دلواپسان دلواپس نیستند /دلتنگ قدرت اند
ایران و آمریکا 12 سال گفت و گوی ناخوشایند را آگاهانه پذیرا شدند تا مجبور نباشند حتی 12 دقیقه به جنگی ناخواسته و با ابعادی نامعلوم تن دهند.

دکتر ظریف و همکارانش در طول مدت مذاکره، صراحتا و بارها اعلام کردند که خط قرمز ما رفع تحریمها و حفظ اصل حق غنیسازی، فارغ از کمیت سانتریفیوژهاست و همچنین، سیاست خود را برد-برد نامیدند. این واقعگرایی استراتژیک، جایگزینی برای سیاستهای کلی گرا و شعاری سابق به شمار می آمد و در طول دوران پرنشیب وفراز مذاکرات و به خصوص هر چه به پایان آن نزدیکتر میشد، گویاتر خود را نشان می داد.
ایران و آمریکا 12 سال گفت و گوی ناخوشایند را آگاهانه پذیرا شدند تا مجبور نباشند حتی 12 دقیقه به جنگی ناخواسته و با ابعادی نامعلوم تن دهند. این شکیبایی، از دریافتی مشترک میان دولتمردان هر دو کشور حکایت دارد. به نظر میرسد آمریکا از هر نوع درگیر شدن با جنگی دیگر در خاورمیانه درکی تازه داشت و طرف ایرانی نیز هیچ تمایلی نداشت تا به استقبال رویارویی نظامی برود. درست بر عکس زمان آغاز جنگ هشت سال با عراق که سیاستمداران کم تجربه و انقلابی، در پیشبینی و پیشگیری از جنگی تحمیلی فرصت را به حریف سپرده بودند.
پذیرش حقوق جامع هستهای ایران و ورود به عرصه نقش آفرینی بین المللی بر اساس تعامل و نه تقابل با قدرتهای جهانی، واقعیت و دستاوردی است که بازی برد-برد را تضمین می کند. ایران نه به سرنوشت عراق 2003 دچار شد و نه بسان لیبی در سالیان دهه نود میلادی مجبور شد تا غرور ملی و عزتش را معامله کند و آمریکا نیز برای نخستین بار پس از جنگ سرد و چه بسا پس از جنگ دوم جهانی، بحرانی در این قامت را بدون درگیری نظامی از سرگذراند و از صرف میلیاردها دلار هزینه صرفه جویی کرد. سیاستی که در میان مالیات پردازندگان آمریکایی به طور یقین اثرات مثبتی خواهد داشت و بالقوه میتواند سمتگیری طرفداران جنبش والاستریت و بازماندگان جنبش ضد جنگ را به نفع حزب حاکم دموکرات در انتخابات آتی رهنمون کند.
اغراق آمیز نیست اگر بگوییم که برنامه جامع اقدامات مشترک ایران و کشورهای 1+5 در موضوع هسته ای، رای به گزینش گفتوگوی ملتها و احتراز از زبان تهدید و خشونت و دکترینی است در راستای تقویت فرآیند دموکراسی. این توافق در صورت وصول به اهدافش میتواند گامی موثر برای دستیابی به توسعه سیاسی در ایران و از سوی دیگر اشاعه صلح و فرهنگ قدردانی و احترام به آزادی و حاکمیتهای ملی و در تقابل با زیاده خواهیهای قدرتهای جهانی قلمداد شود.
با این همه به نظر میرسد در هر دو کشور ایران و آمریکا، گروههایی خواهان به نتیجه نرسیدن گفت و گوها و عدم حصول به توافق بوده و هستند. دلایل گوناگونی در این خصوص به ذهن متبادر میشود اما مهمترین دلیل در آمریکا، منشائی خارجی دارد و بیشتر بیانگر نگرانی لابی اسرائیل – آیپک- و مرتبط با نگرانی اساسی و جدی افراطیون اسرائیلی از امکان تداوم حضور یکه تازانه در عرصه قدرت سیاسی است. نزدیک به یکصد و پنجاه دولت رسمی، موجودیت کشور مستقل فلسطین را به رسمیت شناخته اند و فلسطین به عضویت بسیاری از سازمانهای بین المللی مانند یونسکو پذیرفته شده است و به زودی قرار است موضوع برافراشتن پرچم فلسطین مستقل در سازمان ملل به رای عمومی گذاشته شود. نتانیاهو از این رویداد بسیار نگران و به پشتوانه دلایل راهبردی، خواهان وارد کردن آمریکا به درگیری تازهای در خاورمیانه است تا از این طریق، مدت بیشتری وقت بخرد و روند صلح را به تاخیر بيندازد. موقعیتی که یک بار گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در ایران در پاییز 1980 و بار دیگر با حمله ناگهانی صدام به کویت و جنگ اول خلیج فارس در 1990 در مقطعی دیگر فراهم شد تا مانع هرگونه صلحی با فلسطینیها شود. توافق هستهای، ایران را از جایگاه خصومت و نقطه تقابل با آمریکا به موضع همکاری و نقش آفرینی منطقهای در تعامل با قدرتهای جهانی و لاجرم به سوی حمایت از برنامه صلح فلسطین سوق خواهد د اد. نتانیاهو به حق نگران است که توافق هسته ای ایران و 1+5 موقعیت او و حزبش را در اسرائیل به مخاطره افکند. در ایران اما، این توافق برای حمایت دلواپسان تنها یک قرارداد و بده وبستان حقوقی ارزیابی نمی شود. بلکه تثبیت برنامه و مبنایی است که هر نوع امکان و شانس بازگشت اقتدارگرایی پوپولیستی از نوع احمدی نژادی را منتفی کرده یا لااقل با موانع بسیار گسترده روبهرو میسازد.اقتدارگرایان به درستی دریافتهاند که این توافق ابعاد گسترده ای دارد که هزینه های احتمالی نقض آن را برای هر دولتی در ایران سنگین و غیرقابل تحمل میسازد و از این رو میاندیشند که این قابلیت بالقوه، بازیگران اصلی نظام را از پذیرش و تکرار تجربههای افراطی از نوع دولتهای نهم و دهم به شدت در آینده باز میدارد. توافق هستهای، گذار از رومانتیسیسم انقلابی و کلیگوییهای شعارگونه را تسهیل کرده و دروازه ورود به عقلانیت و محاسبه گری در عرصه های اقتصادی و سیاسی به شمار می رود. این وضعیت جدید، جایی برای فرافکنی باقی نمیگذارد و نبود فرافکنی، خواه ناخواه به افزایش میزان مسئولیت پذیری دولت میانجامد.
در غیاب فرافکنی، هر دولتی که در ایران سر کار بیاید، اعم از اصلاح طلب یا اصولگرا، فرصتی ندارد تا در ورای جاروجنجال تبلیغاتی و کلیگویی بر مشکلات درونیاش سرپوش بگذارد یا خود را سرگرم مدیریت جهانی نشان دهد و کمبودها و مضایق را به گردن دشمن فرضی خارجی بیندازد. درچنین شرایطی پوپولیسم کمرنگ میشود و امکانی برای تحمیل و ارائه هویتی تودهوار از مردم باقی نمیماند و از این رو توسعه سیاسی و رشد جامعه مدنی واقعیتی ناگزیر و محتوم خواهد بود. دولتها صرف نظر از رویکرد سیاسیشان ملزم و متعهد به برنامه های کارشناسی و سیاستهای عقلانیتگرا و پاسخگو به مطالبات مردم خواهند بود. ما به دلواپسان حق نمیدهیم اما آنها به راستی حق دارند نگران توافق هستهای باشند. این توافق موجودیت و گستره فعالیت آنان را مهار میکند. شاید آنان نتوانستند از تصویب این توافق در شورای عالی امنیت ملی و مجلس شورای اسلامی جلوگیری کنند، اما حتما از پشتوانه هایی برخوردارند یا نشانههایی در اختیار دارند که آنها را نسبت به کارشکنی در اجرای منطقی و عادلانه آن امیدوار و تشویق می کند. دلواپسان، دلواپس نیستند، از حالا دلتنگ قدرت اند. شاید لازم باشد تا کمپینی برای گفت و گو با این جماعت دل نگران به راه بیفتند تا از یک سو آنان را به پذیرش واقعیت ها متقاعد کند و از سوی دیگر به آنان یادآوری کند که تضمین این توافق اراده ملی و منافع ملی ایران است.
ارسال نظر