آیندگان باید ضدقهرمانهاي برجام را هم بشناسند!
ما سرخوشي فتح برجام، هرگز نبايد ما را از آنچه برما رفته است و راهي که پيمودنش را از سرگذراندهايم، غافل سازد. غفلت و فراموشي، مرام قهرماني نيست.

روزنامه مردم سالاری در یادداشتی به قلم امیر راغب نوشت:حالا ديگر تحريمها را از سر گذراندهايم. حالا ميتوانيم در فضاي بدون تحريم نفس بکشيم. هيچ چيز نبايد مانع خوشحالي ما باشد. هيچ چيز نبايد ما را از قدرداني، بازدارد. قدرداني از همه نقشآفريناني که «برجام» را فرجامِ مناقشه پرتنش و ماراتنوار دوازده ساله بر سر موضوع هستهاي ايران قرار دادند. قدرداني از تيم مذاکره کننده، دکتر ظريف و رئيسجمهور روحاني که ماکت معقول و متوازني را براي راهحل مسئله هستهاي، پيش کشيدند، و پس از آن، در عرصه عمل نيز، هنرمندانه، اجزاي آن ماکت را – در بسياري از موارد، عليرغم عزم جدي طرف مقابل - يک به يک چيدند تا بناي گرانسنگ برجام، سنگهاي بزرگ را از پيش پاي حرکت روبه جلوي اقتصادي و سياسي کشورمان، در عرصههاي مختلف، بردارد. قدرداني از رهبر شجاع انقلاب عزيزمان که شجاعانه و با خرم و عزم توأمان، پاي در ورطه قضاوت تاريخ نهاد، تا آيندگان، پيش پاي نام ايشان، مشق سياست و مقاومت کنند و براي هميشه تاريخ، سره مسئوليتپذيري، از ناسره ماجراجوييِ غيرمسئولانه، در عيار يک رهبر ملي، از هم جدا شود.
اين حقيقتا يک دستاورد ملي است. نبايد چندان به هياهوها توجه کرد. جمهوري اسلامي توانسته است احقاق حق کند. البته که به رسم مألوفِ هميشه تاريخ که ميگويد هيچ حقي، دادني نيست، بلکه همواره حق را بايد گرفت؛ لاجرم اِحقاق توأمان حق بهرهمندي از صنعت هستهاي در کنار امکان «حضورِ برابر» در مناسبات سياسي و اقتصادي بينالمللي، براي کشورمان هزينههايي هم داشته است. اما مگر نه آن است که قهرمان، کسي است که مدبرانه، پاي در ميدان اِحقاق حق خود بگذارد، و مرارتهاي اين اِحقاق حق، هرگز او را از به چنگ آوردن هدفش بازندارد؟ پس بايد با صداي بلند گفت که هرچند هيچ فتحي، فتحالفتوح نيست اما فتح برجام، فتحي قهرمانانه بوده است.
اما سرخوشي فتح برجام، هرگز نبايد ما را از آنچه برما رفته است و راهي که پيمودنش را از سرگذراندهايم، غافل سازد. غفلت و فراموشي، مرام قهرماني نيست. بايد عصر پيشابرجام را همواره براي خودمان، ديگران و آيندگاني که از پيِ ما خواهند آمد، روايت کنيم. آنهم نه فقط از آنرو که از گذشته، براي آينده، درسي گرفته باشيم؛ بلکه از اين بيشتر، براي آن که در آينده، کساني از راه نرسند که «روايت فتح» ما را غيرمسئولانه روايت کنند و جاي «قهرمان» و «ضدقهرمان» داستان را عوض کنند! بايد به خاطر داشته باشيم که روزهايي که هماکنون بر ما ميگذرد، روزهاي کاشتن بذرهايي است که ميوههايش را آيندگان، از «درخت تاريخ»، خواهند چيد، پس بر ماست که از اين نهال، که تازه فقط بذرهايش، جوانه زده است، قدرتمندانه صيانت کنيم تا آنگونه که بايد، ثمر دهد.
آيندگان بايد بدانند که قهرمانان برجام چه کساني بودند. اما اين کافي نيست. آيندگان بايد «ضدقهرمان»ها را هم بشناسند. همانهايي که روزي خواهد رسيد که خود را متقلبانه، قهرمانان اين مقطع از تاريخ، معرفي کنند. براي آيندگان، ضروري است که بدانند، اين ضدقهرمانها، فقط آنهايي نبودند که صداي مخالفتشان با برجام، از همان آغاز راه، بلند بود. من ميگويم شايد جريان پيش رونده تاريخ، برخي از اين عده را - اگر حقيقتا صداقت و دلسوزي داشتهاند- سربلند سازد. شايد روزي فرا رسد که برگي از تاريخ، حتي نام جليلي را نيز در شمار قهرمانان، ثبت کند. براي «قهرمان شکست خورده بودن»، همين اندازه کافي است که روزنهاي را براي پيروزي قهرمانانه نهايي، «باز» نگه داشته باشد. اما ضدقهرمانهاي واقعي، همه آنهايي بودند که در روزهاي فراهم شدن براي نبرد، در روزهاي بيم و اميد، در روزهاي جستجوي کورمال کورمال، براي باز کردن روزنههاي رهايي، روزنههاي بسته را به رُخمان کشيدند. هيچ جايي براي تبرئه اين جماعت نيست.
نميدانم چندنفر مثل بابک زنجاني، در کارِ پُر کردن جيبشان در عصر تحريم بودند، شک دارم که فقط همين يکي باشد، اما هرچه که هست، بايد در برابر زمزمههاي مزورانه - يا در برابر نجواهاي جاهلانه- که بابک زنجانيها را «قهرمان ملي» دور زدن تحريمها! معرفي ميکنند، با صداي بلند، فرياد مخالفت سر داد. بايد اين فريب اغواگرانه را رسوا کرد که «ضدقهرمان» را «قهرمان» جا ميزند. بايد آيندگان را مطمئن کرد که اينها فقط سفرههايشان را در روزهاي کوچکتر شدن سفره مردم، مجللتر کردهاند. بايد براي آيندگان گفت که اينها نه ناجيان دلسوز من و شما، که رهزناني بودهاند که به چپاول پيکر نحيف اقتصاد تحريمي ما مشغول بودهاند. بابک زنجانيها هيچ دري را به روي اقتصاد ايران نگشودند. آنها فقط درهاي بسته را نشانمان دادند و ما را که در آن روزها، «سودايي» بوديم، با همدستاني که داشتند، فريب دادند و تَلَکه کردند. هرگز نبايد يکبار ديگر، از اين جماعت، فريب بخوريم و گمان کنيم که اگر هنوز که هنوز است، سرِ پاي خودمان هستيم؛ از صدقه سر بابک زنجانيهاست. اين جوانک پولدار ماجراجو، مفتِ چنگ آن مرد ماجراجوي روزهاي رفته! ما قهرمانهاي خودمان را داريم.
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
| در انتظار بررسی: ۱
| انتشار یافته: ۱
bravo ارسال نظر
