از انتقادات صحيح و بخشي نيز قابل بحث است.
البته سوال اساسي اينجاست كه اصلاحطلبان كدام صداي منعكسشده از سوي اردوگاه اصولگرايان را بايد بپذيرند؟صداي اصولگرايان شناسنامهدار و قديمي را يا صداي نواصولگرايان تندرو را؟
قرار نيست ما سخن از صداي رسمي در ميان اصولگرايان بگوييم. چنانچه همين سوال هم در مورد اصلاحطلبان است؛ صداي رسمي كدام است؟كارگزاران يا هاشمي يا خاتمي يا روحاني يا حزب ندا؟اما اگر ميخواهيد مواضع دقيق اصولگرايان را بدانيد به ديدگاههاي جامعتين دقت كنيد.
جامعتين چقدر در بين اردوگاه اصولگرايان محبوبيت دارد؟حتي در انتخابات خبرگان ليست جامعه روحانيت با ليست جامعه مدرسين متفاوت بود. چرا؟
جامعتين بين اصولگرايان محوريت اعتقادي دارد. البته جايگاه اثرگذارنده اين محور شاهد افول تاثير بوده است ولي بايد آن را احيا كرد.
شما بارها بر نوسازي و بازسازي اصولگرايي سخن گفتهايد. در حال حاضر مهمترين نقاطي كه اصولگرايان بايد فكري براي آن داشته باشند در چه حوزههايي است؟چه كساني ميتوانند مديريت ستادي بازسازي اصولگرايي را برعهده بگيرند.
آسيبشناسي و بررسي در همه حوزهها بايد صورت گيرد. براي انجام اين كار نيازي به ايجاد ستاد و امثالهم نيست كه دعواي رياست شروع شود؛ بسياري از بحثها گفته شده است؛ نخبگان بايد جمعبندي كنند و بالاتر از همه اصلاح در عمل صورت گيرد.
فكر نميكنيد حتي اگر به هر دليلي عدهاي از قطار نظام كه پياده ميشوند به دليل ايجاد برخي رفتارهاي انحصارگرايانه و سختگيرانه در پوشش دفاع از اسلام و انقلاب بوده است؟
ممكن است كساني به دليل بعضي برخوردها رنجيده شوند؛ اين مساله قابل فهم است اما به اين دليل كه به بعضي برخورده، به صف دشمن پيوستن به هيچوجه قابل توجيه نيست. شما مجاز ميدانيد كه فردي بهدليل برخورد مامور پليسي برود و در سپاه دشمن بر سر نظام و ملك خود بمب بريزد؟آيا آنها كه در رسانههاي دشمن عليه ملت و نظام خود بمب تحليلي ميريزند تخريبي كمتر دارند؟ آيا اين رفتار قابل توجيه است؟كدام نيروي ملي و كدام باور ديني چنين مجوزي ميدهد؟ در عين حال اگر اصلاحطلبان آنها را اصلاحطلب نميدانند در كجا نشان اصلاحطلبي آنها پس گرفته شده است؟
پس از خروج افرادي نظير اكبر گنجي كدام اصلاحطلب وطني او را اصلاحطلب خوانده يا از مواضعش دفاع كرده؟در ضمن نقدهاي بيشماري از اين رفتارها هست كه نمونه كوچك آن مصاحبههايي است كه روزنامه اعتماد در نقد اين افراد منتشر كرده .
افرادي كه خارج شدهاند منحصر به آقاي گنجي نيستند؛ حجم خروجي بسيار زياد است ولي نظر من نقد افراد نيست؛ نقدخط خروج و تقابل است. چرا اصلاحطلبان به آسيبشناسي نظام گريزي غالب در ميان افراطيون خود نميپردازند؟
اگر كمي مطالب و نظرات رسانههاي اصلاحطلب را دنبال كنيد به وفور اين نقدهاي كاملا جدي را از زبان سعيد حجاريان، عباس عبدي، محمدرضا تاجيك، محمدرضا عارف و... خواهيد ديد.
اميدوارم اين آسيبشناسي به ظهور رفتارهاي نو بينجامد. اين به سود خودشان است.
تحليل شما درباره وضعيت جريان اصولگرايي و راهحلي براي تقويت جريان سنتي اصولگرا در برابر باجخواهي برخي گروههاي تندروي اين جريان است كه بارها باعث نگراني و اعتراض شما به عنوان يك تئوريسين سرشناس اين جريان هم شده است؟
اولا فرقي ميان تندروهاي اصولگرا و تندروهاي اصلاحطلب است. تندروهاي اصولگرا در دفاع از نظام تند ميشوند و با آنها مشكل روشي داريم ولي تندروهاي اصلاحطلب عليه نظام تند ميروند و ما با آنها اختلاف مبنايي و عقيدتي داريم. اينها يكي نيستند. راه كنترل وضعيت هم آرامسازي و معقولسازي فضاي سياسي در جهت كارآمدي و رفع مشكلات مردم همزمان با ارتقاي سطح فرهنگ تعاملي در جامعه است.
نو اصولگرايان و تندروهاي اين جريان تا كجا ميتوانند از جريان سنتي اصولگرا باج بگيرند؟چه بخشي از مشكلات امروز اصولگرايان معلول رفتارهاي زياده خواهانه تندروهاست؟
اگر جريان اصولگرا به كسي باج ندهد؛ كسي نميتواند از اصولگرايان باج بگيرد. اما طبعا بخشهايي نوپديد درون اصولگرايان هستند كه رويكرد تند دارند. ما بخش مصر در آرمانگرايي را نفي و نقد نميكنيم و حتي آنها را به دليل روحيات ضد فساد و انقلابيگري تحسين ميكنيم اما تندخويي در رفتار سياسي را از هركس كه باشد، اصلاحطلب يا اصولگرا تاييد نميكنيم.
ضريب قدرت و توان افراطيها در ساحت سياسي كشور تا كجاست؟ قدرت عناصر اين جريان از كجا سرچشمه ميگيرد؟ چرا اصولگرايان سعي در غربال كردن اين عناصر و اين جريان ندارند؟
افراطيگري بعضا معلول درك نادرست از معادله زمان و نتيجه است. افراطيها فكر ميكنند كه ميتوان بدون گذراندن زمان مناسب به نتايج مناسب دست يافت. شعار اينها زود و زور است. قدرت افراطيون بعضا به تحرك بسيار و اعتماد به نفس بالاي آنها بر ميگردد. البته اصلاحطلبان معتقدند كه بخشهايي از حاكميت از افراطيون حمايت ميكنند؛ نميدانم اين برعهده اصلاحطلبان است كه مستندات خود را در اين زمينه ارايه كنند. ضمن آنكه افراط نوعي از رفتار است كه در بين اصلاحطلبان و اصولگرايان هر دو ديده ميشود و منحصر به گروه خاصي نيست.
به نظر شما هدف تحركات سياسي احمدينژاد و نامهنگاري با اوباما و سخنراني و ديدار مردمي و استاني براي چيست؟آيا احمدينژاد به دنبال رياستجمهوري است؟يا به جايگاهي فراتر از رياستجمهوري ميانديشد؟
ممكن است هدف احمدينژاد از اين تحركات سياسي انتخاباتي باشد ممكن هم هست چنين هدفي نداشته باشد. ولي آنچه مهم است اين است كه اصلاحطلبان شديدا از تحركات احمدينژاد نگران شدهاند؛ چرا؟آيا جايي او را از حقوق شهروندي منجمله انتخاب كردن و انتخاب شدن نهي كرده است؟احمدينژاد هم مثل هر چهره سياسي ميتواند از حقوق خود استفاده كند. اصلاحطلبان به جاي نگران آمدن از اين و آن شدن بهتر است كمك كنند كه دولتيان مشكلات مردم را حل كنند در آن صورت با جلب اعتماد مردم لزومي به اين نگرانيها نيست. ضمنا منظور شما از جايگاهي فراتر از رياستجمهوري انديشيدن با توجه به قانون اساسي ما به چه معناست؟!
قاليباف تا چه اندازه قدرت رايآوري دارد؟ آيا روي آوردن به نيروهايي كه سابقه نظامي داشتند را براي نامزدي جناح اصولگرا مفيد ميدانيد يا مضر؟ مدل دولت داري اين افراد با روحيه ويژهاي كه دارند از نظر شما چگونه خواهد بود؟
قاليباف امكان راي آوري دارد ولي اگر منظور شما از راي آوري، پيروزي است؛ طبعا بايد همه عوامل پيروزي در نظر گرفته شود سپس تحليل داده شود؛ اما بهطور خلاصه بايد گفت كه قاليباف قابليتهاي خوبي دارد بهشرط استفاده درست. افرادي با سابقه نظامي هم در صورتي كه شرايط قانوني را به دست آورده و قانونا امكان حضور داشته باشند؛ كسي حق حذف حقوق شهروندي آنها را ندارد مگر به حكم قانون.
به نظر شما قاليباف تمايل دارد دوباره براي انتخابات رياستجمهوري اعلام آمادگي كند؟
اين را از آقاي قاليباف يا سخنگويان حزبي ايشان بپرسيد.
به عنوان يك تحليگر و كنشگر سياسي، شما نشانههاي اين علاقهمندي را در وجود آقاي قاليباف ميبينيد يا نه؟
يك سياستمدار در صورت پيدايش شرايط لازم حتما به اثرگذاري خود فكر ميكند. اگر شرايط مهيا شود احتمال كانديداتوري وي دوراز ذهن نيست.
به نظر شما چقدر امكان دارد كه به هر دليلي حسن روحاني تصميم بگيرد در انتخابات رياستجمهوري ثبت نام نكند؟
هر چيزي در سياست احتمال دارد ولي فعلا احتمال آن بسيار پايين است.
آمدن احمدينژاد به سود اصولگرايان است يا به ضرر آنان؟
آمدن يا نيامدن احمدينژاد به خودش مربوط است و ما دغدغهاي جدي در اين مورد نداريم ولي ظاهرا اصلاحطلبان نگران هستند.
ما كه حتي اميدواريم او تاييد صلاحيت شود و منتظر بازگشت احمدي نزاد هستيم. چه جريانها و افرادي در جريان اصولگرا منتظر بازگشت احمدينژاد هستند؟ چرا برخي از اصولگرايان مدام دم از اين ميزنند كه تنها كسي كه ميتواند اصولگرايان را از بن بست خارج كند شخص احمدينژاد است؟
خوب است. اميدوارم مسوولان اصلاحات هم همين شوق شما را داشته باشند. هواداران احمدينژاد مشتاق بازگشت احمدينژاد هستند و البته ظاهرا همانگونه كه گفتيد اصلاحطلبان هم به زمره هواداران حضورش پيوستهاند.
احمدينژاد راي آور هست به نظرتان؟
احمدينژاد حتما راي دارد ولي اينكه راي او براي پيروزي كفايت كند هنوز نظرسنجي قاطعي براي اثبات نديدهام.
از بين چهرههاي امتحان پس داده اصولگرا آيا اين جريان چهرههاي جديدتر و قابل قبولتري براي رقابت با روحاني دارد؟
ممكن است چهرههايي قابل طرح باشند ولي امكان راي آوري فاكتور مهمي است كه نبايد فراموش شود.
به نظر شما چرا حزبي مثل موتلفه به دنبال آن است تا با كانديداي حزبي در انتخابات رياستجمهوري شركت كند؟اين نشاندهنده نارضايتي موتلفه از فرآيند اتفاقات درون اردوگاه اصولگرايي نيست؟
نمي دانم موتلفه در پي كانديداتوري چه كسي از درون خود است؟يك زمان آقاي آل اسحاق مطرح شدند؛ ولي كانديداتوري يك عضو موتلفه را غير از قهر كه شما تاكيد كرديد ميتوان از موضع اعتماد بهنفس هم ديد.
پاشنه آشيل دولت روحاني كجاست؟
پاشنه آشيل دولت روحاني در ضعف دفاع از خود و فقدان استراتژي رسانهاي و نيز منحصر شدن كابينه در دو سه نفر وزير فعال است؛ حداقل از منظر اطلاعرساني!